mitra mehr
متخصص بخش خانه و خانواده
فرشته ی خواب؛ کیسه ی پر از خواب را بر دوش انداخت و راه افتاد به هر سو. کوه؛ دریا؛ جنگل و صحرا. اول مرغ را دید و سهم خوابش را به او داد. و بعد به گربه؛ موش و سنجاب و به همه ی حیوان ها خواب داد. آدم هم به سهم خوابش رسید. نوبت جغد شد. فرشته ی خواب؛ سر کیسه را باز کرد تا خواب جغد را هم بدهد؛ اما هیچ خوابی در کیسه نبود. فرشته خواب به جغد گفت:" من زود می روم و سهم خواب تو رو از خانه ام می آورم."جغد با چشم های باز بیدار نشست. فرشته به خانه رسید. کیسه را پر از خواب کرد و دوباره کیسه بر دوش راه افتاد.رفت و رفت تا به جغد رسید.فرشته دستش را در کیسه کرد تا خواب جغد را در بیاورد اما انگار هیچ خوابی در کیسه نبود. فرشته با تعجب گفت:" خوابی در کیسه نیست؛ اما من خودم کیسه را پر از خواب کردم!"جغد چشم های گردش را گردتر کرد و با دقت به کیسه نگاه کرد. فرشته نگاه جغد را دنبال کرد. ته کیسه یک سوراخ دید و یک سوراخ خیلی بزرگ. فهمید خواب ها از سوراخ بیرون ریخته. فرشته دوباره به سمت خانه رفت. اول ته کیسه را خوب و محکم دوخت و بعد آن را پر از خواب کرد و راه افتاد. فرشته خسته بود و جغد منتظر . بالاخره فرشته به جغد رسید و سهم خوابش را داد. با این که روز شده بود اما جغد آرام و بیصدا خوابید... .