مادران مصرف زده
در این نهاد مهم و حساس، زن همچون ضربانی است که حیات خانواده به او بستگی دارد. آنچه مشخص است اینکه قلب جامعه در سینه خانواده می طپد و قلب خانواده در سینه زن. شاید به همین خاطر است که در بسیاری از موارد می توان معیارهای صعود و یا سقوط یک جامعه را با چگونگی معیشت زنان، جایگاه اجتماعی آنان و چگونگی ایفای نقش آنها، دریافت کرد.
نقش زنان به عنوان همسر و سپس به عنوان مادر، نقشی مهم و سرنوشت ساز است. نقش تربیتی زنان در ارتباط با فرزندانشان، می تواند آینده یک جامعه و فرهنگ را رقم زند. هرچند که نمی توان اهمیت نقش پدر را نادیده گرفت اما آنچه که تجربه به اثبات رسانیده، این است که نقش مادر در ارائه تفکر و الگوهای رفتاری بر فرزندان، غیر قابل انکار است. البته حساسیت و اهمیت این نقش، در سالهای اولیه زندگی بیشتر است. یعنی زمانی که پایه های شخصیتی فرزندان در حال شکل گیری است. اما در مراحل بعدی رشد و خصوصا در سنین نوجوانی و سالهای ابتدایی ورود به دوران جوانی، نقش جامعه و گروه همسالان نیز بر افراد، موثر است و در برخی از موقعیتها و شرایط، ممکن است تاثیر گذاری از این جانب، بیشتر شود اما هیچگاه نمی تواند بر پایه های شخصیت شکل گرفته شده، تاثیر چندانی داشته باشد.
در واقع، بیان نکات مذکور می تواند مقدمه ای برای ورود به مبحث مورد نظر این نوشتار باشد. اینکه نقش تربیتی والدین و خصوصا مادران تا چه حد می تواند در شکل گیری شخصیت و خلق و خوی آینده فرزندان، موثر باشد.
وقتی در شرایط جامعه امروز با انواع و اقسام پدیده های رفتاری و اجتماعی نامطلوب مواجه می شویم، این سوال در ذهن به وجود می آید که چه چیز موجب می شود تا برخی از تفکرات و الگوهای عمل در شخصیت افراد شکل گیرد.
به طور مثال به گسترش روحیه مصرف زدگی و تجمل گرایی در شرایط فعلی دقت کنید. افزایش چشمگیر این فرهنگ در سالهای اخیر و خصوصا در میان جوانان، موضوعی مهم و قابل توجه است.
در گذشته ساختار زندگی و فرهنگ حاکم بر رفتار و منش افراد به گونه ای دیگر بود. به گونه ای که میزان بهره مندی افراد از امکانات و رفاه در زندگی به طور تقریبی در یک سطح قرار داشت. همین امر موجب می شد تا حس برتری جویی و یا به عبارتی، خصلتی به نام چشم و هم چشمی، در میان افراد در حد اندکی وجود داشته باشد. قناعت و رضایت در زندگی افراد موج می زد و اغلب افراد به گونه ای زندگی می کردند که اثری از بلند پروازی و اسراف در زندگی شان دیده نمی شد.
اما در حال حاضر، شرایط به گونه ای دیگر است. دستاوردهای زندگی در جامعه مدرن ما را با تغییرات محسوسی نسبت به گذشته مواجه کرده است. این تغییرات طبیعتا از وجوه منفی و مثبت زیادی برخوردارند.
اما به طور قطعی یکی از معضلات جامعه امروز همان چیزی است که از ان به عنوان مصرف زدگی یا بیماری عصر امروز، یاد می کنند. ممکن است این سوال در ذهن شما به وجود بیاید که دلیل افزایش این روحیه و همه گیر شدن آن، چیست؟ آنچه مسلم است اینکه شرایط زندگی در دوران مدرنیته و مختصات مربوط به جریان جهانی شدن، تا حد زیادی در این رابطه موثر است. اما فرهنگ مردم جامعه نیز بسیار مهم است. این فرهنگ شبیه به یک فرایند است که در طی زمان شکل می گیرد. در شکل گیری یک فرهنگ، ابتدا نهاد خانواده و سپس، نقش جامعه قابل توجه است. به این ترتیب و با توجه به نکات مذکور می توان به این مسئله اشاره کرد که نقش مادران در تربیت و فرهنگ سازی فرزندان، بسیار مهم و سرنوشت ساز است. مادر باید در خانواده در تمامی زمینه ها نقش نظارتگری را ایفا کند که تصمیم گیری های او بر اساس مصلحت و موقعیت کلی خانواده، صورت می گیرد.
آنچه مشخص است اینکه نقش پدر هم، به عنوان مدیر خانواده بسیار مهم است و نقش مادر به عنوان یک مشاور و ناظر بر تمامی ارکان زندگی مورد نظر است. در زمینه های اقتصادی، نقش مادر و پدر حائز اهمیت است اما نحوه ایفای نقش والدین در این زمینه دارای تفاوتهایی با یکدیگر می باشد.
پدر وظیفه تامین معاش خانواده را عهده دار است اما مادر نیز نقشی حساس را در این زمینه عهده دار است. مسلما این مادر خانواده است که قادر است بر نحوه مخارج اعضای خانواده نظارتی صحیح داشته باشد.
مادری که از ابتدای زندگی و از دوران کودکی فرزندان، توجه خاصی به امور مالی خانواده ندارد، فرزندان او نیز با همین شیوه بزرگ می شوند. فرزندانی که در این محیط پرورش می یابند در نوجوانی و جوانی، غالبا افرادی متوقع، بلند پرواز و مادی نگر هستند. از طرفی برخی از مادران نیز به این صورت فکر می کنند که از مخارج اولیه و ضروری خویش، صرف نظر کنند و در عوض به خرید کالاهای لوکس غیرضروری برای فرزندانشان بپردازند به این امید که فرزندانشان دچار حس کمبود و سرخوردگی و خود کم بینی نشوند.
مهم این است که باور داشته باشیم تمکن مالی و یا گذران زندگی با سطح مالی متوسط، نمی تواند تاثیر مستقیمی بر شکل گیری شخصیت افراد داشته باشد، بلکه مهم نحوه برخورد مادر در این زمینه است. مادری که از کودکی به دنبال ایجاد حس عزت نفس در فرزند خویش است، باور دارد که عزت نفس، خصلتی شایسته است که داشتن این خصلت ارتباطی به میزان ثروت افراد ندارد. بنابراین باید اینطور بیان کرد که در جامعه مصرفی امروز که اتفاقا نسل جوان این جامعه بیشتر به دنبال مصرف کردن هستند، الگوی مناسب و درستی را در خانواده ندیده اند، که البته عده قلیلی هم هستند که از این الگوها برخوردار بوده اند اما آموزش تلویزیون و سایر نهادهای اجتماعی منجر به ایجاد تغییراتی در نحوه تفکر و نگرش آنها شده است.
به هر صورت سخن ما می تواند برای مادرانی که فرزندانی در سنین خردسالی دارند، مفیدتر باشد. به این خاطر که برای تقویت روحیه قناعت، رضایت و عزت نفس در فرزندانشان، تلاش و دقت بیشتری داشته باشند.
بی تردید می توان خانواده را کوچکترین نهاد مهم در جامعه نامید که نقش تعیین کننده ای در شکل گیری سایر نهادهای اجتماعی دارد.
در این نهاد مهم و حساس، زن همچون ضربانی است که حیات خانواده به او بستگی دارد. آنچه مشخص است اینکه قلب جامعه در سینه خانواده می طپد و قلب خانواده در سینه زن. شاید به همین خاطر است که در بسیاری از موارد می توان معیارهای صعود و یا سقوط یک جامعه را با چگونگی معیشت زنان، جایگاه اجتماعی آنان و چگونگی ایفای نقش آنها، دریافت کرد.
نقش زنان به عنوان همسر و سپس به عنوان مادر، نقشی مهم و سرنوشت ساز است. نقش تربیتی زنان در ارتباط با فرزندانشان، می تواند آینده یک جامعه و فرهنگ را رقم زند. هرچند که نمی توان اهمیت نقش پدر را نادیده گرفت اما آنچه که تجربه به اثبات رسانیده، این است که نقش مادر در ارائه تفکر و الگوهای رفتاری بر فرزندان، غیر قابل انکار است. البته حساسیت و اهمیت این نقش، در سالهای اولیه زندگی بیشتر است. یعنی زمانی که پایه های شخصیتی فرزندان در حال شکل گیری است. اما در مراحل بعدی رشد و خصوصا در سنین نوجوانی و سالهای ابتدایی ورود به دوران جوانی، نقش جامعه و گروه همسالان نیز بر افراد، موثر است و در برخی از موقعیتها و شرایط، ممکن است تاثیر گذاری از این جانب، بیشتر شود اما هیچگاه نمی تواند بر پایه های شخصیت شکل گرفته شده، تاثیر چندانی داشته باشد.
در واقع، بیان نکات مذکور می تواند مقدمه ای برای ورود به مبحث مورد نظر این نوشتار باشد. اینکه نقش تربیتی والدین و خصوصا مادران تا چه حد می تواند در شکل گیری شخصیت و خلق و خوی آینده فرزندان، موثر باشد.
وقتی در شرایط جامعه امروز با انواع و اقسام پدیده های رفتاری و اجتماعی نامطلوب مواجه می شویم، این سوال در ذهن به وجود می آید که چه چیز موجب می شود تا برخی از تفکرات و الگوهای عمل در شخصیت افراد شکل گیرد.
به طور مثال به گسترش روحیه مصرف زدگی و تجمل گرایی در شرایط فعلی دقت کنید. افزایش چشمگیر این فرهنگ در سالهای اخیر و خصوصا در میان جوانان، موضوعی مهم و قابل توجه است.
در گذشته ساختار زندگی و فرهنگ حاکم بر رفتار و منش افراد به گونه ای دیگر بود. به گونه ای که میزان بهره مندی افراد از امکانات و رفاه در زندگی به طور تقریبی در یک سطح قرار داشت. همین امر موجب می شد تا حس برتری جویی و یا به عبارتی، خصلتی به نام چشم و هم چشمی، در میان افراد در حد اندکی وجود داشته باشد. قناعت و رضایت در زندگی افراد موج می زد و اغلب افراد به گونه ای زندگی می کردند که اثری از بلند پروازی و اسراف در زندگی شان دیده نمی شد.
اما در حال حاضر، شرایط به گونه ای دیگر است. دستاوردهای زندگی در جامعه مدرن ما را با تغییرات محسوسی نسبت به گذشته مواجه کرده است. این تغییرات طبیعتا از وجوه منفی و مثبت زیادی برخوردارند.
آنچه مشخص است اینکه نقش پدر هم، به عنوان مدیر خانواده بسیار مهم است و نقش مادر به عنوان یک مشاور و ناظر بر تمامی ارکان زندگی مورد نظر است. در زمینه های اقتصادی، نقش مادر و پدر حائز اهمیت است اما نحوه ایفای نقش والدین در این زمینه دارای تفاوتهایی با یکدیگر می باشد
اما به طور قطعی یکی از معضلات جامعه امروز همان چیزی است که از ان به عنوان مصرف زدگی یا بیماری عصر امروز، یاد می کنند. ممکن است این سوال در ذهن شما به وجود بیاید که دلیل افزایش این روحیه و همه گیر شدن آن، چیست؟ آنچه مسلم است اینکه شرایط زندگی در دوران مدرنیته و مختصات مربوط به جریان جهانی شدن، تا حد زیادی در این رابطه موثر است. اما فرهنگ مردم جامعه نیز بسیار مهم است. این فرهنگ شبیه به یک فرایند است که در طی زمان شکل می گیرد. در شکل گیری یک فرهنگ، ابتدا نهاد خانواده و سپس، نقش جامعه قابل توجه است. به این ترتیب و با توجه به نکات مذکور می توان به این مسئله اشاره کرد که نقش مادران در تربیت و فرهنگ سازی فرزندان، بسیار مهم و سرنوشت ساز است. مادر باید در خانواده در تمامی زمینه ها نقش نظارتگری را ایفا کند که تصمیم گیری های او بر اساس مصلحت و موقعیت کلی خانواده، صورت می گیرد.
آنچه مشخص است اینکه نقش پدر هم، به عنوان مدیر خانواده بسیار مهم است و نقش مادر به عنوان یک مشاور و ناظر بر تمامی ارکان زندگی مورد نظر است. در زمینه های اقتصادی، نقش مادر و پدر حائز اهمیت است اما نحوه ایفای نقش والدین در این زمینه دارای تفاوتهایی با یکدیگر می باشد.
پدر وظیفه تامین معاش خانواده را عهده دار است اما مادر نیز نقشی حساس را در این زمینه عهده دار است. مسلما این مادر خانواده است که قادر است بر نحوه مخارج اعضای خانواده نظارتی صحیح داشته باشد.
مادری که از ابتدای زندگی و از دوران کودکی فرزندان، توجه خاصی به امور مالی خانواده ندارد، فرزندان او نیز با همین شیوه بزرگ می شوند. فرزندانی که در این محیط پرورش می یابند در نوجوانی و جوانی، غالبا افرادی متوقع، بلند پرواز و مادی نگر هستند. از طرفی برخی از مادران نیز به این صورت فکر می کنند که از مخارج اولیه و ضروری خویش، صرف نظر کنند و در عوض به خرید کالاهای لوکس غیرضروری برای فرزندانشان بپردازند به این امید که فرزندانشان دچار حس کمبود و سرخوردگی و خود کم بینی نشوند.
مهم این است که باور داشته باشیم تمکن مالی و یا گذران زندگی با سطح مالی متوسط، نمی تواند تاثیر مستقیمی بر شکل گیری شخصیت افراد داشته باشد، بلکه مهم نحوه برخورد مادر در این زمینه است. مادری که از کودکی به دنبال ایجاد حس عزت نفس در فرزند خویش است، باور دارد که عزت نفس، خصلتی شایسته است که داشتن این خصلت ارتباطی به میزان ثروت افراد ندارد. بنابراین باید اینطور بیان کرد که در جامعه مصرفی امروز که اتفاقا نسل جوان این جامعه بیشتر به دنبال مصرف کردن هستند، الگوی مناسب و درستی را در خانواده ندیده اند، که البته عده قلیلی هم هستند که از این الگوها برخوردار بوده اند اما آموزش تلویزیون و سایر نهادهای اجتماعی منجر به ایجاد تغییراتی در نحوه تفکر و نگرش آنها شده است.
به هر صورت سخن ما می تواند برای مادرانی که فرزندانی در سنین خردسالی دارند، مفیدتر باشد. به این خاطر که برای تقویت روحیه قناعت، رضایت و عزت نفس در فرزندانشان، تلاش و دقت بیشتری داشته باشند.
فاطمه ناظم زاده