سیــاه و سپیــد
چشم، تاریک و راه، باریک و پای دل، زخمی از تاول زمهریر آه
راه باقی و هنوز هراس نارسیدن امّا؛
طرد یأس و گناه
سوسوی ستاره ی کم فروغ و عصاره ی اندوه ماه
عطش جاودان رسیدن ها و بغض نشسته
در گلوی تنهای بی پناه
صبح با ردای سپید
در انتظار مسافر راه
پای خسته و انتهای جاده و فتح امید
گسستن از هراس و هر چه سیاهی تباه
سفر از شب موهوم بغض و دلتنگی
به آغوش صبح امید و فراخنای انتهای راه...
8
مهر
91
1:55 بامداد
با سلام خدمت بارون یکم شعرتو دست کاری کردم ببخشید دیگه
چشم، تاریک ** راه باریک
و پای دل **زخمی از تاول
زمهریر آلاله ** حسرتی از ناله
راه باقی و هنوز هراسی ** نارسیدن امّا؛ طرد یأس و گناهی
سوسوی کم فروغ ستاره ** عصاره ی اندوه ماه
عطش جاودان رسیدن ها ** خستگی بغض نشستن ها
در گلوی تنهای بی پناه ** در هوای سرد پراندوه
صبح با ردای سپید ** در انتظار مسافر سفید
پای خسته و انتهای جاده و فتح امید **گسستن از هراس و هر چه سیاهی تباهی سفید
سفر از شب موهوم بغض و دلتنگی ** به آغوش صبح امید و فراخنای انتهای راهی ....
چشم، تاریک ** راه باریک
و پای دل **زخمی از تاول
زمهریر آلاله ** حسرتی از ناله
راه باقی و هنوز هراسی ** نارسیدن امّا؛ طرد یأس و گناهی
سوسوی کم فروغ ستاره ** عصاره ی اندوه ماه
عطش جاودان رسیدن ها ** خستگی بغض نشستن ها
در گلوی تنهای بی پناه ** در هوای سرد پراندوه
صبح با ردای سپید ** در انتظار مسافر سفید
پای خسته و انتهای جاده و فتح امید **گسستن از هراس و هر چه سیاهی تباهی سفید
سفر از شب موهوم بغض و دلتنگی ** به آغوش صبح امید و فراخنای انتهای راهی ....