توصیف پادگان مذکور ( چهل دختر )
این پادگان از سه سمت:
شمال،
شرق و
غرب توسط دو کوه پایه و یک کوه محصور شده به طوریکه افتاب در این پادگان بین ۳۰ تا ۴۰ دقیقه دیرتر طلوع میکند و تقریبا ۴۰ دقیقه زودتر غروب میکند. شرایط
جغرافیائی این پادگان به نحوی است که در بیشتر مواقع در معرض بادهای شدید است که از طرف
گردنه خوش ییلاق میآید.
گاز در این پادگان هنوز نیامده و
نفت هم یا کم هست یا اینکه خوب تقسیم نمیشود، در هر صرت اسایشگاههای سربازان سرد میماند درصد خودکشی و خودزنی دیگر و فرار در این پادگان موید اذیت و آزاری است که سربازان در این پادگان وحشتناک و بسیار سرد متحمل میشوند. نگهبانی در این پادگان بسیار مشکل است بخصوص در فصل زمستان که سربازان در آن سوز سرما و کولاک شدید بر روی همان تپههائی که در سمت غرب و شرق هستند به همراه تجهیزات کامل نگهبان گشتی هستند که واقعا توصیف آن سختیها بسیار مشکل است. سربازان در ۲۴ ساعت فقط ۴ ساعت میخوابند و این نگهبانی شاید تا ۱۳ یا ۱۴ روز ادامه یابد در روزها هم به دلیل اینکه پادگان / تکاور است سربازان به همراه ۱۳ ۱۴ کیلو بار اضافی راهی بیابان میشوند و تشنه و گرسنه در بعد از ظهر دوباره به پادگان میآیند.
جوی آبی (
رودخانه) در سمت مشرق پادگان جاری است، آبش شیرین است، در
زمستان آبش بطور کلی یخ میزند، سربازان با معدات نظامی از روی آب یخ زده میگذرند بدون آنکه در یخ فرو روند، این رودخانه در پایهٔ
تپه چهل دختر واقع شدهاست، در کنار رودخانه جنگلی از درختان
چنار و درختان کوهستانی دیگر نیز به چشم میخورد. و در پشت این تپه میدان تیراندازی (آموزشگاه تیر اندازی سربازان) واقع میباشد، در بالای تپه دو
برج نگهبانی نیز وجود دارد. از پادگان تا میدان تیر اندازی در حدود ۳۰ دقیقه راه پیادهاست. میدان در سمت شمال شرقی پادگان واقع شدهاست.
- در سال ۱۳۵۴ شمسی گروهی از سربازان در (مرکز آموزشی صفر ۲ چهل دختر) آموزش نظامی میگرفتند، این شعر زیبا را سرودهاند:
چهل دختر چه جایی با صفایی ایست | | چه سرسبز و چه جایی خوش هوا ایست |
ندیدم بدتر از سرمای اینجا | | اگر دانی بگو بینم چه جایی ایست |
به دروازهٔ چهل دختر رسیدم | | صدای طبل و شیپور را شنیدم |
صدای طبل و شیپور نظام است | | دوسال شخصی گری برمن حرام است |
به خط کردند تراشیدن سرم را | | لباس ارتشی کردند تنم را |
سحرگاهان زنند شیپور برپا | | زنند فریاد ودادها بر سر ما |
اگر غفلت کنم چوب است وزندان | | نمیدانیم چه خوش ایم ما در اینجا |
به یکسو بنگرم بینم بیابان | | به یکسوی دگر کوههای گرگان |
زمشرق کوه باشد تا به مغرب | | فرار از اینجا نباشد کار آسان |
غذایه ما در اینجا مثل خانهاست | | صفای ما همه شعر وترانهاست |
اگر گاهی نویسم نامهای بد | | بدانید کارما اکنون بهانهاست |
بود مارا صفای روی دوستان | | در اینجا گردهم هستیم خندان |
نباشد بین ما هرگز تفاوت | | که باهم بستهایم اکنون پیمان |