آقاي نامرئي
عميق ترين احساسات خود را با آن ها در ميان مي گذاريد، اما آن ها همان طور مثل مجسمه مي نشينند و به شما زل مي زنند.
هنگامي که نظرشان را درباره چيزي مي پرسيد، مي گويند نظري ندارند. هنگامي که متوجه مي شويد از چيزي ناراحت يا گرفته هستند و ازايشان مي پرسيد چه اتفاقي افتاده است به گونه اي رفتار مي کنند که گويي حرف شمارا نشنيده اند و پاسخي ندارند.
چه بلاهايي که آقايان نامرئي بر سر زن ها نياورده اند!؟ آقايان نامرئي اغلب به تلاش هاي زن به منظور برقراري ارتباط با سکوت پاسخ مي دهند. صحبت کردن با چنين مردهايي مثل انداختن سنگريزه در چاهي است که ژرفاي آن بي انتهاست.منتظريد صدايي از کف چاه بشنويد، اما خبري نمي شود. اين دقيقاً همان اتفاقي است که به هنگام تلاش براي گفت و گو با آقاي نامرئي مي افتد.بدين معنا که فقط «غيبش مي زند»!
گاهي اوقات رابطه داشتن با آقاي نامرئي اين احساس را به انسان مي دهد که با اشباح رابطه دارد.او هم با شماست و هم نيست! او را مي بينيد، اما احساس اش نمي کنيد.او به گونه اي رفتار مي کند که گويي حضور دارد، اما چيزي نمي گويد.
با ماشين و به همراه نامزدتان به طرف رستوراني مي رويد تا شام بخوريد. ظاهراً اوقاتش تلخ است.مي پرسيد:«عزيزم، آيا از چيزي ناراحت هستي؟»سکوت. همين طور به رانندگي ادامه مي دهد.
سر ميز صبحانه به شوهرتان مي گوييد:«فکر مي کردم به زودي مي تونيم از تعطيلاتمون استفاده کنيم.»سکوت.روزنامه اش را مي خواند.چيزي نمي گويد.
به نامزدتان مي گوييد:«از اينکه وقت زيادي را به مکالمه ي تلفني با نامزد قبلي اش مي گذراند، ناراحت هستيد.» او به شما گوش مي دهد بدون آن که کلمه اي بگويد از او مي پرسيد:«آيا چيزي هست که بخواهي در اين باره به من بگويي؟» سرش را به علامت «نه» تکان مي دهد.سکوت.
عميق ترين احساسات خود را با آن ها در ميان مي گذاريد، اما آن ها همان طور مثل مجسمه مي نشينند و به شما زل مي زنند.
هنگامي که نظرشان را درباره چيزي مي پرسيد، مي گويند نظري ندارند. هنگامي که متوجه مي شويد از چيزي ناراحت يا گرفته هستند و ازايشان مي پرسيد چه اتفاقي افتاده است به گونه اي رفتار مي کنند که گويي حرف شمارا نشنيده اند و پاسخي ندارند.
چه بلاهايي که آقايان نامرئي بر سر زن ها نياورده اند!؟ آقايان نامرئي اغلب به تلاش هاي زن به منظور برقراري ارتباط با سکوت پاسخ مي دهند. صحبت کردن با چنين مردهايي مثل انداختن سنگريزه در چاهي است که ژرفاي آن بي انتهاست.منتظريد صدايي از کف چاه بشنويد، اما خبري نمي شود. اين دقيقاً همان اتفاقي است که به هنگام تلاش براي گفت و گو با آقاي نامرئي مي افتد.بدين معنا که فقط «غيبش مي زند»!
گاهي اوقات رابطه داشتن با آقاي نامرئي اين احساس را به انسان مي دهد که با اشباح رابطه دارد.او هم با شماست و هم نيست! او را مي بينيد، اما احساس اش نمي کنيد.او به گونه اي رفتار مي کند که گويي حضور دارد، اما چيزي نمي گويد.
با ماشين و به همراه نامزدتان به طرف رستوراني مي رويد تا شام بخوريد. ظاهراً اوقاتش تلخ است.مي پرسيد:«عزيزم، آيا از چيزي ناراحت هستي؟»سکوت. همين طور به رانندگي ادامه مي دهد.
سر ميز صبحانه به شوهرتان مي گوييد:«فکر مي کردم به زودي مي تونيم از تعطيلاتمون استفاده کنيم.»سکوت.روزنامه اش را مي خواند.چيزي نمي گويد.
به نامزدتان مي گوييد:«از اينکه وقت زيادي را به مکالمه ي تلفني با نامزد قبلي اش مي گذراند، ناراحت هستيد.» او به شما گوش مي دهد بدون آن که کلمه اي بگويد از او مي پرسيد:«آيا چيزي هست که بخواهي در اين باره به من بگويي؟» سرش را به علامت «نه» تکان مي دهد.سکوت.