دوستم برگشت گفت: بپرسم که با همون کفشش بزنه اش و لاشم کنه ....!!!( بعد سع تا نقطه که قابل ذکر نیست.)
منم گفتم:این دیگه از بی کفایتی جنابعالی هستش...
اقا این حرف ما مثل یه گلوله به دوستمون برخورد...(گفت:الان نشونت میدم چند مرده حلاجم)
لازم به توضیح استن که با گفتن این حرف دوستم هنگ کرد....
بله دوستان بعد از اینکه ما بعد از یکی دو دور زدین اومدیدم خونه...(قرار گذاشتیم که بعد از ظهر بازم بریم بیرون چون من باید فرداش میرفتیم تبریز...)
بعد از یکی و دو دور زدن من و دوستم خواستیم بریم یه پاساز که 4 تا پله داشت .بله دوستم یکی رو اومد بالا دومی رو هم اومد بالا. تو سومی یه نفر از پشت صداش کرد: هی آقا... تا دوستم برگشت پشتشو ببینه پاش لیز خورد و با افتاد زمین...(دوستم صداش در نمی اومد و مدام برای اینکه ضایع نشه مگیفت: حواسم پرت نشده بود هیچیم نمیشد...(از قضی اون فردی که صدا میزید همون دختره بود... دوستم برگشت گفت: خانوم چیه؟ چی میخوای؟؟؟ .... دختره با مظلومیت گفت: هیچی به خدا فقط میخواستم بابت دیروز ازتون عذر خواهی کنم که منصرف شدم)
