از اینجا تا انتهای مقاله مربوط به دوره پادشاهی ارد دوم است جنگ اول
ایران با
روم در زمان اُرُد روی داد و به غلبه ایران خاتمه یافت. توضیح آنکه
کراسوس یکی از روسای سهگانه (دونفر دیگر
یولیوس سزار و
پومپه بودند) مملکت وسیع روم، حکمران
سوریه و متصرفات روم در آسیای پیشین شد. این شخص که تسخیر ایران و هند را جدا جزو نقشه خود قرار داده بود، با این مقصود در دفعه اولی با
لژیونهای رومی به
بینالنهرین تاخت و پیشرفتی یافته بعد به
شام برگشت در این حال اَرْتاوارْدِس پادشاه ارمنستان او را ملاقات نموده وعده داد که شانزدههزار سوار و سیهزار پیاده به او بدهد و نیز به کراسوس گفت که اگر در
ارمنستان با ایران جنگ نماید، سواره نظام ایران نخواهد توانست عملیاتی کند و پیاده نظام روم که به کوهستان عادت کرده، بهرهمندی تام خواهد یافت. ولیکن کراسوس که بینالنهرین را به واسطه سفر قبل بهتر میشناخت ترجیح داد که از این راه به ایران حمله کند در این موقع اُرُد سفیری پیش کراسوس فرستاد که این پیغام را برساند:
اگر مردم روم میخواستند با من جنگ کنند من جنگ میکردم و از بدترین عواقب آن بیمی نداشتم ولیکن اگر چنانچه فهمیدهام شما برای منافع شخصی به خاک ایران دست اندازی میکنید حاضرم به سفارت شمت رحم کرده، اسرای رومی را پس بدهیم.
کراسوس به سفیر گفت: جواب پادشاه شما را در
سلوکیه خواهم داد. سفیر خندیده و جواب داد: اگر از کف دست من مویی بروید شما هم سلوکیه را خواهید دید.
پس از آن
کراسوس با سپاهی جرار که مرکب از لژیونهای ورزیده و عده نفراتشان جمعا به چهل و دو هزار بالغ بود عازم بینالنهرین گردید، اما اُرُد با پیاده نظام خود با نهایت سرعت داخل
ارمنستان شده این مملکت را اشغال نموده تا پادشاه آن نتواند سواره نظام خود را به کمک کراسوس بفرستد. بعد از انجام این کار
رستم سورن پهلو معروف به
سورنا را که یکی از سردارن رشید و قابل بود، با تمام سواره نظام پارتی به جنگ کراسوس فرستاد، اما کراسوس که در ابتدا میخواست متابعت ساحل
فرات را کرده، در مقابل سلوکیه جنگ کند به اغوای یکی از مشایخ
عرب که از متحدین اُرُد بود نقشه خود را تغییر داده وارد جلگههای
بینالنهرین گردید و تا نزدیکی
حران (در بینالنهرین در میان اِدِسْ (
اورفا) و راسالعین واقع بود و از زمان قدیم مرکز صائبین محسوب میشد. این شهر در عهد قدیم به واسطه موقع تجارتی و فضلا و دانشمندان بسیار که به وجود آورده بود اهمیت زیاد داشت. اکنون قریهای بیش نیست) پیش رفت.
در اینجا نا گهان قشون سورنا پیدا شد و سردار ایرانی حیلهای به کار برد. توضیح آنکه برای اغفال رومیها قسمتی از سواره نظام ایران را از حیث عده کم و از جهت
اسلحه ناتوان جلو نگه داشت و سایرین را پنهان کرد و کراسوس که وضع را چنین دید پنداشت که فتح خیلی آسان است و قبل از اینکه به قشون خود برای رفع خستگی و عطش فرصت دهد جنگ را شروع کرد.
لژیونهای رومی به طرف دشمن حرکت کردند که اول
زوبینهای خود را به کار برده، بعد با شمشیر جنگ تن به تن نمایند. صفوف مزبوره مرکب بود از سربازان ورزیده که تنگ به هم چسبیده بودند، همین که صفوف رومی به حرکت در آمد، صدای
طبل از سپاه ایران برآمد و سوارههای ایرانی که پنهان شده بودند از هر طرف جمع شده و لباس رویی را کنده، شروع به جنگ نمودند. تیرهای رومی به سواره نظام ایران کارگر نبود زیرا پارتیها از جهت مهارتی که در تیر اندازی داشتند از دور چنگ میکردند، بعد که پیاده نظام رومی نزدیک شد، سواره نظام پارتی اسلوب جنگ و گریز (جنگ پارتیزانی) را به کار برد، یعنی قدری جنگ کرده و بعد از هر طرف فرار نموده، قیقاج تیر انداخت تا آنکه رومیها را به جاهای بی آب و علف کشانید. پس از آن به هر طرف بر گشته، حمله به لژیونهای رومی کرد و تلفات زیاد به آنها وارد نمود.
در این احوال
فابیوس پسر کراسوس که زیر دست بزرگترین سردار روم یولیوس سزار در
مملکت گل (فرانسه امروزی) فنون جنگی را آموخته بود با هزار و چهار صد نفر سرباز سر رسید و به کمک کراسوس شتافت، ولی سواره نظام گل با وجود رشادت غریبی که ابراز کرد نتوانست از عهده سواران پارتی بر آید، آنها از پیش روی فابیوس باز فرار کرده و بعد برگشته از هر طرف به او تاختند و در حینی که کراسوس میخواست فرمان حمله به قشون خود بده ناگاه دید که سر پسرش بر سر نیزه در میان پارتیها بلند است.
سواران پارتی همین که سر را دیدند بر جرات و جلادتشان افزود و عرصه را چنان بر رومیها تنگ کردند که
اوکتاویوس یکی از صاحب منصبان ارکان حرب و
قیصر زمان بعد در روم تصمیم به عقب نشینی گرفت. قشون رومی میخواست به کوهستان رود تا از حملات سواره نظام ایران در امان باشند، ولیکن به واسطه اشتباه بلدی که قشون را هدایت میکرد، این مقصود حاصل نشد، زیرا محلی که قشون رومی اشغال کرد مانع از عملیات سواره نظام ایران نبود پس از آن سورنا تکلیف متارکه به کراسوس نمود و او را متقاعد کرد که به طرف رودخانه رفته متارکه را امضا نماید. کراسوس مطمئن شده، تنها با سورنا به طرف رودخانه عازم شد.
پس از حرکت کراسوس صاحب منصبان نگران شدند که مبادا نسبت به او خیانتی شود و دنبال او رفتند. به این دلیل جنگی میان سواران پارتی و رومی در گرفت و کراسوس کشته شد. همین که سپاه رومی خبر کشته شدن او را شنیدند سخت متوحش شدند و به استثنای دو هزار نفر که موفق به فرار شدند، باقی اسیر پارتیها شدند یا به دست اعراب افتادند.
تلفات قشون کراسوس در این جنگ را بیست هزار نفر نوشتند. عدهای اسرایی که پارتیها گرفتند و به
مرو فرستادند نیز قریب بیست هزار نفر قلمداد شدهاست.
سر کراسوس را برای اُرُد وقتی در ارمنستان بود برده، به پای او انداختند. در این موقع نمایشی که از تصنیفات
اِوْرپید مصنف مشهور یونانی به متاسبت عروسی پاکُرُ پسر اُرُد با دختر پادشاه ارمنستان در دربار میدادند و یکی از بازیگرهای یونانی سر را بلند کرد و شعری از اوریپید به مناسبت احوال بخواند.
سورنا چنانکه از نوشتههای مورخین رومی استنباط میشود اثر غریبی در رومیها گذارده و چالب توجه مخصوص شده بود. این سردار ده هزار نفر سوار از املاک و علاقجات خود برای این جنگ تجهیز کرده، به دشت نبرد برد.
بعد از فتح حران، اُرُد عزم تسخیر سوریه را کرده، با کاسْیوس که باقی مانده قشون رومی را به آن مملکت فرستاده بود جنگ نمود. اینجا رومیها به اسلوب پارتیها عمل کرده قشون ایران را به کمینگاهی کشانده و شکست دادند.
پس ازآن متارکه ممتدی بین ایران و روم وقوع یافت اما باز اُرُد پس از مدتی پاکُر را با سپاهیان زیاد و
لابینیوس سردار رومی که در خدمت شاه ایران بود برای تسخیر سوریه فرستاد در ابتدا او موفق شد ولیکن بعد از آمدن
وینْتیدیوس باسوس به سوریه بهرهمندی با رومیها گردید. توضیح آنکه پاکُر در این جنگ کشته شد و اُرُد از تسخیر سوریه منصرف شد و بعد به واسطه فوت پسرش از سلطنت بیزار شده آن را به پسر ارشد خود
فرهاد واگذارد.
منبع : ویکی پیدیا