• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

تاريخ‌نگاري در عصر پهلوي

..::آبی دل::..

متخصص بخش
«با نگاهي‌ به‌ تاريخ‌نگاري‌ محرمانه»

‌يعقوب‌ توكلي

شناخت‌ انقلاب‌ اسلامي‌ بدون‌ توجه‌ به‌ تاريخ‌ عصر پهلوي‌ ممكن‌ نيست. جريان‌ تاريخ‌نگاري‌ در اين‌ عصر عمدتاً‌ به‌ وسيله‌ چهره‌هاي‌ نزديك‌ به‌ سلطنت، شكل‌ گرفته‌ است. نگارش‌ تاريخ‌ معمولاً‌ براساس‌ نگرش‌ خاص‌ تاريخ‌نگار به‌ مسائل‌ حكومت‌ و جامعه‌ انجام‌ شده‌ و تحريف‌ وقايع‌ به‌ نحو جدي‌ در آن‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد. البته‌ با همه‌ اين‌ها
از اهميت‌ اين‌ نوع‌ متون‌ تاريخي‌ براي‌ تحليل‌گران‌ تاريخي، كاسته‌ نمي‌شود، مقاله‌ حاضر در ادامه‌ مباحث‌ نويسنده‌ در شماره‌هاي‌ قبل‌ درباره‌ نقد تاريخ‌نگاري‌ انقلاب‌ اسلامي‌ ضمن‌ تعيين‌ تاريخ‌نگاري‌ محرمانه، به‌ بررسي‌ و تحليل‌ يادداشت‌هاي‌ تاريخي‌ اردشيرجي‌ و اسدالله‌ علم‌ مي‌پردازد.
سياستمداران‌ و دولتمردان‌ سراسر جهان، در كنار مواضع‌ رسمي‌ خود و سياست‌هايي‌ كه‌ به‌ اجرا در مي‌آورند، رويه‌هاي‌ دروني‌ و محرمانه‌اي‌ را براي‌ اجراي‌ برخي‌ تصميمات‌ خود دارند كه‌ در حالت‌ عادي‌ به‌ اعلان‌ و افشاي‌ آن‌ها رضايت‌ نمي‌دهند. به‌ همين‌ علت‌ است‌ كه‌ بخش‌ قابل‌ توجهي‌ از اسناد مراكز سياسي‌ و دولتي‌ ممهور به‌ مهر محرمانه‌ و خيلي‌ محرمانه، سري‌ و به‌ كلي‌ سري، فوق‌ سري‌ و غيرقابل‌ رويت‌ براي‌ بيگانگان‌ مي‌باشد. طبيعي‌ است‌ كه‌ بخش‌ عمده‌اي‌ از چنين‌ اسنادها، فرمانها و مكاتباتي‌ از ديد نزديك‌ترين‌ دوستان‌ نيز مخفي‌ بمانند تا چه‌ رسد به‌ اغيار و دشمنان. در حقيقت‌ ساليان‌ متمادي‌ نياز است‌ كه‌ فرصت‌ رويت‌ آنها فراهم‌ شود. در مواردي‌ نيز دولتها ترجيح‌ مي‌دهند اسناد مهم‌ و بسيار محرمانه‌ را امحأ نمايند. اين‌ مسأله‌ در همه‌ دولتها ساري‌ است. به‌ همين‌ جهت، اغلب‌ مورخان‌ معتقدند تا ساليان‌ سال‌ تاريخ‌ تحولات‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ كشورها و ملتها قابل‌ نگارش‌ نيست، بلكه‌ بايد سالهاي‌ زيادي‌ از سقوط‌ يك‌ حكومت‌ بگذرد و نظام‌ سياسي‌ معارض‌ آن‌ نيز ساقط‌ شود، تا شايد بتوان‌ نگارش‌ تاريخ‌ نظام‌ سياسي‌ را شروع‌ كرد. به‌ عنوان‌ مثال، با توجه‌ به‌ اينكه‌ حكومت‌ پهلوي‌ معارض‌ حكومت‌ قاجاريه‌ بوده‌ و سرنگون‌ شده‌ است‌ و منافع‌ معنوي‌ حكومت‌ جمهوري‌ اسلامي‌ تضاد ويژه‌اي‌ با قاجاريه‌ ندارد و اسناد محرمانه‌ آن‌ دوران‌ نيز از بوته‌ اختقا بيرون‌ آمده‌ است؛ اينك‌ مي‌توان‌ به‌ تاريخ‌ قاجاريه‌ پرداخت‌ زيرا قابل‌ پردازش‌ علمي‌ است. اين‌ سخن‌ تا حدودي‌ در مراكز دانشگاهي‌ پذيرفته‌ شده، اما چنين‌ تلقي‌ مي‌شود كه‌ ممكن‌ است‌ دولتها اسناد محرمانه‌ را بصورت‌ و دست‌چين‌ شده‌ منتشر كنند. صرف‌ نظر از ارزيابي‌ مدعاي‌ فوق‌ كه‌ در جاي‌ ديگر به‌ تفصيل‌ به‌ آن‌ خواهيم‌ پرداخت، توجه‌ به‌ اسناد محرمانه‌ در تاريخ‌نگاري‌ تحولات‌ سياسي‌ اجتماعي‌ و نظام‌هاي‌ سياسي‌ بسيار مهم‌ است. با اين‌ وجود، ما معتقديم‌ كه‌ بخش‌ قابل‌ توجهي‌ از تاريخ‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و تاريخ‌ حكومت‌ پهلوي‌ بدون‌ دسترسي‌ و انتشار اين‌ اسناد قابل‌ تبيين‌ كامل‌ نمي‌باشد. و اين‌ بدان‌ معنا نيست‌ كه‌ به‌ آنچه‌ پيش‌ رو داريم‌ و نيز به‌ اسناد منتشر شده‌ و منتشر نشده‌ اعتنا نكنيم. به‌ همين‌ خاطر بر اين‌ باوريم‌ كه‌ مجموعه‌ اسناد محرمانه‌ رژيم‌ پهلوي‌ (يا هر سيستم‌ ديگر) تاريخ‌ نگاري‌ محرمانه‌ و داخلي‌ آن‌ حكومت‌ است‌ و از قضا اين‌ اسناد تطابق‌ بيشتري‌ با واقعيت‌ دارند. اينك، متن‌ مقاله‌ منتشر شده‌ در روزنامه‌ اطلاعات‌ به‌ تاريخ‌ 17دي‌ماه1356 درباره‌ امام‌ خميني‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ ادعاي‌ علني‌ و اعلام‌ شده‌ مورد بررسي‌ قرار مي‌دهيم‌ تا چگونگي‌ تلاش‌ شاه‌ و ساواك‌ در معرفي‌ امام‌ خميني‌ (ره) به‌ مردم‌ آشكار شود.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
ايران‌ و استعمار سرخ‌ و سياه‌

و چنين‌ مردي‌ را آسان‌ يافتند. مردي‌ كه‌ سابقه‌اش‌ مجهول‌ بود و به‌ قشري‌ترين‌ و مرتجع‌ترين‌ عوامل‌ استعمار وابسته‌ بود و چون‌ با همه‌ حمايت‌هاي‌ خاص‌ موقعيتي‌ در ميان‌ روحانيون‌ عالي‌ مقام‌ كشور بدست‌ نياورده‌ بود در پي‌ فرصتي‌ مي‌گشت‌ به‌ هر قيمتي‌ هم‌ كه‌ شده‌ خود را وارد ماجراهاي‌ سياسي‌ كند و اسم‌ و شهرتي‌ پيدا كند. روح‌ الله‌ خميني‌ عامل‌ مناسبي‌ براي‌ اين‌ منظور بود و ارتجاع‌ سرخ‌ و سياه‌ او را مناسب‌ترين‌ فرد براي‌ مقابله‌ با انقلاب‌ ايران‌ يافت‌ و او همان‌ كسي‌ كه‌ عامل‌ واقعه‌ ننگين‌ روز 15 خرداد شناخته‌ شد. روح‌ الله‌ خميني‌ به‌ (سيد هندي) شهرت‌ دارد. درباره‌ انتساب‌ او به‌ هند حتي‌ نزديك‌ترين‌ كسانش‌ توضيحي‌ ندارند، به‌ قولي‌ او مدتي‌ در هندوستان‌ بسر برده‌ و در آنجا با مراكز استعماري‌ انگليس‌ ارتباطاتي‌ داشته‌ است‌ و به‌ همين‌ جهت‌ به‌ نام‌ (سيد هندي) معروف‌ شده‌ است. و يا به‌ قولي‌ در جواني‌ اشعار عاشقانه‌اي‌ مي‌سروده‌ و به‌ نام‌ (هندي) تخلص‌ مي‌كرده‌ است. و عده‌اي‌ هم‌ عقيده‌ دارند چون‌ تعليمات‌ او در هندوستان‌ بوده‌ از آن‌ جهت‌ فاميل‌ هندي‌ را انتخاب‌ كرده‌ است‌ كه‌ از كودكي‌ تحت‌ تعاليم‌ يك‌ معلم‌ بوده‌ است. آنچه‌ مسلم‌ است‌ شهرت‌ او به‌ نام‌ غائله‌ ساز 15 خرداد در خاطر همگان‌ مانده‌ است. كسي‌ كه‌ براي‌ اجراي‌ نقشه‌ استعمار سرخ‌ و سياه‌ عليه‌ انقلاب‌ ايران‌ كمر بست‌ و به‌ دست‌ عوامل‌ خاص‌ و شناخته‌ شده‌ خود عليه‌ تقسيم‌ املاك، آزادي‌ زنان، ملي‌ شدن‌ جنگلها وارد مبارزه‌ شد، خون‌ بيگناهان‌ را ريخت‌ و نشان‌ داد هنوز كساني‌ وجود دارند كه‌ حاضرند خود را صادقانه‌ در اختيار توطئه‌گران‌ و عناصر ضدملي‌ بگذارند.» (1)
اما براي‌ آشنايي‌ تفاوت‌ اين‌ ديدگاه‌ رسمي‌ اعلام‌ شده‌ با ديدگاه‌ دروني‌ و پنهاني‌ نظام‌ حاكم‌ متن‌ سند و گزارشي‌ كه‌ ساواك‌ براي‌ اطلاع‌ مقامات‌ درباره‌ امام‌ خميني‌ در 28 خرداد 1342 تهيه‌ كرده‌ است‌ به‌ شرح‌ زير مي‌آيد:
«حاج‌ آقا روح‌ الله‌ خميني‌ متولد خمين‌ است‌ كه‌ براي‌ تحصيل‌ به‌ قم‌ آمده‌ و چند سال‌ در قم‌ تحصيل‌ كرده‌ سپس‌ به‌ اصفهان‌ رفته‌ و چند سال‌ هم‌ در آنجا تحصيل‌ كرده‌ است‌ سپس‌ به‌ قم‌ آمده‌ و در محضر آقاي‌ حاج‌ شيخ‌ عبدالكريم‌ يزدي‌ به‌ تحصيل‌ اشتغال‌ داشته‌ مدتي‌ هم‌ تحصيل‌ حكمت‌ نموده‌ ايشان‌ مجتهد مسلم‌ است. در علوم‌ معقول‌ و منقول‌ بسيار وارد و متخصص‌ مي‌باشد. ابتدا در قم‌ حكمت‌ تدريس‌ مي‌كرد عده‌اي‌ او را هو كردند ولي‌ حاج‌ شيخ‌ عبدالكريم‌ از او حمايت‌ كرد و او را مامور تدريس‌ فقه‌ و اصول‌ نمود و تدريس‌ حكمت‌ را به‌ آيت‌ الله‌ قاضي‌ تفويض‌ كرد. پس‌ از فوت‌ حاج‌ شيخ‌عبدالكريم‌ مورد احترام‌ مرحوم‌ بروجردي‌ بوده‌ و در زمان‌ مرحوم‌ بروجردي‌ از مدرسين‌ درجه‌ اول‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌ بوده‌ است. شخصي‌ است‌ بسيار متين‌ و كم‌ حرف، 63 سال‌ سن‌ دارد پدرش‌ نيز از خمين‌ و خيلي‌ شجاع‌ بوده‌ است‌ و بخاطر منازعه‌ و اختلافي‌ كه‌ با حاكم‌ وقت‌ داشته‌ به‌ دست‌ حاكم‌ آنجا كشته‌ مي‌شود. خودش‌ هم‌ مانند پدرش‌ بسيار بي‌باك‌ و شجاع‌ است. آشنايي‌ زيادي‌ به‌ علوم‌ جديد و سياست‌ روز دارد. در سال‌هاي‌ 23 و24 كتابي‌ عليه‌ اعليحضرت‌ نوشته‌ است. همواره‌ اهل‌ مبارزه‌ و سياست‌ بوده‌ پنج‌ سال‌ قبل‌ رساله‌ نوشته‌ و در مقام‌ مرجع‌ تقليد قرارگرفته‌ و پيرواني‌ هم‌ دارد و داماد آقاي‌ حاج‌ ميرزا محمد ثقفي‌ نوري‌ از روحانيون‌ تهران‌ ساكن‌ پامنار كوچه‌ صدراعظم‌ نوري‌ است‌ و سه‌ فرزند دارد.»
روشن‌ است‌ كه‌ در تاريخ‌نگاري‌ رسمي‌ و يا وقايع‌نگاري‌ آشكار، چون‌ نويسنده‌ احساس‌ مي‌كند امكان‌ دارد مطلب‌ وي‌ بازتاب‌ منفي‌ براي‌ او، نظام‌ سياسي، سياستمداران‌ و ديگران‌ داشته‌ باشد با احتياط‌ خاص‌ سياسي، امنيتي‌ و تاريخي‌ مطلب‌ را مي‌نگارد، اما در مورد اسناد محرمانه‌ و داخلي‌ به‌ دليل‌ ضرورت‌ تصميم‌گيري‌ مناسب‌ در برخورد با پديده‌ها و حوادث‌ سياسي، ضروري‌ است‌ داده‌ها و اطلاعات‌ از صحت‌ و اتقان‌ بيشتري‌ برخوردار باشند. از اين‌ رو بخش‌ قابل‌ توجهي‌ از واقعيات‌ تاريخي‌ عصر پهلوي‌ و انقلاب‌ اسلامي‌ در اسناد دولتي‌ و ساواك‌ نهفته‌ است‌ كه‌ نوع‌ ثبت‌ حوادث‌ آن‌ داراي‌ تفاوت‌ ماهوي‌ آشكار با تاريخ‌نگاري‌ علني‌ است. گونه‌ ديگر تاريخ‌نگاري‌ دروني‌ و مخفي‌ در عصر پهلوي‌ خاطره‌نويسي‌هاي‌ محرمانه‌ و يا نگارش‌ وصيت‌نامه‌هاي‌ سياسي‌ است‌ كه‌ از برجسته‌ترين‌ اين‌ خاطره‌ نويسي‌ها مي‌توان‌ به‌ وصيت‌نامه‌ اردشيرجي‌ (2) و «يادداشت‌هاي‌ اسدالله‌ علم» اشاره‌ كرد. اردشيرجي‌ و اسدالله‌ علم‌ هر دو از موثرترين‌ مقامات‌ و سياستگذاران‌ عصر پهلوي‌ اول‌ و دوم‌ بودند. هر دو نفر در متن‌ حوادث‌ بوده‌ و به‌ اسناد و اطلاعات‌ بسيار مهم‌ و محرمانه‌اي‌ دسترسي‌ داشتند. آنها از اصلي‌ترين‌ مهره‌هاي‌ تصميم‌سازي‌ و تصميم‌گيري‌ بودند هيچ‌ ترديدي‌ در گسترة‌ بي‌حد و حصر حوزه‌ اقتدار هر يك‌ از آنها، وجود ندارد. اردشيرجي‌ كه‌ در اواخر عهد ناصرالدين‌ شاه‌ در كسوت‌ يك‌ روحاني‌ زردشتي‌ به‌ ايران‌ آمد انگليسي‌ هندي‌الاصلي‌ بود كه‌ دوره‌هاي‌ علمي‌ و آكادميك‌ مختلف‌ شرق‌شناسي‌ و ايران‌شناسي‌ را در دانشگاه‌ آكسفورد انگلستان‌ و همچنين‌ «اينتليجنت‌ سرويس» گذرانده‌ بود. او به‌ عنوان‌ پايه‌گذار و رييس‌ سرويس‌ جاسوسي‌ انگلستان‌ در ايران، وارد كشور شد. صرف‌نظر از فعاليت‌هاي‌ گسترده‌ وي‌ در شكل‌ دادن‌ به‌ لژهاي‌ فرماسونري‌ و پيوند با كانونهاي‌ قدرت‌ داخلي‌ در جريان‌ انقلاب‌ مشروطه‌ و تاثيرگذاري‌ وي‌ بر شرايط‌ و مسايل‌ سياسي‌ اين‌ عصر، هدايت‌ و جريان‌سازي‌ وي‌ در حادثه‌ كودتاي‌ سوم‌ اسفند 1299 و سالهاي‌ بعد از آن‌ اهميت‌ ويژه‌اي‌ دارد. هم‌ اينك‌ نقش‌ اردشيرجي‌ در هدايت‌ و اقناع‌ سياست‌ خارجي‌ انگلستان‌ در جهت‌ ضرورت‌ به‌ قدرت‌ رساندن‌ يك‌ حكومت‌ مقتدر مركزي‌ در ايران‌ و لزوم‌ پرهيز از اعمال‌ سياست‌ مبتني‌ بر قرارداد 1919 لرد كرزن‌ - وثوق‌الدوله‌ بر كسي‌ پوشيده‌ نيست

 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نویسنده متن :Abdolaziz

در كنار آن، تعامل‌ وي‌ با كانونهاي‌ قدرت‌ صهيونيستي‌ از بديهات‌ تاريخ‌ معاصر است. وي‌ به‌ دليل‌ تعلق‌ به‌ آن‌ دسته‌ از زردشتياني‌ كه‌ قرن‌ها قبل‌ از ايران‌ به‌ هندوستان‌ مهاجرت‌ كرده‌ و اسلام‌ را به‌ عنوان‌ آييني‌ كه‌ سبب‌ نابودي‌ حكومت‌ ساساني‌ شده‌ و قدرت‌ زردشتيان‌ و موبدان‌ را مضمحل‌ كرده‌ بود، مي‌دانستند؛ با اسلام‌ خصومتي‌ آشكار و ديرپاي‌ داشت. بنابراين، تاثير وي‌ در اتخاذ سياست‌هاي‌ اسلام‌زدايي‌ در عصر پهلوي‌ اول‌ در خور توجه‌ است. او به‌ فرزندش‌ (شاپور جي) وصيت‌ و توصيه‌ كرد كه‌ وصيت‌ نامه‌اش‌ ساليان‌ بعد به‌ چاپ‌ برسد. اما در شرايط‌ تعارض‌ منافع‌ ميان‌ شاه‌ و شاپور جي‌ انتشار اين‌ اثر به‌ عنوان‌ وسيله‌اي‌ براي‌ باج‌ خواهي‌ و امتيازطلبي‌ به‌ كار مي‌گرفت. اردشيرجي‌ كه‌ تا سال‌ 1312 ه'.ش‌ در ايران‌ و در قيد حيات‌ بود، در وصيت‌ نامه‌ تاريخي‌ خود حوادثي‌ را ذكر نمود كه‌ با انتشار آن‌ ديدگاه‌هاي‌ تاريخي‌ در مورد چگونگي‌ شكل‌گيري‌ و تداوم‌ سياست‌گذاريهاي‌ رژيم‌ پهلوي‌ را دچار تغييرات‌ اساسي‌ كرد.وي‌ در قسمتي‌ از وصيت‌ نامه‌اش‌ مي‌نويسد:

«در وصيت‌ نامه‌ خود خواسته‌ام‌ كه‌ اين‌ قسمت‌ از خاطراتم‌ حداقل‌ سي‌ و پنج‌ سال‌ پس‌ از مرگم‌ در اختيار فرزندم‌ شاپور جي‌ گذاشته‌ شود و اگر در قيد حيات‌ نباشد در اختيار هيأت‌ امناي‌ «پارسي‌ پانچايت» در بمبئي‌ قرار گيرد كه‌ اقدام‌ به‌ انتشار آن‌ نمايد. گذشت‌ اين‌ زمان‌ را از بدين‌ سبب‌ قيد مي‌كنم‌ كه‌ تا آن‌ وقت‌ شخصيتي‌ را كه‌ اين‌ مشاهدات‌ را درباره‌اش‌ مي‌نگارم‌ جاي‌ پرافتخار خود را در زمره‌ مردان‌ تاريخ‌ و كشورش‌ احراز كرده‌ است‌ اعم‌ از اينكه‌ در قيد حيات‌ باشد يا چشم‌ از جهان‌ فرو بسته‌ باشد. شايد كمتر كسي‌ مانند من‌ آنچانكه‌ هست‌ او را مي‌شناسد و تا اين‌ اندازه‌ با او مانوس‌ و محشور بوده‌ است‌ بدون‌ اينكه‌ حتي‌ نزديكان‌ او و كسان‌ من‌ از اين‌ قرابت‌ آگاه‌ باشند.
... در اكتبر 1917 بود كه‌ حوادث‌ روزگار مرا با رضاخان‌ آشنا كرد و نخستين‌ ديدار ما فرسنگ‌ها دور از پايتخت‌ و در آبادي‌ كوچكي‌ در كنار جاده‌ «پيربازار» بين‌ رشت‌ وطالش‌ صورت‌ گرفت. رضاخان‌ در يكي‌ از اسكادريل‌هاي‌ قزاق‌ خدمت‌ مي‌كرد. در آن‌ زمان‌ لشكر قزاق‌ در خراسان، مازندران‌ و گيلان‌ مستقر بود و قزوين، رشت، طالش، خوي، قره‌سو و تبريز از مراكز اصلي‌ اين‌ نيرو بودند كه‌ تحت‌ فرمان‌ افسران‌ روسي‌ قرار داشتند و بطور كلي‌ وظيفه‌شان‌ حفظ‌ آرامش‌ در منطقه‌ نفوذ روس‌ و بويژه‌ حفظ‌ سلطنت‌ قاجار بود. رضاخان‌ سواد و تحصيلات‌ آكادميك‌ نداشت‌ ولي‌ كشورش‌ را مي‌شناخت. ملاقاتهاي‌ بعدي‌ من‌ با رضاخان‌ متجاوز از يكسال‌ در نقاط‌ مختلف‌ بيشتر در قزوين‌ و تهران‌ صورت‌ مي‌گرفت. پس‌ از مدتي‌ كه‌ چندان‌ طولاني‌ هم‌ نبود حس‌ اعتماد و دوستي‌ دوجانبه‌اي‌ بين‌ ما برقرار شد. او تا حدي‌ تركي‌ و روسي‌ را تكلم‌ مي‌كرد و به‌ رواني‌ به‌ هر دو زبان‌ دشنام‌ ميداد!
به‌ زباني‌ ساده‌ تاريخ، جغرافيا و اوضاع‌ سياسي‌ - اجتماعي‌ ايران‌ را برايش‌ تشريح‌ مي‌كردم. او مايل‌ بود سرگذشت‌ مرداني‌ برايش‌ نقل‌ كنم‌ را كه‌ با همت‌ خود كسب‌ قدرت‌ كرده‌ بودند. اغلب‌ تا ديرگاه‌ به‌ صحبت‌ من‌ گوش‌ ميداد و براي‌ رفع‌ خستگي‌ من‌ چاي‌ دم‌ مي‌كرد كه‌ مي‌نوشيديم. حافظه‌ بسيار قوي‌ و استعداد خارق‌العاده‌اي‌ جهت‌ درك‌ رئوس‌ و لُب‌ مطالب‌ داشت‌ و آنها را به‌ هم‌ پيوند مي‌داد و نتيجه‌گيري‌ مي‌نمود. از سوالاتش‌ معلوم‌ بود كه‌ به‌ افق‌ دورتري‌ مي‌نگرد و مايل‌ است‌ از اصول‌ مملكتداري‌ آگاه‌ شود. هر چه‌ بيشتر او را مي‌ديدم‌ و با روحيه‌ و مكنونات‌ قلبي‌اش‌ آشنا مي‌شدم‌ برايم‌ روشن‌تر مي‌شد كه‌ رضاخان‌ مرد سرنوشت‌ است.»
... از لحاظ‌ تعريف‌ سياسي، رضاخان‌ اتوكرات‌ است‌ و اينكه‌ در ايران‌ ظواهر سيستم‌ پارلماني‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد ناقض‌ اين‌ حقيقت‌ نيست‌ زيرا تركيب‌ مجلس‌ با نظر و تصويب‌ نهايي‌ شاه‌ است‌ و نه‌ انتخاب‌ مردم‌ و رضاخان‌ نيازي‌ نداشت‌ مجلس‌ را به‌ توپ‌ ببندد. حتي‌ بدون‌ اينكه‌ خودش‌ متوجه‌ باشد داراي‌ سليقه‌اي‌ بود كه‌ قرن‌ها پيش‌ افلاطون‌ آن‌ را نوع‌ پسنديده‌اي‌ از حكومت‌ مي‌دانست‌ كه‌ عبارت‌ بود از تامين‌ امنيت‌ و برابري‌ در مقابل‌ قانون‌ و راهنمايي‌ مردم‌ در جهت‌ آمال‌ ملي.(3)
علاوه‌ بر وصيت‌ مختصر اردشير جي، يادداشت‌هاي‌ روزانه‌ اسدالله‌ علم‌ وزير دربار پر نفوذ محمدرضا پهلوي‌ از زمره‌ تاريخ‌ نگاري‌هاي‌ غير علني‌ مهم‌ اين‌ دوره‌ به‌ شمار مي‌رود. يادداشت‌هاي‌ اسدالله‌ علم‌ در نوع‌ خود از آثار تاريخي‌ معاصر است‌ كه‌ هنوز به‌ لحاظ‌ قرابت‌ زماني‌ اهميت‌ آن‌ شناخته‌ نشده‌ و بيشتر در محاق‌ بي‌توجهي‌ باقي‌ مانده‌ است. البته‌ تصرفات‌ نابجاي‌ مترجم‌ و ويراستار در چاپ‌ اين‌ يادداشت‌ها تا حدود زيادي‌ به‌ اعتبار كامل‌ آن‌ خدشه‌ وارد كرده‌ است. بهر حال،لازم‌ است‌ درباره‌ آنها بصورت‌ گسترده‌تري‌ صحبت‌ شود. هر چند اعتقاد نگارنده‌ در مورد چگونگي‌ طبقه‌بندي‌ تاريخ‌نگاري‌ دروني‌ و مخفي‌ سران‌ رژيم‌ پهلوي‌ آن‌ است‌ كه‌ پس‌ از نقد و طرح‌ خاطرات‌ شاه‌ و اعضاي‌ خانواده‌ سلطنت‌ به‌ بحث‌ پيرامون‌ يادداشت‌هاي‌ علم‌ بپردازيم‌ ولي‌ سبق‌ زماني‌ و روند مطالب‌ مي‌طلبد اين‌ اثر به‌ شكل‌ كاملتري‌ بررسي‌ گردد.

 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
امير اسدالله‌ علم‌ كيست؟
امير اسدالله‌ علم‌ فرزند محمد ابراهيم‌ خان‌ شوكت‌ الملك‌ در سال‌ 1298 ه'.ش‌ در بيرجند به‌ دنيا آمد. علم‌ پس‌ از اتمام‌ تحصيلات‌ ابتدايي‌ و متوسطه‌ به‌ توصيه‌ رضاخان‌ به‌ جاي‌ اعزام‌ به‌ اروپا در دانشكده‌ كشاورزي‌ كرج‌ به‌ تحصيل‌ پرداخت. وي‌ هر چند نتوانست‌ تحصيلاتش‌ را به‌ اتمام‌ برساند اما هميشه‌ از او به‌ عنوان‌ مهندس‌ كشاورزي‌ ياد شده‌ است. رضاخان‌ كه‌ دخترش‌ اشرف‌ را به‌ عقد علي‌ قوام، پسر ابراهيم‌خان‌ قوام‌الملك‌ شيرازي‌ يكي‌ از چهره‌هاي‌ برجسته‌ آنگلوفيل‌ درآورده‌ بود به‌ شوكت‌الملك‌ علم‌ وزير پست‌ و تلگراف‌ و تلفن‌ توصيه‌ كرد كه‌ دختر قوام‌الملك‌ را به‌ عقد پسرش، امير اسدالله‌ درآورد و بدين‌ گونه‌ دو خانواده‌ اصلي‌ تحت‌ حمايت‌ انگليس‌ كه‌ در پيوند تنگاتنگي‌ با آن‌ قدرت‌ بودند با يكديگر وصلت‌ نمودند. اين‌ در حالي‌ بود كه‌ خانواده‌ قوام‌ بر جنوب‌ ايران‌ سيطره‌ داشتند و خانواده‌ علم‌ بر شرق‌ ايران‌ حكومت‌ مي‌راندند. با اين‌ ازدواج‌ و به‌ خاطر ارتباط‌ فاميلي‌ ملكتاج‌ علم‌ و اشرف‌ پهلوي، فرصت‌ ارتباط‌ و رفت‌ و آمد گسترده‌اي‌ به‌ دربار براي‌ اسدالله‌ فراهم‌ شد.(4)
اجداد و پدران‌ علم‌ از هزار سال‌ پيش‌ بر منطقه‌ شرق‌ ايران‌ حكومت‌ مي‌كردند و يكي‌ از دلايل‌ سيطره‌ انگلستان‌ بر هندوستان‌ همجواري‌ مرزهاي‌ هندوستان‌ تحت‌ اشغال‌ بريتانيا با شرق‌ ايران‌ بود كه‌ در حوزه‌ نفوذ خانواده‌ علم‌ قرار داشت. به‌ ابتكار انگليسيها پيوندهاي‌ عميقي‌ بين‌ آنها و خانواده‌ علم‌ برقرار شد. بويژه‌ آنكه‌ بر اثر درگيريهاي‌ ايران‌ و انگليس‌ بر سر مسأله‌ هرات‌ (1274 ه'. ق. 1875 م) استراتژي‌ انگلستان‌ بر تقويت‌ قدرت‌هاي‌ محلي‌ منطقه‌ شرق‌ ايران‌ تعلق‌ گرفت‌ و در پي‌ آن‌ حكومت‌ «قاين» به‌ مركز ثقل‌ سياست‌ بريتانيا در منطقه‌ تبديل‌ شد و با پول‌ انگلستان‌ يك‌ ارتش‌ محلي‌ زير فرمان‌ شوكت‌الملك‌ علم‌ تشكيل‌ گرديد تا به‌ صورت‌ مشتي‌ آهنين‌ در منطقه‌ نظم‌ مورد نظر انگلستان‌ را تامين‌ كند و به‌ صورت‌ مانعي‌ جدي‌ در برابر توسعه‌طلبي‌هاي‌ روسيه‌ تزاري‌ در رسيدن‌ به‌ آبهاي‌ گرم‌ جنوب‌ عمل‌ نمايد. اين‌ نقش‌ تا مدتها تداوم‌ يافت. در جريان‌ قيام‌ كلنل‌ محمدتقي‌ خان‌ پسيان‌ عليه‌ قرارداد 1919 م‌ كه‌ ايران‌ را تحت‌الحمايه‌ انگلستان‌ درمي‌آورد، محمد ابراهيم‌ خان‌ علم‌ به‌ همراه‌ نيروهاي‌ نظامي‌اش‌ به‌ ايفاي‌ نقش‌ پرداخت. با روي‌ كار آمدن‌ رضاخان، شوكت‌الملك‌ پيوندهاي‌ عميقي‌ را با رضاخان‌ برقرار كرد و در چندين‌ دوره، وزير كابينه‌هاي‌ مختلف‌ عصر رضا خان‌ بود. هماهنگي‌ و پيوند انگليسي‌ها با حاكم‌ شرق‌ ايران‌ در حدي‌ بود كه‌ سر دنيس‌ رايت‌ سفير كبير انگلستان‌ در كتاب‌ «انگليسي‌ها در ميان‌ ايرانيان» مي‌نويسد: انگليسي‌ها اين‌ سعادت‌ را داشتند كه‌ از دوستي‌ امير ابراهيم‌ خان‌ شوكت‌الملك‌ برخوردار باشند. در جريان‌ حمله‌ متحدين‌ به‌ ايران‌ وقتي‌ سياست‌ انگليسي‌ها بر آن‌ تعلق‌ گرفت‌ كه‌ رضا شاه‌ اريكه‌ قدرت‌ راترك‌ نمايد هيچيك‌ از مقامات‌ و نخست‌وزيران‌ سابق‌ جرات‌ اين‌ را نداشتند كه‌ نيت‌ انگليسي‌ها را بدون‌ پرده‌ با وي‌ در ميان‌ بگذارند. چرا كه‌ آن‌ها سرنوشت‌ تلخ‌ سياستمداران‌ و خدمتگزاران‌ سابق‌ را ديده‌ بودند كه‌ پس‌ از سالها خدمت‌ همانند تيمور تاش، سردار اسعد بختياري‌ و نصرت‌الدوله‌ فيروز در نهايت‌ خفت‌ و بدبختي‌ به‌ دست‌ جلادان‌ شاه‌ جان‌ باخته‌ و يا همانند ميرزا علي‌اكبر خان‌ داور ناچار به‌ خودكشي‌ شده‌ بودند. تنها كسي‌ كه‌ در اين‌ ميان‌ به‌ واسطه‌ ارتباطش‌ با انگليس‌ جرات‌ اظهار اين‌ مطلب‌ را به‌ رضاخان‌ داشت‌ محمدابراهيم‌ خان‌ علم‌ بود.
اميراسدالله‌ علم‌ كه‌ با مرگ‌ شوكت‌الملك‌ به‌ سال‌ 1322 وارث‌ و جانشين‌ خان‌ قاين‌ شده‌ بود توانست‌ جايگاهي‌ در سيستم‌ حكومتي‌ پهلوي‌ها بيابد كه‌ قبل‌ از وي‌ هيچ‌ ايراني‌ عصر پهلوي‌ نتوانسته‌ بود به‌ آن‌ دست‌ يابد. اسدالله‌ علم‌ در سالهاي‌ 1320-1323 در ارتباط‌ با سرويس‌ اطلاعاتي‌ بريتانيا نقش‌ بسيار حساسي‌ در عمليات‌ جاسوسي‌ در شرق‌ و جنوب‌ ايران‌ و به‌ ويژه‌ تهران‌ ايفا كرد. وي‌ در راس‌ شبكه‌اي‌ از عوامل‌ اينتليجنت‌ سرويس‌ قرار گرفت‌ كه‌ بخشي‌ از آن‌ وظيفه‌ نفوذ به‌ درون‌ حزب‌ توده‌ را بر عهده‌ داشت. اين‌ گروه‌ در جريان‌ كودتاي‌ 28 مرداد 1332 نقش‌ جدي‌ ايفا كردند و پس‌ از كودتا با دريافت‌ جوايز فراوان‌ و مشاغل‌ حساس‌ پاداش‌ شايسته‌اي‌ گرفتند. بي‌دليل‌ نبود كه‌ احمد قوام‌السلطنه، امير اسدالله‌ علم‌ جوان‌ بيست‌ و شش‌ ساله‌ را به‌ فرمانداري‌ كل‌ بلوچستان‌ منصوب‌ كرد و محمد ساعد مراغه‌اي‌ اين‌ جوان‌ بيست‌ و نه‌ ساله‌ را با تأكيد مؤ‌كد شاه‌ در آبان‌ ماه‌ 1337 به‌ وزارت‌ كشاورزي‌ منصوب‌ كرد و رجبعلي‌ منصور وي‌ را در اين‌ سمت‌ ابقا كرد. با تشكيل‌ كابينه‌ سپهبد رزم‌آرا وي‌ به‌ وزارت‌ كار منصوب‌ شد. با آغاز نهضت‌ ملي‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ اسدالله‌ علم‌ نقش‌ بسيار حساسي‌ در مسير مبارزه‌ و مخالفت‌ با ملي‌شدن‌ صنعت‌ نفت‌ ايفا كرد. برپايي‌ آشوبهاي‌ منطقه‌اي‌ در شرق‌ ايران‌ نظير كشتار اعضاي‌ شوراي‌ شهر و فرماندار زابل، به‌ خدمت‌ گرفتن‌ نويسندگان، روزنامه‌نگاران‌ و مهم‌تر از همه‌ هماهنگ‌سازي‌ پديده‌اي‌ عجيب‌ در عرصه‌ سياست‌ ايران‌ يعني‌ «توده‌ نفتي‌ها» و «شبكه‌ بدامن» نشان‌ از مهارت‌ ويژة‌ علم‌ در اجراي‌ اهداف‌ و نيات‌ خود دارد. در پي‌ وقوع‌ كودتاي‌ 28 مرداد اسدالله‌ علم‌ رابط‌ شاه‌ با مقامات‌ سياست‌ساز آمريكا، بريتانيا و اسراييل‌ و عامل‌ وحدت‌ بخش‌ منافع‌ اين‌ مثلث‌ سلطه‌ بوده‌ است.(5) نقشي‌ كه‌ تا زمان‌ مرگ‌ ادامه‌ يافت‌ و اين‌ امر در يادداشت‌هاي‌ وي‌ به‌ خوبي‌ مشهود است. اسدالله‌ علم‌ در مراحل‌ مختلف‌ تحولات‌ سياسي، انعطاف‌پذيري‌ عجيبي‌ از خودنشان‌ مي‌داد كه‌ مهم‌ترين‌ آن‌ همراهي‌ وي‌ با سياست‌هاي‌ آمريكا در سالهاي‌ -42 1341 بوده‌ است. در اين‌ مقطع، آمريكايي‌هادر پي‌ تضعيف‌ شديد محمدرضا پهلوي‌ و جانشيني‌ علي‌ اميني‌ بوده‌اند. اما اين‌ علم‌ بود كه‌ توانست‌ به‌ همراه‌ دوستان‌ انگليسي‌اش‌ آمريكايي‌هارا متقاعد نمايد كه‌ حكومت‌ شاهنشاهي‌ در ايران‌ بهترين‌ گزينه‌ حكومت‌ است‌ و شاه‌ عالي‌ترين‌ انتخاب‌ براي‌ حفظ‌ منافع‌ آنان‌ در ايران‌ مي‌باشد. هم‌ او بود كه‌ برخلاف‌ قرار گرفتن‌ در طبقه‌ فئودالي‌ در راه‌ اجراي‌ «انقلاب‌ سفيد» مورد نظر آمريكا و مبارزه‌ با فئوداليسم‌ و زمين‌داري‌ گام‌ برداشت‌ و در سمت‌ نخست‌وزير، مجري‌ فرامين‌ آمريكايي‌هاشد.(6)
اسدالله‌ علم‌ نزد مردم‌ ايران‌ بعنوان‌ يك‌ چهره‌ بدنام‌ شناخته‌ مي‌شود. نگاهي‌ به‌ تاريخ‌ نهضت‌ روحانيت‌ و امام‌ خميني، حكايت‌ از موج‌ تنفر عمومي‌ نسبت‌ به‌ اين‌ «غلام‌ خانه‌زاد» دارد. او بود كه‌ وقتي‌ مردم‌ ايران‌ در پي‌ دستگيري‌ امام‌ خميني‌ به‌ قيام‌ برخاسته‌ و در پانزدهم‌ خرداد 1342 به‌ خيابانها ريختند وشاه‌ را كه‌ به‌ قول‌ ارتشبد فردوست‌ در حال‌ فرار بود، نگه‌ داشت‌ وبا فرمان‌ كشتار عمومي‌ مردم، قيام‌ پانزده‌ خرداد را در هم‌ شكست. او در يادداشت‌هايش‌ با افتخار از آن‌ حادثه‌ ياد مي‌كرد و به‌ دفعات‌ اين‌ فداكاري‌ خود را به‌ ياد شاه‌ مي‌آورد. اسدالله‌ علم‌ از سال‌ 1347 تا سال‌ 1352 به‌ عنوان‌ وزير دربار، مشير و مشاور اصلي‌ محمدرضا پهلوي‌ بود كه‌ در اين‌ دوران‌ فرمانرواي‌ ايران‌ به‌ حساب‌ مي‌آمد. اين‌ وضعيت‌ تا زمان‌ مرگ‌ وي‌ در سال‌ 1356 ادامه‌ داشت. اسدالله‌ علم‌ وقتي‌ به‌ مقام‌ وزارت‌ دربار رسيد با به‌ خوبي‌ ساختار دربار، حكومت‌ ايران‌ و پيوندهاي‌ آن‌ آشنايي‌ داشت‌ و به‌ نيكي‌ اهميت‌ ثبت‌ وقايع‌ و حوادث‌ را مي‌دانست، سالها رياست‌ املاك‌ سلطنتي، بنياد پهلوي، وزارت‌هاي‌ مختلف، نخست‌وزيري، رياست‌ دانشگاه‌ و پيوند با قدرت‌ جاسوسي‌ انگلستان‌ سبب‌ شده‌ بود كه‌ اسدالله‌ علم‌ به‌ بسياري‌ از اسرار واقف‌ باشد. مهم‌تر اينكه‌ علم‌ دوست‌ نزديك‌ و مورد علاقة‌ محمدرضا پهلوي‌ بود و شاه‌ تنها او را شايسته‌ مي‌ديد كه‌ در همه‌ مسايل‌ خصوصي‌ و خانوادگي‌ او دخالت‌ نمايد، مسايل‌ خارجي‌ را به‌ پيش‌ ببرد، با قدرت‌هاي‌ خارجي‌ مذاكره‌ نمايد، با انتقال‌ پيام‌ محمدرضا پيام‌ آنها را نيز بطور مستقيم‌ به‌ محمدرضا منتقل‌ نمايد و در كنار آن، مجالس‌ بزم‌ و عياشي‌ ترتيب‌ دهد و همانند يك‌ «دلال‌ محبت‌ حرفه‌اي‌ و افسانه‌اي» عمل‌ كرده‌ و براي‌ محمدرضا به‌ جذب‌ زيبارويان‌ داخل‌ و خارج‌ از ايران‌ بپردازد.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
يادداشت‌هاي‌ علم‌
يادداشت‌هاي‌ اسدالله‌ علم‌ از 22 بهمن‌ 1347 (10 فوريه‌ 1929) شروع‌ شد. آن‌ چه‌ از محتوي‌ نخستين‌ جلد آن‌ برمي‌آيد پيش‌ از اين‌ جلد ديگري‌ نيز نوشته‌ شده‌ است‌ كه‌ ويراستار و خانواده‌ او نتوانستند آن‌ را بيابند. اسدالله‌ علم‌ اين‌ يادداشت‌ها را بطور معمول‌ پس‌ از كار روزانه‌ و در ساعتهاي‌ نيمه‌ شب‌ و يك‌ بامداد نوشته‌ كه‌ در نگارش‌ آن‌ها وسواس‌ خاصي‌ از خود نشان‌ داده‌ است. وي‌ ابتدا اين‌ يادداشت‌ها را در يك‌ دفتر مي‌نوشت‌ اما پس‌ از مدتي‌ آن‌ها را به‌ كاغذهاي‌ كلاسور منتقل‌ كرد و نوشته‌ها را در يكي‌ از بانكهاي‌ سوييس‌ به‌ امانت‌ گذاشت‌ كه‌ به‌ صورت‌ مجموعة‌ پنج‌هزار صفحه‌اي‌ باقي‌ مانده‌ است. علم‌ در واپسين‌ ماههاي‌ عمر خويش‌ كه‌ بشدت‌ نگران‌ آينده‌ سلطنت‌ پهلوي‌ بود به‌ همسرش‌ وصيت‌ كرد «اين‌ يادداشت‌ها را زماني‌ منتشر سازند كه‌ دودمان‌ پهلوي‌ در ايران‌ سلطنت‌ نمي‌كند.» در اوايل‌ سال‌ 1356 اسدالله‌ علم‌ به‌ طرز دردناكي‌ در اثر بيماري‌ سرطان‌ خون‌ و بيماريهاي‌ مقاربتي‌ به‌ درگذشت. (جالب‌ اينكه‌ شاه، علم‌ و عبدالكريم‌ ايادي‌ هر سه‌ با بيماري‌ مشتركي‌ جان‌ دادند.)پس‌ از گذشت‌ ده‌ سال‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي، ملكتاج‌ قوام‌ همسر علم‌ و دختران‌ وي‌ در خرداد 1366 به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيدند كه‌ زمان‌ انتشار يادداشت‌ها فرا رسيده‌ است. بنابراين‌ از دوست‌ ديرينه‌ علم، علينقي‌ عليخاني‌ - وزير سابق‌ اقتصاد در دوران‌ علم‌ و دولت‌هاي‌ بعد از وي‌ - يكي‌ از افرادي‌ كه‌ دوستي‌ و ارتباط‌ خانوادگي‌ خود را با خانواده‌ علم‌ حفظ‌ كرده‌ بود، خواستند يادداشت‌ها را آماده‌ چاپ‌ كند. اين‌ يادداشت‌ها ابتدا به‌ انگليسي‌ ترجمه‌ شد و ترجمه‌ آن‌ را «نيكلاس‌ وينسنت» استاد تاريخ‌ دانشگاه‌ كمبريج‌ به‌ انگليسي‌ انجام‌ داد و در سال‌ 1991 م. در لندن‌ منتشر شد. متن‌ انگليسي‌ يادداشت‌ها در سال‌ 1371 توسط‌ گروه‌ مترجمان‌ انتشارات‌ «طرح‌ نو» به‌ صورت‌ گزينشي‌ منتشر شد. اين‌ كتاب‌ كه‌ زير نظر دكتر عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوي‌ و با عنوان‌ «گفتگوهاي‌ من‌ با شاه‌ خاطرات‌ محرمانه‌ اسدالله‌ علم» به‌ بازار آمد با متن‌ اصلي‌ تفاوتي‌ فاحش‌ دارد چرا كه‌ متن‌ اصلي‌ توسط‌ انگليسي‌ها به‌ صورت‌ گزينشي‌ به‌ انگليسي‌ برگردانده‌ شد و طبيعي‌ است‌ كه‌ آنها هم‌ ملاحظات‌ ويژه‌ خود را داشته‌ باشند، پس‌ از آن‌ نيز دوباره‌ به‌ صورت‌ گزينشي‌ منتشر شد.(8)
بنابراين‌ تطبيق‌ متن‌ يادداشت‌ها با ترجمه‌ فارسي‌ حكايت‌ از تفاوت‌ بسيار فاحش‌ دو اثر فارسي‌ دارد. چرا كه‌ مترجمان‌ فارسي‌ اين‌ اثر ادبيات‌ درباري‌ و اشرافي‌ علم‌ را به‌ طور جدي‌ تغيير داده‌ و به‌ عبارت‌ ديگر آن‌ را «ايرانيزه» كردند. رعايت‌ ملاحظات‌ سياسي‌ باعث‌ شد كه‌ متن‌ اصلي‌ دست‌نوشته‌ها تا حدود زيادي‌ دچار تغيير، كاستي‌ و يا افزودني‌ شود وبعيد است‌ كه‌ آقاي‌ نيكلاس‌ وينسنت‌ هم‌ در ترجمه‌ آن‌ در جهت‌ جلوگيري‌ از برخورد با منافع‌ انگلستان، دخل‌ و تصرفي‌ نكرده‌ باشد. پس‌ از مدتي، انتشارات‌ كتاب‌ سرا جلد اول‌ از «يادداشت‌هاي‌ علم» - متن‌ كامل‌ دست‌ نوشته‌ها - را با مقدمه‌ طولاني‌ و زندگي‌ نامه‌ طولاني‌تر اسدالله‌ علم‌ به‌ قلم‌ عليخاني‌ منتشر كرد. علينقي‌ عليخاني‌ كه‌ همچنان‌ ارادت‌ و شيفتگي‌ خود را نسبت‌ به‌ رژيم‌ پهلوي‌ و علم‌ حفظ‌ كرده‌ است‌ در مقدمه‌ و پاورقي‌ها به‌ طور جدي‌ درصدد توجيه‌ و تطهير رژيم‌ پهلوي‌ است. عليخاني‌ در مقدمه‌ به‌ تعظيم‌ خانواده‌ و اجداد علم‌ مي‌پردازد و از همراهي‌ آنها با بريتانيا با افتخار و تكريم‌ ياد مي‌كند و جالب‌ آن‌ كه‌ براي‌ اثبات‌ فرهيختگي‌ پدر اسدالله‌ علم‌ - شوكت‌الملك‌ علم‌ - گزارشي‌ از زندگي‌ اشرافي‌ وي‌ (آن‌ هم‌ در سال‌هاي‌ -1320 1310 كه‌ مردم‌ تهران‌ در فقر و بدبختي‌ زندگي‌ مي‌كردند) ترسيم‌ مي‌كند كه‌ در خور توجه‌ است:
«امير شوكت‌الملك، محيط‌ بسيار جديدي‌ پيرامون‌ خود در بيرجند بوجود آورد، بازي‌ تنيس‌ را متداول‌ كرد و به‌ بريچ‌ و شطرنج‌ علاقه‌ فراوان‌ داشت... با كارمندان‌ كنسولگري‌هاي‌ روسيه، انگلستان‌ و مدير انگليسي‌ بانك‌ شاهي‌ در تماس‌ و رفت‌ و آمد بود و براي‌ آنكه‌ بهتر بتواند از آنان‌ پذيرايي‌ كند آشپزي‌ را براي‌ مدت‌ شش‌ ماه‌ براي‌ فراگيري‌ آشپزي‌ فرنگي‌ به‌ بمبئي‌ فرستاد. به‌ مناسبت‌ جشن‌هاي‌ اروپاييان‌ مجالس‌ بالماسكه‌ ترتيب‌ مي‌داد و هفته‌اي‌ يك‌ شب‌ مهماني‌ به‌ سبك‌ اروپايي‌ داشت. در اين‌ مهمانيها كنسرو خرچنگ‌ به‌ شاب‌ فوشون‌ معروفترين‌ اغذيه‌ فروشي‌ پاريس‌ سفارش‌ داده‌ مي‌شد كه‌ سر ميز مهيا بود. سامان‌ دادن‌ چنين‌ زندگي‌ پر ظرافتي‌ در شهري‌ كوچك‌ و دورافتاده‌ كه‌ گرداگرد آن‌ را بيابان‌هاي‌ خشك‌ و بي‌آب‌ و علف‌ پوشانده‌ است‌ هنر كمي‌ نيست.»
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نگارنده‌ بر اين‌ باور است‌ كه‌ همين‌ يك‌ مورد براي‌ آشنايي‌ با چگونگي‌ ديدگاه‌ عليخاني‌ و نگارش‌ و نگرش‌ وي‌ درباره‌ تاريخ، زندگي، سياست‌ و همچنين‌ خود اسدالله‌ علم‌ كفايت‌ مي‌نمايد. اما اين‌ قضاوت‌ عليخاني‌ كه‌ علم‌ جسارت‌ اعتراض‌ در برابر شاه‌ و رد نظريات‌ وي‌ را داشته، درست‌ مي‌باشد. علم‌ نيز مانند ديگر نزديكان‌ شاه، راز دوام‌ شغلي‌ خود را در رفتاري‌ كه‌ خوشايند شاه‌ باشد، مي‌ديد و برخلاف‌ هر گونه‌ ايراد و هشداري‌ به‌ شاه‌ باز هم‌ از مجريان‌ هوسهاي‌ او بود. اسدالله‌ علم‌ در مقام‌ وزارت‌ دربار شاهنشاهي‌ آنچنان‌ كه‌ شاه‌ آرزو داشت‌ جشن‌هاي‌ دو هزار و پانصد ساله‌ شاهنشاهي‌ را بر پا ساخت‌ و جزيره‌ كيش‌ را كه‌ قرار بود با برنامه‌اي‌ جامع، مركزي‌ براي‌ جلب‌ سياح‌ از شيخ‌ نشينهاي‌ خليج‌ فارس‌ گردد تبديل‌ به‌ كانون‌ بسيار لوكسي‌ براي‌ عياشي‌هاي‌ شاه‌ و اطرافيان‌ او كرد. علم‌ اين‌ اقدام‌ را از افتخارات‌ خود مي‌دانست. و در يادداشت‌هايش‌ با سربلندي‌ از آن‌ ياد مي‌كند. در حالي‌ كه‌ از ديد بيشتر مردم‌ ايران‌ اين‌ دو مورد و موردهاي‌ همانند آن، نهايت‌ خودكامگي، بي‌خبري، انحطاط‌ و ريخت‌ و پاش‌هاي‌ ثروت‌ تازه‌ بدست‌ آمده‌ از فروش‌ نفت‌ بود كه‌ در حقيقت‌ مي‌بايست‌ براي‌ آموزش، بهداشت‌ و مسكن‌ بسياري‌ از مردم‌ كه‌ از آن‌ها محروم‌ بودند، هزينه‌ مي‌گرديد. عليخاني‌ كه‌ ويرايش‌ و تنظيم‌ كتاب‌ را بر عهده‌ داشته‌ در متن‌ يادداشت‌ها دست‌ برده‌ و متأسفانه‌ موارد بسياري‌ را حذف‌ كرده‌ است. وي‌ به‌ دليل‌ پاره‌اي‌ ملاحظات‌ به‌ جاي‌ اسامي‌ و همچنين‌ تحليل‌ شرايط‌ سياسي‌ و بين‌المللي‌ از نقطه‌ چين، استفاده‌ كرده‌ است. با اين‌ وصف‌ آنچه‌ كه‌ هم‌ اينك‌ در دسترس‌ ما قرار دارد يكي‌ از بهترين‌ اسناد سياسي‌ تاريخي‌ معاصر در شناخت‌ چگونگي‌ رفتار و روابط‌ شاه، نهاد سلطنت‌ و اطرافيان‌ قدرت‌ مي‌باشد. براي‌ آشنايي‌ هر چه‌ بيشتر خوانندگان‌ گزيده‌اي‌ از اين‌ خاطرات‌ به‌ شرح‌ ذيل‌ آورده‌ مي‌شود.
1. هزينه‌هاي‌ گزاف‌ دربار شاهنشاهي: سه‌ شنبه‌ 29/11/47 «... بعدازظهر نقشه‌هاي‌ كاخ‌ بزرگ‌ مرمر را ديدم، بسيار عالي‌ تهيه‌ شده‌ است. خدا به‌ من‌ توفيق‌ بدهد كه‌ آن‌ را بسازم‌ دو هزار ميليون‌ تومان‌ مخارج‌ دارد...»
2. روابط‌ با اسراييل: چهارشنبه‌ 7/12/47 «اشكول، نخست‌وزير اسراييل‌ سكته‌ كرد و مرد. ترتيبي‌ دادم‌ كه‌ از طرف‌ شاهنشاه‌ به‌ رييس‌جمهور اسراييل‌ تسليت‌ گفته‌ شود محض‌ خاطر عربها به‌ خارج‌ هم‌ درز پيدا نكند...»
3. رويارويي‌ با اسلام‌ و اعتقادات‌ ديني‌ مردم‌ و كشتار آنان: جمعه‌ يكم‌ فروردين‌ 1348 «امروز مصادف‌ با دوم‌ محرم‌ بود. عده‌اي‌ به‌ عرض‌ شاه‌ رسانده‌ بودند كه‌ چون‌ دهه‌ عاشورا است، خوب‌ است‌ مراسم‌ عيد منعقد نشود. به‌ من‌ فرمودند، عرض‌ كردم‌ البته‌ كه‌ چنين‌ اجازه‌اي‌ نخواهيد فرمود. مراسم‌ ملي‌ را نمي‌توان‌ فداي‌ اين‌ حرفها كرد. فرمودند: درست‌ مي‌گويي، آخوندها را دعوت‌ كرديم، آمدند و اول‌ صبح‌ آنها را تهنيت‌ عرض‌ كردند! به‌ خاطرم‌ آمد كه‌ شاه‌ عباس‌ كبير روز نوزدهم‌ رمضان‌ به‌ كليساي‌ ارامنه‌ جلفاي‌ اصفهان‌ رفت، شرابهايي‌ را كه‌ مي‌خواست‌ براي‌ پادشاه‌ اسپانيا بفرستد شخصاً‌ چشيد و مزه‌ كرد. به‌ وزرأ و درباريها هم‌ با آنكه‌ روزه‌ بودند فرمان‌ داد شرابها را مزه‌ كردند و تصديق‌ كردند كه‌ خوب‌ است! بعد آن‌ را براي‌ پادشاه‌ اسپانيا فرستاد. وقتي‌ كه‌ قدرت‌ باشد همه‌ اين‌ مسايل‌ حل‌ خواهد شد. وقتي‌ كه‌ من‌ نخست‌وزير بودم‌ رايزن‌ها را در انجمن‌هاي‌ ايالتي‌ و ولايتي‌ اعلام‌ كردم، چه‌ بلايي‌ بر سرمن‌ آوردند خدا مي‌داند تا اينكه‌ بالاخره‌ بعد از يكسال‌ با پشتيباني‌ محكم‌ شاه، اجامر و اوباش‌ را بر سر جاي‌ خود نشاندم، آخوندها را گرفتم‌ و تبعيد كردم، بخشي‌ از اجامر هم‌ اعدام‌ شدند و اين‌ مطلب‌ براي‌ هميشه‌ در ايران‌ حل‌ شد.»
مجموعه‌ يادداشت‌هاي‌ علم‌ كه‌ انتشار آن‌ همچنان‌ ادامه‌ دارد و به‌ ظاهر بالغ‌ بر چندين‌ مجلد ديگر - علاوه‌ بر سه‌ جلد منتشر شده‌ تا سال‌ 1377 - خواهد بود، حكايتي‌ هر چند ناقص‌ اما در عين‌ حال‌ جامع‌ از سلطنتي‌ است‌ با ساختارهاي‌ پوسيده، فاسد وغير مردمي‌ و همچنين‌ دولتمرداني‌ كه‌ جز تملق‌ و چاپلوسي‌ نمي‌دانستند. اين‌ مجموعه‌ يادداشت‌ها را بايد از چند زاويه‌ ديگر نيز مورد توجه‌ قرار داد و آن‌ اينكه‌ امير اسدالله‌ علم‌ در بسياري‌ موارد، خود را در زد و بندهاي‌ سياسي، اقتصادي‌ و امنيتي‌ كه‌ در آنها حضور داشت‌ پوشيده‌ نگه‌ مي‌دارد و بيشتر نقش‌ كدخدامنشي‌ به‌ خود مي‌گيرد و آنچنانكه‌ در قرآن‌ هم‌ آمده‌ «كل‌ حزب‌ بما لديهم‌ فرحون» - هر حزبي‌ به‌ آنچه‌ كه‌ نزد اوست‌ شادمان‌ است.- علم، خود را بي‌عيب‌ مي‌بيند و چنين‌ القأ مي‌كند كه‌ انگار تقصيري‌ در كوتاهي‌ها ندارد. علم‌ به‌ قساوتها و بي‌رحمي‌هايي‌ كه‌ در حق‌ مردم‌ روا داشته، اقرار دارد و آن‌ را افتخاري‌ براي‌ خود مي‌داند. از سوءاستفاده‌ كه‌ از انسانهاي‌ بدبخت‌ زير سلطه‌ خويش‌ داشته‌ راضي‌ به‌ نظر مي‌رسد و هشدارهايش‌ فقط‌ به‌ خاطر از دست‌ ندادن‌ اقتدارش‌ مي‌باشد و آتوريته‌اي‌ است‌ كه‌ ممكن‌ بود در اثر اعتراض‌ مردم‌ و يا رفع‌ حمايت‌ آمريكا برداشته‌ شود. يادداشت‌هاي‌ علم‌ آينه‌اي‌ است‌ هر چند غبار گرفته‌ از بطن‌ سلطنت‌ و شاهنشاهي‌ كه‌ مردم‌ ايران‌ بهتر از هر كس‌ ديگر آن‌ را شناختند. اين‌ يادداشت‌ها كه‌ هم‌ اينك‌ جلد سوم‌ آن‌ منتشر شده‌ است، سخن‌هاي‌ بسياري‌ دارد كه‌ لازم‌ است‌ كه‌ در نوشته‌هاي‌ مفصلتر مورد بررسي‌ قرار گيرد.

 
بالا