میخواهم کمی به عقب برگردم و دربارهی حالات نفسانی بیشتر صحبت کنم. به یاد دارید ویژگیهای هریک از حالات نفسانی ما ـ کودک، بالغ، والد ـ چه بود؟ وقتی در مسیر تغییر رفتار و ایجاد خویشتنی جدید قرار میگیریم، یکی از مهمترین مراحل "مشاهده" است. مشاهده در واقع مسأله را در پیش روی ما قرار میدهد. اگر از آنچه که هست مطلع نباشم، نمیتوانم تصمیم بگیرم میخواهم چگونه بشوم. ابتدا باید بدانم کدام بخش از رفتارهای من مرا ناراحت میکند. اگر رفتاری را یک مرتبه تغییر دهید باعث ایجاد ناراحتی میشود. ابتدا باید به مشاهدهی دقیق و مستمر پرداخت. با این مشاهده شناخت حاصل میشود. سپس باید پیامها و احساسات بد را دسته بندی کنید. ببینید جنس پیامهایی که شما را ناراحت میکند چیست. بیشتر در مورد سلامتیتان است یا ترس از صمیمیت و نزدیکی به انسانها یا نگرانی برای موفقیت و یا هر چیز دیگری. حتی در مورد خودتان، بیشتر نگران چه چیز خود هستید؟ یکی از بزرگترین صدمات و آفتهای خودشناسی، قضاوت و توجه بیش از حد به دیگران است. چرا؟ همانگونه که سیستم دفاعی بدن از بدن ما محافظت میکند، اصطلاحاً میگویند ما یک سیستم دفاعی روانی نیز داریم. یعنی ذهن ما نیز مراقب ماست. وقتی از نظر احساسی یا رفتاری مورد تهدید واقع میشویم ـ مثلاً میفهمم که چون من به نوازش بدنی نیاز فراوانی دارم اما نتوانستهام آنرا دریافت کنم، احساس بدی دارم ـ ذهن من شروع به مقصر دانستن اطرافیانم میکند که چرا به من نوازش ندادهاند. اما در واقع راههایی وجود دارد که من میتوانم نوازش بگیرم. این من هستم که به گونهای رفتار کردهام که در نتیجهی آن از دریافت آن نوازشها محروم شدهام. پس ابتدا باید خودم تغییر کنم. برچسب زدن به دیگران و محکوم کردن آنها صحیح نیست.
از همین امروز مشاهده را آغاز میکنیم.
میخواهم عملی تر به تحلیل رفتار متقابل نگاه کنیم. به شما کمک خواهم کرد تا آنچه را که باید مشاهده کنید بشناسید. اما ابتدا باید مفاهیمی از شناخت حالات نفسانی را که نگفته بودم بیاموزیم. کوتاه است و جالب.
تقسیم بندی کودک
انسان دارای یک هستهی مرکزی میباشد که با او به دنیا میآید. این هستهی مرکزی تحت هیچ آموزشی قرار ندارد و به طور طبیعی، نیازها و خواستههایش را بیان میکند. در الگوی حالات نفسانی، بخش کودک به دو قسمت تقسیم میشود. یک قسمت «کودک طبیعی» نام دارد. کودک طبیعی نزدیکترین بخش به هستهی مرکزی میباشد. اما در زمان بعد از تولد اتفاقی میافتد. کودک طبیعی گاهی با بیان ساده و طبیعی نیازهایش به آنها دست نمییابد. او به تدریج و به تجربه راههایی را برای بیان نیاز و دریافت آنها از والدینش مییابد که با صورت طبیعی نیازها متفاوت است. در واقع کودک خود را با شرایط وفق میدهد. به این کودک «کودک انطباقیافته» میگویند که بخش دوم دایرهی کودک را تشکیل میدهد.
در این انطباق دو اتفاق میافتد:
1- کودک نتیجه میگیرد که دائم باید با شرایط بجنگد. در این صورت به «کودک شر» تبدیل میشود.
یا
2- کودک نتیجه میگیرد که همیشه بگوید چشم و فرمانبردار باشد. در این صورت به «کودک مطیع» تبدیل میگردد.
برای تشخیص کودک مطیع، شر و طبیعی یک مثال ساده میزنند:
دوستت دارم -----> کودک طبیعی
دوستم داشته باش ----> کودک شر
دوستم داری؟ ----> کودک مطیع
باید به کودک طبیعی اعتماد کردن را یاد دهید. سرش را شیره نمالید. گاهی میبینید بچهای از مادرش تقاضا میکند او را به پارک ببرد. مادر میگوید نه، فردا میرویم. و بچه شر میکند. کودک این بچه دیگر به حرف مادر اعتماد ندارد. مطمئناً دفعه اول و دومی که مادر وعدهی پارک روز بعد را به بچه داده او شر نکرده است. فقط ناراحت شده و تا فردا صبر کرده است. اما فردا هم از پارک خبری نبوده و کودک بچه میداند که نمیتواند به این حرف اعتماد کند. پس راهی دیگر را برمیگزیند. یا شر میکند یا التماس میکند. به هر حال به نوعی در نقش کودک انطباق یافته ظاهر میشود.
در بسیاری از موارد این بی اعتمادی کودک به خود ما برمیگردد. یعنی کودک درون ما به والد خود ما اعتماد ندارد. این امر موجب نارضایتیهای بسیاری خواهد شد.
نیازهای کودک طبیعی با روندی طبیعی و از پایین به بالا ایجاد میشود. کسانی که به جای مهمی میرسند ولی میگویند حالا بعدش چی؟ و احساس بدی دارند، احتمالاً به این دلیل است که خواستههای زیادی در زیر این موفقیت قرار دارد که برآورده نشده است. این خواسته شاید به سادگی نیاز به خوردن چند شیرینی بدون عذاب وجدان باشد. چرا که همیشه با برداشتن اولین شیرینی به او میگفتند: "چاق میشی ها!".
حس حسادت مربوط به کودک انطباق یافته است. کودک طبیعی دلش میخواهد، ولی حسادت نمیکند. حسادت مربوط به زمانهایی است که گاهی کودک دلش چیزی را میخواسته ولی به آن ندادهاید و یا حتی از او گرفتهاید.
به چیزهای معمولی که همیشه دلتان میخواسته، حتی اگر کم و بیارزش به نظر برسند توجه کنید. اصطلاحاً باید جاهایی به سن های قبل برگردید تا با بعضی از لذتها آشنا شوید.
فیلم "آتش بس" را دیدهاید؟ بر اساس تحلیل رفتار متقابل نوشته شده است. نمودهای کاملی از کودک طبیعی و انطباق یافته را در این فیلم میتوانید ببینید. توضیحاتی که در این فیلم داده میشوند به کسی نمیآموزند که تحلیل رفتار متقابل چیست. اما شما که با این علم آشنایی دارید حتماً با نگاه دقیق تری به آن توجه میکنید.
در نوشتار بعد تقسیم بندیهای والد را میگویم و سپس با آلودگیها آشنا میشویم. فعلاً بحث پیشنویس را ادامه نخواهم داد.
از همین امروز مشاهده را آغاز میکنیم.
میخواهم عملی تر به تحلیل رفتار متقابل نگاه کنیم. به شما کمک خواهم کرد تا آنچه را که باید مشاهده کنید بشناسید. اما ابتدا باید مفاهیمی از شناخت حالات نفسانی را که نگفته بودم بیاموزیم. کوتاه است و جالب.
تقسیم بندی کودک
انسان دارای یک هستهی مرکزی میباشد که با او به دنیا میآید. این هستهی مرکزی تحت هیچ آموزشی قرار ندارد و به طور طبیعی، نیازها و خواستههایش را بیان میکند. در الگوی حالات نفسانی، بخش کودک به دو قسمت تقسیم میشود. یک قسمت «کودک طبیعی» نام دارد. کودک طبیعی نزدیکترین بخش به هستهی مرکزی میباشد. اما در زمان بعد از تولد اتفاقی میافتد. کودک طبیعی گاهی با بیان ساده و طبیعی نیازهایش به آنها دست نمییابد. او به تدریج و به تجربه راههایی را برای بیان نیاز و دریافت آنها از والدینش مییابد که با صورت طبیعی نیازها متفاوت است. در واقع کودک خود را با شرایط وفق میدهد. به این کودک «کودک انطباقیافته» میگویند که بخش دوم دایرهی کودک را تشکیل میدهد.
در این انطباق دو اتفاق میافتد:
1- کودک نتیجه میگیرد که دائم باید با شرایط بجنگد. در این صورت به «کودک شر» تبدیل میشود.
یا
2- کودک نتیجه میگیرد که همیشه بگوید چشم و فرمانبردار باشد. در این صورت به «کودک مطیع» تبدیل میگردد.
برای تشخیص کودک مطیع، شر و طبیعی یک مثال ساده میزنند:
دوستت دارم -----> کودک طبیعی
دوستم داشته باش ----> کودک شر
دوستم داری؟ ----> کودک مطیع
باید به کودک طبیعی اعتماد کردن را یاد دهید. سرش را شیره نمالید. گاهی میبینید بچهای از مادرش تقاضا میکند او را به پارک ببرد. مادر میگوید نه، فردا میرویم. و بچه شر میکند. کودک این بچه دیگر به حرف مادر اعتماد ندارد. مطمئناً دفعه اول و دومی که مادر وعدهی پارک روز بعد را به بچه داده او شر نکرده است. فقط ناراحت شده و تا فردا صبر کرده است. اما فردا هم از پارک خبری نبوده و کودک بچه میداند که نمیتواند به این حرف اعتماد کند. پس راهی دیگر را برمیگزیند. یا شر میکند یا التماس میکند. به هر حال به نوعی در نقش کودک انطباق یافته ظاهر میشود.
در بسیاری از موارد این بی اعتمادی کودک به خود ما برمیگردد. یعنی کودک درون ما به والد خود ما اعتماد ندارد. این امر موجب نارضایتیهای بسیاری خواهد شد.
نیازهای کودک طبیعی با روندی طبیعی و از پایین به بالا ایجاد میشود. کسانی که به جای مهمی میرسند ولی میگویند حالا بعدش چی؟ و احساس بدی دارند، احتمالاً به این دلیل است که خواستههای زیادی در زیر این موفقیت قرار دارد که برآورده نشده است. این خواسته شاید به سادگی نیاز به خوردن چند شیرینی بدون عذاب وجدان باشد. چرا که همیشه با برداشتن اولین شیرینی به او میگفتند: "چاق میشی ها!".
حس حسادت مربوط به کودک انطباق یافته است. کودک طبیعی دلش میخواهد، ولی حسادت نمیکند. حسادت مربوط به زمانهایی است که گاهی کودک دلش چیزی را میخواسته ولی به آن ندادهاید و یا حتی از او گرفتهاید.
به چیزهای معمولی که همیشه دلتان میخواسته، حتی اگر کم و بیارزش به نظر برسند توجه کنید. اصطلاحاً باید جاهایی به سن های قبل برگردید تا با بعضی از لذتها آشنا شوید.
فیلم "آتش بس" را دیدهاید؟ بر اساس تحلیل رفتار متقابل نوشته شده است. نمودهای کاملی از کودک طبیعی و انطباق یافته را در این فیلم میتوانید ببینید. توضیحاتی که در این فیلم داده میشوند به کسی نمیآموزند که تحلیل رفتار متقابل چیست. اما شما که با این علم آشنایی دارید حتماً با نگاه دقیق تری به آن توجه میکنید.
در نوشتار بعد تقسیم بندیهای والد را میگویم و سپس با آلودگیها آشنا میشویم. فعلاً بحث پیشنویس را ادامه نخواهم داد.