• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

تقدیم به همه مامانا

Darya

متخصص بخش گفتگوی آزاد
تقدیم به همه مامانا مخصوصا مامان خودم


كودكي كه آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسيد :

« مي گويند كه شما مرا به زمين مي فرستيد ؛ اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم ؟!»

خداوند پاسخ داد :

« از ميان تعداد بسياري از فرشتگان ، من يكي را براي تو در نظر گرفته ام او در انتظار توست و از تو نگهداري خواهد كرد »

اما كودك هنوز مطمئن نبود كه مي خواهد برود يا نه !!


« اما اينجا در بهشت ، من هيچ كاري جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اينها براي شادي من كافي هستند . »

خداوند لبخند زد :

« فرشته تو برايت آواز خواهد خواند ، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود.»

كودك ادامه داد :

« من چطور مي توانم بفهمم مردم چه مي گويند وقتي زبان آنها را نمي دانم ؟»

خداوند او را نوازش كرد و گفت :

« فرشته تو ، زيباترين و شيرين ترين واژه هايي را كه ممكن است بشنوي در گوش تو زمزمه خواهد كرد و با دقت و صبوري به تو ياد خواهد داد كه چگونه صحبت كني »

كودك با ناراحتي گفت :

« وقتي مي خواهم با شما صحبت كنم ، چه كنم ؟»


اما خدا براي اين سوال او هم پاسخ داشت :

« فرشته ات دستهايت را در كنار هم قرار خواهد داد و به تو ياد مي دهد كه چگونه دعا كني »

كودك سرش را برگرداند و پرسيد :

« شنيده ام كه در زمين انسانهاي بدي هم زندگي مي كنند . چه كسي از من محافظت خواهد كرد ؟»

فرشته ات از تو محافظت خواهد كرد ، حتي اگر به قيمت جانش تمام شود

كودك با نگراني ادامه داد :

« اما من هميشه به اين دليل كه ديگر نمي توانم شما را ببينم ، ناراحت خواهم بود»

خداوند لبخند زد و گفت :

« فرشته ات هميشه درباره من با تو صحبت خواهد كرد و به تو راه بازگشت نزد كن را خواهد آموخت ؛ گرچه من هميشه در كنار تو خواهم بود »

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صدايي از زمين شنيده مي شد . كودك مي دانست كه بايد به زودي سفرش را آغاز كند .

او به آرامي يك سوال ديگر از خداوند پرسيد :

‌« خدايا ! اگر من بايد همين حالا بروم ، لطفا نام فرشته ام را به من بگوييد »


خداوند شانه او را نوازش كرد و پاسخ داد :

‌« نام فرشته ات اهميتي ندارد . به راحتي مي تواني او را مادر صدا كني .»

 

Arashtranslater

New member
از تمام ِ سیگارها ...
از اشک ها ...
و از شکایت ها که بگذریم. ..
باید اعتراف کنم ،
مــادرم که میخندد ،
خـوشبخــتم ...
:گل::گل::گل::گل:


 
بالا