شهادت ششمین پیشوای مسلمین رئس مذهب تشیع امام جعفر صادف (ع)بر شما تسلیت تعزیت
آقا تو را چون حیدر کرار بردند
در پیش چشم بچه های زار بردند
تو آن همه شاگرد داری پس کجایند!
آقا چه شد آن شب تو را بی یار بردند؟
این اولین باری نبود اینطور رفتید
آقا شما را اینچنین بسیار بردند
وقتی شما فرزند ابراهیم هستی
قطعاً شما را از میان نار بردند
آن شب میان کوچه ها با گریه گفتی
که عمه جان را هم سر بازار بردند
یاد رقیه کردی آنجا که شما را
پای برهنه از میان خار بردند
این ظاهر درهم خودش می گوید آقا
حتما شما را از سر اجبار بردند
سخت است اما آخرش تابوتتان را
آقا هزاران شیعه در انظار بردند
سلام من به بقیع به تربت صادق.......سلام من به مدینه به غربت صادق
- صدای گریه میآید! ... صدای ضجه فرشتگان! بقیع، امشب دوباره، در خاک تو خورشیدی خواهد دمید و ستارهای به آسمان خواهد شتافت!
کسی با روح من آمیخت در طوفان دلتنگی
مرا در حسرتی پیچید در کوران دلتنگی
تمام آنچه با خود داشتم با خود از اینجا برد
و اشکم روی دستم ماند بر دامان دلتنگی
دلم سیر است از این دست شادی ها، شبی ای کاش
به پای سفرۀ غم می شدم مهمان دلتنگی
دلم شد بیت الاحزانی، همه اشک و همه اندوه
بقیعی تازه شد دل، این غریبستان دلتنگی
در این حال و هوا همراه با اندوه شیرینت
طراوت می دهد جان مرا باران دلتنگی
صدایم کن، و گرنه در سکوتی گنگ می پوسم
رهایم کن رهایم کن، ازین زندان دلتنگی
در این فصل پریشانی، نگاهت را مگیر از من
کنون من ماندم و یک روح سرگردان دلتنگی
سلام ای غربت معصوم ای روح سترگ عشق
درود ای بهترین آغاز بر پایان دلتنگی
تمام شعر من اندوه شد ای عاشق صادق
مگر از خاطراتت پر شده دیوان دلتنگی
جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام، ششمين امام شيعيان، و پنجمين امام از نسل امير المؤمنين (ع) كنيه او ابو عبد الله و لقب مشهورش «صادق» است. لقبهاى ديگرى نيز دارد، از آن جمله صابر، طاهر، و فاضل. اما چون فقيهان و محدثان معاصر او كه شيعه وى هم نبودهاند، حضرتش را به درستى حديث و راستگويى در نقل روايتبدين لقب ستودهاند، لقب صادق شهرت يافته است و گرنه امامى را كه منصوب از طرف خدا و منصوص از جانب امامان پيش از اوست، راستگو گفتن آفتاب را به روشن وصف كردن است. كه: مدح تعريف است و تخريق حجاب فارغ است از شرح و تعريف آفتاب مادح خورشيد مداح خود است كه دو چشمم روشن و نامر مد است[SUP] (1) [/SUP] ابن حجر عسقلانى او را چنين وصف مىكند: الهاشمى العلوى، ابو عبد الله المدنى الصادق[SUP] (2) [/SUP]و هم او نويسد ابن حبان گويد در فقه و علم و فضيلت از سادات اهل يتبود.[SUP] (3) [/SUP] ولادت او ماه ربيع الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا (ص) ، و در هفدهم آن ماه بوده است. ولى بعض مورخان و تذكره نويسان ولادت حضرتش را در سال هشتادم از هجرت نوشتهاند[SUP] (4) [/SUP]و در ماه شوال سال صد و چهل و هشت هجرى به ديدار پروردگار شتافت.[SUP] (5) [/SUP]مدت زندگانى او شصت و پنجسال بوده است.[SUP] (6) [/SUP] ابن قتيبه نويسد: جعفر بن محمد، كنيه او ابو عبد الله است و جعفريه بدو منسوباند به سال يكصد و چهل و شش در مدينه درگذشت.[SUP] (7) [/SUP] از آغاز ولادت تا هنگام رحلت اين امام بزرگوار، ده تن از امويان به نامهاى: عبد الملك پسر مروان، وليد پسر عبد الملك (وليد اول) ، سليمان پسر عبد الملك، عمر پسر عبد العزيز، يزيد پسر عبد الملك (يزيد دوم) ، هشام پسر عبد الملك، وليد پسر يزيد (وليد دوم) ، يزيد پسر وليد (يزيد سوم) ، ابراهيم پسر وليد و مروان پسر محمد، و دو تن از عباسيان ابو العباس، عبد الله پسر محمد معروف به سفاح و ابو جعفر پسر محمد معروف به منصور بر حوزه اسلامى حكومت داشتهاند. آغاز امامت امام صادق (ع) با حكومت هشام پسر عبد الملك و پايان آن، با دوازدهمين سال از حكومت ابو جعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانيقى مصادف بوده است. مدفن آن امام بزرگوار قبرستان بقيع است، آنجا كه پدر و جد او به خاك سپرده شدهاند. نام مادر او فاطمه يا قريبه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر است و ام فروه كنيت داشته است. مادر ام فروه اسماء دختر عبد الرحمان بن ابى بكر است. امام صادق در باره مادرش فرموده است: مادرم مؤمن، متقى و نيكوكار بود و خدا نيكوكاران را دوست مىدارد.[SUP] (8) [/SUP] كلينى به اسناد خود از عبد الاعلى آورده است: ام فروه را ديدم متنكروار گرد كعبه طواف مىكرد و حجر الاسود را به دست چپ سود. مردى از طواف كنندگان بدو گفت: در سنتخطا كردى. ام فروه پاسخ داد ما از دانش تو بىنيازيم[SUP] (9) [/SUP]و از اين پاسخ مىتوان آشنايى او را به مسائل فقهى دريافت. چنان كه مشهور است فرزندان آن حضرت ده تن بودهاند، هفت پسر به نامهاى اسماعيل، عبد الله، موسى، اسحاق، محمد، عباس و على و سه دختر به نامهاى ام فروه، اسماء و فاطمه.
- امام صادق علیهالسلام میفرماید: دوستان خدا آنانند که هنگامی که مشاهده کنند، مردم حرامهای خدا را حلال میشمارند، مانند پلنگ زخم خورده غضبناک شوند. - امام صادق علیهالسلام فرمود: سه چیز در هر كس باشد منافق است، اگر چه اهل نماز و روزه باشد: كسی که دروغ میگوید، کسی که وعده میدهد و خلاف عمل میکند، و کسی که امین میدانندش ولی او خیانت نماید. - مولاجان، یا اباعبدالله، یا جعفر بن محمد علیهماالسلام !
ای «ضمیر پاک صداقت» از وجود تو گشسته پیدا! ای نهایت ایمان و عشق و علم و عالمِ تقوا! ای افتخار کوثر و یاسین و فجر و طاها! دین از توانِ علم تو محکم، مذهب. به نام پاک تو زیبا!
با سلام
من هم شهادت این امام بزرگ رو به تمامی دوستداران این حضرت تسلیت عرض میکنم.
امام صادق علیه السلام:
مایه ی زینت ما باشید، نه مایه عیب ما،با مردم نیکو سخن بگویید و زبان خود را نگاه دارید
و آن را از حرف های بیهوده و سخنان زشت باز دارید.
امام صادق علیه السلام چون از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله یاد مىکرد مىگفتند:
پدرم، مادر، جانم، قبیله و خاندانم فداى او باد.
تفسیر البرهان 1: 307 ح 4
زین ماتمی كه چشم ملایك ز خون، ترست
گویا عزای صادق آل پیمبرست
یا رب چه روی داده، كزین سوگ جانگداز
خلقی پریش خاطر و، دلها پر آذرست
مُلك و مَلك به ناله و افغان و اشك و آه
چون داغدار، حضرت موسی بن جعفرست
خون می رود ز فرط غم از چشم شیعیان
زیرا كه قلب عالم امكان مكدرست
منصور، شاد گشت ز قتل خدیو دین
اما به خُلد، غمزده زهرای اطهرست
او گرچه كشت خسرو دین را ولی به دهر
نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست
«اَفضَلُ ما یُتَقَرَّبُ بِهِ العَبدُ اِلی اللّهِ بَعدَ المَعرِفَة الصَلاة وَ بِرُّ الوالِدَین....» امام صادق علیه السلام: بهترین كاری كه بنده خدا را به خدا نزدیك میگرداند پس از شناختن خدا نماز و نیكی به پدر و مادر است
باز تکه های ابر سیاه در دل آسمان،
میخواهند حکایت تلخی را بسرایند،
نوری بر دستان مدینه تشییع میشود.
اینک امام علم و دیانت و سراینده سرود زیبای خدا پرستی،
به سوی معبود میشتابد.
اکنون فرزند دیگری از خاندان آل عبا و عالم دین خدا
زهر تلخ دسیسه های پلیدان را مینوشد، او امام همه خوبیها و خانه همه دانشها،
امام جعفر صادق علیه السلام است.
اندیشه تشیع در پله ششم، تاریخ را به ماتم میخواند،
ماتمِ چشمه جوشان کلام شیعه ماتم خزانهدار علم علی،
فاتح قله های بلند دانش خداوندی، وارث بزرگ پدر،
هنوز آخرین حرفهای امام، در گوشهای زمان پژواک میکند:
«اِنَّ شَفاعَتَنا لا یَنالُ مُسْتَخِفّا بالصَّلوةِ»؛
همانا شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک بشمارد، نخواهد رسید. بقیع همیشه گریان، امروز خورشید را در خود جای میدهد.
درود بر تو ای ششمین پیام خدا بر زمین!
امروز اشکهای تمام عاشقان خاندان علی
از ابرهای غمگین آسمان بقیع میبارد
و هر باربه یاد آن لحظه که زهر خصم را نوشیدی،
جگرهامان به خون مینشیند و با چشمانی نمناک فریاد میزنیم:
اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی اللّه
یا وَجیها عِنْدَ اللّه، اشفع لنا عند اللّه حبیب مقیمی
اگر چه اصل و نسب از تبار اُلفت داشت
به بی وفائی این روزگار عادت داشت
دوباره سینه ی دریائی اش پر از غوغاست
که بین آن همه شاگرد باز هم تنهاست
شب و سکوت و مناجات دل نوازش بود
فضای شهر پر از عطر جانمازش بود
ز سوز اشک، تن پیرمرد می لرزید
وَ پا به پای تنش خاک سرد می لرزید
نشانه ها همه آیات شام آخر بود
که این همه به لبش ذکر وای مادر بود
سر نماز و دعا بود دوره اش کردند
چقدر مردم این قوم پست و نامردند
چقدر ساده شکستند خلوت او را
وَ زیر پای نهادند حرمت او را
طناب و این همه آدم دگر برای چیست؟
برای بردن یک پیرمرد لازم نیست
دوباره داغ مدینه خدا به خیر کند
امام و دشمن و کینه خدا به خیر کند
برو فرشته بیاور عبای آقا را
دوباره جفت نما کفش های آقا را
کسی نمی دهد این جا بها به موی سپید
که باز کار امامی به قتلگاه کشید
امام پیر پیاده نفس نفس می زد
زمین که خورد اجازه نداشت برخیزد
به روی خاک کشیدند جسم مولا را
دوباره تازه نمودند داغ زهرا را
شبانه رفت و غریبانه تا خدا پر زد
از این قفس وَ از این شهر بی صفا پر زد
دوباره باز عزا بین عرش بر پا شد
امام پیر هم از بی حرم ترین ها شد
اندوهی جانکاه بر تار و پود مدینه چنگ میزند و حُزنی غمانگیز،
افلاک را می آشوبد. آسمان سیاهپوش میشود و فوج فوج، فرشتههای عزدار
درنقطهای به نام بقیع، فرود میآیند! و بقیع، با دیده گریان، انتظار
ورود عزیزی را به سوگ مینشیند!
در کوچه کوچه یثرب، بوی غربت و یتیمی میوزد!
از درها، دیوارها، پنجرهها، ملال و ماتم میبارد!
سینهها، داغ بزرگی را به دفترش میکشند و جانها، در
آتش مصیبتی عظیم میگدازند! چشمها به خون مینشینند
و دستها، بیتابیشان را به سرها میکوبند!
شاید بلایی بزرگ نازل شده؟ شاید خورشید نقاب بر چهره افکنده؟
شاید ماه برای همیشه در محاق افتاده؟
یا عرش ترک برداشته، که این گونه آشوب در ذرّات عالم به پا شده است.
بقیع! ای گنجینه دردها و اندوهها، ای نهان خانه اسرار آسمانی!
لب باز کن! از ناگفتنیها بگو! از دردهای نهانت بگو!
امشب میزبان کدام عزیزی؟
امشب، کدام بهشت گمشده در تو پدیدار خواهد شد؟
کدام آفتاب، در خاکت طلوع خواهد کرد؟
لب باز کن، مهبط فرشتگان! زیارتگاه قدسیان! آرام جان افلاکیان!
با من سخن بگو! آن چه را که تو میدانی و ما نمیدانیم!
از اندوههای بیشماری که جگرت را به آتش میکشد!
از زخمهای فراوانی که بر پیکرت نشسته است!
بقیع! ای سرزمین اندوههای آسمانی!
امشب، سر به دامان کدام عزیز خواهی گذاشت!
در ذهن لحظه هایت، حضور افلاکی کدام مهربان جاری است!
امشب، گویا میهمان عزیزی داری!
چشم به راهی امشب پایان میگیرد!
انتظارت به سر میآید!
امشب او حتما خواهد آمد! صدای گریه را نمیشنوی؟
صدا از خانه ششمین خورشید زمین است!
صدا از خانه فرزند فاطمه است!
میآید ... ، با جگری سوخته از زهر کینه!
ساغر جان امام غریب و بزرگ، لبریز از آتش زهر روزگار شده است!
میآید! معدن رسالت، دریای سخاوت، کوه حلم، اقیانوس معرفت... میآید!...
دنیا همیشه برای درک وسعت آسمانیان حقیر است، اندک است.
بقیع! آماده باش! بزم پذیرایی بیارای! دیده را فرش راهش کن!
آغوش بگشا! و جسم بیجانِ جان عالم را، در برگیر! آرامتر!
که این پیکر مطهر، زخم فراوان دیده است! زخم کینهتوزی دنیا!
زخمِ نامردمیها! زخم اسلام نمایان بیدین!
زخم نابرابریها! شقاوتها!
صدای گریه میآید!... صدای ضجه فرشتگان!
بقیع، امشب دوباره، در خاک تو خورشیدی خواهد دمید
و ستارهای به آسمان خواهد شتافت!
امشب غریب آباد دل سیهپوش عزای توست.
امشب بر گلوی آسمان بغضی سخت بر جای مانده
امشب ابرها صیحه میزنند، زمین بر خود میلرزد و
ضجه هایی غریب بنیان مدینه را از هم میپاشد. مدینه در تب غم میسوزد، آه سردی بر چهره شهر نقش بسته است
مردی از کنخ خانهای ساده چشم از جهان فرو میبندد.
گویی امواج خروشان علم در ساحل ابدیت آرمیده است
گویی عشق با تمام وسعتش در دل خاک جای گرفته است. همه جا سخن از اوست، نامش به صداقت آسمان میماند
مدینه روزهای با او بودن را خوب به یاد دارد، لطافت روحش
مدینه را بهشتی میکرد، و سوز مناجاتش به خاک بها میداد.
کرسی درسش اندیشهها را بارور، عقلها را متحیر و
دلها را مبهوت میکرد.او از سلاله لو کشف الغطا است.
میدانی از چه کسی میگویم و در ماتم که میسوزم، هم او که
نامش بر سر در ابواب جنت نوشته شده است.
مردی که به نور او بهشت را آفریدند آسمان برای او میبارد
و زمین برای او میبالد و گلها برای او میخندند. نامش جعفر است و لقبش صادق، که به صدقش ملائک گواه بودند.
او کوثری بود که هر که از زلال حکمتش نرسید حکیم شد و
هر که بر کرانه عرفاتش قدم نهاد، مجنون شد
خطیبان، به بیان او خطبه خوان شدند؛
هم او که به فرداها روشنی داد، و انسانها را از جهل رهانید
امشب در سکوت شب، بر صادق آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم میگریم
و بر غربت او اشک میریزم.
امشب تا سپیده دمان، هق هق گریه ام و فریادم
را با پیک اشک و عشق به بقیع خواهم رساند.
زمین دیگر بزرگی آن همه عظمت را در این مقام راستین تاب نمی آورد.
آخرین لحظه ها از زیستن امام علیهالسلام به روی خاک،
از صفحه زمان عبور میکرد که زمزمهای عارفانه از زبانی که هماره
معطربه ذکر خدا بود، اهالی خانه را به خویش فراخواند.
ساعتی دیگر، خانه پر شد از دوستان و آشنایانی که همه
حواس خودشان را به شنیدن سخن امام آورده بودند و امامی که
همه توان خود را در بیان این جمله ریخت:
«شفاعت ما شامل حال کسی که به نماز بی اعتنا باشد، نخواهد شد... .»
لحظه ای بعد، چشمان فرو بسته امام علیه السلام
به روی دنیا بود و آغوش باز خداوند، به روی او.