نويسنده :باربارادي آنجليس
زن نياز به احساس امنيت از جانب همسرش دارد
چرا زن ها در مقايسه با مردان به آرامش خاطر بيشتري نيازمند هستند؟
چرا زنان همواره نياز دارند براي آينده ي روابط با نامزد/همسرشان برنامه ريزي کنند؟
چرا زنان بايد به طور مستمر و مداوم از افکار و احساسات نامزد/همسرشان باخبر باشند؟
چرا زن ها هنگامي که مرد زندگي شان دليل ناراحتي يا نگراني خود را با آن ها در ميان نمي گذارد مضطرب و نگران مي شوند؟
پاسخ تمامي پرسش هاي فوق يک چيز است. يکي از اساسي ترين نيازهاي ما زن ها در روابط صميمي مان اين است که احساس امنيت کنيم. در اين جا منظورم امنيت جاني يا فيزيکي و جسماني نيست، بلکه بيشتر امنيت احساسي و عاطفي را در نظر دارم. احساس عميق و دروني از اين که رابطه مان محکم و استوار و ماندگار است و اين که نامزد/همسرمان در
عشق خود جدي و ثابت قدم است و به ما نيز متعهد و پاي بند. به طوري که بتوانيم به عشق او اعتماد کنيم و بنابراين بتوانيم به خود نيز اجازه دهيم تا تمام و کمال عشق بورزيم و جز عشق پاسخ نگيريم.
اين امنيت عاطفي کليد گشايش دل و جان زن محسوب مي شود. هنگامي که ما زن ها احساس امنيت مي کنيم مي توانيم دل بدهيم و خود را آرام کنيم. هنگامي که امنيت داريم، مي توانيم خطر کنيم و در عين حال آرامش خاطر داشته باشيم و بدرخشيم .
چرا نياز احساس امنيت تا اين حد براي زنان اهميت دارد؟ به عقيده ي من تمامي زن ها جايي در ژرفاي وجودشان اندکي احساس ناامني دارند. شايد به لحاظ برخي مناسبات اعتراف به اين حقيقت صحيح نباشد. اما به عقيده ي من واقعيت دارد. هر چه قدر ما زن ها خود را با سواد، آزاد، مستقل، و متکي به خود تلقي کنيم، اما باز هم بخشي از روح و روان ما وجود دارد که همواره با آن در حال نبرد و سروکله زدن هستيم و همواره نيز خود را به اين دليل سرزنش مي کنيم.اما هرگز قادر نيستيم بر آن چيره شويم، يا آن را از ميان برداريم و يکي از رازهاي ناگفته ي ما زن ها نيز همين است.
اين احساس ناامني از کجا مي آيد؟ پيش از هر چيز اين احساس زاييده زندگي در اجتماعي است که در آن مردها در بيشتر زمينه ها تسلط دارند. اجتماعي که در آن هنوز بيش از چند دهه نيست که زن ها (اسماً و نه رسماً ـ در کتاب هاي قانون و نه در عمل) از جايگاهي برابر و حقوقي مشابه با جايگاه و حقوق مردان برخوردار هستند. حقوقي که از صبحدم تاريخ مردان همواره از آن بهره مند بوده اند. حتي امروز نيز در بسياري از مناطق همين کره خاکي جنس مذکر بسيار ارزشمندتر تلقي مي شود و نوزادان دختر به دست مرگ سپرده مي شوند و به درد خانواده نمي خورند چرا که پيش از هر چيز به زيان اولاد ذکور و وارثيني هستند که فردا روز مستغلات و دارايي هاي خانواده به آنان منتقل خواهد شد.
زن نياز به احساس امنيت از جانب همسرش دارد
چرا زن ها در مقايسه با مردان به آرامش خاطر بيشتري نيازمند هستند؟
چرا زنان همواره نياز دارند براي آينده ي روابط با نامزد/همسرشان برنامه ريزي کنند؟
چرا زنان بايد به طور مستمر و مداوم از افکار و احساسات نامزد/همسرشان باخبر باشند؟
چرا زن ها هنگامي که مرد زندگي شان دليل ناراحتي يا نگراني خود را با آن ها در ميان نمي گذارد مضطرب و نگران مي شوند؟
پاسخ تمامي پرسش هاي فوق يک چيز است. يکي از اساسي ترين نيازهاي ما زن ها در روابط صميمي مان اين است که احساس امنيت کنيم. در اين جا منظورم امنيت جاني يا فيزيکي و جسماني نيست، بلکه بيشتر امنيت احساسي و عاطفي را در نظر دارم. احساس عميق و دروني از اين که رابطه مان محکم و استوار و ماندگار است و اين که نامزد/همسرمان در
عشق خود جدي و ثابت قدم است و به ما نيز متعهد و پاي بند. به طوري که بتوانيم به عشق او اعتماد کنيم و بنابراين بتوانيم به خود نيز اجازه دهيم تا تمام و کمال عشق بورزيم و جز عشق پاسخ نگيريم.
اين امنيت عاطفي کليد گشايش دل و جان زن محسوب مي شود. هنگامي که ما زن ها احساس امنيت مي کنيم مي توانيم دل بدهيم و خود را آرام کنيم. هنگامي که امنيت داريم، مي توانيم خطر کنيم و در عين حال آرامش خاطر داشته باشيم و بدرخشيم .
چرا نياز احساس امنيت تا اين حد براي زنان اهميت دارد؟ به عقيده ي من تمامي زن ها جايي در ژرفاي وجودشان اندکي احساس ناامني دارند. شايد به لحاظ برخي مناسبات اعتراف به اين حقيقت صحيح نباشد. اما به عقيده ي من واقعيت دارد. هر چه قدر ما زن ها خود را با سواد، آزاد، مستقل، و متکي به خود تلقي کنيم، اما باز هم بخشي از روح و روان ما وجود دارد که همواره با آن در حال نبرد و سروکله زدن هستيم و همواره نيز خود را به اين دليل سرزنش مي کنيم.اما هرگز قادر نيستيم بر آن چيره شويم، يا آن را از ميان برداريم و يکي از رازهاي ناگفته ي ما زن ها نيز همين است.
اين احساس ناامني از کجا مي آيد؟ پيش از هر چيز اين احساس زاييده زندگي در اجتماعي است که در آن مردها در بيشتر زمينه ها تسلط دارند. اجتماعي که در آن هنوز بيش از چند دهه نيست که زن ها (اسماً و نه رسماً ـ در کتاب هاي قانون و نه در عمل) از جايگاهي برابر و حقوقي مشابه با جايگاه و حقوق مردان برخوردار هستند. حقوقي که از صبحدم تاريخ مردان همواره از آن بهره مند بوده اند. حتي امروز نيز در بسياري از مناطق همين کره خاکي جنس مذکر بسيار ارزشمندتر تلقي مي شود و نوزادان دختر به دست مرگ سپرده مي شوند و به درد خانواده نمي خورند چرا که پيش از هر چيز به زيان اولاد ذکور و وارثيني هستند که فردا روز مستغلات و دارايي هاي خانواده به آنان منتقل خواهد شد.