• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

بررسی جامع سیمای زن در شاهنامه فردوسی

B a R a N

مدير ارشد تالار
یکی توصیف و ستایش و نکوهش هایی که از سوی جامعه، شخصیت داستان ها و فرهنگ زمانه به آن ها نسبت داده شده و دیگر ستایش و نکوهش برای شیوه ی کردار آن ها در جایگاه و رتبه ی خویش است که حکیم توس بیان کرده.
چهره ی زنان در شاهنامه زلال و پاک است . سرشار از فداکاری و گذشت و پر از پند و نصیحت. نصیحت می کنند و چاره گری می کنند. در رشادت و فداکاری و جنگاوری کمی از مردان ندارند.
زنانی که در شاهنامه هستند برخی از سرزمین بی گانه اند که به زنی پهلوانان ایران درآمده اند. مانند تهمینه که دختر شاه سمنگان است و خود به خواستگاری رستم می رود. رودابه دختر شاه کابل که به همسری زال پدر رستم در می آید. سودابه همسر کاووس شاه که دختر شاه هاماوران است. جریره و فرنگیس همسران سیاوش که هر دو از سرزمین تورانند.

این در حالی است که سیاوش زن گرفتن از بیگانگان و دشمنان را نمی پسندد.:
که من بر تن خویش شیون کنم/اگر خیره از دشمنان زن کنم
شنیدستم از نامور مهتران/همه داستان های هاماوران
که از پیش با شاه ایران چه کرد/زگردان ایران برآورد گرد
در شاهنامه فردوسی نام 300 زن آمده که از میان آن ها تنها سودابه چهره ی پلید و ناشایستی دارد. اوج مذمت فردوسی در باره ی زنان پس از مرگ سیاوش و از زبان جهان پهلوان رستم که سودابه را مسئول مرگ او می داند بیان می شود:
زن و اژدها هر دو در خاک به/جهان پاک از اين هردو ناپاک به
در افسانه های آفرینش ایرانی تنها به یک زن اهریمنی بر می خوریم به نام جهی که با بوسه ای که بر پیشانی اهریمن می زند، او را از خواب 3000 ساله بیدار می کند تا به جنگ با اهورا مزدا بپردازد.( بهار، مزداپور: 95) می توان او را نیای رفتاری و اخلاقی خوی اهریمنی و انتقام جوی سودابه دانست. سودابه تا آنجا کینه ی سیاوش را به دل می گیرد که سبب ساز مرگ غم انگیز آرمانی ترین و مقدس ترین شخصیت شاهنامه می شود و جنگی پایدار میان دو سرزمین ایران و توران نیز ره آورد این کینه توزی زنانه و دسیسه و بد خواهی مردانه گرسیوز است. البته 2 زن دیگر در شاهنامه هستند که مورد نکوهش قرار گرفته اند : شیرین و گردویه که چهره ی آنها به اندازه ی سودابه منفی نیست.
در تاریخ ادبیات نام 3 زن دیده می شود که به گونه ای دل به پسر خوانده ی خود می بندند. یکی سودابه ی شاهنامه، یکی زلیخا همسر دومین مقام سیاسی مصر که دل به یوسف پیامبر فرزند خوانده ی خود می بندد و دیگر فدر که عاشق هیپولیت پسر تزه (ناپسری )می شود. فدر تراژدي راسين نمايشنامه‌نويس قرن هفدهم فرانسه است كه در سال 1677 به رشتة تحرير درآمد. اين حكايت در يونان قديم رخ مي‌دهد و ماجراي عشق فدر، همسر تزه امپراتور يونان، به پسرخوانده‌اش هيپوليت است.)
واژگان کلیدی: جنسیت- زن- عشق- فردوسی- موقعیت اجتماعی
در این مقاله به بررسی مواردی از چگونگی ظهور و ایفای نقش زنان در شاهنامه پرداخته می شود.

پیشقدم شدن زنان در ابراز عشق
تهمینه منیژه و سودابه با اینکه هر سه شاهزاده بودند ولی ابایی در ابراز عشق نداشتند و خانواده وجامعه نیز این کار را ناردست نمی دانسته. این زنان آزادی تمام در انتخاب همسر داشته اند. حتی قیصر روم به پیشنهاد دخترش کتایون، برای او مجلس همسر گزینی برگزار می کند تا دخترش هر مردی را که می خواهد، برای زندگی انتخاب کند. در ماجرای سودابه، عشق سیاوش آنچنان در وجودش شعله می کشد، که رسوایی برملا شدن آن را می پذیرد و نیت خود را برای دلدار به زبان می آورد.
من اینک به پیش تو استاده ام/تن و جان شیرین ترا داده ام
ز من هر چه خواهی همه کام تو/برآرم نپیچم سر از دام تو
سرش تنگ بگرفت و یک بوسه داد/ بداد و نبود آگه از شرم و باک
سودابه برای رسیدن به سیاوش حاضر می شود دخترش را بازیچه ای قرار دهد و به سیاوش بسپارد. او از این لحظه در انتظار مرگ همسر خود است و این بی وفایی به همسر است. سیاوش سر باز می زند و او را بسان مادر خود و سزاوار همسری شاه می داند و بی همتا تا مگر بدون اینکه به خشم زن گرفتار شود از مکر او رهایی یابد. به او می گوید به دخترش اکتفا خواهد کرد و از این موضوع چیزی به شاه نخواهد گفت و از نزد او می رود. سودابه هر چه می کوشد و هر چه می سازد ،راهی به احساس و اندیشه ی معشوق نمی یابد. دیری است در اندیشه ی وصال و درد فراغ می سوزد و چه غم انگیز است عشقی که به کس نمی توان گفت ...
و یا:
که تا من تو را دیده ام مرده ام/خروشان و جوشان و آزرده ام
کنون هفت سال است تا مهر من/همی خون چکاند بر این چهر من
یکی شاد کن در نهانی مرا/ببخشای روز جوانی مرا
فریبکاری، تزویر و دروغ
در میان زنان شاهنامه تنها سودابه متهم به چنین صفاتی است و این ویژگی ها در مواجهه با عشقی که وجود او را لبریز کرده بود، اتفاق می افتد.
نگه كرد سودابه خيره بماند /به انديشه افسون فراوان بخواند
كه گر او نيامد به فرمان من/ روا دارم ار بگسلد جان من
بد و نيك و هر چاره كاندر جهان /كنند آشكارا و اندر نهان
بسازم گر او سر بپيچد ز من /كنم زو فغان بر سر انجمن
احترام خانواده و پدر به تصمیم دختر
زمانی که شاه ایران سودابه را از شاه هاماوران خواستگاری می کند، وی با وجود نارضایتی از این امر، به خواست دختر تن در می دهد و موافقت میکند. برای تهمینه و رستم نیز چنین وضعی پیش می آید و پدر تهمینه به خواسته ی دخترش احترام می گذارد.
بهرام گور به خواستگاری سه دختر گوهر فروش می رود و گوهر فروش از دختران خود می خواهد که خوب در وی بنگرند و اگر او را پسندیدند، پاسخ دهند. می بینیم که هیچ اجباری از جانب پدر برای ازدواج دخترانش در کار نیست. از یان موارد در شاهنامه کم نیست.
روابط آزاد دختر و پسر
در جنگ ایران و توران بیژن از سپاه ایران و منیژه دختر افراسیاب( شاه توران) دلبسته ی هم می شوند و بیژن به خیمه ی منیژه می آید و با هم مشغول بزم می شوند. هم چنین رابطه ی دختر روستایی با شاه نمایانگر نگاه مثبت و یا خنثی جامعه نسبت به روابط دخترو پسر است.
ازدواج با هم کفو
فریدون برای انتخاب همسرانی شایسته و هم شان برای پسران خود، نمایندگانی به سراسر جهان می فرستد و از آن میان 3 دختر پادشاه یمن انتخاب می شوند. زنانی که در شاهنامه هستند برخی از سرزمین بی گانه اند که به زنی پهلوانان ایران درآمده اند.مانند تهمینه که دختر شاه سمنگان است و خود به خواستگاری رستم می رود. رودابه دختر شاه کابل که به همسری زال پدر رستم در می آید. سودابه همسر کاووس شاه که دختر شاه هاماوران است. جریره و فرنگیس همسران سیاوش که هر دو از سرزمین تورانندو دختر شاه و وزیر آن سرزمینند. غیر ایرانی یا غیر هم دین بودن برای بزرگان ایران در انتخاب همسر اهمیت نداشته و ملاک اشراف زاده بودن آنهاست. همچنان که همسر انوشیروان یک شاهزاده خانم مسیحی بوده.
بدین سان زنی داشت پرمایه شاه/ به بالای سرو و به دیدار ماه
بدین مسیحا بد آن ماه روی/ زدیدار او شهر پرگفتگوی
در داستان خسروپرویز، درباریان و موبدان به خسرو اعتراض می کنند که « با انتخاب زنی بد نام و بی اصل نسب، اعتبار پادشاهی و نیز خلوص خون شاهانه را زیر سوال بردی و از بین خواهی برد.
ازدواج با محارم
بهمن اسفندیار دختر خود هما را به زنی می گیرد. نیز اسکندر مقدونی با روشنک برادر زاده ی خود ازدواج می کند.
تعدد زوجات
بهرام گور زنان را دسته جمعی عقد می کرده و حرمسرا داشته. حرمسرا از زمان ساسانیان در شاهنامه رواج می یابد.
نیابد همی سیری از خفت و خیز/ شب تیره زو جفت گیرد گریز
شبستان مر او را فزون از صد است/ شهنشاه این گونه باشد بد است
تا پیش از آن شاهان چندان مایل به چند همسری نیستند. چنانکه وقتی از سیاوش می خواهند که با فرنگیس دختر افراسیاب (شاه توران) ازدواج کند، وی به این خاطر که پیش از آن شوهر جریره دختر پیران (وزیر افراسیاب) بود، از این کار ابراز شرم کرد و ازدواج دوم را بی وفایی می دانست.
اوضاع اجتماعی زنان
مواردی آورده می شود که زنان نقش منفعلی رد رویداد ها دارند و مورد استفاده یا سوء استفاده قرار می گیرند.
گاه دیده می شود دختران از دست پدر خود امنیت جانی نداشته اند و در صورت بروز تعرضی مرجع و یا دادگاهی برای دادخواهی از دختر در کار نیست. در ماجرای مادر سیاوش، که زخمی و بی پناه از دست کتک های پدر و مستی های او گریخته و به جنگل پناه برده ،وقتی پهلوانان ایرانی او را می یابند، بی آنکه نام و نشان او را جویا شوند، بر سر تصاحب او با یکدیگر نزاع می کنند و کار بجایی می رسد که تصمیم می گیرند، سر از تن او جدا کنند و در نهایت برای قضاوت نزد شاه(کاووس کیانی) می روند و از آنجا که شاه دارای مقام و قدرت بالاتر است، دختر نصیب او می شود و شاه او را مشکوی خود می کند و گویا اصلا حقوق دختر و خانواده ی او مطرح نیست و آنچه مهم است درخواست شاه است.
بدو گفت کین موی و روی و نژاد/ همی خواست هر سه بدادی به باد
به مشکوی زرین کنم شایدت/ سرماهرویان کنم بایدت
شاپور ساسانی در دهکده ای با دختر خردسالِ آبکشی روبرو می شود که وقتی از گذشته ی او می پرسد، معلوم می شود دخترِِ پادشاه مهرک نوشزاد است که از دست آزار و اذیت های پدرش و برای حفظ جانش او را به کدخدای دهی سپرده اند.
من از بیم آن نامور شهریار/ چنین آبکش گشتم و پیشکار
روزی که بهرام گور در خانه ی لنبک آبکش مهمان بوده، لنبک به او می گوید : اگر اراده کنی هر دختری را که بخواهی برای شادی امشبت نزد تو می آورم. و این در حالی است که در آن دوره زنان روسپی فراوان بودند ولی دختران پاک نیز اگر شاه اراده می کرد، در امان نبودند و به ناچار باید در اختیار وی قرار می گرفتند.
یک امروز مهمان من باش و بس/ اگر یار خواهی بخوانیم کس
بهرام گور کنیزی دداشت بنام آزاده که در هنگام شکار برای او چنگ می نواخت. روزی در شکار از آزاده می خواهد از میان دو حیوان یکی را نتخاب کند که برای او شکار کند. و چون آزاده از این کار او را
نهی می کند، بهرام او را از اسب به زیر انداخته و آنقدر کتک می زند تا کنیزک جان یم سپارد. و این نشان می دهد که چگونه جان انسانی و یا زنی در دست مقامی قرار می گیرد و ستاندن آن هیچ عقوبتی ندارد.
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات

تاپیک تایید شد.

 
بالا