«وَالشَّمس تَجری لِمُستَقَر لَها ذلِکَ تَقدير العَزيز العَليم[1]»
وخورشید (نيز براي آنها آيتي است) كه پيوسته به سوي قرارگاهش در حركت است. اين تقدير خداوند قادرو داناست.
اين آيه بوضوح حركت خورشيد را بطور مستمر بيان ميكند اما در اينكه منظور از اين حركت چيست، مفسّران بحثهاي فراوان دارند.
گروهي آنرا اشاره به حركت ظاهري خورشيد برگرد زمين ميدانند كه اين حركت تا پايان عمر خورشید (قرارگاه) ادامه دارد.
بعضي ديگر آنرا اشاره به ميل خورشيد در تابستان و زمستان به سوي شمال و جنوب زمين دانستهاند؛ زيرا ميدانيم خورشيد از آغاز بهار از خط اعتدالي به سوي شمال متمايل ميشود و تا مدار 23 درجه شمالي پيش ميرود و از آغاز تابستان به عقب باز ميگردد تا در آغاز پائيز باز به خط اعتدالي ميرسد و همين خط سير را تا آغاز زمستان به سوي جنوب ادامه ميدهد و از آغاز زمستان بسوي خط اعتدال حركت ميكند و در آغاز بهار به آن ميرسد. البته تمام اين حركات در واقع ناشي از حركت زمين و تمايل محور آن نسبت به سطح مدارش ميباشد هرچند در ظاهر و از دید ناظر زمینی، مربوط به حركت خود آفتاب است.
بعضي ديگر آنرا اشاره به حركت وضعي آفتاب (كرهي خورشید) دانستهاند. زيرا همانطور که می دانیم خورشيد به دور خود نیز گردش ميكند.
معنی دیگر قرارگاه شاید همان مراحل عمر خورشید باشد؛ چون همانطور که خورشید در سحابی بوجود آمده در نهایت امر به یک سحابی تبدیل خواهد شد.
آخرين و جديدترين تفسير براي آيهي فوق این است که حركت خورشيد با مجموعهي منظومه شمسي در وسط كهكشان ما به سوي يك سمت معين و ستارهي دور دستي كه آنرا ستاره «وگا» ناميدهاند ميباشد.
در تعبيرات اين آيه اشارهي است پرمعني به نظام سال شمسي كه از حركت خورشيد در برجها حاصل ميگردد. نظامي كه به زندگي بشر نظم و برنامه ميدهد و جنبههاي مختلف آنرا تنظيم ميكند.
«وَالقَمَر قَدَّرْناهُ مَنَازِلَ حَتَّي عادَ كَالعُرجُونِ القَدِيم[2]»
و براي ماه منزل گاههايي قرار داديم (و به هنگامي كه اين منازل را طي كرد) سرانجام بصورت شاخهي كهنه (قوسي شكل و زرد رنگ) خرما در ميآيد.
منظور از منازل همان منزلگاههاي بيست و هشت گانهاي است كه ماه قبل از «محاق» و تاريكي مطلق طي ميكند. زيرا هنگاميكه ماه، سي روز تمام باشد تا شب بيست و هشتم در آسمان قابل رؤيت است ولي در شب بيست و هشتم بصورت هلال بسيار باريك زرد رنگ و كم نور و كم فروغ در ميآيد و در دو شب باقيمانده قابل رؤيت نيست كه آنرا «محاق» مينامند البته در ماههايي كه بيست و نه روز است تا شب بيست و هفتم معمولاً ماه در آسمان ديده ميشود و در دو شب باقيمانده محاق است. اين منزلگاهها كاملاً دقيق و حساب شده است بطوريكه منجمان از صدها سال قبل ميتوانند طبق محاسبات دقيقي كه دارند، آنرا پيش بيني كنند.
در آغاز ماه نوكهاي هلال رو به طرف راست و یا بالا است و تدريجاً بر حجم ماه افزوده ميشوده تا هفتم كه نيمي از دايرهي كامل ماه آشكار ميشود و باز بر آن افزوده ميشود تا چهاردهم كه بصورت بدر كامل ميشود. تا بيست و يكم كه باز به صورت نيمدايره در ميآيد، همچنين از آن كاسته ميشود تا شب بيست و هشتم كه بصورت هلال ضعيف كمرنگي در ميآيد كه نوكهاي آن بطرف چپ و یا پايين است.
و از همين جا مفهوم تعبير «كالعرجون القديم» روشن ميشود. زيرا «عرجون» بطوريكه غالب مفسران گفتهاند، آن قسمت از خوشهي خرماست كه به درخت اتصال دارد.
توضيح اينكه خرما بصورت خوشه بر درخت ظاهر ميشود. پايهي اين خوشه بصورت چوبي قوسی شكل و زرد رنگ است و نوك آن مانند جاروست و دانههاي خرما همچون دانههاي انگور به نخهای آن متصل اند. هنگاميكه خوشهي نخل را ميبرند، آن پايهي قوسي شكل بر درخت باقي ميماند كه وقتي مي خشكد و پژمرده ميشود، كاملاً به هلال قبل از محاق ميماند. زيرا همانگونه كه هلال آخر ماه كه در جانب شرق آسمان نزديك صبحگاهان ظاهر ميشود خميده و پژمرده و زرد رنگ است. عرجون قديم نيز همينطور است و توصيف آن به قديم اشاره به كهنگي آن است زيرا هر قدر اين شاخة كهنهتر ميشوند، باريكتر و پژمردهتر و رنگ پريدهتر ميشوند وشباهت بيشتري به هلال آخر ماه پيدا ميكنند.-
«الا مَنْ خَطِفَ الْخَطفَةَ فَاَتبَعهُ شهابٌ ثاقِب[3]»
مگر آنهايي كه در لحظهي كوتاه براي استراق سمع به آسمان نزديك ميشوند كه شهاب ثاقب آنها را تعقيب ميكند.
در آيههاي قبلي اين سوره توضيح ميدهد كه «آسمان را با ستارگان تزئين كرديم و آنرا از هر شيطان خبيثي حفظ كرديم و آنها نميتوانند به سخنان فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند و هرگاه چنين بخواهند از هر سو هدف تيرها قرار ميگيرند؛ آنها به شدت به عقب رانده ميشوند و براي آنها عذاب دائم است.
«خطفه» يعني چيزي را به سرعت ربودن
«شهاب» در اصل به معني شعلهاي است كه از آتش افروخته زبانه ميكشد و به شعلههاي آتشيني كه در آسمان بصورت خط ممتد ديده ميشود نيز ميگويند. ميدانيم اينها ستاره نيستند بلكه شبيه ستارگان هستند. در واقع آنها قطعه سنگهاي كوچكي هستند كه در فضا پراكندهاند و هنگاميكه در حوزه جاذبه زمين قرار گيرند به سوي زمين جذب شوند و بر اثر سرعت و شدت برخورد آنها با هواي اطراف زمين (جو) مشتعل و برافروخته ميشوند.
«ثاقب» به معني نافذ و سوراخ كننده است گوئي بر اثر نور شديد صفحه چشم را سوراخ كرده و به درون چشم انسان نفوذ ميكند و در اينجا اشاره به اين است كه به هر موجودي اثابت كند آنرا سوراخ كرده و آتش ميزند.
به اين ترتيب دو گونه مانع در برابر نفوذ شياطين به صحنهي آسمان وجود دارد:
مانع اول طرد از هر جانب است كه ظاهراً آن نيز بوسيله «شب» صورت ميگيرد.
مانع دوم عبارتست از نوع خاصي از شهاب كه «شهاب ثاقب» ناميده ميشود و در انتظار آنهاست كه گاه و بيگاه خود را به ملأ اعلی براي استراق سمع نزديك ميكنند و مورد اصابت آنها قرار ميگيرند.
نظير همين آیه در آيات 17 و 18 سورهي حجر و در آيهي 5 سورهي ملک آمده است که این آیات را نیز مورد بررسی قرار خواهیم داد.
«انّا زَيَّنا السَّماء الدُّنياء بِزينه الكَواكِب[4]»
ما آسمان پائين را با ستارگان تزئين كرديم.
در اين آيه ميگويد «آسمان پائين را با كواكب تزئين كرديم» در حاليكه فرضيهاي كه در آن زمان بر افكار دانشمندان حاكم بود ميگفت فقط آسمان بالا، آسمان ستارگان ثابت است (آسمان هشتم طبق فرضيه بطليموس) ولي چنانكه ميدانيم بطلان اين فرضيه اثبات شده و عدم پيروي قرآن از فرضيه نادرست مشهور آن زمان خود معجزه زندهاي از اين كتاب آسماني است.
نكته جالب ديگر اينكه از نظر علم امروز مسلم است كه چشمك زدن زيباي ستارگان بخاطر قشر هوايي است كه اطراف زمين را فرا گرفته و آنها را به اين كار، وا ميدارد و اين، با تعبير «السماء الدنيا» (آسمان پائين) بسيار مناسب است اما در بيرون جو زمين، ستارگان خيره خيره نگاه ميكنند و فاقد تلألو هستند.
«وَالشَّمس وَ ضُحها وَ القَمَر اِذا تَلها[5]»
به خورشيد و گسترش نور آن سوگند و به ماه در آن هنگام كه بعد از آن در آيد
«خورشيد» مهمترين و سازندهترين نقش را در زندگي انسان و تمام موجودات زنده زميني دارد. علاوه بر اينكه منبع نور و حرارت است و اين دو از عوامل اصلي زندگي انسان به شمار ميروند، منابع ديگر حياتي نيز از آن مايه ميگيرند. وزش بادها، نزول بارانها، پرورش گياهان، حركت رودخانهها و آبشارها و حتي پديد آمدن منابع انرژي را همچون نفت و زغال سنگ هركدام اگر درست دقت كنيم، بصورتي با نور آفتاب ارتباط دارد. بطوريكه اگر روزي اين چراغ حياتبخش خاموش گردد، تاريكي و سكوت و مرگ همه جا را فرا ميگيرد.
«ضحی» در اصل به معني گسترش نور آفتاب است و اين در هنگام است كه خورشيد از افق بالا بيايد و نور آن همه جا را فر گيرد. سپس به آن موقع از روز «ضحی» گفته ميشود.
در آيهي بعد به ماه قسم ميخورد هنگامي كه پشت سر خورشيد در آيد. چنانكه بعضي از مفسران اعلام كردهاند اشاره دارد به ماه در هنگام بدر كامل؛ يعني شب چهارده. زيرا ماه در شب چهاردهم تقريباً مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بر ميدارد و چهرهي پر فروغ خود را ظاهر ميكند و سلطهي خويش را بر آسمان تثبيت ميكند و چون از هر زمان جالب تر و پرشكوهتر است، به آن سوگند ياد شده.
«النَّجمُ الثّاقِبُ[6]»
ستاره اي درخشان است
در ابتداي سوره ميگويد (و السماء و الطارق) قسم به آسمان و كوبندهي شب. در اين آيه طارق را تفسير ميكند و ميگويد اين مسافر شبانه همان ستارهي درخشاني است كه بر آسمان ظاهر ميشود و بقدري بلند است گويي ميخواهد سقف آسمان را بشكافد و سوراخ كند. و نورش بقدري خيره كننده است كه تاريكيها را ميشكافد و به درون چشم آدمي نفوذ ميكند. (ثقب به معني سوراخ كردن) در اينكه آيا منظور ستارهي معيني است مانند ستارهي ثريا (از نظر بلندي و دوري در آسمان) يا ستارهي زحل يا شهاب (از نظر روشنايي خيره كننده) و يا اشاره به همهي ستارگان است، تفسيرهاي متعددي وجود دارد.
ولي با توجه به اينكه در آيهي بعدي آنرا به نجم ثاقب تفسير كرده، معلوم ميشود منظور هر ستارهاي نيست. بلكه ستارگان درخشاني است كه نور آنها پردههاي ظلمت را ميشكافد و در چشم آدمي نفوذ ميكند. در بعضي از روايات «النجم الثاقب» به ستارهي زحل تفسير شده كه از سيارات منظومه شمسي و بسيار پرفروغ و نوراني است. اين معني از حديثي از امام صادق (ع) نقل شده كه در آن منجمي از حضرت سؤال كرد كه منظور از «ثاقب» در اين آيه چيست؟ فرمود ستاره(سياره)ي زحل است كه طلوعش در آسمان هفتم است و نورش آسمانها را ميشكافد و به آسمان پائين ميرسد. لذا خداوند آنرا «نجم ثاقب» ناميده.
قابل توجه آنكه زحل آخرين و دورترين ستارهي منظومهي شمسي است كه با چشم غيرمسلح ديده ميشود و از آنجا كه از نظر ترتيببندي كواكب منظومهي شمسي نسبت به خورشيد در هفتمين مدار قرار گرفته، امام (ع) در اين حديث مدار آنرا آسمان هفتم شمرده. اين ستاره(سياره) ويژگيهايي دارد كه آنرا شايستهي سوگند ميكند. از يكسو دورترين ستارگان قابل مشاهدهي منظومه شمسي است و به همين جهت در ادبيات عرب گاه آنرا«شيخ النجوم» نيز مينامند. ستارهي زحل كه نام فارسي آن كيوان است داراي حلقههاي نوراني متعددي است كه آنرا احاطه كرده است. حلقههاي نوراني زحل كه گرداگرد آنرا فرا گرفته از عجيبترين پديدههاي آسماني است كه دانشمندان نجوم، دربارهي آن نظرات گوناگوني دارند و هنوز هم پديدهي اسرار آميزي است.
((ءَأَنتُم أَشَدُّ خَلقاً أَمِ السماءُ بنئها* رَفَعَ سَمکَها فَسَوّئها* وَ أَغطَشَ لَيلَها وَ ءأخرَجَ ضُحئها[7]))
آيا آفرينش شما مشکل تر است يا منظومه شمسی؟جوانب آن را بهم آورده غلظت آنرا بالا برد و آنرا ساخت و شب و روز را برای آن درست کرد!
واژه «سَـمْـک» به معنی: غـلظت و تراکم و کـلـفــتیِ بهـم برآمده است. يعنی جمع و جور و کلفـت و متراکم شده. و واژه «رَفَعَ» در آيه نيز به معنی: "بالا بردن و افزايش دادن" است که از معانی آن است.
((بَديعُ السَّماوات و الأَرض[8]))
زمين و سيارات را نوآوری نمود.
نکات دو آيه بالا:
1. بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن.
2. مرده بودن و دوباره پا گرفتن منظومه شمسی.
3. درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی.
وخورشید (نيز براي آنها آيتي است) كه پيوسته به سوي قرارگاهش در حركت است. اين تقدير خداوند قادرو داناست.
اين آيه بوضوح حركت خورشيد را بطور مستمر بيان ميكند اما در اينكه منظور از اين حركت چيست، مفسّران بحثهاي فراوان دارند.
گروهي آنرا اشاره به حركت ظاهري خورشيد برگرد زمين ميدانند كه اين حركت تا پايان عمر خورشید (قرارگاه) ادامه دارد.
بعضي ديگر آنرا اشاره به ميل خورشيد در تابستان و زمستان به سوي شمال و جنوب زمين دانستهاند؛ زيرا ميدانيم خورشيد از آغاز بهار از خط اعتدالي به سوي شمال متمايل ميشود و تا مدار 23 درجه شمالي پيش ميرود و از آغاز تابستان به عقب باز ميگردد تا در آغاز پائيز باز به خط اعتدالي ميرسد و همين خط سير را تا آغاز زمستان به سوي جنوب ادامه ميدهد و از آغاز زمستان بسوي خط اعتدال حركت ميكند و در آغاز بهار به آن ميرسد. البته تمام اين حركات در واقع ناشي از حركت زمين و تمايل محور آن نسبت به سطح مدارش ميباشد هرچند در ظاهر و از دید ناظر زمینی، مربوط به حركت خود آفتاب است.
بعضي ديگر آنرا اشاره به حركت وضعي آفتاب (كرهي خورشید) دانستهاند. زيرا همانطور که می دانیم خورشيد به دور خود نیز گردش ميكند.
معنی دیگر قرارگاه شاید همان مراحل عمر خورشید باشد؛ چون همانطور که خورشید در سحابی بوجود آمده در نهایت امر به یک سحابی تبدیل خواهد شد.
آخرين و جديدترين تفسير براي آيهي فوق این است که حركت خورشيد با مجموعهي منظومه شمسي در وسط كهكشان ما به سوي يك سمت معين و ستارهي دور دستي كه آنرا ستاره «وگا» ناميدهاند ميباشد.
در تعبيرات اين آيه اشارهي است پرمعني به نظام سال شمسي كه از حركت خورشيد در برجها حاصل ميگردد. نظامي كه به زندگي بشر نظم و برنامه ميدهد و جنبههاي مختلف آنرا تنظيم ميكند.
«وَالقَمَر قَدَّرْناهُ مَنَازِلَ حَتَّي عادَ كَالعُرجُونِ القَدِيم[2]»
و براي ماه منزل گاههايي قرار داديم (و به هنگامي كه اين منازل را طي كرد) سرانجام بصورت شاخهي كهنه (قوسي شكل و زرد رنگ) خرما در ميآيد.
منظور از منازل همان منزلگاههاي بيست و هشت گانهاي است كه ماه قبل از «محاق» و تاريكي مطلق طي ميكند. زيرا هنگاميكه ماه، سي روز تمام باشد تا شب بيست و هشتم در آسمان قابل رؤيت است ولي در شب بيست و هشتم بصورت هلال بسيار باريك زرد رنگ و كم نور و كم فروغ در ميآيد و در دو شب باقيمانده قابل رؤيت نيست كه آنرا «محاق» مينامند البته در ماههايي كه بيست و نه روز است تا شب بيست و هفتم معمولاً ماه در آسمان ديده ميشود و در دو شب باقيمانده محاق است. اين منزلگاهها كاملاً دقيق و حساب شده است بطوريكه منجمان از صدها سال قبل ميتوانند طبق محاسبات دقيقي كه دارند، آنرا پيش بيني كنند.
در آغاز ماه نوكهاي هلال رو به طرف راست و یا بالا است و تدريجاً بر حجم ماه افزوده ميشوده تا هفتم كه نيمي از دايرهي كامل ماه آشكار ميشود و باز بر آن افزوده ميشود تا چهاردهم كه بصورت بدر كامل ميشود. تا بيست و يكم كه باز به صورت نيمدايره در ميآيد، همچنين از آن كاسته ميشود تا شب بيست و هشتم كه بصورت هلال ضعيف كمرنگي در ميآيد كه نوكهاي آن بطرف چپ و یا پايين است.
و از همين جا مفهوم تعبير «كالعرجون القديم» روشن ميشود. زيرا «عرجون» بطوريكه غالب مفسران گفتهاند، آن قسمت از خوشهي خرماست كه به درخت اتصال دارد.
توضيح اينكه خرما بصورت خوشه بر درخت ظاهر ميشود. پايهي اين خوشه بصورت چوبي قوسی شكل و زرد رنگ است و نوك آن مانند جاروست و دانههاي خرما همچون دانههاي انگور به نخهای آن متصل اند. هنگاميكه خوشهي نخل را ميبرند، آن پايهي قوسي شكل بر درخت باقي ميماند كه وقتي مي خشكد و پژمرده ميشود، كاملاً به هلال قبل از محاق ميماند. زيرا همانگونه كه هلال آخر ماه كه در جانب شرق آسمان نزديك صبحگاهان ظاهر ميشود خميده و پژمرده و زرد رنگ است. عرجون قديم نيز همينطور است و توصيف آن به قديم اشاره به كهنگي آن است زيرا هر قدر اين شاخة كهنهتر ميشوند، باريكتر و پژمردهتر و رنگ پريدهتر ميشوند وشباهت بيشتري به هلال آخر ماه پيدا ميكنند.-
«الا مَنْ خَطِفَ الْخَطفَةَ فَاَتبَعهُ شهابٌ ثاقِب[3]»
مگر آنهايي كه در لحظهي كوتاه براي استراق سمع به آسمان نزديك ميشوند كه شهاب ثاقب آنها را تعقيب ميكند.
در آيههاي قبلي اين سوره توضيح ميدهد كه «آسمان را با ستارگان تزئين كرديم و آنرا از هر شيطان خبيثي حفظ كرديم و آنها نميتوانند به سخنان فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند و هرگاه چنين بخواهند از هر سو هدف تيرها قرار ميگيرند؛ آنها به شدت به عقب رانده ميشوند و براي آنها عذاب دائم است.
«خطفه» يعني چيزي را به سرعت ربودن
«شهاب» در اصل به معني شعلهاي است كه از آتش افروخته زبانه ميكشد و به شعلههاي آتشيني كه در آسمان بصورت خط ممتد ديده ميشود نيز ميگويند. ميدانيم اينها ستاره نيستند بلكه شبيه ستارگان هستند. در واقع آنها قطعه سنگهاي كوچكي هستند كه در فضا پراكندهاند و هنگاميكه در حوزه جاذبه زمين قرار گيرند به سوي زمين جذب شوند و بر اثر سرعت و شدت برخورد آنها با هواي اطراف زمين (جو) مشتعل و برافروخته ميشوند.
«ثاقب» به معني نافذ و سوراخ كننده است گوئي بر اثر نور شديد صفحه چشم را سوراخ كرده و به درون چشم انسان نفوذ ميكند و در اينجا اشاره به اين است كه به هر موجودي اثابت كند آنرا سوراخ كرده و آتش ميزند.
به اين ترتيب دو گونه مانع در برابر نفوذ شياطين به صحنهي آسمان وجود دارد:
مانع اول طرد از هر جانب است كه ظاهراً آن نيز بوسيله «شب» صورت ميگيرد.
مانع دوم عبارتست از نوع خاصي از شهاب كه «شهاب ثاقب» ناميده ميشود و در انتظار آنهاست كه گاه و بيگاه خود را به ملأ اعلی براي استراق سمع نزديك ميكنند و مورد اصابت آنها قرار ميگيرند.
نظير همين آیه در آيات 17 و 18 سورهي حجر و در آيهي 5 سورهي ملک آمده است که این آیات را نیز مورد بررسی قرار خواهیم داد.
«انّا زَيَّنا السَّماء الدُّنياء بِزينه الكَواكِب[4]»
ما آسمان پائين را با ستارگان تزئين كرديم.
در اين آيه ميگويد «آسمان پائين را با كواكب تزئين كرديم» در حاليكه فرضيهاي كه در آن زمان بر افكار دانشمندان حاكم بود ميگفت فقط آسمان بالا، آسمان ستارگان ثابت است (آسمان هشتم طبق فرضيه بطليموس) ولي چنانكه ميدانيم بطلان اين فرضيه اثبات شده و عدم پيروي قرآن از فرضيه نادرست مشهور آن زمان خود معجزه زندهاي از اين كتاب آسماني است.
نكته جالب ديگر اينكه از نظر علم امروز مسلم است كه چشمك زدن زيباي ستارگان بخاطر قشر هوايي است كه اطراف زمين را فرا گرفته و آنها را به اين كار، وا ميدارد و اين، با تعبير «السماء الدنيا» (آسمان پائين) بسيار مناسب است اما در بيرون جو زمين، ستارگان خيره خيره نگاه ميكنند و فاقد تلألو هستند.
«وَالشَّمس وَ ضُحها وَ القَمَر اِذا تَلها[5]»
به خورشيد و گسترش نور آن سوگند و به ماه در آن هنگام كه بعد از آن در آيد
«خورشيد» مهمترين و سازندهترين نقش را در زندگي انسان و تمام موجودات زنده زميني دارد. علاوه بر اينكه منبع نور و حرارت است و اين دو از عوامل اصلي زندگي انسان به شمار ميروند، منابع ديگر حياتي نيز از آن مايه ميگيرند. وزش بادها، نزول بارانها، پرورش گياهان، حركت رودخانهها و آبشارها و حتي پديد آمدن منابع انرژي را همچون نفت و زغال سنگ هركدام اگر درست دقت كنيم، بصورتي با نور آفتاب ارتباط دارد. بطوريكه اگر روزي اين چراغ حياتبخش خاموش گردد، تاريكي و سكوت و مرگ همه جا را فرا ميگيرد.
«ضحی» در اصل به معني گسترش نور آفتاب است و اين در هنگام است كه خورشيد از افق بالا بيايد و نور آن همه جا را فر گيرد. سپس به آن موقع از روز «ضحی» گفته ميشود.
در آيهي بعد به ماه قسم ميخورد هنگامي كه پشت سر خورشيد در آيد. چنانكه بعضي از مفسران اعلام كردهاند اشاره دارد به ماه در هنگام بدر كامل؛ يعني شب چهارده. زيرا ماه در شب چهاردهم تقريباً مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بر ميدارد و چهرهي پر فروغ خود را ظاهر ميكند و سلطهي خويش را بر آسمان تثبيت ميكند و چون از هر زمان جالب تر و پرشكوهتر است، به آن سوگند ياد شده.
«النَّجمُ الثّاقِبُ[6]»
ستاره اي درخشان است
در ابتداي سوره ميگويد (و السماء و الطارق) قسم به آسمان و كوبندهي شب. در اين آيه طارق را تفسير ميكند و ميگويد اين مسافر شبانه همان ستارهي درخشاني است كه بر آسمان ظاهر ميشود و بقدري بلند است گويي ميخواهد سقف آسمان را بشكافد و سوراخ كند. و نورش بقدري خيره كننده است كه تاريكيها را ميشكافد و به درون چشم آدمي نفوذ ميكند. (ثقب به معني سوراخ كردن) در اينكه آيا منظور ستارهي معيني است مانند ستارهي ثريا (از نظر بلندي و دوري در آسمان) يا ستارهي زحل يا شهاب (از نظر روشنايي خيره كننده) و يا اشاره به همهي ستارگان است، تفسيرهاي متعددي وجود دارد.
ولي با توجه به اينكه در آيهي بعدي آنرا به نجم ثاقب تفسير كرده، معلوم ميشود منظور هر ستارهاي نيست. بلكه ستارگان درخشاني است كه نور آنها پردههاي ظلمت را ميشكافد و در چشم آدمي نفوذ ميكند. در بعضي از روايات «النجم الثاقب» به ستارهي زحل تفسير شده كه از سيارات منظومه شمسي و بسيار پرفروغ و نوراني است. اين معني از حديثي از امام صادق (ع) نقل شده كه در آن منجمي از حضرت سؤال كرد كه منظور از «ثاقب» در اين آيه چيست؟ فرمود ستاره(سياره)ي زحل است كه طلوعش در آسمان هفتم است و نورش آسمانها را ميشكافد و به آسمان پائين ميرسد. لذا خداوند آنرا «نجم ثاقب» ناميده.
قابل توجه آنكه زحل آخرين و دورترين ستارهي منظومهي شمسي است كه با چشم غيرمسلح ديده ميشود و از آنجا كه از نظر ترتيببندي كواكب منظومهي شمسي نسبت به خورشيد در هفتمين مدار قرار گرفته، امام (ع) در اين حديث مدار آنرا آسمان هفتم شمرده. اين ستاره(سياره) ويژگيهايي دارد كه آنرا شايستهي سوگند ميكند. از يكسو دورترين ستارگان قابل مشاهدهي منظومه شمسي است و به همين جهت در ادبيات عرب گاه آنرا«شيخ النجوم» نيز مينامند. ستارهي زحل كه نام فارسي آن كيوان است داراي حلقههاي نوراني متعددي است كه آنرا احاطه كرده است. حلقههاي نوراني زحل كه گرداگرد آنرا فرا گرفته از عجيبترين پديدههاي آسماني است كه دانشمندان نجوم، دربارهي آن نظرات گوناگوني دارند و هنوز هم پديدهي اسرار آميزي است.
((ءَأَنتُم أَشَدُّ خَلقاً أَمِ السماءُ بنئها* رَفَعَ سَمکَها فَسَوّئها* وَ أَغطَشَ لَيلَها وَ ءأخرَجَ ضُحئها[7]))
آيا آفرينش شما مشکل تر است يا منظومه شمسی؟جوانب آن را بهم آورده غلظت آنرا بالا برد و آنرا ساخت و شب و روز را برای آن درست کرد!
واژه «سَـمْـک» به معنی: غـلظت و تراکم و کـلـفــتیِ بهـم برآمده است. يعنی جمع و جور و کلفـت و متراکم شده. و واژه «رَفَعَ» در آيه نيز به معنی: "بالا بردن و افزايش دادن" است که از معانی آن است.
((بَديعُ السَّماوات و الأَرض[8]))
زمين و سيارات را نوآوری نمود.
نکات دو آيه بالا:
1. بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن.
2. مرده بودن و دوباره پا گرفتن منظومه شمسی.
3. درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی.