رنگ که باشیده می شودبرروی ورقه هایم
شعرجاری می شود
تو برروی امواج می نشینی
وصخره هارادرهم می شکنی
مدمرامی بردبه سمت چشمانت
وجزرمرامی کشدبه سوی صدف مهربانیت
وامواج چشمانت تمام جزرومددریارابه هم می ریزد
هیچ جانیستی
تودریایی
ومرادرامواج اغوش خودجای داده ایی
وصدای امواج طوفانیت
مرابه عمق
دریاکشاند
وهمچون مرواریدی
دردل دریا
غلتیدم.