تصنیف بسیار زیبای هنگام می و فصل گل (از خون جوانان وطن لاله دمیده)
با صدای استاد محمدرضا شجریان
شعر از : عارف قزوینی
هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطهی ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ، نه دين داری، نه آيين داری ای چرخ
از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم سرو قدشان سرو خميده
در سايه ی گل، بلبل ازين غصه خزيده
گل نيز چو من در غمشان جامه دريده
چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ، نه دين داری، نه آيين داری ای چرخ
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ی ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ، نه دين داری، نه آيين داری ای چرخ
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مُشتی گرت از خاک وطن هست، به سر کن
غیرت کن و اندیشه ی ایّام بتر کن
اندر جلو تیر عدو سینه سپر کن
چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ، نه دين داری، نه آيين داری ای چرخ
از دست عدو ناله ی من از سر درد است
اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است
جانبازی عشّاق نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست کنون، وقت نبرد است
چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ، نه دين داری، نه آيين داری ای چرخ
عارف ز ازل تکیه بر ایّام ندادست
جز جام به کس، دست چو خیّام ندادست
دل جز به سر زلف دلآرام ندادست
صد زندگی ننگ به یک نام ندادست
چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ، نه دين داری، نه آيين داری ای چرخ
منبع شعر: http://pichak.iran.sc/post84.php
با صدای استاد محمدرضا شجریان
شعر از : عارف قزوینی
هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطهی ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ، نه دين داری، نه آيين داری ای چرخ
از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم سرو قدشان سرو خميده
در سايه ی گل، بلبل ازين غصه خزيده
گل نيز چو من در غمشان جامه دريده
چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ، نه دين داری، نه آيين داری ای چرخ
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ی ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ، نه دين داری، نه آيين داری ای چرخ
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مُشتی گرت از خاک وطن هست، به سر کن
غیرت کن و اندیشه ی ایّام بتر کن
اندر جلو تیر عدو سینه سپر کن
چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ، نه دين داری، نه آيين داری ای چرخ
از دست عدو ناله ی من از سر درد است
اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است
جانبازی عشّاق نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست کنون، وقت نبرد است
چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ، نه دين داری، نه آيين داری ای چرخ
عارف ز ازل تکیه بر ایّام ندادست
جز جام به کس، دست چو خیّام ندادست
دل جز به سر زلف دلآرام ندادست
صد زندگی ننگ به یک نام ندادست
چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ، نه دين داری، نه آيين داری ای چرخ
منبع شعر: http://pichak.iran.sc/post84.php
پیوست ها
آخرین ویرایش: