روز شنبه (چهاردهم اردیبهشت 92) هیچ برای بندر روز خوبی نبود! آنهایی که بی تفاوت پای پلِّه های دوقلوی بلوار ساحلی انزلی نشسته بودند به خوردن چای، آرام تماشا کردند که چه طور آقای شهردار و آدم هاش ریختند به جانِ خسته ی بلوار بیچاره و حتمن به خیال این که دارند قشنگش می کنند یا که برایش بهترش را می سازند! جدول ها و گلدان ها و تیرها و چراغ های جادویی نود ساله اش را شکستند و ندانسته یک جای دیگر از جاهای کمِ باقی مانده از چهره ی تماشایی شهر را به خاطره سپردند.
ما حالا گمان نمی کنیم آقای شهردار و رفقایش هیچ وقت حتی اسم چیزی به نام "میراث فرهنگی" را هم شنیده باشند!