• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

بدو بیا داستان می نویسم باهم 2 !! (فقط حتما اولین پست تاپیک رو بخونید)

Silver Star

مدير ارشد تالار
یه سری قوانین باید داشته باشیم :

1- فقط در هر پست حق نوشتن یه جمله رو دارید.

2 بین دوتا ارسالتو یه پست باید فاصله باشه یعنی الان من زدم باید یکی دیگه پست زده باشه که من بتونم دوباره بیام پست بدم

3- برای اینکه در صفحات بعدی تاپیک کاربرا با مشکل دنبال کردن داستان مواجه نشن یعنی مثلا الان صفحه 12 تاپیک هستیم یکی مجبور نباشه برا اینکه داستارو دنبال کنه 11 صفحه بیاد بخونه این کارو می کنیم هر وقت پست دادیم میایم کل داستانرو اول میاریم بعد جمله ی خودمو با یه رنگ دیگه ته اش اضافه می کنیم


4- استفاده از نام اشخاص سایت در متن داستان اکیدا ممنوع!!!! میتونید از اسمهای خارجی استفاده کنید


میشه این دفعه من شروع کنم؟:نیش:
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد...
 
آخرین ویرایش:

Darya

متخصص بخش گفتگوی آزاد
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت
 

Silver Star

مدير ارشد تالار
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!!
 

875102210

کاربر ويژه
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..

 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها
 

Silver Star

مدير ارشد تالار
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..
 

زینب

کاربر ويژه
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام:نیش:
 

Silver Star

مدير ارشد تالار
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام. یهو چشای مامانه 4 تا شد...
 

زینب

کاربر ويژه
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام. یهو چشای مامانه 4 تا شد و گفت : حالا دختره کیه که زن خنگی مثل تو بشه؟
 

Silver Star

مدير ارشد تالار
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام. یهو چشای مامانه 4 تا شد و گفت : حالا دختره کیه که زن خنگی مثل تو بشه؟ بره هه گفت همون بره سفیده که دامن میپوشه چین دار و چین دار...
 

Darya

متخصص بخش گفتگوی آزاد
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام. یهو چشای مامانه 4 تا شد و گفت : حالا دختره کیه که زن خنگی مثل تو بشه؟ بره هه گفت همون بره سفیده که دامن میپوشه چین دار و چین دارمامانه گفت: نه خیر فقط دختر خالت
 

زینب

کاربر ويژه
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام. یهو چشای مامانه 4 تا شد و گفت : حالا دختره کیه که زن خنگی مثل تو بشه؟ بره هه گفت همون بره سفیده که دامن میپوشه چین دار و چین دارمامانه گفت: نه خیر فقط دختر خال برهه گفت دختر خالم زشته من فقط و فقط اون بره سفیده رو میخوام.
 

MAHDI

متخصص بخش نرم افزار
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام. یهو چشای مامانه 4 تا شد و گفت : حالا دختره کیه که زن خنگی مثل تو بشه؟ بره هه گفت همون بره سفیده که دامن میپوشه چین دار و چین دارمامانه گفت: نه خیر فقط دختر خالبرهه گفت دختر خالم زشته من فقط و فقط اون بره سفیده رو میخوام. مامانه وقتی دید فایده نداره گفت یه شرط داره
 

helia20

کاربر ويژه
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام. یهو چشای مامانه 4 تا شد و گفت : حالا دختره کیه که زن خنگی مثل تو بشه؟ بره هه گفت همون بره سفیده که دامن میپوشه چین دار و چین دارمامانه گفت: نه خیر فقط دختر خالبرهه گفت دختر خالم زشته من فقط و فقط اون بره سفیده رو میخوام..مامانه وقتی دید فایده نداره گفت یه شرط داره اگه شرطم رو انجام بدی من حرفی ندارم واون این بود که...
 
آخرین ویرایش:

زینب

کاربر ويژه
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام. یهو چشای مامانه 4 تا شد و گفت : حالا دختره کیه که زن خنگی مثل تو بشه؟ بره هه گفت همون بره سفیده که دامن میپوشه چین دار و چین دارمامانه گفت: نه خیر فقط دختر خالبرهه گفت دختر خالم زشته من فقط و فقط اون بره سفیده رو میخوام.اگه شرطم رو انجام بدی من حرفی ندارم واون این بود که...​عروسم باید پیش من زندگی کنه و هر روز خونه رو جاری کنه و....
 

helia20

کاربر ويژه
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام. یهو چشای مامانه 4 تا شد و گفت : حالا دختره کیه که زن خنگی مثل تو بشه؟ بره هه گفت همون بره سفیده که دامن میپوشه چین دار و چین دارمامانه گفت: نه خیر فقط دختر خالبرهه گفت دختر خالم زشته من فقط و فقط اون بره سفیده رو میخوام..مامانه وقتی دید فایده نداره گفت یه شرط داره اگه شرطم رو انجام بدی من حرفی ندارم واون این بود که...​عروسم باید پیش من زندگی کنه و هر روز خونه رو جاری کنه و....بره فورا و بدون فکر کردن بهش قبولش کرد و رفتن خواستگاری
 

زینب

کاربر ويژه
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام. یهو چشای مامانه 4 تا شد و گفت : حالا دختره کیه که زن خنگی مثل تو بشه؟ بره هه گفت همون بره سفیده که دامن میپوشه چین دار و چین دارمامانه گفت: نه خیر فقط دختر خالبرهه گفت دختر خالم زشته من فقط و فقط اون بره سفیده رو میخوام..مامانه وقتی دید فایده نداره گفت یه شرط داره اگه شرطم رو انجام بدی من حرفی ندارم واون این بود که...​عروسم باید پیش من زندگی کنه و هر روز خونه رو جاری کنه و....بره فورا و بدون فکر کردن بهش قبولش کرد و رفتن خواستگاری .برهه هم گفت من یه شرط دارم.
 

MAHDI

متخصص بخش نرم افزار
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام. یهو چشای مامانه 4 تا شد و گفت : حالا دختره کیه که زن خنگی مثل تو بشه؟ بره هه گفت همون بره سفیده که دامن میپوشه چین دار و چین دارمامانه گفت: نه خیر فقط دختر خالبرهه گفت دختر خالم زشته من فقط و فقط اون بره سفیده رو میخوام..مامانه وقتی دید فایده نداره گفت یه شرط داره اگه شرطم رو انجام بدی من حرفی ندارم واون این بود که...​عروسم باید پیش من زندگی کنه و هر روز خونه رو جاری کنه و....بره فورا و بدون فکر کردن بهش قبولش کرد و رفتن خواستگاری .برهه هم گفت من یه شرط دارم. نه دوتا شرط دارم مامان
 

Shah_d 14

متخصص بخش مسابقات
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام. یهو چشای مامانه 4 تا شد و گفت : حالا دختره کیه که زن خنگی مثل تو بشه؟ بره هه گفت همون بره سفیده که دامن میپوشه چین دار و چین دارمامانه گفت: نه خیر فقط دختر خالبرهه گفت دختر خالم زشته من فقط و فقط اون بره سفیده رو میخوام..مامانه وقتی دید فایده نداره گفت یه شرط داره اگه شرطم رو انجام بدی من حرفی ندارم واون این بود که...​عروسم باید پیش من زندگی کنه و هر روز خونه رو جاری کنه و....بره فورا و بدون فکر کردن بهش قبولش کرد و رفتن خواستگاری .برهه هم گفت من یه شرط دارم. نه دوتا شرط دارم مامان.مامانش گفت اگه میخوای شرط بذاری همون دختر خالت را باید یگیری
 

زینب

کاربر ويژه
روزی روزگاری در دهکده ای دورتر ازدور گوسفندی زندگی میکرد که چهار تا بره داشت یکی از یکی خنگ تر!!! که فقط تو فکر علف تلف کردن بودن، یه روز..یکی از گوسفندها شروع کرد به نق زدن که..من زن میخوام. یهو چشای مامانه 4 تا شد و گفت : حالا دختره کیه که زن خنگی مثل تو بشه؟ بره هه گفت همون بره سفیده که دامن میپوشه چین دار و چین دارمامانه گفت: نه خیر فقط دختر خالبرهه گفت دختر خالم زشته من فقط و فقط اون بره سفیده رو میخوام..مامانه وقتی دید فایده نداره گفت یه شرط داره اگه شرطم رو انجام بدی من حرفی ندارم واون این بود که...​عروسم باید پیش من زندگی کنه و هر روز خونه رو جاری کنه و....بره فورا و بدون فکر کردن بهش قبولش کرد و رفتن خواستگاری .برهه هم گفت من یه شرط دارم.نه دوتا شرط دارم مامان.مامانش گفت اگه میخوای شرط بذاری همون دختر خالت را باید بگیری که برهه هم زود پشیمون شد و گفت:"
 
بالا