B a R a N
مدير ارشد تالار
ای درویش بر سه چیز اعتماد نکن [h=3]از مقالات خواجه عبدالله انصاری
بدانکه، هر که ده خصلت شعار خود سازد در دنیا و آخرت کار خود سازد:
با حق به صدق، با خلق به انصاف، با نفس به قهر، با بزرگان به خدمت، با خُردان به شفقت، با درویشان به سخاوت،با دوستان به نصیحت،با دشمنان به حلم، با جاهلان به خاموشی، با عالمان به تواضع.
خواجه عالم[SUP] 1[/SUP] را پرسیدند که چه فرمایی در حق دنیا؟ حضرت فرمودند که: چه گویم در حق چیزی که به محنت به دست آرند و به دنیا نگاه دارند و به حسرت بگذارند.
دنیـــا همـه تلــخ است بســان زهــره
کسنی[SUP]2 [/SUP]است که در جگر نشاند دهره[SUP]3[/SUP]
هر کس که گرفت از وی امروز نصیب
فــردا ز قبـــول حـــق نـــدارد بهـــــره
بدان ای عزیز که رنج مردم در سه چیز است: از وقت پیش می خواهند و از قسمت، بیش می خواهند وآنِ دیگران را از خویش می خواهند.
چون رزق تو از دیگران جداست پس این همه بیهوده چراست؟ مُهر از کیسه بردار و به زبان بگذار[SUP]4 [/SUP]و مهر از دنیا بردار و بر ایمان نه. وای بر کسانی که روز، مست غرورند وشب، در خواب سرورند.
نمی دانند که از خدای دورند و فردا از اصحاب قبورند.
عمرم به غـم دنیی دون می گـــذرد
هر لحظه زدیده سیل خون می گذرد
شب خفته و روز مست و تا چاشت خمار
اوقــات شریــف بین که چــون می گــذرد
در طفلی پستی، در جوانی مستی و در پیری سستی، پس خدای را کی پرستی؟ بدانکه آنانکه ـ خدای تعالی را شناسند به غیر از آن بپرداختند امروز از خدای نترسی فردا بترسی.[SUP]5[/SUP]
قولی به سر زبان خــود در پستی
صدخانه پر از بتان یکی نشکستی
گویی که به یک قول شهادت ز ستم
فـردات کند خمــار، کامشب مستی
ای درویش، اگر بیایی در باز است و اگر نیایی بی نیاز است. دنیا را دوست می داری مده تا بماند[SUP]6[/SUP] و اگر دشمن می داری بخور تا نماند.
ای درویش بر سه چیز اعتماد نکن بر دل و بر وقت و بر عمر.
دل، زنگ پذیر است و وقت را تغییر است و عمر در تقصیر[SUP]7[/SUP] است.
دی رفت و باز نیاید فردا را اعتماد نشاید، وقت را غنیمت دان که دیر بپاید....
(مناجات و مقالات، به کوشش حامد ربانی، ص 43- 41)
میدان هفتادم "نفرید" است. از میدان "توحید"میدان تفرید زاید.
قول تعالی "ذلک بان الله هو الحق و ان ما یدعون من دونه هو الباطل[SUP]8[/SUP]" حقیقت نفرید یگانه کردن همت است بیان آن در توحید برفت.
و اقسام نفرید سه است.
یکی در ذکر است
و یکی در سماع
و یکی در نظر.
در ذکر آن است که.
در یاد وی نه بر بیم باشی از چیزی جز از وی
و نه در طلب چیزی باشی جز از وی،
و نه برگوشیدن[SUP]9[/SUP] چیزی باشی به جز از وی
و در سماع آن است که:
در گوش سر، از سه ندای وی بریده نیاید:
یک ندا، باز خواندن با خود در هر نفسی
یکی نداء فرمان به خدمت خود در هر طرف
سیم: نداء ملاطفت در هر چیز
و در نظر آنست که:
نگریستن دل از وی بریده نیاید.
و نشان آن سه چیز است
یکی: آنکه گردش حال، مرد را بنگراند
دیگر: آنکه تفرقه دل به هیچ شاغل[SUP]10[/SUP] مرد را درنیاید
سیم آنکه مرد از خود بی خبر ماند.
پی نوشت ها:
1- خواجه عالم: پیامبر اکرم (ص)
2- کسنی: کخفف کاسنی که گیاهی تلخ است.
3- دهر: شمشیر دو دم کوچک که سر آن باریک و تیز باشد.
4- "مهر از کیسه..." معنای عبارت آن است که کیسه را برای انفاق باز کن و زیان را مهر کن و ببیند.
5- به ترس بودن: در ترس بودن.
6- معنای جمله آن است که بخشش نکنی مال می ماند (برای میزاث خوار)
7- تقصیر: کوتاه شدن.
8- این بدانست که خدا است حق و آنچه می خوانند جز او است باطل (حج 22/62).
9- گوشیدن، گوش داشتن، مواظبت کردن.
10- شاغل: مشغول کننده
ای درویش بر سه چیز اعتماد نکن بر دل و بر وقت و بر عمر.
بدانکه، هر که ده خصلت شعار خود سازد در دنیا و آخرت کار خود سازد:
با حق به صدق، با خلق به انصاف، با نفس به قهر، با بزرگان به خدمت، با خُردان به شفقت، با درویشان به سخاوت،با دوستان به نصیحت،با دشمنان به حلم، با جاهلان به خاموشی، با عالمان به تواضع.
خواجه عالم[SUP] 1[/SUP] را پرسیدند که چه فرمایی در حق دنیا؟ حضرت فرمودند که: چه گویم در حق چیزی که به محنت به دست آرند و به دنیا نگاه دارند و به حسرت بگذارند.
دنیـــا همـه تلــخ است بســان زهــره
کسنی[SUP]2 [/SUP]است که در جگر نشاند دهره[SUP]3[/SUP]
هر کس که گرفت از وی امروز نصیب
فــردا ز قبـــول حـــق نـــدارد بهـــــره
بدان ای عزیز که رنج مردم در سه چیز است: از وقت پیش می خواهند و از قسمت، بیش می خواهند وآنِ دیگران را از خویش می خواهند.
چون رزق تو از دیگران جداست پس این همه بیهوده چراست؟ مُهر از کیسه بردار و به زبان بگذار[SUP]4 [/SUP]و مهر از دنیا بردار و بر ایمان نه. وای بر کسانی که روز، مست غرورند وشب، در خواب سرورند.
نمی دانند که از خدای دورند و فردا از اصحاب قبورند.
عمرم به غـم دنیی دون می گـــذرد
هر لحظه زدیده سیل خون می گذرد
شب خفته و روز مست و تا چاشت خمار
اوقــات شریــف بین که چــون می گــذرد
در طفلی پستی، در جوانی مستی و در پیری سستی، پس خدای را کی پرستی؟ بدانکه آنانکه ـ خدای تعالی را شناسند به غیر از آن بپرداختند امروز از خدای نترسی فردا بترسی.[SUP]5[/SUP]
قولی به سر زبان خــود در پستی
صدخانه پر از بتان یکی نشکستی
گویی که به یک قول شهادت ز ستم
فـردات کند خمــار، کامشب مستی
ای درویش، اگر بیایی در باز است و اگر نیایی بی نیاز است. دنیا را دوست می داری مده تا بماند[SUP]6[/SUP] و اگر دشمن می داری بخور تا نماند.
ای درویش، اگر بیایی در باز است و اگر نیایی بی نیاز است. دنیا را دوست می داری مده تا بماند[SUP]6[/SUP] و اگر دشمن می داری بخور تا نماند.
ای درویش بر سه چیز اعتماد نکن بر دل و بر وقت و بر عمر.
دل، زنگ پذیر است و وقت را تغییر است و عمر در تقصیر[SUP]7[/SUP] است.
دی رفت و باز نیاید فردا را اعتماد نشاید، وقت را غنیمت دان که دیر بپاید....
(مناجات و مقالات، به کوشش حامد ربانی، ص 43- 41)
میدان هفتادم "نفرید" است. از میدان "توحید"میدان تفرید زاید.
قول تعالی "ذلک بان الله هو الحق و ان ما یدعون من دونه هو الباطل[SUP]8[/SUP]" حقیقت نفرید یگانه کردن همت است بیان آن در توحید برفت.
و اقسام نفرید سه است.
یکی در ذکر است
و یکی در سماع
و یکی در نظر.
در ذکر آن است که.
در یاد وی نه بر بیم باشی از چیزی جز از وی
و نه در طلب چیزی باشی جز از وی،
و نه برگوشیدن[SUP]9[/SUP] چیزی باشی به جز از وی
و در سماع آن است که:
در گوش سر، از سه ندای وی بریده نیاید:
یک ندا، باز خواندن با خود در هر نفسی
یکی نداء فرمان به خدمت خود در هر طرف
سیم: نداء ملاطفت در هر چیز
و در نظر آنست که:
نگریستن دل از وی بریده نیاید.
و نشان آن سه چیز است
یکی: آنکه گردش حال، مرد را بنگراند
دیگر: آنکه تفرقه دل به هیچ شاغل[SUP]10[/SUP] مرد را درنیاید
سیم آنکه مرد از خود بی خبر ماند.
پی نوشت ها:
1- خواجه عالم: پیامبر اکرم (ص)
2- کسنی: کخفف کاسنی که گیاهی تلخ است.
3- دهر: شمشیر دو دم کوچک که سر آن باریک و تیز باشد.
4- "مهر از کیسه..." معنای عبارت آن است که کیسه را برای انفاق باز کن و زیان را مهر کن و ببیند.
5- به ترس بودن: در ترس بودن.
6- معنای جمله آن است که بخشش نکنی مال می ماند (برای میزاث خوار)
7- تقصیر: کوتاه شدن.
8- این بدانست که خدا است حق و آنچه می خوانند جز او است باطل (حج 22/62).
9- گوشیدن، گوش داشتن، مواظبت کردن.
10- شاغل: مشغول کننده
بخش ادبیات تبیان