با آن که بعد از عمرو لیث، نوادهاش طاهر بن محمد و برادر زادگانش:
لیث بن علی و محمد بن علی
چند سالی از 287 تا 298 ق / 900 تا 910 م، سلطه خاندان صفاری را در سیستان ادامه دادند، اما به علت ناخرسندیهایی که خلفای عباسی نسبت به این خاندان داشتند، دوام حکومت آنها در سیستان دشوار شد و اختلافهای داخلی منجر به عزل و برکناری آنها شد.
سرانجام سامانیان که از سوی خلیفه، وارث قلمرو سابق طاهریان شدند، آن دیار را نیز ضمیمه قلمرو خود ساختند. با این که یک بار، یک سرباز پیر محلی به نام مولی صندلی - که بر ضد سامانیان قد برافراشت - راه را برای بازگشت قدرت صفاریان در آن خطه باز کرد.
اما کار آن قیام به پیش نرفت و سیستان بار دیگر به دست سامانیان افتاد. چنان که بعدها هم امارت خلف بن احمد از نوادگان دختری عمرو لیث نیز در آنجا «حوالی 350 ق / 961 م»، سیستان را از حوزه حکومت سامانیان خارج نکرد و به این ترتیب امارت صفاریان، به عنوان یک حکومت مستقل هرگز تجدید نشد. درست است که تا مدتها بعد، حتی در عهدی که سیستان به قلمرو غزنویان ضمیمه شد «390 ق / 1000 م»، نفوذ خاندان صفاری در آن سرزمین باقی بود و تا قرنها بعد نیز ادامه پیدا کرد، اما بار دیگر آن قدرت مستقل محلی، اعاده نشد.
شور و علاقهای که عیاران سیستان، برای برقراری یک حکومت مستقل محلی در آن دیار و در تمام خراسان نشان میدادند، با مرگ یعقوب و اسارت عمرو فرو نشست.
قدرت عمرو و برادرش یعقوب متکی بر سر نیزه سپاهیان مزدور و شمشیر عیاران سیستان بود. زندگی این دو برادر نمونهای از زندگی سربازان بود، نه فرمانروایان. در عین آن که انطباقی آهنین، افراد سپاه را به اطاعت بی چون و چرا از فرمان آنها وا میداشت، در همه حال همچون آحاد سپاه و در بین سربازان سر میکردند و از این رو محبوب لشکر بودند.
جانشینان صفاریان به شرح زیر می باشند:
طاهر بن محمد بن عمرو لیث
روی کار آمدن طاهر نوه ی عمرو لیث پسر بزرگ عمرو لیث به نام محمد، در جوانی درگذشت.
بنابراین پس از اسارت عمرو، نوههایش؛طاهر و یعقوب خود را به هرات رساندند و از آنجا به سیستان آمدند. در سیستان، امیران دیگر صفاری از جمله؛ محمد بن شهفور و سُبْکَری، به آنان پیوستند و با طاهر نوه بزرگ عمرو بیعت کردند و از سوی دیگر یعقوب برادر کوچکتر وی را که بیش از سیزده سال نداشت جانشین او کرده، نام خلیفه را در خطبه خواندند و به این ترتیب فرمانبرداری طاهر را نسبت خلیفه اعلام داشتند.
این دو امیر صفاری که هر دو جوان و نا آزموده بودند، در مدت کمی گنجینههای گرانبهای صفاری را بر باد داده و خزانه را تهی کردند.
طاهر و یعقوب در حالی که از مردم خراج نمیگرفتند به ساختن بناها، باغها و بستانها اقدام میکردند. اقدامات جنون آمیز طاهر هر روز، شکست جدیدی بر صفاریان وارد میساخت و از این رو بنیانهای آن رو به ویرانی میکشید.
بی توجهی طاهر به تقاضاهای عمرو در این هنگام، از عمرو لیث که در بغداد زندانی بود، نامهای به دست رسید که در آن گفته بود، خلیفه وی را با گرفتن 20 هزار هزار درهم، آزاد خواهد کرد. طاهر و یعقوب به این نامه توجهی نکردند.
چندی بعد نامه دیگری از عمرو به دستشان رسید که در آن خاطر نشان کرده بود که خلیفه او را در قبال 10 هزار هزار درهم آزاد میسازد، اما طاهر در پاسخ نامه، عنوان داشت که نفرستادن پول، به دلیل مخالفت شهفور و سرهنگان است آنجا بود که عمرو دانست کار او پایان گرفته است.
تنشهای میان طاهر و خلیفه با کشته شدن عمرو «289 ق / 902 م»، طاهر، آهنگ فارس کرد و چند سردار از جمله:
احمد بن محمد لیث کردی را با ده هزار سپاه، محمد بن عمرو الخوارزمی را با سی هزار و شمار دیگری را به سرکردگی علی بن لیث، برادر زاده عمرو، به آن دیار گسیل داشت و خود نیز همراه نیرویی، رهسپار فارس شد.
در این زمان که مکتفی تازه به خلافت رسیده بود، وزیر او؛ محمد بن سلیمان به طاهر پیغام داد که بهتر است فارس را ترک گوید و همان حکومت خراسان، سیستان و کرمان را داشته باشد تا خلیفه خود حکومت فارس را نیز ضمیمه قلمرو او سازد.
طاهر نخست این اندرز را پذیرفت، اما بعد متوجه شد که خلیفه به خدعه و حیله متوسل شده و قصد جدی در این مورد ندارد. از این رو، به فارس بازگشت و از خلیفه فرمانروایی آن دیار را درخواست کرد. مکتفی نیز برای او پیمان و پرچم فرستاد. طاهر اختیارات را به سُبْکَری داد.
طاهر به سیستان بازگشت و به خوشگذرانی مشغول شد. در این هنگام محمد بن خلف بن لیث را که یکی از خویشاوندانش بود، به زرنج آورد، اختیارات قلمرو را به او سپرد و خواهر خود را به نام بانو به ازدواج وی درآورد.
این گزینش به ویژه آن که محمد بن خلف، مردی کاردان و دانا بود، سبکری را بسیار ناخرسند کرده ، او را وادار به دسیسه چینی کرد. عاقبت بر اثر بی خردیهای طاهر و توطئههای مکرر سبکری، به ویژه، رشوه پرداختن به سرهنگان سپاه طاهر و یعقوب، دو برادر اسیر شدند و به این ترتیب سبکری آن دو را به بغداد نزد خلیفه تحویل داد.
لیث بن علی بن لیث
درگیری های بین لیث بن علی و طاهر
لیث فرزند علی برادر عمرو لیث و برادر زاده طاهر بن محمد بن لیث بود که در روزگار فرمانروایی طاهر و نزاعی که بین او و وزیر نافرمانش سُبْکَری پیش آمد، جانب سبکری را گرفت و با او همداستان شد.
زمانی که طاهر به فارس لشکر کشید تا سبکری را گوشمالی دهد، لیث بن علی شهرهای سیرفت؟ و سیرجان را گرفت و برخی از کارگزاران طاهر را به قتل رساند.
اما دیری نپایید که نزاعی بین لیث بن علی و سبکری بر سر قدرت روی داد که در این جنگ سبکری شکست خورد. لیث بن علی از این پیروزی مغرور شده بود و رهسپار زرنج شد.
لیث که به هنگام ورود به شهر زرنج تنها یک صد و پنجاه تن همراهش بودند، با وعده، هواداران طاهر را فریب داد و پس از ورود به شهر به مسجد جمعه رفت، برای مردم سخنان دلفریب گفت و از این طریق از آنان یاری خواست.
چون طاهر از ورود لیث بن علی به شهر آگاه شد، آن را به محاصره درآورد، اما در این کار توفیقی به دست نیامد. لیث بن علی چون در آن روزگار جامه سرخ بر تن میکرد از این رو او را شیر لباده ؟ میخواندند که طرفداران زیادی بین امرای لشکری طاهر داشت.
درگیریهای بین لیث بن علی و سبکری
پس از دستگیری طاهر و یعقوب توسط سبکری و اعزامشان به بغداد نزد خلیفه «296 ق - 908 م»، لیث بن علی با خیال آسوده فرمانروا شد.
ولی برادر سبکری، غالب، فرمانروایی لیث را گردن نمیگرفت، از این رو، لیث چند تن از سرداران خود را با سپاهی به جنگ غالب فرستاد.
غالب در این نبرد، شکست خورده و اسیر شد، که از آن پس لیث توانست قدرتی به دست آورد.
پس از آن، لیث بن علی، برادر خود محمد بن علی را به حکومت سیستان گماشت و خود رهسپار فارس شد و چون به شهر بم رسید، حاکم آنجا «عبدالله بن محمد قتال» فرار کرد و به این ترتیب سپاهیان او به لیث بن علی پیوستند.
سپس لیث با نیروهای سبکری رو به رو و پس از شکست آنان، وارد شهر استخر شد و پس از آن به شیراز آمد. سبکری که یارای مقاومت در خود نمیدید، از خلیفه کمک خواست به این ترتیب خلیفه، خام ؟خود را به نام مونسی و همچنین یکی از دست نشاندگانش را که در اصفهان به نام بدر الصغیر بود به کمک سبکری ارسال داشت.
لیث بن علی که در میانه راه استخر، مورد تهاجم سپاهیان «اقتال» قرار گرفت، به اسارت درآمد و عاقبت کارش به پایان رسید.
محمد بن لیث
روی کار آمدن محمد بن لیث
چون خبر اسیر شدن لیث بن علی به سیستان رسید، مردم برادرش محمد را به فرمانروایی انتخاب کردند «298 ق / 910 م».
وی مردی دلاور و شایسته بود و به گفته نویسنده «تاریخ سیستان»، در بخشش به حاتم طایی و در دلاوری به «عمرو بن معدی کرب» همانند بود.
در آغاز کار برادرش، عدل، به کرمان تاخت و آن شهر را غارت کرد که از این غارت توانست مال زیادی به سیستان ببرد، اما محمد از بیم نیرو گرفتن برادر، او را به زندان انداخت و به این ترتیب مردم
سیستان، سُبت، کابل و غزنین، خطبه به نام محمد خواندند.
درگیریهای محمد بن لیث با خلیفه و با سامانیان هنگامی که سبکری، لیث بن علی را به بغداد آورد، خلیفه عباسی پیمان و پرچم سیستان را برای احمد بن اسماعیل سامانی فرستاد و او حسین بن علی مرورودی را با لشکری به سیستان اعزام داشت.
محمد بن علی پس از آگاهی، با سپاه حسین بن علی، رو به رو شد، اما سرانجام شکست خورده و به زرنج آمد، سپس برادر خود معدل را از زندان بیرون آورد تا به همراهی وی، با دشمنان رو به رو شود.
ولی معدل پس از رهایی از زندان با برادر از در کینه و دشمنی درآمد که ناگزیر، محمد به بُست فرار کرد. مردم سیستان که از این دشمنیها و آشوبها خسته شده بودند، از احمد بن اسماعیل سامانی درخواست کمک کردند.
امیر سامانی پس از ورود به بُست و در یک تعقیب و گریز، محمد بن لیث را اسیر کرد. از سوی دیگر، فرمانده سامانی، سپاه معدل را در سیستان محاصره کرد و چون او تاب مقاومت نداشت، خود را تسلیم نمود. امیر سامانی، دو برادر را به هرات برد و از آنجا رهسپار بخارا شد که در این میان محبت فراوانی در حق آنان روا نمود.
اما عاقبت نامه خیفه عباسی، مبنی بر تسلیم محمد بن لیث به بغداد رسید و وی به ناچار، او را روانه بغداد ساخت و به این ترتیب کارش به پایان رسید .
بو جعفر خلف بن لیث
پس از یک دوره کندی و نا آرامی در سیستان که افزون بر یک دهه به طول انجامید و تنی چند از نوادگان یعقوب و عمرو، هر یک برای مدتی کوتاه زمام امور را به دست داشتند،
سرانجام اهالی سیستان بر حاکم محلی شوریده و در این میان یکی از افراد خاندان صفاری به نام «ابو جعفر احمد بن محمد بن خلف بن لیث» را به فرمانروایی برگزیدند.
ابو جعفر در سال 314 ق - 926 م از بُست به سیستان آمد و سال بعد به رُخَج رفت و به این ترتیب در 316 ق / 928 م دوباره به سیستان بازگشت. در 320 ق / 932 م، نامهای به بغداد نوشت که در طی آن نامه آزادی تنی چند از صفاریان را خواستار شد.
مقتدر خلیفه عباسی پسران محمد عمرو «طاهر و یعقوب» و ابوالحفص را از زندان آزاد و روانه سیستان نمود.
ابو جعفر در آبادانی شهرها، آرامش و رفاه مردم کوشش فراوان میکرد که میتوان از دوران او به عنوان روزگار آرامش و امنیت در سیستان یاد کرد. وی پادشاهی بخشنده، با تدبیر و عالم و هنرمند بود. سپهسالاری سپاه ابو جعفر بر عهده فردی به نام ابوالفتح بود که در امور لشکری از هوش، تدبیر و تجربه زیادی برخوردار بود.
هر چند که این سرداری دیری نپایید و بالاخره ابوالفتح که بر امیر خود شوریده بود، در نبردی بی حاصل به دست یکی از چاکران جعفر به نام «زردانی» به قتل رسید.
امیر جعفر نیز به دست شمار دیگری از امیران از جمله عبدالله بن عقیل، ابوالعباس طاهر بن عمر و زردانی نوکر خانه او، در سوم ربیع الاول 352 ق / اول آوریل 963 م، کشته شد.
طاهر بن حسین
با مرگ ابو جعفر خلف بن لیث «352 ق / 963 م»، فرزندش خلف بن احمد جانشین او شد.
وی که به سال 353 ق / 964 م«، آهنگ سفر حج کرده بود، سیستان را به دست شوهر خواهر خود، طاهر، سپرد و از او خواست تا قاتلان پدرش را تنبیه کند.
طاهر در نبودن امیر خلف، وزیر او را که محمد بن یعقوب مدرکی بود به زندان انداخت و پس از گذشت چهار سال او را به قتل رساند.
طاهر، امیری مردم دار و رعیت پرور بود که شورش ترکان را در 357 ق / 968 م، در بُست فرو نشاند.
در سال 358 ق / 969 م، امیر خلف پس از بازگشت از حج به خدمت منصور بن نوح سامانی رفت که در آن جا با احترام فراوانی رو به رو شد، پس از چند روز اقامت در آن مکان، امیر به سیستان بازگشت. چون طاهر از بازگشت خلف آگاه شد، در ظاهر به خاطر مال زیادی که برداشت نموده بود، از بیم امیر خلف، به شهر اسفزار رفت و به این ترتیب شهر را به خلف واگذار کرد. اما چندی بعد لشکری آراست و زرنج را از خلف گرفت. خلف نیز به ناچار تا سال 359 ق / 970 م، که سال مرگ طاهر بود در آن جا اقامت کرد.
خلف بن ابو جعفر بن لیث
روی کار آمدن خلف بن ابو جعفر با کشته شدن امیر جعفر، فرزندش خلف بن احمد، بعد از یک فراز و نشیب پنجاه روزه پس از مرگ پدر، در پنجم جمادی الثانی سال 353 ق / هجده ژوئن 964 م، بر تخت فرمانروایی سیستان نشست و سپهسالاری خود را به «ابو یوسف محمد بن یعقوب مدرکی» سپرد.
دوران فرمانروایی این واپسین امیر صفاری که حدود چهل سال به طول انجامید، در کش و قوس نبردهای مقطعی با طاهر و فرزندانش به ویژه حسین بن طاهر سپری شد.
او که هم عصر حکومتهای مقتدر محلی، همچون آل بویه، سامانی و غزنویان بود، به ناچار و بر حسب اوضاع آن زمان با آنان روابط حسنه و برخی اوقات خصمانه برقرار میساخت.
اوضاع داخلی و خارجی قلمرو صفاریان در زمان خلف بن ابو جعفر نبردهای متعددش با حسین بن طاهر، در پایان، عاقبتی خوش داشت و در آخرین نبردی که سبکتکین غزنوی، به یاری امیر خلف برخاست، امیر حسین درخواست سازش و آشتی نمود، به این ترتیب این دو رقیب دیرینه، دست دوستی و صلح دادند.
امیر خلف، به حسین بن طاهر ابراز احترام زیادی کرد و به همین خاطر یعنی سازش میان این دو امیر، جشن و سرور مفصلی برقرار شد. در سال 373 ق / 984 م، که امیر حسین درگذشت، خلف در سوگواری او گریست .
از دیگر رویدادهای مهم روزگار امیر خلف، نزاع وی با فرزندش طاهر بود که سرانجام به دستگیری و مرگ طاهر انجامید.
چون خلف دستور کشتن پسرش را صادر کرده بود، همه بزرگان سیستان بر علیه او برخاستند از جمله یکی از سرهنگان به نام «ابو سعید حسین» که مردم را به خطبه محمود غزنوی فرا خواند و طاهر بن زینت، سپهسالار سپاه طاهر فرزند خلف که نامه به محمود نوشت و او را به سیستان فرا خواند.
برخی مورخان از جریان لشکرکشی محمود به سیستان نوشتهاند که چون خلف به دژ کاخ رفت، پیرامون آن خندق کند، محمود دژ را محاصره و خندق را پر کرد و به این ترتیب دژ را گشود و بیشتر امرای خلف را به قتل رساند.
خلف از بیم این رویداد، بیهوش شد و چون به هوش آمد بر روی پاهای محمود افتاد و از او طلب بخشش کرد و پس از این عمل خلف، محمود را سلطان نامید.
محمود نیز بنا به درخواست خلف او را به گرگان فرستاد. خلف پس از چندی به جوزجانان رفت و در 397 ق / 1006 م، در همان جا درگذشت.
لیث بن علی و محمد بن علی
چند سالی از 287 تا 298 ق / 900 تا 910 م، سلطه خاندان صفاری را در سیستان ادامه دادند، اما به علت ناخرسندیهایی که خلفای عباسی نسبت به این خاندان داشتند، دوام حکومت آنها در سیستان دشوار شد و اختلافهای داخلی منجر به عزل و برکناری آنها شد.
سرانجام سامانیان که از سوی خلیفه، وارث قلمرو سابق طاهریان شدند، آن دیار را نیز ضمیمه قلمرو خود ساختند. با این که یک بار، یک سرباز پیر محلی به نام مولی صندلی - که بر ضد سامانیان قد برافراشت - راه را برای بازگشت قدرت صفاریان در آن خطه باز کرد.
اما کار آن قیام به پیش نرفت و سیستان بار دیگر به دست سامانیان افتاد. چنان که بعدها هم امارت خلف بن احمد از نوادگان دختری عمرو لیث نیز در آنجا «حوالی 350 ق / 961 م»، سیستان را از حوزه حکومت سامانیان خارج نکرد و به این ترتیب امارت صفاریان، به عنوان یک حکومت مستقل هرگز تجدید نشد. درست است که تا مدتها بعد، حتی در عهدی که سیستان به قلمرو غزنویان ضمیمه شد «390 ق / 1000 م»، نفوذ خاندان صفاری در آن سرزمین باقی بود و تا قرنها بعد نیز ادامه پیدا کرد، اما بار دیگر آن قدرت مستقل محلی، اعاده نشد.
شور و علاقهای که عیاران سیستان، برای برقراری یک حکومت مستقل محلی در آن دیار و در تمام خراسان نشان میدادند، با مرگ یعقوب و اسارت عمرو فرو نشست.
قدرت عمرو و برادرش یعقوب متکی بر سر نیزه سپاهیان مزدور و شمشیر عیاران سیستان بود. زندگی این دو برادر نمونهای از زندگی سربازان بود، نه فرمانروایان. در عین آن که انطباقی آهنین، افراد سپاه را به اطاعت بی چون و چرا از فرمان آنها وا میداشت، در همه حال همچون آحاد سپاه و در بین سربازان سر میکردند و از این رو محبوب لشکر بودند.
جانشینان صفاریان به شرح زیر می باشند:
طاهر بن محمد بن عمرو لیث
روی کار آمدن طاهر نوه ی عمرو لیث پسر بزرگ عمرو لیث به نام محمد، در جوانی درگذشت.
بنابراین پس از اسارت عمرو، نوههایش؛طاهر و یعقوب خود را به هرات رساندند و از آنجا به سیستان آمدند. در سیستان، امیران دیگر صفاری از جمله؛ محمد بن شهفور و سُبْکَری، به آنان پیوستند و با طاهر نوه بزرگ عمرو بیعت کردند و از سوی دیگر یعقوب برادر کوچکتر وی را که بیش از سیزده سال نداشت جانشین او کرده، نام خلیفه را در خطبه خواندند و به این ترتیب فرمانبرداری طاهر را نسبت خلیفه اعلام داشتند.
این دو امیر صفاری که هر دو جوان و نا آزموده بودند، در مدت کمی گنجینههای گرانبهای صفاری را بر باد داده و خزانه را تهی کردند.
طاهر و یعقوب در حالی که از مردم خراج نمیگرفتند به ساختن بناها، باغها و بستانها اقدام میکردند. اقدامات جنون آمیز طاهر هر روز، شکست جدیدی بر صفاریان وارد میساخت و از این رو بنیانهای آن رو به ویرانی میکشید.
بی توجهی طاهر به تقاضاهای عمرو در این هنگام، از عمرو لیث که در بغداد زندانی بود، نامهای به دست رسید که در آن گفته بود، خلیفه وی را با گرفتن 20 هزار هزار درهم، آزاد خواهد کرد. طاهر و یعقوب به این نامه توجهی نکردند.
چندی بعد نامه دیگری از عمرو به دستشان رسید که در آن خاطر نشان کرده بود که خلیفه او را در قبال 10 هزار هزار درهم آزاد میسازد، اما طاهر در پاسخ نامه، عنوان داشت که نفرستادن پول، به دلیل مخالفت شهفور و سرهنگان است آنجا بود که عمرو دانست کار او پایان گرفته است.
تنشهای میان طاهر و خلیفه با کشته شدن عمرو «289 ق / 902 م»، طاهر، آهنگ فارس کرد و چند سردار از جمله:
احمد بن محمد لیث کردی را با ده هزار سپاه، محمد بن عمرو الخوارزمی را با سی هزار و شمار دیگری را به سرکردگی علی بن لیث، برادر زاده عمرو، به آن دیار گسیل داشت و خود نیز همراه نیرویی، رهسپار فارس شد.
در این زمان که مکتفی تازه به خلافت رسیده بود، وزیر او؛ محمد بن سلیمان به طاهر پیغام داد که بهتر است فارس را ترک گوید و همان حکومت خراسان، سیستان و کرمان را داشته باشد تا خلیفه خود حکومت فارس را نیز ضمیمه قلمرو او سازد.
طاهر نخست این اندرز را پذیرفت، اما بعد متوجه شد که خلیفه به خدعه و حیله متوسل شده و قصد جدی در این مورد ندارد. از این رو، به فارس بازگشت و از خلیفه فرمانروایی آن دیار را درخواست کرد. مکتفی نیز برای او پیمان و پرچم فرستاد. طاهر اختیارات را به سُبْکَری داد.
طاهر به سیستان بازگشت و به خوشگذرانی مشغول شد. در این هنگام محمد بن خلف بن لیث را که یکی از خویشاوندانش بود، به زرنج آورد، اختیارات قلمرو را به او سپرد و خواهر خود را به نام بانو به ازدواج وی درآورد.
این گزینش به ویژه آن که محمد بن خلف، مردی کاردان و دانا بود، سبکری را بسیار ناخرسند کرده ، او را وادار به دسیسه چینی کرد. عاقبت بر اثر بی خردیهای طاهر و توطئههای مکرر سبکری، به ویژه، رشوه پرداختن به سرهنگان سپاه طاهر و یعقوب، دو برادر اسیر شدند و به این ترتیب سبکری آن دو را به بغداد نزد خلیفه تحویل داد.
لیث بن علی بن لیث
درگیری های بین لیث بن علی و طاهر
لیث فرزند علی برادر عمرو لیث و برادر زاده طاهر بن محمد بن لیث بود که در روزگار فرمانروایی طاهر و نزاعی که بین او و وزیر نافرمانش سُبْکَری پیش آمد، جانب سبکری را گرفت و با او همداستان شد.
زمانی که طاهر به فارس لشکر کشید تا سبکری را گوشمالی دهد، لیث بن علی شهرهای سیرفت؟ و سیرجان را گرفت و برخی از کارگزاران طاهر را به قتل رساند.
اما دیری نپایید که نزاعی بین لیث بن علی و سبکری بر سر قدرت روی داد که در این جنگ سبکری شکست خورد. لیث بن علی از این پیروزی مغرور شده بود و رهسپار زرنج شد.
لیث که به هنگام ورود به شهر زرنج تنها یک صد و پنجاه تن همراهش بودند، با وعده، هواداران طاهر را فریب داد و پس از ورود به شهر به مسجد جمعه رفت، برای مردم سخنان دلفریب گفت و از این طریق از آنان یاری خواست.
چون طاهر از ورود لیث بن علی به شهر آگاه شد، آن را به محاصره درآورد، اما در این کار توفیقی به دست نیامد. لیث بن علی چون در آن روزگار جامه سرخ بر تن میکرد از این رو او را شیر لباده ؟ میخواندند که طرفداران زیادی بین امرای لشکری طاهر داشت.
درگیریهای بین لیث بن علی و سبکری
پس از دستگیری طاهر و یعقوب توسط سبکری و اعزامشان به بغداد نزد خلیفه «296 ق - 908 م»، لیث بن علی با خیال آسوده فرمانروا شد.
ولی برادر سبکری، غالب، فرمانروایی لیث را گردن نمیگرفت، از این رو، لیث چند تن از سرداران خود را با سپاهی به جنگ غالب فرستاد.
غالب در این نبرد، شکست خورده و اسیر شد، که از آن پس لیث توانست قدرتی به دست آورد.
پس از آن، لیث بن علی، برادر خود محمد بن علی را به حکومت سیستان گماشت و خود رهسپار فارس شد و چون به شهر بم رسید، حاکم آنجا «عبدالله بن محمد قتال» فرار کرد و به این ترتیب سپاهیان او به لیث بن علی پیوستند.
سپس لیث با نیروهای سبکری رو به رو و پس از شکست آنان، وارد شهر استخر شد و پس از آن به شیراز آمد. سبکری که یارای مقاومت در خود نمیدید، از خلیفه کمک خواست به این ترتیب خلیفه، خام ؟خود را به نام مونسی و همچنین یکی از دست نشاندگانش را که در اصفهان به نام بدر الصغیر بود به کمک سبکری ارسال داشت.
لیث بن علی که در میانه راه استخر، مورد تهاجم سپاهیان «اقتال» قرار گرفت، به اسارت درآمد و عاقبت کارش به پایان رسید.
محمد بن لیث
روی کار آمدن محمد بن لیث
چون خبر اسیر شدن لیث بن علی به سیستان رسید، مردم برادرش محمد را به فرمانروایی انتخاب کردند «298 ق / 910 م».
وی مردی دلاور و شایسته بود و به گفته نویسنده «تاریخ سیستان»، در بخشش به حاتم طایی و در دلاوری به «عمرو بن معدی کرب» همانند بود.
در آغاز کار برادرش، عدل، به کرمان تاخت و آن شهر را غارت کرد که از این غارت توانست مال زیادی به سیستان ببرد، اما محمد از بیم نیرو گرفتن برادر، او را به زندان انداخت و به این ترتیب مردم
سیستان، سُبت، کابل و غزنین، خطبه به نام محمد خواندند.
درگیریهای محمد بن لیث با خلیفه و با سامانیان هنگامی که سبکری، لیث بن علی را به بغداد آورد، خلیفه عباسی پیمان و پرچم سیستان را برای احمد بن اسماعیل سامانی فرستاد و او حسین بن علی مرورودی را با لشکری به سیستان اعزام داشت.
محمد بن علی پس از آگاهی، با سپاه حسین بن علی، رو به رو شد، اما سرانجام شکست خورده و به زرنج آمد، سپس برادر خود معدل را از زندان بیرون آورد تا به همراهی وی، با دشمنان رو به رو شود.
ولی معدل پس از رهایی از زندان با برادر از در کینه و دشمنی درآمد که ناگزیر، محمد به بُست فرار کرد. مردم سیستان که از این دشمنیها و آشوبها خسته شده بودند، از احمد بن اسماعیل سامانی درخواست کمک کردند.
امیر سامانی پس از ورود به بُست و در یک تعقیب و گریز، محمد بن لیث را اسیر کرد. از سوی دیگر، فرمانده سامانی، سپاه معدل را در سیستان محاصره کرد و چون او تاب مقاومت نداشت، خود را تسلیم نمود. امیر سامانی، دو برادر را به هرات برد و از آنجا رهسپار بخارا شد که در این میان محبت فراوانی در حق آنان روا نمود.
اما عاقبت نامه خیفه عباسی، مبنی بر تسلیم محمد بن لیث به بغداد رسید و وی به ناچار، او را روانه بغداد ساخت و به این ترتیب کارش به پایان رسید .
بو جعفر خلف بن لیث
پس از یک دوره کندی و نا آرامی در سیستان که افزون بر یک دهه به طول انجامید و تنی چند از نوادگان یعقوب و عمرو، هر یک برای مدتی کوتاه زمام امور را به دست داشتند،
سرانجام اهالی سیستان بر حاکم محلی شوریده و در این میان یکی از افراد خاندان صفاری به نام «ابو جعفر احمد بن محمد بن خلف بن لیث» را به فرمانروایی برگزیدند.
ابو جعفر در سال 314 ق - 926 م از بُست به سیستان آمد و سال بعد به رُخَج رفت و به این ترتیب در 316 ق / 928 م دوباره به سیستان بازگشت. در 320 ق / 932 م، نامهای به بغداد نوشت که در طی آن نامه آزادی تنی چند از صفاریان را خواستار شد.
مقتدر خلیفه عباسی پسران محمد عمرو «طاهر و یعقوب» و ابوالحفص را از زندان آزاد و روانه سیستان نمود.
ابو جعفر در آبادانی شهرها، آرامش و رفاه مردم کوشش فراوان میکرد که میتوان از دوران او به عنوان روزگار آرامش و امنیت در سیستان یاد کرد. وی پادشاهی بخشنده، با تدبیر و عالم و هنرمند بود. سپهسالاری سپاه ابو جعفر بر عهده فردی به نام ابوالفتح بود که در امور لشکری از هوش، تدبیر و تجربه زیادی برخوردار بود.
هر چند که این سرداری دیری نپایید و بالاخره ابوالفتح که بر امیر خود شوریده بود، در نبردی بی حاصل به دست یکی از چاکران جعفر به نام «زردانی» به قتل رسید.
امیر جعفر نیز به دست شمار دیگری از امیران از جمله عبدالله بن عقیل، ابوالعباس طاهر بن عمر و زردانی نوکر خانه او، در سوم ربیع الاول 352 ق / اول آوریل 963 م، کشته شد.
طاهر بن حسین
با مرگ ابو جعفر خلف بن لیث «352 ق / 963 م»، فرزندش خلف بن احمد جانشین او شد.
وی که به سال 353 ق / 964 م«، آهنگ سفر حج کرده بود، سیستان را به دست شوهر خواهر خود، طاهر، سپرد و از او خواست تا قاتلان پدرش را تنبیه کند.
طاهر در نبودن امیر خلف، وزیر او را که محمد بن یعقوب مدرکی بود به زندان انداخت و پس از گذشت چهار سال او را به قتل رساند.
طاهر، امیری مردم دار و رعیت پرور بود که شورش ترکان را در 357 ق / 968 م، در بُست فرو نشاند.
در سال 358 ق / 969 م، امیر خلف پس از بازگشت از حج به خدمت منصور بن نوح سامانی رفت که در آن جا با احترام فراوانی رو به رو شد، پس از چند روز اقامت در آن مکان، امیر به سیستان بازگشت. چون طاهر از بازگشت خلف آگاه شد، در ظاهر به خاطر مال زیادی که برداشت نموده بود، از بیم امیر خلف، به شهر اسفزار رفت و به این ترتیب شهر را به خلف واگذار کرد. اما چندی بعد لشکری آراست و زرنج را از خلف گرفت. خلف نیز به ناچار تا سال 359 ق / 970 م، که سال مرگ طاهر بود در آن جا اقامت کرد.
خلف بن ابو جعفر بن لیث
روی کار آمدن خلف بن ابو جعفر با کشته شدن امیر جعفر، فرزندش خلف بن احمد، بعد از یک فراز و نشیب پنجاه روزه پس از مرگ پدر، در پنجم جمادی الثانی سال 353 ق / هجده ژوئن 964 م، بر تخت فرمانروایی سیستان نشست و سپهسالاری خود را به «ابو یوسف محمد بن یعقوب مدرکی» سپرد.
دوران فرمانروایی این واپسین امیر صفاری که حدود چهل سال به طول انجامید، در کش و قوس نبردهای مقطعی با طاهر و فرزندانش به ویژه حسین بن طاهر سپری شد.
او که هم عصر حکومتهای مقتدر محلی، همچون آل بویه، سامانی و غزنویان بود، به ناچار و بر حسب اوضاع آن زمان با آنان روابط حسنه و برخی اوقات خصمانه برقرار میساخت.
اوضاع داخلی و خارجی قلمرو صفاریان در زمان خلف بن ابو جعفر نبردهای متعددش با حسین بن طاهر، در پایان، عاقبتی خوش داشت و در آخرین نبردی که سبکتکین غزنوی، به یاری امیر خلف برخاست، امیر حسین درخواست سازش و آشتی نمود، به این ترتیب این دو رقیب دیرینه، دست دوستی و صلح دادند.
امیر خلف، به حسین بن طاهر ابراز احترام زیادی کرد و به همین خاطر یعنی سازش میان این دو امیر، جشن و سرور مفصلی برقرار شد. در سال 373 ق / 984 م، که امیر حسین درگذشت، خلف در سوگواری او گریست .
از دیگر رویدادهای مهم روزگار امیر خلف، نزاع وی با فرزندش طاهر بود که سرانجام به دستگیری و مرگ طاهر انجامید.
چون خلف دستور کشتن پسرش را صادر کرده بود، همه بزرگان سیستان بر علیه او برخاستند از جمله یکی از سرهنگان به نام «ابو سعید حسین» که مردم را به خطبه محمود غزنوی فرا خواند و طاهر بن زینت، سپهسالار سپاه طاهر فرزند خلف که نامه به محمود نوشت و او را به سیستان فرا خواند.
برخی مورخان از جریان لشکرکشی محمود به سیستان نوشتهاند که چون خلف به دژ کاخ رفت، پیرامون آن خندق کند، محمود دژ را محاصره و خندق را پر کرد و به این ترتیب دژ را گشود و بیشتر امرای خلف را به قتل رساند.
خلف از بیم این رویداد، بیهوش شد و چون به هوش آمد بر روی پاهای محمود افتاد و از او طلب بخشش کرد و پس از این عمل خلف، محمود را سلطان نامید.
محمود نیز بنا به درخواست خلف او را به گرگان فرستاد. خلف پس از چندی به جوزجانان رفت و در 397 ق / 1006 م، در همان جا درگذشت.