• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

تمدن هخامنشیان

eliza

متخصص بخش
مقارن سال 556 پیش از میلاد کوکب سعادت کوروش بزرگ سردودمان هخامنش از افق کشور پارس طالع شد و در پرتو فروغ درخشان وجود او امپراطوری با شكوهی تشکیل گردید که تا آن زمان چشم روزگار نظیر آن را ندیده بود. شالوده ارتش ایران نیز در همان وقت به دست توانای آن شاهنشاه بزرگ ریخته شد و در اثر فداکاری و جان بازی همان ارتش بود که حدود و ثغور کشور پهناور او همواره در طول چند قرن از تجاوز بیگانگان محفوظ ماند
 

eliza

متخصص بخش
افسانه ی زایش کوروش کبیر

استیاگ شاه ماد در خواب دید که از شکم دخترش ماندانا تاکی رویید که تمام آسیا را فراگرفت . شاه مغ ها را جمع کرد تعبییر خوابش را پرسید انها گفتند دختر شاه پسری خواهد زایید که تمام آسیا را تسخیر خواهد کرد. شاه ماد از این تعبیر به هراس افتاد و تصمیم گرفت دختر خود را به شخصی دهد که هوس طغیان در سر نداشته باشد.با این اندیشه کمبوجیه پادشاه پارسی انزان را که دست نشانده ی خود استیاگ بود به همسری دخترش بر گزید و همین که دخترش پسری به دنیا اورد او را به وزیرش هارپاگ داد و دستور داد که او را بکشد . وزیر هم اجرای این امر را به چوپان خود مهرداد سپرد ولی در همان زمان سپاکو زن مهرداد طفلی زایید که مرده به دنیا امد. سپاکو مانع از کشتن کوروش شد و او را به فرزندی اختیار کرد پس از آن طفل در خفا بزرگ شد تا به سن دوازده سالگی رسید .روزی هنگام بازی با وزیر زاده ها او به عنوان شاه انتخاب شد و به هر کس کاری سپرد ولی فرزند یکی از وزرا از فرمان او سر پیچی کرد و کوروش برای او مجازاتی در نظر گرفت وزیر زاده از کوروش نزد پدر شکایت کرد و پدر شکایت او را نزد شاه برد . شاه کوروش را طلبید و از جرئت او در حیرت شد پس از تحقیقاتی مشخص شد که کوروش نوه ی اوست او از این قضیه ی خوشنود شد ولی کوروش را همراه مادرش به پارس فرستاد و هارپاگ را که از فرمان او سرپیچی کرده بود مجازات کرد بدین ترتیب که دستور داد پسر او را که همسن کوروش بود به طور پنهانی کشتند و از گوشت او غذایی درست کردند ودر یک مهمانی به او خوراندند و باقیمانده ی جسدش را به او دادند تا نزد همسرش ببرد.کوروش در سرزمین پدری خود به آموختن اسب سواری و تیر اندازی پرداخت تا رشد یافت پس از ان به تحریک هارپاگ به متحد کردن طوایف پارسی پرداخت و به شاه ماد حمله کرد و با کمک هارپاگ و دیگر سرداران مادی توانست او را شکست دهد و پادشاهی را از آن خود کند.
 

eliza

متخصص بخش
خصال کوروش کبیر

درباره ی کوروش مورخین معتقدند که شاهی بود با عزم و خرم وعاقل و رئوف. کاری را که شروع می کرد تا اخرش می رفت و هیچ کاری را ناقص نمی گذاشت.در موارد مشکل به عقل بیش از قوه متوسل می شد و بر خلاف پادشاهان اشور و بابل و غیره با مردم مغلوب رئوف و مهربان بود. به پادشاهان مغلوب به اندازه ای مهربانی می کرد که انها دوست صمیمی کوروش شده در مواقع مشکل به او یاری می نمودند. با مذهب و معتقدات ملل کار نداشت بلکه اداب مذهبی انها را محترم می داشت چنانکه بعد از فتح بابل هر چه از پیروان مذاهب مختلف به غارت برده و به بابل اورده بودند همه را پس داد. شهرها وممالکی که در تحت تسلط او در می اوردند معرض قتل و غارت واقع نمی شدند بر خلاف سلاطین اشور که در کتیبه های خود می بالند به اینکه چنان فلان مملکت را زیروزبر کردند که صدای خروس یا سگی هم شنیده نمی شد (نظیرش را در عیلام دیدیم )وقتی که مردم رفتار کوروش را دیده و با انچه تا ان زمان معمول بود مقایسه می کردند او را مخلوق قوق العاده و بر انگیخته از طرف خدا می دانستند.


این شاه عالیقدر یک نوع انقلاب اخلاقی را درعالم قدیم باعث شده و طرز نوینی از حیث سلوک با ممالکت تابعه و ملل مغلوبه در عالم قدیم داخل کرده و شاید به همین جهت زمان او حد فاصل دو قسمت از چهار قسمت عهد قدیم گردیده است.
درباره ی کوروش نیز باید گفت که او یکی از دو یا سه شخص تاریخ عهد قدیم است که اسمشان به اذهان مردمان وملل عصر ما خیلی مانوس است . یکی از جهات این نکته این است که پیغمبران بنی اسرائیل او را بسیار ستوده اند و پیروان مذهبی که تورات را کتاب مقدس می دانند از طفولیت اسم این شاه را شنیده با این اسم مانوس می شوند.
 

eliza

متخصص بخش
روایتی در مورد مرگ کوروش کبیر

کوروش کبیر از تومیریس ملکه ی ماساژت ها خواستگاری کرد ولی ملکه تومیریس در خواست کوروش را رد کرد و پاسخ توهین امیزی به وی داد.
کوروش کبیر ماساژت ها را به محاصره دراورد در جنگ اول سپاهیان کوروش کبیر پیروز شدند و اسپانگاپیزس پسر ملکه را به اسارت گرفتند و اسپانگاپیزس در طی اسارت خودکشی کرد. اما در جنگ دوم سپاه کوروش کبیر شکست خورد و خود کوروش نیز در همان نگ کشته شد.
روایت است ملکه تومیریس سر کوروش کبیر را درون طشتی که پر از خون خود کوروش بود قرار داده و خطاب به سر بریده ی کوروش کبیر می گوید( خونت را به تو باز میگردانم) با انکه کوروش در جنگ با ماساژت ها که قومی از سکاها بوده اند کشته شد ولی پیکرش در دست دشمن باقی نماند و ایرانیان جسد این بزرگ مرد را به خاک وطن بازگرداندند و به پاسارگاد برده و در مقبره ای که امروزه به ارامگاه مادر سلیمان معروف است به خاک سپرده شد.

(این روایت از است همانطور که میدانیم هردوت تاریخدانی یونانی است و چون در طول تاریخ به خصوص در دوره ی هخامنشیان اقوام یونانی رابطه ی خوبی با اقوام ایرانی نداشته اند نمی توان به طور قطع روی این نوشته استناد کرد.)
 

eliza

متخصص بخش
هخامنشیان (۳۳۰ - ۵۵۰ پیش از زادروز)
نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» می‌رساندند که سرکردهٔ خاندان پاسارگاد از خاندان‌های پارسیان بوده‌است. هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد فرو ساخت و سپس گرفتن لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند.
به پادشاهی رسیدن پارسی‌ها و دودمان هخامنشی یکی از رخدادهای برجستهٔ تاریخ باستان است. اینان دولتی ساختند که دنیای باستان را به استثنای دو سوم یونان زیر فرمان خود در آورد. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان می‌دانند. پذیرش و بردباری دینی از ویژگی‌های امپراتوری هخامنشی به شمار میرفت

کورش پارسیان را گرد اورد و آنان را بر پادشا ماد بر انگیخت و چون پارسیان از سروری مادها نا خرسند بودند ، تن و جان خود را به کورش سپردند و لشکری گران بر آو گرد آمد . استواگس چون بشنید در آتش خشم فرو رفت نخست به بیم دادن گرائید و کورش را به درگاه خود فرا خواند لیکن شاهزاده پارسیان نپذیرفت و جنگ در گرفت . خسرو ماد نادانی کرد و سپهداری لشکریان را به هارپاگوس سپرد ، گفتی بخت بد خواه ، خردش را ربوده بود.
سپهبد ماد نیز ان لشکر بگرفت و یکراست به کورش پیوست هنگامی که فرمانروای ماد از این کار او آگاه شد بر خود پیچید و چون مار گزیده تابش برفت ، مغانی را که گفته بود کورش را زنده گذارد ، بفرمود تا پوست از تن کندند و کاه در پوستش کردند. سپس خود به جنگ پارسیان رفت ولی شکست خورد و گرفاتر شد اما کورش با وی چون پدر بزرگی رفاتر کرد و تا او زنده بود نزد خود نگهداشت بدینگونه بود که رفاتر ناهنجار تاجدار ماد او را پس از سی و پنج سال پادشاهی به چنگ کورش انداخت و از آن پس مادها فرمانبردار پارسیان گشتند
 

eliza

متخصص بخش
درباره هخامنش
پارسیان که از خویشاوندان نژادی ماد بشمار می رفتند و خود را آریائی می خواندند در آغاز هزاره یکم پیش از میلاد به ایران آمدند و در پایان سده هشتم ق.م در پارس امروزی ساکن شدند و کم کم تشکیل دولتی محلی را آغاز نمودند.
نخستین فرمانروای آنها که در تاریخ نامبرده شده است هخامنش میباشد که از هخا - به معنی دوست - و منش - که هنوزم در فارسی کاربرد دارد - درست شده است و بر روی هم « دوست منش » معنی میدهد
زبان ایلامی : حَ-اَک - کَ - مَن - نو - ایش « Ha - ak -qa - man - nu - ish »

زبان بابلی : اَ - حَ - مَ - نی -ایش «A - ha - ma - ni - ish »

زبان یونانی : اَکَئی مَنِس

در باره این بزرگ مرد چیز زیادی مشخص نیست جز اینکه وی از قبیله نامبرده و آزاده پاسارگادی بوده است

در آغاز سده هشتم مادها به تازه پی ریزی شاهنشاهی خود را آغاز کرده بودند و پادشاه ایلام باسنا خریب آشوری در جنگ بود . در میان دشمنان پادشاه آشور از پارسیان نیز نامی برده شده است از این رو گمان می کنند که هخامنش با ایلامیان همکاری میکرده است و با آشوریان می جنگیده
روزگار فرمانروایی هخامنش را از 700 تا 675 دانسته اند
پارسیان نام هخامنش را همواره با بزرگداشت و کرنش فراوان یاد می کردند و خاندان شاهنشاهی پارسی بخود می بالیدند که از او هستند
چنانکه کورش بزرگ چنین گفت:
من کورشم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ... پسر کمبوجیه شاه بزرگ ، شاه انشان ، پسر کورش ، شاه بزرگ شاه انشان ، از تخمه چی شپش ، شاه بزرگ ، شاه انشان ، از خاندانی که همواره فرمانروائی داشته ..
کورش ، شاه بزرگ ، پسر کمبوجیه ، شاه هخامنشی
 

eliza

متخصص بخش
شاهنشاهان هخامنشی

مهم‌ترین سنگ‌نوشته هخامنشی از دید تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگ‌نبشته بیستون بر دیواره کوه بیستون است. سنگ‌نوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش یکم را در نخستین سال‌های فرمانروایی‌اش که سخت‌ترین سال‌های پادشاهی وی نیز بود، به گونه‌ای دقیق بازگو می‌کند. این سنگ‌نوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست.
به درستی که با وجود فراوانی بن‌مایه‌های میان‌رودانی، مصری، یونانی و لاتین نمی‌توان با تکیه بر آنها تبارشناسی درستی از خاندان هخامنشی، از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای همین نوشتار سنگ‌نوشته بیستون زمان مناسبی را در اختیار تاریخ‌نگار می‌گذارد که در آن شاه شاهان، نوشته بلند خود را با تایید دوبارهٔ خویشاوندی‌ش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز می‌کند و به آرامی پیشینیان خود را نام می‌برد: ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، چیش‌پش و هخامنش. این تبارشناسی به شوندهای (دلایل) گوناگون زمان‌های درازی نادرست دانسته شده بود. زیرا در این سیاهه (فهرست) نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش فرمانروایی می‌کردند، یعنی کوروش بزرگ و کمبوجیه یکم به چشم نمی‌خورد.
همین جریان موجب شده‌است که مفسران سنگ‌نوشته نسبت به نوشتارهای سنگ‌نوشته داریوش با شک و دو دلی نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگ‌نوشته تلاش داشته‌است برای مشروعیت بخشیدن به پادشاهی خود از نگاه آیندگان، تبارنامه‌ی خود را دست‌کاری کند.

بر اساس نوشته‌های هرودوت، گل‌نوشتهٔ نبونید، پادشاه بابل، بیانیهٔ کورش بزرگ (استوانه کورشکتیبه بیستون داریوش یکم، و سنگ‌ نوشته‌های اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی، ترتیب شاهان این دودمان تا داریوش یکم، چنین بوده‌است: (لازم به گفتن است درستی این جدول از هخامنش تا کوروش بزرگ جای تردید است).
 

eliza

متخصص بخش
با بررسی کلی همهٔ بن‌مایه‌ها می‌توان به این گونه نتیجه گرفت. در یک‌چهارم نخست سده ششم پ.م، چیش‌پش، پسر هخامنش فرمانروایی پارس را به پسر بزرگ‌ترش آریارامنه داد، در حالی که پسر کوچک‌ترش، کوروش یکم به فرمانروایی انشان گماشته شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش یکم، پسرش کمبوجیه یکم و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در میانهٔ سده ششم پیش از زادروز به رخ داد.
در این دوران،
کوروش بزرگ توانست مادها را به پیروی خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. چندی پس، کوروش بزرگ بخش‌های بزرگی از سرزمین‌های خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. پس از او نیز کمبوجیه راه پیروزی‌های پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود.
پس از مرگ کمبوجیه تاج شاهنشاهی به داریوش از شاخه فرعی هخامنشی می‌رسد. آنچه به دیده راستین می‌رسد، این است که داریوش در زمان زندگی پدر و پدربزرگش (آرشام پدربزرگش یا پسرش ویشتاسب، پدر داریوش)، و با هم‌رایی آنها، پادشاهی را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در شوش در آغاز فرمانروایی وی، بر اساس آگاهی‌های گل‌نوشته‌های یافته از پی ساختمان‌ها، این دو زنده بودند.
 

eliza

متخصص بخش
مهمترین پادشاهان هخامنشیان


کمبوجیه
کمبوجیه دومین پادشاه هخامنشی است. نا م پدرش کوروش و نام مادرش کاسان دان است. کاسان دان دختر فرهنس پس است که می گویند کوروش علاقه ی زیادی به وی داشته و در زمان مرگ او بسیار اندوهگین شده و مجلس سوگواری بزرگی برای وی بر پا کرده است.
کوروش شاه در زمان حیات خویش برای مدت کوتاهی کمبوجیه را والی بابل نمود. و بعد از ان در زمان غیاب کوروش تخت شاهی به او سپرده می شد و همچنین به عنوان ولیعهد در کارها به پدرش کمک میکرده پس از مرگ کوروش شاه کمبوجیه به تخت سلطنت نشست ولی بعد از رسیدن به مقام شاهی رفتاری متفاوت با رفتار پدر داشته که می گویند مردم ایران کمبوجیه را اقا خطاب می کرده اند درحالی که کوروش را پدر خطاب می کرده اند.
کوروش غیر از کمبوجیه پسر دیگری داشت که نامش بردیا بود و به خواست کوروش شاه والی پارت (خراسان)گرگان ،باختر وخوارزم بوده است. واز انجا که مردم بردیا را بیشتر از کمبوجیه دوست می داشتنه اند موجب حسادت کمبوجیه شده و به همین دلیل قبل از عزیمت به مصر او را به طور پنهانی کشت هردوت دلیل اصلی کشته شدن بردیا به دستور کمبوجیه را در داستانی آورده که به شرح ذیل می باشد: بردیا همراه با کمبوجیه به مصر می رود و در انجا پادشاه حبشه کمانی برای کمبوجیه میفرستد که عرض ان دوبند انگشت بوده است و کشیدن زه آن بسیار دشوار بوده است. کمبوجیه نتوانست زه این کمان را بکشد ولی بردیا موفق به کشیدن زه کمان شد واین قضیه باعث حسادت بردیا شده به همین دلیل به او دستور داد که راهی شوش شود. سپس شبی در خواب دید که قاصدی از راه رسید وخبر داد که بردیا به تخت شاهی نشسته . از این خواب نگرانی کمبوجیه بیشترشدوپرکاسیس را که از رجال پارس بود فرستاد تا بردیا را بکشد واین شخص بردیا را در حین شکار کشت ولی این گفته های هردوت بانوشته های داریوش شاه در بیستون تناقص دارد زیرا داریوش شاه میگوید که بردیا قبل از عزیمت به مصر کشته شده ولی هردوت میگوید که در سفر به مصر کمبوجیه را یاری میکرده در هر صورت به نظر میرسد که نوشته های موجود در بیستون به حقیقت نزدیک تر باشد پس کمبوجیه پس از سفر به مصر با خبر میشود که بردیا برتخت شاهی نشسته پس قصد بازگشت به وطن را میکند ولی در راه به دلیل ابتلا به بیماری صرع جانش را از دست داده وجنازه اش توسط یارانش به پاسارگاد منتقل شده ودر آنجا دفن میشود
هخامنشی که پیش از داریوش فرمانروایی می‌کردند، یعنی کوروش بزرگ و کمبوجیه یکم به چشم نمی‌خورد.
همین جریان موجب شده‌است که مفسران سنگ‌نوشته نسبت به نوشتارهای سنگ‌نوشته داریوش با شک و دو دلی نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگ‌نوشته تلاش داشته‌است برای مشروعیت بخشیدن به پادشاهی خود از نگاه آیندگان، تبارنامه‌ی خود را دست‌کاری کند.

بر اساس نوشته‌های هرودوت، گل‌نوشتهٔ نبونید، پادشاه بابل، بیانیهٔ کورش بزرگ (استوانه کورشکتیبه بیستون داریوش یکم، و سنگ‌ نوشته‌های اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی، ترتیب شاهان این دودمان تا داریوش یکم، چنین بوده‌است: (لازم به گفتن است درستی این جدول از هخامنش تا کوروش بزرگ جای تردید است).
 

eliza

متخصص بخش
داریوش کبیر
داریوش کبیر سومین پادشاه هخامنشی و پسر ویشتاسب است. در زمان کوروش کبیر و کمبوجیه داریوش شاه والی پارس و یکی از همراهان کمبوجیه در سفر به مصر بوده است.
پس از مرگ کمبوجیه و واقعه ی بردیای دروغین داریوش شاه به همراه چند تن از فرماندهان و بزرگان ایران قصد کشتن بردیای دروغین (گئومات) را میکنند. انها پس از کشتن گئومات باید برای ایران شاهی از میان خودشان انتخاب می کردند انها تصمیم گرفتند کسی را که اسبش زودتر از بقیه شیهه می کشد را به شاهی انتخاب کنند، صبح روز بعد اسب داریوش شاه زودتر از بقیه ی اسبها شیهه کشید و داریوش شاه، شاه امپراطوری بزرگ اما رو به ضعف هخامنشی شد .
داریوش شاه در اوایل سلطنت خود با مشکلات زیادی روبه رو بود زیرا در زمان گئومات پرداخت مالیات و رفتن به سربازی قطع شده بود و راضی کردن مردم برای انجام دوباره ی این کارها کار اسانی نبود همچنین حاکمان شهرهای تابع ایران اعلام استقلال کرده و دست به شورش زده بودند. داریوش شاه با درایت و جوانمردی اول سعی در ارام کردن وضعیت و سرکوب کردن شورش ها کرد و پس از ان اقداماتی قابل ستایش برای سروسامان دادن به اوضاع داخلی کشورکرد مثل ساختن راه شاهی،ضرب سکه،ساختن کاروانسراها... . داریوش شاه توانست عظمت از دست رفته را به ایران برگرداند به طوری که مورخان میگویند اگر شخص دیگری پس از کمبوجیه به تخت سلطنت می نشست ایران سریعا نابود می شد.
داریوش شاه دوباره قصد لشگرکشی به ایران را میکند ولی قبل از سفر باید برای خود ولیعهد انتخاب میکرد. داریوش از همسر اول خود دختر گبریاس که قبل از رسیدن به مقامشاهی با او ازدواج کرده بود سه پسر داشت و از اتوسا دختر کوروش شاه کبیر چهار پسر داشت که بزرگترین پسرش از همسر اولش بود و ارتوبازان نام داشت و چون بزرگترین پسر بود شاهی را حق خود می دانست از طرفی خشایارشا پسر ارشد اتوسا چون نوه ی کوروش کبیر بود شاهی را برای خود می خواست که سر انجام به دلیل اینکه ارتوبازان قبل از شاهی پدر به دنیا امده بود اما خشایارشا پس از رسیدن پدر به این مقام به دنیا امده بود،خشایارشا ولیعهد ایرن شد . داریوش شاه پس از انتخاب ولیعهد به اماده کردن تجهیزات برای حمله به یونان مشغول شد اما قبل از رفتن به یونان پس از 36 سال حکومت جان به جان افرین سپرد و موفق به حمله به یونان نشد . جنازه ی این بزرگمهر پارسی را در نقش رستم در نزدیکی پارسه در دل کوه به اغوش ابدیت سپردند.
 

eliza

متخصص بخش
خشایارشا
خشایارشا چهارمین پادشاه هخامنشی بوده است. نام پدرش داریوش و نام مادرش اتوسا است. خشایارشا در سن 35 سالگی به مقام شاهی دست یافت.
مهمترین و تاثیر گذارترین جنگهای ایران در طول تاریخ در زمان این شاه رخ داده است. خشایارشا نیز مانند شاه های دیگر در شروع سلطنتش با شورش ایالات تابع مواجه شد وبسیاری از انها را سرکوب کرد اما خشایارشا اقتدار شاهان پیشین هخامنشی را نداشت و حکومتش همواره با ضعف روبه رو بود این ضعف را می توان به طور اشکارا در جنگ سالامین دید که خشایارشا به تندی در ان جنگ عقب نشینی میکند .
مورخین یونانی درباره ی خصوصیات ظاهری وی میگویند که شخصی قد بلند، زیبا روی و شکیل بوده است و اما درباره ی خصوصیات اخلاقی اش میگویند شخصی نجیب، جوانمرد و بلند نظر بوده است و زمانی که اسکندر شهر پارسه را ویران میکند مجسمه ی خشایارشا را میبیند که روی زمین افتاده خطاب به مجسمه میگوید ایا تورا در این حال رها کنم تا مجازات شوی به ازای این که به یونان حمله کردی یا اینکه به خاطر روح بزرگ و صفات خوبت بلندت کنم اسکندر این را میگوید کمی صبر میکند و بعد از مقابل مجسمه میگذرد. ولی در عین حال میگویند شخصی بود شراب خوار و خوش گذران ومغلوب زنان و دخالت زنان و خواجه سرایان در امور کشور از زمان وی اغاز شده است. توریه میگوید روزی خشایارشا یک مهمانی برپا میکند و تمام حاکمان شهرهای تابع را دعوت میکند و در ان مهمانی ان قدر شراب می نوشد که از خود بی خود میشود و دستور می دهد ملکه مشتئی به جشن بیاید تا همه زیبایی او را ببینند اما ملکه از امدن به مهمانی خودداری میکند خشایارشا خشمگین شده و وی را از ملکگی عزل میکند.
سرانجام در اواخر سلطنتش تماما امور کشور را کنار گذاشته و به عیش و خوشی می پردازد تا اینکه اردوان رئیس قراولان شاه نقشه ای برای کشتن وی کشید و فردی را مهرداد نام شبانه به خوابگاه شاه فرستاد و وی را به قتل رساند . پس از ان به نزد اردشیر پسر سوم شاه رفت و مقصر مرگ شاه را داریوش پسر ارشد خشایارشا دانست. اردشیر هم برای گرفتن انتقام پدر داریوش را کشت و چون ویشتاسب پسر دوم خشایارشا والی باختر بود خودش جانشین پدر شد و مدتی بعد از حیله ی اردوان با خبر شد و وی را نیز به قتل رسانید.
در هر صورت جنازه ی خشایارشا در کنار مقبره ی پدرش در دل کوه به اغوش خاک وطن سپرده شد
 

eliza

متخصص بخش
اردشیر اول
اردشیر اول پادشاه پنجم هخامنشی معروف به اردشیر دراز دست است. نام پدرش خشایارشا و نام مادرش امس تریس است. امس تریس دختر هوتانه یکی از همقسمان داریوش در قضیه ی گئومات است.
اردشیر فردی بود رعیت پرور و عادل و اساس حکومتش بر خلاف حکومت پدرش بوده است. پلوتارک می گوید: اردشیر از حیث رافت و جوانمردی سرامد پادشاهان هخامنشی بوده است.
اردشیر بر خلاف خشایارشا به خواسته های زنان توجهی نمیکرد و زنانش نفوذی بر وی نداشته اند اما مادرش امس تریس نفوذ زیادی بر اردشیر داشته است. وی در بابل زندگی میکرد و نام همسرش داماسپیا است که فقط یک پسر به نام خشایارشا داشته است ولی اردشیر از زنان غیر عقدی خود 17 پسر داشته است.
از مهمترین وقایع رخ داده در زمان اردشیر شاه میتوان به بیماری طاعون که تقریبا سراسر ایران را فراگرفته بود اشاره کرد که اردشیر در پی وقوع این اتفاق از بقراط طبیب معروف یونانی دعوت کرد که به ایران بیاید ولی وی دعوت اردشیر را رد کرد و به او گفت: من درمان مردم پارسی که از دشمنان یونانی ها هستند را وظیفه ی خود نمیدانم.
سرانجام اردشیر پس از 40 سال حکومت در سال 424ق.م در گذشت و بدنش به دل کوه رحمت سپرده شد
 

eliza

متخصص بخش
خشایارشا دوم
خشایارشا دوم ششمین پادشاه هخامنشی پسر اردشیر درازدست و داماسپیا است. حکومت خشایارشا 45 روز بیشتر طول نکشید و او توسط برادرش سغدیان که با الوگونه یکی از همسران غیر عقدی خشایارشا همدست شده بود شبانه کشته شد و جنازه اش برای دفن به پارسه برده شد و همراه جنازه ی پدر و مادرش در ارامگاه خانوادگی اردشیر به خاک سپرده شد.
پس از کشته شدن خشایارشا سغدیان خودش به پادشاهی رسید. سغدیان فرزند الوگونه است که پس از مرگ اردشیر همراه با دیگر زنان حرمسرا به خشایارشا رسیده بود. سغدیان پس از رسیدن به حکومت خواجه ای بغ راز نام که در بین سپاهیان محبوب بود را به قتل رسانید و دلیل این کارش کینه ای بود که از او به دل داشت. سپاهیان هم همراه با اخس دیگر پسر اردشیر به سغدیان که هم بغ راز را کشته بود و هم برادر کشی کرده بود حمله کردند و او را از حکومت برکنار کردند و اخس را به پادشاهی رساندند . اخس نیز سغدیان را به اطاق خاکستر انداخت و نابودش کرد و دلیل این گونه کشتن سغدیان توسط اخس این بود که قسم خورده بود دستش را به خون هیچ پارسی الوده نکند.
از اینجا بود که حکومت بزرگ هخامنشی به طرز چشم گیری ضعیف شد و برادران برای رسیدن به مقام شاهی حاظر بودند یکدیگر را نابود کنند.

 

eliza

متخصص بخش
داریوش دوم
اخس هفتمین پادشاه هخامنشی است و لقبش داریوش دوم است. نام پدرش اردشیر درازدست و نام مادرش کسمارتیدین است.
حکومت اخس شباهت زیادی به حکومت جدش خشایارشا داشت. زنان شدیدا در امور کشور دخالت میکردند.پروشات بانوی معروف هخامنشی که نقش زیادی در تضعیف حکومت بزرگ هخامنشی داشت همسر همین شاه هخامنشی است و جالب است بدانید پروشات خواهر اخس نیز بوده است. دخالت های نابجای پروشات که همگی برای رسیدن به خواسته های خودش بود ایران را روز به روز ضعیف تر میکرد.
اخس به سپاهیانش توجهی نمیکرد و سپاه ایران که روزی عظیم ترین و قدرتمندترین سپاه جهان بود تبدیل به سپاهی ضعیف شده بود که توجهی به فرمان های شاه نداشتند.
سرانجام اخس هخامنشی پس از 20سال حکومت که هیچ گونه لایق ایران و مردمش نبود درگذشت و جنازه اش در کنار اجدادش در کوه رحمت دفن شد.
 

eliza

متخصص بخش
اردشیر دوم
اردشیر دوم هشتمین پادشاه هخانشی معروف به اردشیر با حافظه است. نام پدرش اخس و نام مادرش پروشات و نام همسر این شاه استاتیرا است.
ارشک(اردشیر دوم) شاهی بود بسیار ملایم ،تنبل ، راحت طلب و بسیار خوش اقبال.
اردشیر از اغاز سلطنتش با سوء قصد مادرش و برادرش کوروش رو به رو شد . می گویند در روز تاجگذاری اردشیر، کوروش قصد جان اورا کرد ولی اردشیر از این قضیه اگاه شد و دستور داد کوروش را بکشند ولی به اسرار پروشات از جان او گذشت و به او دستور داد به ایالت خود برگردد. کوروش پس از برگشتن به لیدیه با تشکیل سپاهی به جنگ با اردشیر رفت و با وجود شایستگی هایی که داشت مغلوب اردشیر شد. نکته ی جالب این جنگ حضور گزنفون تاریخ نویس یونانی در سپاه کوروش بود. بسیاری از مورخین کوروش را شایسته تر از اردشیر برای پادشاهی میدانستند.
سرانجام اردشیر پس از 62 سال حکومت در سن 94 سالگی در گذشت و جسدش در پارسه دفن شد.
 

eliza

متخصص بخش
دين در زمان هخامنشيان

با مطالعه سنگ ‌نوشته‌ها و حجاري‌هاي باقي ‌مانده و يافت ‌شده در تخت‌جمشيد، مي‌توان به‌خوبي به باورها و اعتقادات سران هخامنشي پي برد. چرا كه صاحبان و دستوردهندگان ساختمان اين بنا، بر تمام جزييات ساختمان اين بنا نظارت داشته‌اند تا همه‌چيز به حد كمال از آب درآيد و بدين خاطر است كه مشاهده مي‌كنيم كه چه از نظر ساختماني، چه از نظر ترسيم تصويرهاي برجسته و چه از نظر نوشته‌شدن كتيبه‌ها دقت بسيار زيادي به‌كار رفته است. ده‌ها طرح و نقشه ارائه‌ شده تا يكي از ميان آنها انتخاب و ده‌ها متن نوشته‌ شده تا يكي را براي نوشتن سنگ‌نوشته‌ انتخاب كرده‌اند و بدين خاطر است كه در ساختمان تخت‌جمشيد، تفكر، انديشه و دقت و ظرافت و فن‌ و هنر فوق‌العاده زيادي را مشاهده مي‌كنيم

همه باستان‌شناسان متفق‌القولند كه تخت‌جمشيد خط فكري دارد و فرهنگي كه بر هنر هخامنشيان حاكم است، كاملا ايراني است. و از اعتقادات و رسوم و سنن و خواست‌ها و باورها و ايده‌آل‌هاي هخامنشيان سرچشمه مي‌گيرد و بيان‌كننده آرزوها و اعتقادات آنان است

گيرشمن در مورد مذهب هخامنشي اعتقاد دارد كه درست است كه در دوران هخامنشي كيش زردشتي در اكثر مناطق ايران پراكنده شده بوده و اكثر مردم ايران كيش زرتشتي داشتند، ولي به نظر او، شاهان هخامنشي زرتشتي نبوده‌اند! در حالي‌كه همه باستان‌شناسان از جمله خود پروفسور گيرشمن باور دارند كه كوروش بنيانگذار سلسله هخامنشي، با ايجاد اتفاق و اتحاد مابين قوم خود و ديگر ملل ساكن در ايران توانسته است كه در مدتي كم نيرويي بسيار عظيم جمع نموده و به كشورهاي مجاور حمله كند و آنها را به‌راحتي و به‌خوبي به‌تصرف خود درآورده و با هم متحد كند، و اين ممكن نبوده مگر اينكه وي داراي ايدئولوژي بوده كه به‌نظر مردم و سربازان او مورد احترام و مقدس باشد،‌ به‌طوري‌كه اين همه سرباز، جان خود را در كف نهاده در خدمت او درآيند و در راه آرمان او بجنگند

در حالي‌كه اگر به قول گيرشمن اكثريت ملت ايران زرتشتي نبوده‌اند، چگونه حاضر شده‌اند كه در خدمت اين شاهان كافر قرار گيرند و براي پيروزي او ، از خود جان‌گذشتگي نشان دهند. كاملا مسلم است كه همه سران كشورها در طول تاريخ كه از ميان مردم برخواسته و به حكومت رسيده‌اند، ناگزير پيرو مذهب اكثريت همان اجتماع بوده‌اند. فلسفه ناسيوناليستي براي دفاع از كشور هميشه توانسته است مورد استفاده قرار گيرد، ولي نمي‌تواند براي تصرف كشورهاي ديگر به‌كار برده شود و فلسفه‌اي جهان‌شمول لازم است تا ملتي را براي فداكاري و جانفشاني براي تصرف كشورهاي ديگر آماده سازد

با مشاهده تخت‌جمشيد و بررسي آثار و كتيبه‌هاي باقي‌مانده از دوران هخامنشي و آنچه كه عنوان عملكرد آنان در تاريخ ثبت شده است و تاريخ‌نويسان يوناني نوشته، يا در كتاب تورات و عهد عتيق باقي‌مانده است، بدين نتيجه مي‌رسيم كه اين شاهان به اصولي كه جزييات آن در اين بخش خواهد آمد، اعتقاد داشتند. به دلايل مشروحه زير، اين شاهان به‌نظر نگارنده، زرتشتي بودند. هرچند كه نمي‌توان تمام اعمال و رفتار آنان را مطابق با دستورات اين دين دانست

هخامنشيان هميشه سنگ‌نوشته‌ خود را با نام خدا شروع كرده‌اند و مي‌نويسند مي‌ستايم اهورامزدا را كه اين زمين را آفريد، كه آن آسمان را آفريد، كه اين مردم را آفريد، كه (مرا) پادشاه كرد، كه شادي را آفريد و غيره …

و اهورامزدا را آفريننده همه چيز مي‌دانسته‌اند و به‌دنبال نام او، كارها و پيروزي‌هاي خود را مي‌آوردند و در پايان نيز ذكر مي‌كردند كه آنچه كه به‌دست آورده‌اند، به خواست و ياري او بوده و از اهورامزدا مي‌خواهند كه به‌ آنها عمر طولاني و عزت دهد. مثلا در كتيبه بيستون (بهستان) نزديك به پنجاه بار نام اهورامزدا همراه دو كلمه ((خواست)) و ((ياري)) آمده است، به‌ياري اهورامزدا، به خواست اهورامزدا اين كار يا آن عمل انجام گرفت،‌و به‌وضوح نشان مي‌دهند كه آنان يكتاپرست بوده و موفقيتهاي خود را نتيجه كمك خداوند دانسته و تنها او را شكر مي‌كردند. اينكه بعضي از باستان‌شناسان مي‌نويسند : در سنگ‌نوشته‌هايي كه در بابل، يا فلسطين يا مصر يافت شده، آنان از بت‌ها و خدايان مقدس بين ملل ديگر نيز به‌خوبي و با احترام ياد كرده‌اند، از آزادانديشي و آزادمنشي ايشان و احترامي كه براي ملل ديگر و درنتيجه براي مقدسات آنها قايل بوده‌اند، مي‌باشد و به‌هيچ‌وجه از اعتقاد ايشان به خداي يكتا (اهورامزدا) نمي‌كاهد

مي‌دانيم كه اشوزرتشت يكي از نخستين پيامبراني است كه در تاريخ از او نام برده شده و ايرانيان يكي از نخستين خداشناسان عالم هستند، خداي زرتشت اهورامزدا نام دارد كه آفريننده كل هستي شناخته شده است. در گاتاها در عين حال زرتشتيان نيز مانند ساير اديان اعتقاد دارند كه در درگاه خداوند فرشتگاني هستند كه اهورامزدا آنها را براي اداره و پاسداري بخشي از آفريده‌هاي خود آفريده است كه ((ايزدان)) ناميده مي‌شوند و آناهيتا و مهر و سروش از بزرگترين ايزدان مي‌باشند. نام خداي هخامنشيان نيز همانند زرتشتيان اهورامزدا بوده و در تمام سنگ‌نوشته‌ها خداي خود را بدين نام مي‌نامند و او را آفريننده همه‌چيز در جهان مي‌دانند و در ضمن از ايزداني مانند ارت و آناهيتا نيز به كرات ياد شده است

در كيش زرتشتي راستي بسيار ستوده شده است،‌و بدين حقيقت بزرگ اشاره شده كه راستي، پايه و اساس رستگاري بشر و دروغ سرچشمه همه بدي‌ها و پليدي‌هاست (بندهاي متعدد گاتاها)

 

eliza

متخصص بخش
در كتيبه‌اي در تخت‌جمشيد نيز داريوش از اهورامزدا مي‌خواهد كه كشور او را از جنگ و خشكسالي و ((دروغ)) دور نگه دارد، وي نيز اعتقاد دارد كه دروغ و انتشار آن در جامعه مي‌تواند به اندازه جنگ و خشكسالي به كشور آسيب برساند

يا در سنگ‌نوشته بي‌ستون مي‌نويسد: تو كه پس از من شاه خواهي شد،‌ خود را سخت از دروغ دور نگاه‌دار، هر كس بخواهد بناي استقلال مملكت و سعادت ملتش را بر اساس نيكي استوار نمايد،‌ بايد دروغ را از آن مرز و بوم از ريشه براندازد و راستي را به جاي آن استوار نمايد

هخامنشيان مانند زرتشتيان به بقاي روح اعتقاد داشتند و با وصفي كه طريقه موميايي‌كردن را از مصريان آموخته بودند و مي‌توانستند اجساد خود را موميايي نمايند تا باقي بماند، خواستار آن نبودند و جسدشان را در قبر گذاشته و به خاك سپرده‌اند. درحالي‌كه مصريان آن زمان،‌ بقاي روح را باور نداشته و معتقد بودند كه به‌شرطي انسان ابدي مي‌شود كه جسم او موميايي شده و در محل بسيار امني مثل اهرام يا مصطبه گذاشته شود. در آن زمان هنوز يونانيان كه خود را خيلي متمدن‌تر از ما مي‌دانستند و مي‌دانند، خدانشناس بودند و بت‌هاي متعددي مي‌پرستيدند كه هركدام از آنها را مظهر آفرينش بخشي از جهان طبيعت تصور مي‌كردند. در 2500 سال قبل هنوز دولت روم وجود نداشته و ملت آلمان و فرانسه و انگليس و به‌طور كلي اكثر مردم اروپا هنوز در مرحله چادرنشيني به‌سر مي‌بردند و يا در مرحله شروع دوره كشاورزي سير مي‌كردند و تنها ايرانيان و قوم يهود به خداي واحد ايمان داشته و يكتاپرست بودند

در مذهب اشوزرتشت، شادبودن و شادي‌كردن نوعي شكرگذاري به درگاه خداوند محسوب مي‌شود و غم و غصه‌خوردن و اصراف و هدردادن آفريده‌ها، نوعي ناشكري و ناسپاسي به‌حساب مي‌آيد. مردم ايران‌باستان، هرساله حدود شصت روز را جشن داشتند كه ضمن ستايش اهورامزدا به بذل و بخشش و جشن و شادي مي‌پرداختند. هر روز اسمي داشت كه وقتي آن روزها با نام ماه برابر مي‌شد، جشن مي‌گرفتند. شش ((چهره گهنبار)) داشتند كه هركدام پنج روز بود و عقيده بر اين بود كه خداوند به هر چهره گهنبار يكي از بخش‌هاي مهم عالم را آفريده است و جشن مي‌گرفتند و خيرات مي‌كردند. جشن نوروز و مهرگان و سده كه از بزرگترين جشنهاي ملي و مذهبي بود نيز جشن گرفته مي‌شد. خلاصه ايرانيان سعي مي‌كردند به هر بهانه‌اي كه شده روزگار را به شادي و شكرگذاري سپري نمايند. هخامنشيان نيز براي شادي و شادي‌كردن، ارزش زيادي قائل بوده و تقريبا در تمام كتيبه‌هاي خود، اهورامزدا را به خاطر آفرينش شادي ستايش كرده و خدا را شكر مي‌گويند

مسأله اخلاق و وظيفه انسان در رعايت اصول اخلاقي، در دين زرتشت بسيار سفارش شده است، به‌طوري‌كه او را معلم بزرگ اخلاق و اولين و بارزترين مبلغ آن مي‌دانند و گاتاها، كتاب مقدس زرتشتيان پر است از متعالي‌ترين اصول اخلاقي كه اشوزرتشت رعايت دقيق اين اصول را از انسان خواستار شده است

دين، كلمه‌اي است اوستايي و به‌معني وجدان است و كار دين وجدان‌سازي است و وجدان يعني پاي‌بندي انسان به اصول اخلاقي و بنابراين، كار وجدان؛ انسان‌سازي است

هرودوت و كتزياس و گزنفون، هرسه ، كوروش را از جهت داشتن نيروهاي سياست و جوانمردي و درستي و مردانگي و به‌خصوص آزادمنشي به‌گونه‌هاي مختلف ستوده‌اند. باستان‌شناسان هم عقيده دارند كه كوروش همه مردم جهان را به يك چشم نگاه مي‌كرد و در رفتار آزاده‌مرد بود، و با داشتن القاب و عناوين شديدا مخالف بوده‌است. تاريخ نشان مي‌دهد كه شاهان هخامنشي به رعايت اصول اخلاقي، بسيار معتقد بوده و به تمام پيمان‌هايي كه در دوران حكومت خود بسته‌اند، پاي‌بند بوده‌اند. گيرشمن در كتاب خود، متذكر شده كه شاهان هخامنشي به‌دنبال گسترش عدل و انصاف بوده و نه تنها با پيشروي خود در جهان تمدني را نابود نكرده‌اند، بلكه به پيشرفت و گسترش تمدن و فرهنگ در جهان بسيار كمك نموده‌اند. پروفسور ماري‌كخ در كتاب خود با نام ((از زبان داريوش)) نيز با تكيه بر كتيبه‌هاي هخامنشيان پاي‌بندي ايشان را به اصول اخلاق و انسانيت بسيار ستوده‌اند

در دين زرتشت، آزادي عقيده و انتخاب راه، بسيار محترم شمرده شده است، به‌طوري‌كه در ((گاتاها)) مي‌فرمايد هر مرد و زن حق دارد خود راه خويش را برگزيند و خداوند به انسان نيروي اراده بخشيده است تا هر كس برحسب اراده خويش رفتار نمايد

تاريخ نيز گواهي مي‌دهد كه هخامنشيان داراي ايدئولوژي بسيار قوي بوده و بدان عمل مي‌نمودند،‌از طرفي بسيار آزادانديش بودند و با وصفي كه مدت دويست‌وسي‌ سال بر بيش از نيمي از مردم جهان فرمان مي‌راندند، هرگز باورهاي خود و حتي خط و زبان خود را بر آنان تحميل نكردند. در زمان هخامنشيان آنان تمام ملل تابعه خود را در پيروي از باورهاي خويش آزاد مي‌گذاشتند و فقط بعضي كارهايي را كه به‌نظر آنها بسيار غيرانساني جلوه مي‌كرد و با اعتقادات آنان بسيار مغاير بوده، در سراسر امپراتوري خود ممنوع كردند، مثلا در ((كارتاژ)) رسم بر اين بود كه والدين براي خشنودي بت بزرگ به‌نام ((مولوخ)) فرزندان خود را روي دستهاي بت گذاشته مي‌سوزاندند يا در سوريه كودكان را در راه بت ((ملكارت)) قرباني مي‌كردند، در مصر و بابل نيز مردم بنا به باورهاي خود، فرزندان خود را قرباني مي‌نمودند،‌ كه هخامنشيان اين نوع كارها را در سراسر امپراتوري خود ممنوع اعلام نمودند

با حمله هخامنشيان به كشورهاي مختلف و تصرف آن كشورها نه تمدني از تمدن‌هاي قديم از بين رفت و نه ملتي به نابودي كشيده شد. درحالي‌كه هخامنشيان در زماني مي‌زيستند كه شاهان هم‌طراز آنها پس از حمله به كشورهاي ديگر افتخار مي‌كردند كه آن شهرها را ويران كرده و هزاران نفر را از دم تيغ گذراندند و حتي به حيوانات نيز رحم نكرده‌اند و از سرها تپه‌ها ساخته‌اند، و يا دست‌ها و گوش‌ها و بيني‌ها را قطع كرده‌اند. درحالي‌كه هميشه هخامنشيان به اين نكته افتخار دارند كه پس از تصرف كشوري، به مردم آن كشور آزادي داده‌اند و به سربازان خود اجازه نداده‌اند كه به كسي آزار برسانند و سعي كرده‌اند كه عدل و داد را در آن كشورها برقرار نمايند و ميراث فرهنگي كشورهاي ديگر را ارج مي‌نهادند و امنيت و توسعه بازرگاني با آنها را به ارمغان مي‌بردند. بي‌سبب نيست كه به‌علت اين خوش‌رفتاري‌ها، نام شاهان هخامنشي در كتاب‌هاي مقدس عهد عتيق جزو مقدس‌ترين افراد به‌ثبت رسيده است و ملت يهود كوروش را تا حد مسيح و كمربسته خدا بالا برده‌اند

قبله زرتشتيان ((نور)) است و زرتشتيان هميشه رو به‌سوي قوي‌ترين منبع نوري كه در فراروي خود دارند، ايستاده و به ستايش اهورامزدا مي‌پردازند. در طي روز، رو به خورشيد و در شب رو به‌سوي ماه و تنها در محل آتشكده مي‌باشد كه همگي آنها به طرف آتش موجود در آتشكده كه به روش مخصوصي از قرنها پيش تهيه شده و همانند پرچم، مظهر تماميت مذهبي و فرهنگي ايشان است، ايستاده و به ستايش خدا مي‌پردازند. هرگز ديده نشده كه حتي كسي كه در همسايگي آتشكده زندگي مي‌كند موقع خواندن نماز، رو به‌سوي آتشكده نموده، آن را قبله خود قرار دهد

بنابراين آتش موجود در آتشكده درست حكم پرچم را دارد و به همان اندازه براي زرتشتيان مورد احترام مي‌باشد و از ديگر ملل نيز انتظار دارند كه موقع بازديد از آن، به آن احترام گذارند

در حجاريها و ديگر آثار باقي‌مانده در تخت‌جمشيد مشاهده مي‌شود هرجا سران مملكت در حال نيايش مي‌باشند، در فراروي آنها خورشيد و در بعضي طرح‌هايي از آتش قرار دارد، و ثابت شده‌است كه قبله يا سوي پرستش هخامنشيان نيز نور بوده است و در تاريخ ذكر مي‌شود كه هخامنشيان به هرجا لشكركشي مي‌كردند، ارابه‌اي حاوي آتش آتشكده را نيز به‌همراه لشكر خود حمل مي‌نمودند كه در سربازان خود يك نوع احساس خاصي ايجاد نمايند كه با انرژي بيشتري به نبرد بپردازند. اين اعتقاد كه هخامنشيان آتش‌پرست يا خورشيدپرست بودند، تهمتي بيش نيست، هرگز در هيچ كتيبه‌اي از دوره هخامنشيان از ((آتش)) يا ((خورشيد)) گفتگو يا ستايش نشده است و همه تاريخ‌نويسان ذكر مي‌نمايند كه تا كنون هيچ مجسمه بزرگ يا بتي در آثار هخامنشيان كشف نشده است، و هرودوت هم بارها ذكر كرده كه ايرانيان برخلاف مردم كشورهاي ديگر جهان براي خداي خود مجسمه نمي‌سازند، و در معبدي حبس نمي‌نمايند

بنا به شواهدي كه ذكر شد و بسياري دلايل ديگر، به‌نظر نگارنده پادشاهان هخامنشي زرتشتي بوده و به خيلي از اصول اين مذهب پاي‌بند بوده و عمل مي‌كردند، ‌هرچند كه نمي‌توان تمام اعمال و كردار آنها را كاملا مطابق با دين اشوزرتشت دانست، كما اينكه نمي‌توان اعمال و كردار مثلا يك فرمانده مسيحي را به حساب دين حضرت مسيح‌ (ع) و مسيحيان گذاشت
 

eliza

متخصص بخش
سپاه پیاده
بنا به گفته گزنفون ، تاریخ نگار یونانی، موقعی که کوروش بزرگ فرماندهی ارتش پارس را به عهده گرفت، دسته ی اصلی ارتش ، پیاده بود که بیش تر برای رزم از دور بار آمده وبه تیر و کمان و زوبین و فلاخن مسلح بود. کوروش برای ایجاد و تقویت روح جنگاوری، به سی هزار نفر از سربازان پارسی که مطابق اصول تربیت کشور پارسدارای خصایل سپاهیگری برجسته ایی بودند، دستور دادند اسلحه خودشان را به نیزه و شمشیر تبدیل كنند و به مبارزه از نزدیک و رزم تن به تن خو بگیرند
آن دسته را « پیادگان سنگین اسلحه »می خواندند و سلاح اصلی ایشان عبارت از یک نیزه بلند، یک شمشیر یا تبرزین بود که با دست راست به کار می بردند و یک سپر کوچک که از ترکه ی محکم بافته شده بود و در دست چپ می گرفتند و به سینه خود هم جوشن می بستند.سایر افراد پیاده به تیر وکمان یا فلاخن و زوبین مسلح بودند که در میدان رزم به عنوان دسته های امدادی به کار می رفتند.
آنگونه كه از تصاویر و یافته های باستان شناسی بر می آید، ابزار جنگی این دسته از سپاهیان هخامنشی عبارت بود از: نیزه و تیر، سپرهای كوچك و هلالی بافته شده از نی ، سپرهای بیضی شكل دارای یك برآمدگی فلزی در وسط به نام گل سپر كه معمولا تصاویر زیبایی بر آن نقش شده اند، سپرهای بزرگ و مستطیلی، دشنه های ایرانی كه دسته آنها طبق عادت معمول ایرانیان به صورت سر یك جانور ساخته می شد ، دشنه ای كوتاه به نام «اكیناكه» كه به كمر می آویختند، چاقوهایی كه دسته آنها به شكل حیوان هایی مانند شیر، گاو و بز كوهی ساخته شده بود و كمان كه مشخصه قومیت ایرانی بود، به همراه كمان دانی كه خاص ایرانیان بود.

بنا به گفته گزنفون، کوروش در مدت اقامت در دربار ماد و در نخستین برخورد با سوارهای لیدی در نبرد « پتریوم» تشخیص داد که سواران پارس نسبت به سوارهای مادی و به خصوص سوار نظام معروف لیدی خیلی ضعیف اند، به همین جهت تعداد سوارهای پارسی را از دو هزارنفر به ده هزار نفر رسانید و برای تشویق و ترغیب جوانان به سواری و سوارکاری، مقرر داشت هر کسی که از دولت اسب می گیرد باید همیشه سواره حرکت کند و به مرکب خود مأنوس و علاقمند بشود و در حسن نگاهداری آن از جان و دل بکوشد و برای سوارکاران خوب امتیازها و جوایزی قائل گردید که در مسابقه هابه آنان اعطاء می شد
 

eliza

متخصص بخش
ارابه های داس دار
یكی از اختراعات تازه ایرانیان در عصر پرتحرك سده پنجم پیش از میلاد اختراع «ارابه داس دار»بود. این ارابه از هر طرف نیزه و شمشیرهای تهدیدكننده و در مركز چرخ ها كاردهای داس مانندی داشت كه نوك بعضی به طرف پایین و برخی دیگر به طرفبالا خمیده بود.

اینكاردها هر چیزی را كه بر سر راه اسب های در حال تاخت قرار می گرفت، تكهتكه می كرد. در حقیقت ایرانیان پیروزی های خود را تا پایان سده چهارم پیشاز میلاد مدیون این اختراع اند.
بنا به روایت گزنفون تا زمان کورش بزرگ ارابه های جنگی معمول آن دوره را مطابق مرسوم «تروایی ها» می ساختند و به کار می انداختند و این نوع ارابه ها بین مادیها و آشوری هاو سایر ملت های آسیایی معمول شده بود. کورش در ضمن آزمایش آن ها دستور داد ارابه های جدیدی بسازند که برای جنگ مناسب تر باشد. چرخ های آن ارابه هارا محکم تر و محور آنها را درازتر از ارابه های قدیمی گرفتند تا از خطرخرد شدن چرخ ها و واژگون شدن ارابه ها بهتر جلوگیری شود.
کرسی راننده ی ارابه از چوب خیلی محکم و به صورت برجکی ساخته می شد که بلندی آن فقط تا محاذی آرنج های راننده می رسید تا او در راندن اسب ها آزاد باشد.در دو انتهای محور چرخها دو داس آهنی به پهنای دو «ارش» رو به پایین و درست در زیر آن ها دو داس دیگر رو به بالا نصب کرده بودند که در موقع تاخت ارابه ها این داس ها به هر چیزی که برمی خوردند از هم میشکافتند.
از ارابه های جدید در زمان کورش سیصد دستگاه تهیه شد و به فرمان او محل این ارابه ها در آرایش جنگی ، جلو خط اول پیاده نظام بود و مأموریت اصلی آن ها تاختن بر روی صفوف دشمن و شکافتن آرایش او و باز کردن راه و هموار ساختن خط سیر پیاده نظام حمله بود. هجوم وحشت آور و برق آسای ارابه ها هر گونه مقاومتی را در معبر خود متلاشی می ساخت.
ارابه های داسدار تا اواخر دوره هخامنشیان در ارتش ایران معمول بوده و در نبرد « گوگمل » یعنی آخرین نبرد داریوش سوم با اسکندر در اردوی ایران دویست ارابه داس دار وجود داشته و در این مورد دیودور می گوید: « حمله ی ارابه های داس دار بسیار وحشت آور و برش داس های آن ها به اندازه ایی تند و تیز بود که افراد پیاده مقدونی را به دو نیم می کرد». به علاوه، در همین نبرد پنجاه فیل جنگی در اردوی داریوش سوم وجود داشته که موجب هراس و واهمه ی مقدونیان گردیده است و از قرار معلوم استفاده از فیل در جنگ از موقع تسلط ایران به حبشه و آفریقای شمالی و هندوستان غربی در ارتش ایران معمول شده است.
 

eliza

متخصص بخش
گردونه ها
علاوه بر ارابه های داس دار، کورش بزرگ به ابتکار خویش دستور داد گردونه ها یا برج های چوبی بلند و چرخداری ساختند که هریک دارای هشت مال بند بود و هشت گاومیش به آن ها بسته می شد؛ هر برجی به چند خانه تقسیم و در آن بیست تن کماندار قرار می گرفتند.
البته حرکت این گردونه ها کند بود و در موقع جنگ مانند حصاری پشت سر خطوط پیاده نظام صف می کشیدند تا چنان که در اثر شدت فشار دشمن پیاده نظام خودی مجبور به عقب نشینی بشود به محض رسیدن به نزدیکی صف این ارابه ها، هم مهاجم ناگهان زیر باران تیرکمانداران ارابه ها افتاده و مجبور به توقف گردد و هم پیاده نظام خودی در پناه ارابه ها قادربه خودآرایی شود و بار دیگر" به حمله مبادرت کند.
ارتفاع این گردونه ها به اندازه ای بود که کمانداران از بالای آنها به طور كامل بر دشمن مسلط میشدند و بعضی وقت ها نیز فرماندهی برای مشاهده ی اوضاع صحنه نبرد به یکی از این گردونه ها سوار می شد و از بالای آن عملیات طرفین را زیر نظر می گرفت
 
بالا