• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

.: دفتری برای نوشته های باران :.

محمد

کاربر ويژه


سیــاه و سپیــد





چشم، تاریک و راه، باریک و پای دل، زخمی از تاول زمهریر آه
راه باقی و هنوز هراس نارسیدن امّا؛
طرد یأس و گناه

سوسوی ستاره ی کم فروغ و عصاره ی اندوه ماه
عطش جاودان رسیدن ها و بغض نشسته
در گلوی تنهای بی پناه

صبح با ردای سپید
در انتظار مسافر راه
پای خسته و انتهای جاده و فتح امید
گسستن از هراس و هر چه سیاهی تباه

سفر از شب موهوم بغض و دلتنگی
به آغوش صبح امید و فراخنای انتهای راه...




8
مهر
91
1:55 بامداد








با سلام خدمت بارون یکم شعرتو دست کاری کردم ببخشید دیگه

چشم، تاریک ** راه باریک
و پای دل **زخمی از تاول
زمهریر آلاله ** حسرتی از ناله

راه باقی و هنوز هراسی ** نارسیدن امّا؛ طرد یأس و گناهی

سوسوی کم فروغ ستاره ** عصاره ی اندوه ماه
عطش جاودان رسیدن ها ** خستگی بغض نشستن ها
در گلوی تنهای بی پناه ** در هوای سرد پراندوه

صبح با ردای سپید ** در انتظار مسافر سفید

پای خسته و انتهای جاده و فتح امید **گسستن از هراس و هر چه سیاهی تباهی سفید
سفر از شب موهوم بغض و دلتنگی ** به آغوش صبح امید و فراخنای انتهای راهی ....
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


چه کار جالبی کردی محمد:خنده2:
ممنونم:شاد:. شما هم بلدیییی:گل:
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
نه ناراحت نشدم جالب اومد برام.:نیش:

ولی محمد این الآن کجا هم قافیه ست؟ :زبون:

سوسوی کم فروغ ستاره ** عصاره ی اندوه ماه
در گلوی تنهای بی پناه ** در هوای سرد پراندوه
 

محمد

کاربر ويژه
نه ناراحت نشدم جالب اومد برام.:نیش:

ولی محمد این الآن کجا هم قافیه ست؟ :زبون:

سوسوی کم فروغ ستاره ** عصاره ی اندوه ماه
در گلوی تنهای بی پناه ** در هوای سرد پراندوه


خوب بیا اینم قافیه دیگه چی میخوای ؟

سوسوی کم فروغ ستاره ** عصاره ی اندوه ماه پاره
در گلوی تنهای بی پناه ** در هوای سرد بی ماه



یه چیز جالب تر بهت بگم میتونم شعرا رو ویرایش کنم ولی نمیتونم شعر خودم بگمممممممممم

هروقت دفتر شعر خواستی بدی بیرون بده منم یه نسخه دیگشو بدم بیرون
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
خوب بیا اینم قافیه دیگه چی میخوای ؟

سوسوی کم فروغ ستاره ** عصاره ی اندوه ماه پاره
در گلوی تنهای بی پناه ** در هوای سرد بی ماه



یه چیز جالب تر بهت بگم میتونم شعرا رو ویرایش کنم ولی نمیتونم شعر خودم بگمممممممممم

هروقت دفتر شعر خواستی بدی بیرون بده منم یه نسخه دیگشو بدم بیرون



بله قافیه جور شد:دست:
باشه فکر خوبیه.:15:
ولی این مشکل رو درست میگی برای منم پیش میاد که نتونم مطلب رو خوب ادا اما مطلب گفته شده رو تونستم اصلاح ویرایش کنم.:گل:
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



سه شنبه 3 آبان 90 برای بارون نوشتم و در نهایت شگفتی فردای این شب، بعد از یک ماه انتظار، چشم آسمون تر شد.:بغل::14:



-------
-----
---
-


سلام پاییز


فصل شور انگیز






این روزها شوق برگریزان تو هم در هوایم خالیست...


راستی حالت چطور است؟


ثلث عمرت گذشت

مثل عمر من بی حاصل

کو بارانت؟ کو برگریز و خزانت؟


گله دارم...


ماه مهربانی ها!

بودی و

گذشتی و

نماندی، بی اینکه

گونه ای تر کنی؛


دلم باران می خواهد؛





ببار ای ابر عقیم

بزن زیر گریه و گوهر افشانی کن

پایکوبی کن


پاییز زیبا

حال من خوش نیست

عظمت عشق را تو به کامم بچشان

طعم باران، بوی خاک

عشق باران را به خاک

قطره قطره، آسمانی های پاک


ببار و بریز

هنرنمایی کن

رقص برگ رنگ رنگ، جشن باران به پا کن







پاییز طلایی! ولوله ی برگریز از آن تو


کوچ سبزینگی با من!






baroon
دوشنبه​
3​
آبان​
91​



 

baroon

متخصص بخش ادبیات


فکر می کردم دلگرمی ام
بعدها دیدم سرگرمی ات بوده ام!

وقتی
به سرگرمی قدیم ات رسیدی
بازی ما تمام شد!




13415714943.jpg

یکشنبه
28
آبان
91


 

baroon

متخصص بخش ادبیات




مرا مران!

فصل پاییز هم تمام شد؛

تا رسیدن توت فرنگی های عشقمان

بهانه ای باید جست...


love-strawberry.png



29 آذر 91

 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات

11131459324794652019.jpg





بی تابانه می گِریست
در فراق پدر نه...
که در رثای خویش!

دخترک سال ها پیش یتیم شده بود!

می گفت روی سنگ قبرش بنویسید:
مردی که هیچوقت نفهمید!

پ.ن
کاش بدانی دخترک هتّاک نبود! می گفت سال ها گذشت تا توانستم سوختن را فریاد کنم.
:گل:

25 بهمن 91
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


در عجبم!
لهیب شراره ای از غم اش به دامن گیتی آتش نشاند؛
لیک نهانخانه ی سینه گلستان است!
ابراهیم قلب او جاودانه ست!
خوی او خوی یک تنهای آزاده ست...


:گل:

04.gif

22 اسفند 91
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
040.jpg

آدم هایی هستند که منتهای آدمیت اند...
زیبا
عمیق
جاودانه؛

زخم هم که می زنند
باز...
زیبا
دقیق
عمیق
جاودانه!


دوراهی عجیبی ست
حس خواستنشان. :گل:



6 اردیبهشت
92

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

آدم هایی هستند که منتهای آدمیت اند...
زیبا
عمیق
جاودانه؛

زخم هم که می زنند
باز...
زیبا
دقیق
عمیق
جاودانه!


دوراهی عجیبی ست
حس خواستنشان. :گل:



6 اردیبهشت
92



همون بار اول که این پست رو تو تاپیک آدم ها گذاشتی.. فهمیدم از خودته :بدجنس:
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
یادش بخیر...
این شبه شعر رو (!) اوایل ورودم به ایران انجمن نوشتم. روزای خوبی بود و شبایی خوب تر. جوّ خاص و سر حال اون روزا منو به وجد آورد و این شعر رو به تاپیک آقایون هدیه دادم. :بدجنس:
از ازون روزا خیلی می گذره ولی خاطره ش همیشه با ماست. نه! امیدوارم باشه! :)
با احترام به ساحت خاطر همه‏ی پسران نیکوی سرزمینم، به چند دقیقه لبخند دعوتتون می کنم...



پسرم... بیا اینجا!



از پسر به عمرت شوت تر تو دیدی؟
سنگ پای قزوینِ گذاشته تو جیب رو دیدی؟

ریشای خط خطی و شلوار شیش جیب یه طرف
ریشِ قدّ سوسک گذاشتــــــــــــــه زیر لب هم یه طرف

والله من نمیییییدونم این مُدا مال کجاهاست؟
ولی باور می کنی چارچرخ ریشه ش تو هواست؟

دیروز توی بقّالی مون یکیشون ماست می خرید
دماغش تا خود شمرون سربالا داشت میدویید

توی گوش گوشواره داشت، النگواشم منو کشت
موهای افشونشو چه جوری ریخته بود به پشت

جون بارونت، حموم رفتنای این پسرا رو تو دیدی؟
لوسیون، افترشیو و صابون داو رو تو دیدی؟

با همه سوسول بازیــا خودشون گافو میدن
یه خصوصیاتی دارن که ذاتشونو لو میدن

مو رو صابون، لیف کفی، لگن پر آب
بیخیال ول می کنن میان بیرون عین تو خواب

واسه ما خوابه ولی نمی بینی این چیزارو تو توی خواب
حقیقت داره بله، جاشون بودم می کشیدم صورتمو توی نقاب

پسرا قدیما آماده ی حموم میشدن
اوّلش آبی، بنفش، سرخابی و سبز میشدن

چیه خب؟ بیچاره ها چی کار کنن؟
ده روزی میشد که رنگ حـــــــــموم ندیدن

ولی حالا پسرا تمیز شدن
بالا گفتم چه قده عوض شدن

چای، چاخان، تخمه، سیگار، دود به هوا
نه دیگه، اشتباه شد، اینجوری نیستن به خدا

پسرا قبلنا بود سر کوچه وای میسادن
الآنه گل پسرا همه دیگه آقا شدن

توی اینترنت میان حرص ما رو درمیارن
رو می بندن جوری که خوداشون حتّی باور ندارن

دیروز تووووی چت بودیم، مریم اومد یه حالی داد
دل دخترای بی پناه و یه جلایی داد

ندا و رضا عجیب به هم دیگه گیر میدادن
پای حرفشون بودن، آرامش و به باد دادن

نگار اومد اون وسط میانجی شد
مهدیم صبوری کرد و ماجرا خاتمه شد

خلاصه برای بار دوّم پسرا رو لولیدیم
دست مریم جونمو، از راه دور می بوسیدیم

خب می گفتم، پسرای امروزی هدف دارن
هدفای والایی، که دخترا نمیتونن بفهمنم زیاد دارن

متنفّرم، بیزارم از چنین و از چنان ، تکیه کلامشون شده
ولی هی هی افسوس که هدف هاشون، اجمعین، قاتی باقالیا شده

اینا اون دسته ای هستن که حالا هدف دارن
باقیشون دیگه ببین چه طور دارن گل می کارن

از بیرون میاد شکم، معده وسینه به جلو
میگی بیا شام بخور، میگه نمی خوام تو بخور

میگی شام چی خوردی بیرون؟ چی زدی تو به بدن؟
میگه اشتها ندارم، بی خیال، چونه نزن

میگی تا این وقت شب، کجا میری آخه شبا؟
جوابش چی باشه خوبه؟ میگه، گیر دادی توئم، حالا

حرف زیاده ولی دیگه باید از چیا بگم؟
چه جوری حال میکنین، حالشونو بگیرم؟

بسّه شونه، آمپراشون زد به سقف
همه شون ردیف میشن واسه شکست ما به صف

این یه شعر ژورنالیستی بود گلای انجمن
پسرام اگه می تونن بیان مثل ما بگن

شعر من گریه می کرد از درد وزن و قافیه
پسرم خودت بیا توپّو بزن تو زاویه

پسرم غصّه نخور اینا همه یه شوخی بود
سوژه خنده که بودی، اینم خودش یه حالی بود :99:


احیاناً اگر نظری بود، به جهت قوانین سایت، از بحث های جهت دار پرهیز کنید دوستان. :دوست::گل:
 

baroon

متخصص بخش ادبیات

53928687124527666948.jpg


حقیقت را بگو
تا بگویم برایت از واقعیت...

می‏دانی؟
واقعی وقتی تغییر کرد
که حقیقت تحریف شد!

زمان گویای اکنون است
تا فردا، اکنون را شکیبا باش...

25 اردیبهشت
92
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


خدا، آدم، حوّا (1)


پدرم کاش می فهمید
سیب بهانه بود
خدا دلش شکست

خدا دلش می خواست
بنشیند و سیب عشق را
با آدم بخورد

او عاشق آدم بود

آدم امّا
سیبی بود
که بازیچه ی حوّا شد!


-:-:-:-:-:-


خدا، آدم، حوّا (2)


خدا تنها شد
آدم عشق او را گم کرد

درد تنهایی آنقدر بزرگ بود
که سال ها گریه ی آدم
خدا را آرام نکرد

منِ آدم، درد رفتن تو را
چگونه آرام کنم؟

و به کدامین زمین سیاه
تبعیدت کنم؟

قوی تر از خدا نیستم!


:گل:
18 خرداد
92

 
آخرین ویرایش:
بالا