Maryam
متخصص بخش ادبیات
زندگي :
هرمان هسه متولد 02.07.1877 میلادی در شهر کالو (استان بادن وُرتمبرگ) و متوفا در تاریخ 09.08.1962 میلادی. نویسنده آلمانی که در سال 1912 میلادی به سوئیس مهاجرت و در سال 1923 میلادی تابعیت آن کشور را پذیرفت. هرمان هسه به عنوان پرخوانندهترین نویسنده اروپائی قرن بیستم شناخته شده است. پدر هرمان هسه مدیریت مؤسسه انتشارات مبلغین پروتستان را به عهده داشت. مادرش دختر هند شناس معروف، دکتر«هرمان گوندرت» و مدیر اتحادیه ناشران «کالو» بود. کتابخانه بزرگ پدربزرگ و شغل پدر، اولین باب آشنائی هرمان هسه جوان با ادبیات بود. از طریق پدر و مادرش که مبلغین مذهب پروتستان در هندوستان بودند، به جهان بینی و تفکرات فلسفی هند دست یافت.او که از اوان جوانی دارای روحی حساس و ضربهپذیر بود، در مقابل نابرابری های جامعه و تضاد درونی با پدر و مادرش، در سن پانزده سالگی از مدرسه کلیسائی «ماول برون» که بورس تحصلی در رشته الهیات پروتستانتیسم را از آن داشت، فرار کرد و سپس در کانشتات یک دوره یکساله را آغاز و چندی بعد در شهر کالو به کارآموزی در یک کارگاه ساعت سازی مخصوص برج، مشغول و پس از اتمام این دوره در شهر توبینگن در رشته کتابفروشی به کار آموزی پرداخت (1895- 1898). هرمان هسه سوئیسی به خاطر قدرت استعداد نویسندگی و شکوفائی اندیشه و شجاعت ژرف در بیان اندیشههای کلاسیک انسان مداری و سبک عالی، به دریافت جایزهنوبل نائل شد.
قدر شناسي از آثار هسه :
رمان زیر چرخ که در سال 1906 میلادی منتشر شد یکی از آثار مرکزی هرمان هسه می باشد که منعکس کننده نشانهای موجود در مجمعوعه آثار وی است. این کتاب نمایشی از تضاد بین آزادی های فردی و فشارهای تخریبی در جوامع مدرن می باشد. هسه در این رمان سایه روشن هائی از دوران کودکی خود و برادرش «هانس» که همانند بازیگر اصلی داستان دست به انتهار می زند، ترسیم کرده است. زندگی در مدرسه کلیسای «ماول برون»، دوران کارآموزی و تصویر مناظر رؤیائی شهر زادگاهش ترواشی از تجربه و دیدگاه نویسنده است که در کتاب «زیر چرخ» جان گرفته اند. فضای رومانتیسم غالب بر ماجرا، به قلم توانای هرمان هسه به دادگاهی تلخ علیه نظام آموزشی زمان خود که سعی در سرکوب نهال شکوفان استعدادها می نمود، تبدیل شد.
زبان ساده، خصوصیت هرمان هسه :
هرمان هسه در آثارش مبارزه جاودانه روح و زندگی را ترسیم نموده و با نگرشی هنرمندانه به دنبال تعادل این دو پدیده قلم فرسوده است. هسه در خانوادهای اصلاح طلب در منطقه شوآب در جنوب آلمان به دنیا آمد و تحت تأثیر مادرش که مبلغ مذهبی در هندوستان بود، به فلسفه هندی روی آورد. از دهه سوم قرن بیستم، به عنوان تبعه سوئیس در منطقه «تسین» به گوشه گیری نشست. گرایش به رومانتیسم و طبیعت گرائی از نمود های چشم گیر آثار قدیمی تر هسه می باشد. این سبک در یکی از اولین رمانهایش به نام «پتر کامنسیند- 1904» که با موفقیت بی نظیری منتشر و اوضاع مالی نویسنده را دگرگون ساخت، به چشم می خورد. هسه در همان سال با «ماریا برنولی» ازدوج و تا سال 1912زندگی مشترک خود را ادامه دادند. در این مدت هسه به طور جدی به مشکلات انسانها و روابط بین آنها و همچنین نقش هنرمند در جامعه، پرداخته و در رمان های «گرترود- 1910» و «روسهالده- 1914» این معضل را به شیوه هنرمندانهای مطرح می نماید. علاوه بر این، هرمان هسه با بیش از شصت نشریه همکاری کرده و به عنوان نماینده جریانات صلح طلب «پاسیفیسم»، طرفدارانی همانند «تئودور هویس» به حلقه دوستانش در آمدند. در این ارتباط افرادی هم از آلمان حملات خصمانه خود را علیه او آغاز کردند.
بحران روحي :
هرمان هسه متأثر از بیماری همسرش، شیزوفرنی، در سال 1916 به یک بحران عمیق روحی (افسردگی) مبتلا و تحت مداوا قرار گرفت. هسه در کتاب «دمیان: روایتی از جوانی»، عناصر ساختاری «آنالیز روحی» را ترسیم نمود. این کتاب به دلیل جو خصمانهای که علیه وی بر فضای سیاسی- اجتماعی آلمان مسلط بود، به نام مستعار «امیل سینکلر» منتشر شد که در چاپ شانزدهم نام حقیقی نویسنده آشکار گردید. سالهای 1918- 1919 میلادی سالهای جدائی از خانواده، گوشه گیری و اقامت در «تسین» بود. این حوادث در داستان های کوتاه وی رد پای خود را به روشنی گذاشته است، مانند:
Klein und Wagner/1919
Klingsors letzter Sommer/1919
Klingsors letzter Sommer/1919
هرمان هسه در کتاب «سیدارتا- 1922» ضمن تحلیل مبانی فلسفه آسیائی(هندی)، اشتیاق خود را به یافتن روشی در جهت حل بحران جوامع بشری نشان داده است. هسه در سال 1923- 1924 میلادی تابعیت کشور سوئیس را کسب و برای دومین بار ازدواج کرد. در کتاب «گرگ صحرا-1927»، هسه مجددأ قلم خود را متوجه موضوعات اجتماعی و تازهترین مسائل مطروحه می نماید. شخصیت اصلی کتاب، «هاری هالر»، نماد مبارزه با معضلات دهه سوم قرن بیستم می باشد. با نوشتن کتاب «نارسیس و گلدموند- 1930» دوره دیگری از خلاقیت هسه آغاز می گردد. نگرش نویسنده در این مقطع به دادههای تاریخی، معطوف شده و تشابه ملموسی از واقعیت ها را به خواننده تلقین می نماید. این اثر عمیق تر از آنچه به نظر می رسد، ناظر بر زوایای تاریک روح و زندگی و پیشگامان این چالش است. او در پی یافتن راه حلی مسالمت آمیز به منظور آشتی است. هرمان هسه برای بار سوم در سال 1931 ازدواج کرد. خانم نینونآوسلندر همسرش بود. تآلیفات هسه مشتمل بر دهها هزار نامه، هفتاد ملیون نسخه کتاب و نوشتههای مختلف در سرتا سر جهان می باشد. وی در سال 1946 میلادی به دریافت جایزه نوبل در ادبیات نائل شد. در تاریخ 09.08.1962 میلادی در «تسین» چشم از جهان فرو بست. از سال 1932 میلادی جایزهای به نام او به دیگر نویسندگان برگزیده اهداء میشود:
Hermann-Hesse-Preis
فلسفه هندي :
بر اساس توجه و علایق خاصی که نویسنده در باب این فلسفه به دست آورده بود، در سال 1922 روایتی به نام «سیدارتا» منتشر کرد که در جزو پرخوانندهترین آثار وی می باشد. داستان به گرد فرزند برهمانی دور میزند که در پی مداوا است. سیدارتا نام این جوان است که در راه رسیدن به مقصود، خود بینی و آلایش عشق شهوانی را که همانند زنجیرهای گران، مانعی بازدارنده بودند، به نرمی می گسلد و تضاد سرکش روح و زندگی را به فرایندی آشتیپذیر در نفس ریاضت کشیده خود مبدل می سازد. این کتاب نگرشی بر ریشههای روانشناسی در مذاهب جهانی و مکاتب عقلی است و هسه نیز در جستجوی رسیدن به مؤلفهای است که تفاهم بین دو فرهنگ شرق و غرب را عملی سازد. شماری از صحنههای «سیدارتا» تابلوهای مثنوی مولوی را برای خواننده ترسیم می نماید. هنری میلر در باره این کتاب میگوید: سیدارتا داروی شفابخشی است که از انجیل عهد جدید مؤثر تر است. در پی برقراری ارتباط هرمان هسه با آلمان از طریق تفسیر و تعبیر آثارش به وسیله آمریکائی ها، نظرات مذهبی و سنتگرائی مشهود در نوشتارهایش، از دید خوانندگان مخفی ماند. در همین معنی، نویسنده اطریشی پتر هانکه در سال 1970 با تعجب اعتراف می کند :
من کتابهای هسه را با کنجکاوی و تحیر تمام، خواندم. این شخص نه تنها یک شخصیت برجسته رومانتیکی معرفی شده آمریکائی ها است، بلکه نویسندهای عاقل و قابل اعتماد نیز می باشد.
آثار هرمان هسه به زبان آلماني :
- " پیتر کامنزیند " ( Peter Comenzind 1904) : این زندگی جوانی را شرح می دهد که دهکده محدود و کوچک خود را ترک می کند تا سراسر جهان را زیر پا گذارد، اما او جویای هنر است و به زندگی از خلال زیبایی ها می نگرد و هسه به وسیله او می تواند نظرهای شخصی را درباره هنر و سرنوشت آن بیان کند و در جریان این جهانگردی برتری زندگی طبیعی را بر تمدن شهری نشان دهد و تمدن غرب را سخت به باد انتقاد گیرد. پیتر، قهرمان کتاب، پس از سرخوردگی از سیر و سیاحت به سرگردانی خویش پایان می دهد و به دهکده کوچک بازمی گردد و کمر اصلاح آن را برمی بندد. هسه در این اثر مسائل کودکی و نوجوانی را مطرح کرده وکسانی را وصف می کند که در جستجوی شناخت شخصیت خویشند و غالبا عصیان و میل گریز، زندگیشان را به خطر می اندازد .
- " گرترود " ( Gertrud 1910) : این رمان واقع سرگذشت نویسنده است و فلسفه عمیق او را عرضه می کنند، یعنی مسئله تنهایی. در نظر هسه زندگی تنهایی است، انسان همیشه تنهاست و هنرمند تنهاتر از دیگران. داستان " گرترود " اعترافات یک موسیقیدان است، همچنان که " روسهالده " (Rosshalde 1914) اعترافات یک نقاش است و این دو اثر را می توان مکمل یکدیگر دانست.
- " گرگ بیابان " ( Der Steppenwolf 1927 ) : این داستان به صورتی استعاری روح آسیب دیده مردم پس از جنگ، مردم شهرنشین و متمدن را نشان می دهد که ناگهان در وجود خود ظهورخوی حیوانی یا مردی گرگ صفت را مشاهده می کنند. رمان بزرگ او در دو جلد با عنوان " بازی تیله های شیشهای " Das Glasperlenspiel در 1943 انتشار یافت. حوادث این رمان در قرن بیست و سوم میلادی می گذرد و هسه خواننده را با خود به سرزمین کمال مطلوب که به آن نام کاستالی Castalie داده، می کشاند، سرزمینی که مشتاقان عالم معنی، دور از غوغای جهان در آن به سر می برند ؛ سرزمینی که فلسفه غرب و ریاضت شرق، زیبایی با افسون، فرمولهای دقیق علوم و موسیقی با یکدیگر تلفیق می یابد. سرگذشت قهرمان کتاب سرگذشتی است که هسه خود آرزوی آن را در سر می پروراند. نظر هسه آن است که بشر در هیچ مرحله ای از زندگی نباید عقب بماند و پیوسته باید در دایره ای جدید نفوذ کند، همچنان که در بازی " تیله های شیشه ای " تیله ها باید پیوسته پیش برود، زیرا روح توقف نمیشناسد.
- " سفر به شرق "( Die Morgenlandfahrt 1932) هسه در این داستان به زندگی ادراک تازه ای می بخشد و از عالم انسانیت کمال مطلوبی عرضه می کند که زندگی مداوم و تولدی از نو است. بنابر گفته خود هسه سفری روحانی است نه سفری جغرافیایی و در واقع زندگینامه نویسنده است و تحولی را در طرز تفکر او نشان می دهد که در آن فردپرستی جایش را به اندیشه کلیت و جامعیت می دهد.
منبع : ويكي پديا fa.wikipedia.org