• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

تاریخچه تطور نثر فارسی قسمت 1

چاووش

متخصص بخش ادبیات
[h=3]قسمت اول از ابتدا تا قرن چهارم


نام درست این زبانی که اینک آثار ادبی خود را به آن می‌نویسیم، زبان دری است و پدران ما از آغاز که آن را در ادب به کار برده‌اند، این زبان را بدین نام خوانده‌اند. در همه این اسناد، هر زبانی را که در ایران معمول بوده زبان پارسی یا فارسی گفته‌اند و دو نوع مهم ایرانی آن را «فارسی دری» و «فارسی پهلوی» نام داده‌اند. دری و پهلوی از زمان ساسانیان تاکنون همیشه در ایران، شانه به شانه و پهلو به پهلو با هم بوده‌اند. دری زبان مشرق و شمال شرق ایران تا ری و طهران امروز، و پهلوی زبان قسمت‌های دیگر ایران بوده است.

تفاوت دری با پهلوی تنها تفاوت مختصری است که در مخرج‌های حروف و در بعضی از مفردات است، والّا ترکیب زبان، و صرف‌ افعال و ریشه هر دو یکی است و قسمتی از آن از پارسی باستان یعنی زبان هخامنشیان و قسمتی دیگر از زبان اوستا آمده است.

از روزی که دری، زبان ادبی دوره اسلامی ایران شده، پهلوی در همان سرزمین اصلی به صورت زبان روستایی یا لهجه و یا زبان ولایتی باقی مانده است و در دوره اسلامی آنچه شعر به این زبان گفته‌اند، آن را «فهلویات» نامیده‌اند، مانند: اشعار باباطاهر عریان و بُنداررازی و پور فریدون و اشعار شیرازی سعدی و حافظ و اشعار زبان‌های پهلوی آذربایجان و دو بیتی‌های دیگری که در فارسی و کرمان و خوزستان و نواحی دیگر، باقی مانده و آنچه اشعار به زبان طبری و مازندرانی و گیلک و تات و کردی و لری و بختیاری و شوشتری و زبان‌های روستایی نواحی دیگر ایران مانده است.

آنچه از نثر پهلوی، برای ما باقی مانده، در کتاب‌های دینی زردشتی است، یا در متونی که زرتشتیان با خود از ایران به هند برده و در آنجا نگاه داشته‌اند و تقریباً همه آنها در دوره اسلامی فراهم شده و می‌توان گفت بجز کتیبه‌های ساسانی و سجع سکه‌های آن زمان دیگر اثری از پهلوی دوره ساسانی نداریم.
اما زبان دری که قسمت‌های کهن آن را خاورشناسان ندانسته و به خطا «پهلوی اشکانی» یا «پهلوی شمالی» یا «پهلوی شرقی» و یا «پهلوی کلدانی» نام گذاشته‌اند، در حدود بیست سال پیش از میلاد، نخستین آثار قدیم آن به دست آمده است و اینک نزدیک 1990 سال از آن می‌گذرد. در همه این مدت، این زبان، در ایران یا لااقل در قسمت شرقی و شمال شرقی ایران قدیم رایج بوده و نه تنها اکنون هم، لهجه‌ها و زبان‌های روستایی مختلف، در همین نواحی از آن باقی است، بلکه در این مدت هزار و نهصد ونودسال، آثار فراوانی از تحولات تاریخی آن به دست داریم که خاورشناسان، باز به خطا نام‌های جعلی و نادرست روی آنها گذاشته‌اند و به ترتیب تاریخی آنها را زبان اشکانی یا پارتی و یا مانوی و زبان پازند نامیده‌اند.

از آخرین مرحله زبان دری که همان زبان ادبی امروز ما باشد که در دوره بعد از اسلام در مشرق ایران آشکار شده است، قدیم‌ترین سندی که داریم مقدّمه قدیم شاهنامه است که در سال 346 هجری نوشته شده است و این متن یگانه سند ماست که تاریخ تحوّل زبان دری را در این هزار و اندی سال معین می‌کند.
از مطالعه در آثار مدوّن و کتاب‌ها و رسایل و مکاتیب که در این دوره باقی مانده می‌توان درجات و مراحل تحوّل نثر فارسی را معلوم کرد.
در قرن چهارم، یعنی در دوره سامانیان، هنوز نثر دری بسیار ساده و بسیار نزدیک به نثر پهلوی بوده است. با آنکه کلمات تازی در آن محدود بوده، ترتیب معیّن و معلومی در میان نبوده است یا اینکه حدودی در میان بوده که امروز بر ما معلوم نیست. مثلاً در ترجمه بلعمی از تاریخ طبری، تقریباً همه جا در شرح وقایع، کلمه «حرب» به کار رفته و لفظ بسیار رایج «جنگ» و یا کلمات دورتر مانند: «رزم» و «نبرد» و «کارزار» و «پیکار» و مانند آنها دیده نمی‌شود، و گویی در آن زمان از کلمه «حرب» تازی، معنی خاصّی اراده می‌کرده‌اند که از کلمات فارسی نظیر آن بر نمی‌آمده است.

روی‌هم‌رفته، درین دوره نثر زبان دری بسیار ساده و بسیار روان و جمله‌ها همه جا کوتاه و بُریده بُریده است و مطلقاً کلمات مُرادف در آن دیده نمی‌شود و تقریباً همه جا صفت بر موصوف مقدم است، و این سیاق قدیم زبان دری است، چنانکه در پهلوی نیز همیشه چنین بوده است. در سراسر آثار نثری که از دوره سامانی و قرن چهارم باقی مانده است، مانند: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه و هدایة المتعلّمین ابوبکر ربیع بن احمد اخوبنی بخاری و عجایب البلدان یا عجائب الدنیا از ابوالمؤیّد بلخی و حدوالعالم من المشرق الی المغرب و ترجمه تفسیر طبری و کتاب البارع در احکام نجوم از ابونصر حسین بن علی قمی و «رسایل فارسی» ابن سینا و ابو الریحان بیرونی، همین اصول کاملاً پا برجاست. چنان می‌نماید که در اواخر ابن دوره، کسانی که کتاب‌هایی به زبان دری در علوم دقیقه مانند: طبّ و ریاضیّات و نجوم و غیره نوشته‌اند، هر اصطلاح علمی را که لازم داشته‌اند از زبان تازی گرفته‌اند و این کار بر ایرانیان با ذوق آن زمان گران آمده است و کوشیده‌اند اصطلاحاتی به زبان دری وضع کنند و به جای اصطلاحات زبان تازی به کار برند چنانکه ابن سینا در دانشنامه علایی و ابوریحانی بیرونی، در کتاب التفهیم، این کار را کرده‌اند. به گمان من این کار، یعنی ترجیح فارسی بر تازی، حتی در اصطلاحات علمی، اساساً از تعصّبات اسماعیلیه بوده است زیرا که ابن‌سینا از خانواده اسماعیلی بوده و ابوریحان نیز از اسماعیلیه بوده است و همین توجه را در قرن بعد ناصر خسرو در کتاب‌های متعددی که به زبان پارسی نوشته و حتی در کتاب کشف المحجوب ابو یعقوب سگزی که به فارسی ترجمه کرده داشته است. دلیل این هم آشکار است و پیداست که اسماعیلیه، به جلب عوام و توده مردم بیشتر اهمیّت می‌داده‌اند تا به جلب خواصّ و یکی از ارکان تبلیغ و دعوت در نزدشان تعلیم عامه مردم بوده است و به همین جهت است که ایشان را «تعلیمیّه» می‌گفتند و ناچار برای تعلیمات خود می‌بایست به زبان مادری و طبیعی مردم ایران متوسّل شوند و این است که زبان دری را اختیار کرده و در ترویج و توسعه آن می‌کوشیده‌اند.
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
تاریخچه تطور نثر فارسی قسمت 2

[h=3]قرن پنجم تا قرن هفتم


در قرن پنجم، و در دوره غزنویان، همان اصول نثر دوره سامانی باز پا بر جای بوده است چنانکه مؤلّف زین‌الاخبار کاملاً همان زبان را به کار برده است و در کتاب‌های مهم این دوره مانند:
نوروزنامه عمر خیام و کشف المحجوب هجویری و نورالمریدین ابوابراهیم مستملی بخاری و نورالعلوم ابوالحسن خرقان و بیان الادیان ابوالمعالی غزنوی و سیاست نامه نظام الملک و نصیحت نامه امیر عنصر المعالی معروف به قابوس نامه و کتاب‌ها و رسایل فارسی امام حجة‌الاسلام، محمّد غزالی و کتاب السوانح فی معانی العشق برادرش احمد غزالی، و ترجمه تاریخ بخارا ابونصر قباوی، همه به همین روش نوشته شده و درین میان، تنها تاریخ مسعودی ابوالفضل بیهقی که قسمتی از کتاب بزرگ جامع التواریخ یا جامع فی تاریخ آل سبکتکین اوست که به ما رسیده ازین قاعده مستثناست و به جای جمله‌های بریده و کوتاه که در کتاب‌های دیگر هست، گاهی در آن جمله‌های بلند و پیچیده دیده می‌شود که جای اجزای جمله نیز از قاعده معمولی و سیاق عادی زبان دری تجاوز می‌کند و پس و پیش می‌شود. از جاهای مختلف کتاب پیداست که این نسخه که به ما رسیده نسخه منقّح و پاکنویس شده آن کتاب نیست بلکه یادداشت‌هایی است که مؤلّف، روز به روز می‌کرده و در صدد بوده است که بعد، آنها را به زبان ادبی و ساده بنویسد و مجال نکرده است، و به‌همین جهت در متن کتاب که نامه‌های آن زمان را از انشای ابونصر مشکان، صاحب دیوان رسالت غزنویان نقل می‌کند، انشای آنها با انشای کتاب، تفاوت دارد و به مراتب روان‌تر و ساده‌تر است و چند جا نیز که نامه‌های تازی خلیفه و پاسخ آنها را ترجمه کرده است، آن ترجمه‌ها نیز ساده‌تر و روان‌تر است.

استثنای دومی که در کتاب‌های این دوره هست، رسائل فارسی است که به خواجه عبدالله انصاری نسبت می‌دهند، و در همه آنها روش تازه‌یی در انشای فارسی دیده می‌شود که سجع و قافیه و تکرارهای فراوان در آن هست و با آثار دیگر این زمان، تفاوت بسیار فاحش دارد و بهمین جهت عقیده من اینست که برخی ازین رسایل فارسی که شماره آنها بسیار است قطعاً از عبدالله انصاری، صوفی معروف قرن پنجم نیست و شاید از عبدالله انصاری سلطان‌پوری از مشایخ صوفیه ساکن هندوستان در قرن دهم بوده باشد که در 1006 از جهان رفته است و دلایل بسیار در اثبات این مطلب هست:



نخست آنکه برخی از عبارات گلستان سعدی درین رسایل دیده می‌شود، دیگر آنکه پاره‌یی مطالب تاریخی در آنها هست که قطعاً مربوط به زمان‌های بعد از عبدالله انصاری و قرن پنجم است وانگهی مؤلف این رسالات، اشعاری سروده که در پایان آنها «انصاری» و«پیر انصار» و «پیر هری» تخلّص می‌کند و قطعاً در قرن پنجم، استعمال این‌گونه تخلّص‌ها در پایان غزل یا قطعه مطلقاً معمول نبوده است و نیز در این اشعار، کلماتی هست که در آثار گویندگان دیگر قرن پنجم دیده نشده است. از همه گذشته قطعی است که سبک مسجّع و مقفّی را در نثر، نخست در زبان تازی به کار برده‌اند و در قرن چهارم و پنجم، ابوبکر خوارزمی متوفّی در 383 و بدیع الزمان همدانی متوفّی در 398 و ابونصر عتبی متوفّی در 427 آن را به کار برده‌اند، و پس از آن تنها در قرن ششم در زبان فارسی رایج شده و حمیدالدین بلخی، مقامات حمیدی را به تقلید از مقامات حریری (متوفی در 516) و مقامات زمخشری (متوفی در 538) و اطواق الذهب او و اطباق الذهب شرق الدین عبدالمومن شفروه نوشته است. بدین گونه روش قطعی و رایج سبک زبان دری در سراسری قرن پنجم همان روش قرن چهارم و دوره سامانیان بوده است.
در قرن ششم، بیشتر کتاب‌های مهم مشایخ تصوّف مانند: نجم‌الدین کبری و مجددالدین بغدادی و عزیزالدین نسفی و روزبهان بقلی و بهاءالدین ولد و احمدجام و شهاب‌الدین سهروردی و شاه سنجان خوافی و ابوالنجیب سهروردی و ابونصر خانقاهی سرخسی و عین‌القضاة همدانی و عبدالقادر گیلانی و دانشمندان نامی این دوره مانند: امام فخررازی و عمربن سهلان ساوجی و سید اسماعیل گرگان و حُبیش بن ابراهیم تفلیسی و شهاب الدین مقتول شیخ اشراق و کیهان شناخت حسن بن قطان مروزی و کفایة التعلیم محمد بن مسعود غزنوی و تفسیر بیان الحق نیشابوری و تفسیر سیف الدین درواجکی و تفسیر ابوالفتوح رازی و اسرار التوحید محمد بن منوّر و تذکرةالاولیای عطار و سلجوق نامه ظهیری نیشابوری و ردّ فضایح الروافض عبدالجلیل قزوینی به نام مثالب النواصب وراحةالصدور راوندی و تاریخ بیهق امام ابوالحسن بیهقی و مؤلفات دیگر وی، و مجمل التواریخ و القصص و ترجمه تاریخ سیستان و جوامع الحکایات و الوامع الروایات محمد عوفی و ترجمان البلاغه محمد بن عمر رادویانی نیز، همه بدین‌گونه است و به همان سبک بی‌پیرایه و بی‌تکلّف و روان و سلیس قرن چهارم و پنجم است.



امّا در همین قرن، سبک تازه‌ای در نثر فارسی پیدا شده که نزدیک دویست و پنجاه سال در ایران رواج بسیار داشته و کتاب‌های فراوان بدان نوشته‌اند و آن سبکی است که در استعمال لغات تازی افراط کرده و عمد داشته‌اند که هر چه بیشتر بتوانند مفردات و مرکبّات زبان تازی را بکار برند و حتی در استعمال آیات و احادیث و جُمل و اشعار زبان تازی زیاده‌روی کنند و منشآب و مؤلّفات رشید و طواط و عتبةالکتبه منتجب الدین جوینی و التوسل الی الترسل بهاءالدین بغدادی و چهار مقاله نظامی عروضی و روضةالعقول محمدبن غازی ملطیوی و مکارم الاخلاق رضی الدین نیشابوی و عقدالعلی احمدبن حامد کرمانی و ترجمه کلیله و دمنه ابوالمعالی شیرازی و سندبادنامه و اغراض الریّاسه ظهیری سمرقندی و نفثةالمصدور زیدری و تاج امآثر حسن نظامی و لباب‌الالباب محمد عوفی و تاریخ طبرستان بهاءالدین ابن اسفندیار، بیش و کم نماینده این سبک خاص بشمار می‌روند.

در این دوره، حمید‌ الدین بلخی متوفی در 559، در سال 551 مقامات حمیدی را به تقلید از بدیع الزمان و حریری و زمخشری و شرف‌الدین شفروه نوشته، و بدین گونه نثر مسجّع و مقفّی را که پر از مکرّرات و مرادفات است و سبک خاصّی تشکیل می‌دهد، در زبان فارسی بدعت گذاشته است و این روش خاصّ در دوره‌های بعد نیز رواج خواهد داشت.
ادامه دارد...
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
تاریخچه تطور نثر فارسی قسمت 3

[h=3]از قرن هفتم تا قرن نهم





در قرن هفتم،
هنوز عده‌یی از نویسندگان بزرگ، همان سادگی و روانی را در نثر بکار برده‌اند و در کتاب‌های ادبی و بیشتر در تاریخ، رعایت این سبک را می‌کرده‌اند و مشایخ تصوّف نیز به همان سبک، کتاب پرداخته‌اند. معروف‌ترین آثاری که بدین روش است: طبقات ناصری تألیف منهاج سراج گوزگانی و جامع التواریخ رشید الدین فضل‌الله، و تبصرةالعوام سید مرتضی داعی رازی و مولفات نجم‌الدین رازی و شهاب الدین سهروردی و شمس الدین افلاکی، و صدرالدین قونوی و حمدالله مستوفی قزوینی و افضل الدین کاشانی و فخرالدین عراقی و رکن الدین علاء الدوله سمنانی و ابن بی‌بی و ابوالقاسم کاشانی و معین الدین سگزی و قطب‌الدین بختیاراوشی کاکی و رضی‌الدین لالا و حمیدالدین ناگوری و شهاب الدین توران پشتی و نورالدین اسفراینی کسونی و علی رامتینی و سعدالدین حموی و سیف الدین باخرزی و فریدالدین گنج شکردهلوی است.
در این دوره، همان توجهی را که ابن سینا و ابوالریحان بیرونی در اختراع اصطلاحات علمی به زبان دری و بکار بردن آنها به جای اصطلاحات زبان تازی داشته‌اند، دانشمند معروف افضل‌الدین کاشانی هم داشته است و به همین جهت، آثار بسیار جالب و مهمّ او از بهترین نمونه‌های زبان دری فصیح بی پیرایه به شمار می‌رود. بالعکس برخی از علمای نامی این دوره مانند: خواجه نصیرالدین طوسی و قطب الدین شیرازی و ناصرالدین بیضاوی در کتاب‌های علمی خود، بیش از پیشینیان خویش، کلمات و اصطلاحات تازی بکار برده‌اند.
اما همچنان، زیاده‌روی در الفاظ نازی درین دوره نیز رواج داشته و حتی در سبک انشای شرف‌الدین ابوالفضل فضل‌الله راجی حسینی قزوینی مؤلّف کتاب المعجم فی آثار ملوک العجم معروف به تاریخ معجم و شهاب الدین عبدالله بن فضل‌الله شیرازی ملقّب به وصّاف الحضرة مؤلّف کتاب تجزیةالامصار و تزجیةالاعصار معروف به تاریخ وصّاف به منتهی درجه مبالغه رسیده است، چنانکه در بسیاری از موارد بجز روابط همه الفاظ را از زبان تازی گرفته‌اند.
کتاب‌های معتبری که در این زمینه ازین دوره باقی است:
ترجمه تاریخ یمینی شرف الدین جُر فادقانی و تاریخ جهان‌گشای عطاملک جوینی و المعجم فی معابیراشعار شمس قیس رازی و روضه اولی الالباب فخرالدین بناکتی و سمطالعلی و درّةالاخبار منتحب الدین یزدی و مرزبان نامه سعدالدین وراوینی است.
مهمترین کتاب نثر که در قرن هفتم نوشته شده گلستان سعدی است. از نخستین روزهای انتشار در سراسر کشورهای فارسی زبان، رواج فوق‌العاده پیدا کرده و به منتهی درجه مطلوب بوده، چنانکه بزودی کتاب درسی دبستان‌ها و سرمشق قطعی نویسندگان شده است و در این مدّت که از تألیف آن می‌گذرد، تقلیدهای بسیار از آن کرده‌اند مانند:
روضه خلد یا روضة‌الخلد مجدالدین خوافی که در لکنهو به خطا به نام خارستان چاپ شده است و بهارستان جامی و نگارستان معین‌الدین معینی جوینی و لطایف الطوایف علی بن حسین واعظ کاشفی متخلّص به صفی و نگارستان کمال پاشازاده و بلبلستان حاج محمد فوزی و پریشان قاآنی و رضوان میرزا آقا خان کرمانی و انجمن دانش وقار شیرازی و خارستان ادیب کرمانی و ملستان میرزا ابراهیم مدایح نگار نفرشی و جان جهان حاج میرزا علی‌اکبر خان قائم مقامی.
پیداست که سعدی در گلستان، روش نثر مسجّع و مقفّی را به منتهی درجه زیبایی خود رسانیده و در این فن چنان مهارت بکار برده است که بیشتر اسجاع و قوافی آن کاملاً طبیعی افتاده است و به‌هیچ‌وجه جنبه تصنّع و تکلّف در آن نیست، اما سخت آشکار است که این هنر، همواره منحصر به او خواهد بود و دیگر کسی نتواند نثر مسجّع و مقفّی و مصنوع و متکلّف را مانند وی به این سادگی و روانی در آورد.
در قرن هشتم، همچنانکه در همه فروع دنباله ادبیات قرن هفتم است در نثر این اصول کاملاً برقرار بوده است و در ضمن


اینکه برخی از نویسندگان به همان روش ساده و روان، کتاب‌های جالبی پرداخته‌اند، برخی دیگر همان اصول زیاده‌روی در استعمال الفاظ تازی را دنبال کرده‌اند. کتاب‌های ساده و روان این قرن:

مؤلّفات عبیدزاکانی و ابواسحاق شیرازی معروف به «بسحق اطعمه» و عزّالدین کاشانی و شاه نعمةالله ولی و میرسید علی همدانی و علاءالدین عطّار و مجمع الانساب شبانکاره‌ای و نفایس الفنون شمس‌الدین آملی و مؤلّفات ضیاء‌الدین برنی و تاریخ فیروز شاهی شمس سراج عفیف و صفوةالصّفای ابن بزّاز و شیرازنامه زرکوب و تاریخ رویان اولیاء‌الله آملی و مؤلّفات میرسید شریف گرگانی و تواریخ آل برمک عبدالجیل یزدی و فردوس المرشدیّه محمدبن عثمان و مؤلّفات بهاءالدین نقش‌بندی است و آنچه با انشای متکلّف و مبالغه در زبان تازی نوشته شده: تجارب السّلف هندوشاه و مواهب الهی معین‌الدین معلم یزدی و العراضه فی حکایة‌السلجوقیه از محمد بن محمد نظام حسینی یزدی است.

روش تازه‌یی که در قرن هشتم در نثر فارسی پیدا شد سبکی است که در آن کنایات و استعارات و تکلّفات و عبارت‌پردازی‌ها و تشبیهات فراوان و مرادفات بسیار بکار رفته و منتهای حشو را در آن روا داشته‌اند.

نخستین اثری که ازین سبک به دست است گاه‌گاهی در ترجمه فرج بعدالشده از حسین بن اسعد بن حسین دهستانی دیده می‌شود. این حسبن بن اسعد که در نسخه‌های خطی ترجمه او نبش را الویزی نوشته‌اند و در چاپ آن را به «المؤیدی» تحریف کرده‌اند، پیداست که از مردم «الویز» دهی بوده است که هنوز در شهریار معروف است و کتاب فرج بعدالشدّه قاضی ابوعلی محسن بن علی تنوخی را در حدود 670 به فارسی ترجمه کرده و در این ترجمه گاهی از این عبارت پردازی‌ها دارد اما این سبک را در قرن هشتم، نخست شرف الدّین رامی در کتاب انیس العشاق خود بیشتر به کار برده و پس ازو ضیاءالدین نخشبی متوفی در 751 که از عرفای هندوستان بوده است در کتاب‌های متعدد خود از آن جمله: طوطی نامه و سلک و سلوک و جزئیات و کلیات و عشره مبشره و گلریز و لذت النساء به کار برده است و تکمیل کرده و پس از او در قرن نهم، بسیار رایج شده است.
چند تن دیگر از متصوّفه قرن هشتم نیز گاه گاه در آثار خود از این گونه کنایات و استعارات و تکلّفات به کار برده‌اند مانند: نظام‌الدین اولیاء و علی رامیتنی معروف به «خواجه عزیزان» و شرف الدین شاه ابوعلی قلندر پانیپتی و نصیرالدین محمود چراغ دهلی و شیخ محمود اشنوی و خواجو کرمانی. اما این نویسندگان در این زمینه، چندان افراط نکرده‌اند و افراط در این سبک از خصایص قرن نهم است.
در قرن نهم، در نثر فارسی، اندک‌اندک سبک روان و ساده‌یی را که در قرن‌های پیش نیز روش اکثریت نویسندگان بوده است، رها کرده‌اند و بیش از پیش گرد استعارات و کنایات و مّرادفات و تکلّفات بیهوده گشته‌اند. یگانه کسانی که هنوز به سادگی معتقد بوده‌اند: عبدالرحمن جامی و عبیدالله احرار سمرقندی و جلال‌الدین محمّد پارسا و قطب الدین ابویزید عبدالله بن محبی جهرمی شیرازی و علّامه جلال‌الدین دوانی و شمس‌الدین محمد بن یحیی اسیری لاهیجی و خواجه محمد بن محمود پارسا و عبدالغفور لاری و سید محمد گیسو دراز و شرف‌الدین یحیی منیری و آذری طوسی و شاه داعی شیرازی و زین الدین ابوبکر خوافی و یعقوب بن عثمان چرخی و قاضی میر حسین میبدی و غیاث‌الدین جمشید کاشانی و ملّا علی قوشچی و نظام الدین عبدالعلی بیرجندی و سید ظهیر الدین مرعشی بوده‌اند.


در نثر قرن نهم، چیزی که جالب است اینست که زبان تازی که تا اواخر قرن نهم هنوز زبان علمی ایران بود و بیشتر از دانشمندان بزرگ، تألیفات خود رابه آن می‌نوشتند در قرن نهم از رواج آن بسیار کاسته شده بود و عده کثیر از کتاب‌های علمی این قرن به زبان فارسی نوشته شده. دیگر آنکه در این دوره در دربار تیموریان، توجّه خاصّی به تاریخ‌نویسی در میان بوده است و کتاب‌های فراوان بیشتر در تاریخ عمومی و گاهی هم در تاریخ تیموریان به فارسی نوشته شده، اما در این کتاب‌ها نیز به سنّت رایج و معمول آن زمان، بیشتر در پی کنایات و استعارات و عبارات مصنوع رفته‌اند. اما در این دوره کسانی که در استعمال کلمات تازی مبالغه کرده باشند، بسیار کمند، و در میان مشاهیر نویسندگان این دور تنها سه تن را می‌توان نام برد که به این روش نوشته‌اند: یکی ابن عربشاه و دیگر امین الدین فضل بن روزبهان خنجی و سوم صاین‌الدین علی ترکه.

در میان نویسندگان بزرگ این قرن، کسانی که باز نسبة ساده‌تر نوشته‌اند و کمتر کنایات و استعارات و تکلّف و تصنّع به کار برده‌اند: حسن بن شهاب یزدی و خسرو ابو قوهی و فصیحی خوافی، و قاضی اختیارالدین تربتی، و محمدبن فضل‌الله مؤلف تاریخ خیرات و خوندمیر و میرخواند و کمال الدین حسین خوارزمی و امیر سید اصیل الدین دشتکی و سید جمال الدین دشتکی و پیر جمالی اردستانی و علی بن شمس‌الدین لاهیجی و احمدبن حسین کاتب یزدی و دولتشاه سمرقندی و میرجان اسفر نجابادی، را باید دانست.
اما کسانی که بیشتر در این روش مبالغه کرده‌اند: حافظ ابرو و معین‌الدین فراهی و معین الدین زمجی اسفزاری و نظام‌الدین شامی و شرف‌الدین علی یزدی و کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی و ادریس بن علی بدلیس و خواجه عماد الدین محمود قاوان و شهاب الدین عبدالله مروارید و صدرالدین امینی هروی را باید نام برد.
پیشرو این سبک پر کنایه و استعاره در قرن نهم، معین الدین حسین کاشفی، واعظ معروف است که بیش از همه در این روش مخصوص مبالغه کرده است.
 
بالا