قفقاز از زمانهاي دور يکي از ايالتهاي 16 گانه اقوام آريايي بوده، يعني مرکز و قلب ايرانشهر محسوب ميشده است. اين مطلب نه تنها در متون تاريخي منعکس شده بلکه در متون ديني کهن ما از آن ياد شده است، يعني مرزهاي سرزمين آريانشين با ذکر نام در کتاب مقدس زردشت (مجموعه قوانين زرتشت) آمده است. 1
اين بخش از اوستا به صورت يک بخشنامه مرزباني از طرف مرزداران ايران اجرا ميگرديد، کوتاهي از اجراي بندهاي آن گناهي نابخشودني محسوب ميشد، مرزبانان در دفاع از 16 کشور آريايي نشين خصوصاً ايران ويجو (iranvaejo) ايرانشهر مرکز قوم آريا از قفقاز تا سنگان (آران تا زنجان) به جان ميکوشيدند و اين شعار ورد زبانشان بود:
چو ايران نباشد تن من مباد بدين بُوم و بر زنده يک تن مباد
اگر سر به سر تن به کشتن دهيم از آن به که کشور به دشمن دهيم
دريغ است ايران که ويران شود کنام پلنگان و شيران شود
بنابراين مرزداران ايراني براي حفظ و حراست ايران ويجو از هيچ گونه کوشش و فداکاري دريغ نداشتند. از آن جايي که اين منطقۀ پرنعمت هميشه مورد طمع و تهاجم متجاوزان بود، ناگزير در حفظ و حراست و باز پس گيري آن از دست متجاوزين که با قهر و غضب صورت ميگرفت، معمولاً منطقه را دچار صدمه مالي و جاني ميکرد، خصوصاً اين که وقتي براي مرزبان ايراني آشکار ميشد که تهاجم و تسلط بيگانه با راهنمايي و همکاري افراد بومي منطقه (حاکمان محلي) صورت گرفته، بر خشم و غضب مرزبان ايراني افزوده و عاملان محلي نيز دچار آسيب ميشدند، ولي بعد از باز پس گيري، آرامش و امنيت به منطقه بازگشته و خسارتها و خرابيها توسط مرزبان جبران ميشد و روابط حسنه ميگرديد.
بنابراين از دوره کيانيان تا دوره آقا محمد خان قاجار قفقاز جزء لاينفک ايران بوده و با فرهنگ و خصوصيات ايراني همچنان باقي ماند.
متأسفانه امروزه شاهد قضاوتهاي غيرمنصفانه بل خصمانه در تاريخنگاري برخي از جمهوريهاي مستقل منطقه هستيم. اين گونه مطالب که از نظر آگاهان تاريخ، غير واقعي و از مسلمات تحريف تاريخ ماست؛ حتي به کتابهاي درسي دوران ابتدايي و راهنمايي آنها راه يافته است. اگر ارباب تحقيق در جهت تصحيح آنها بر نيايند و در مقابل تاريخنگاري آلوده به غرض ورزي و کتمان حقايق پاسخهاي مستند و مناسبي ارائه نکنند در آينده نه چندان دور شاهد تخمهاي کينه و نفاق خواهيم بود به طور يقين در آن صورت بازگردانيدن آب رفته به جوي غير ممکن خواهد بود.
زمزمه جدايي قفقاز از زمان پطرکبير (امپراتور روسيه) آغاز شد؛ ضعف و فتور دولت مرکزي ايران بدان تصريح بخشيد و بالاخره جانشينان پطر در پي اجراي وصيت نامه دروغين منسوب به پطر2 تهاجم خود را در جهت تسلط بر قفقاز سازمان دادند، نتيجه اينکه با شکست ايران از روسيه و تحميل عهدنامه خفت بار گلستان و ترکمن چاي، جدايي اين 17 شهر از پيکر ايران جامه عمل پوشيد. از آن پس شيوه فرهنگ زدايي مناطق اشغالي از سوي روسيه گاهي با قهر و غضب و گاهي با وعده آباد کردن، و گاهي با لطف و بخشش اجرا ميشد، اينها اقدامات زيرکانهاي بود، اما علل اساسي جدايي اين سرزمينها و از دست دادن آنها را بايد در تاريخ خودمان جست و جو کنيم. با اين همه نبايد بيگانگان را از ياد برد. بنابراين دو عامل براي تاريخ ايران مسئله ساز بوده و ساز تجربه طلبي را کوک نموده است. يکي ظهور برخي افراد با انگيزه تجزبه طلبي – که اين مخالف انديشه ايرانشهري است – موجي به راه ميانداختند و ساز مخالف استقلال و يکپارچگي ايران را سر ميدادند.
بيگانگان از اين مسئله استفاده کرده و نيت پليدشان را که تجزيه ايران بزرگ بود به اجرا گذاشتهاند. در طول تاريخ پرافتخار ايران دشمنان ما هميشه از يکپارچگي و وسعت ايران و اتحاد ملت ايراني بيمناک بودهاند، و براي مقابله با آن، حربه معروف «تفرقه بينداز تا ايران بزرگ را تجزيه کني و بتواني بر ايرانيان مسلط شوي» را هميشه در آستين خود آماده داشتهاند. لذا هميشه به دنبال سرنخهاي تفرقه افکني و تجزيه طلبي بوده و از آن حمايت کردهاند.
با پيدا شدن افرادي چون محيش خان و پيشه وري واقعه تجزيه طلبي با دخالت شوروي در آذربايجان اتفاق افتاد و ايثار و فداکاريهاي مردم غيور آذربايجان و زنجان و با تلاش نيروهاي دولتي و هوشياري روحانيت حاضر در صحنه که حکم جهاد در اين خصوص بر عليه دشمنان ايران صادر کردند، اين دو توطئه در هم شکست. يکي از توطئهها آبان 1320 بود (غائله توده ليغ، شورش محمدتقي خان امير احمدي معروف به محيش خان)، دومي بعد از 5 سال توسط پيشه وري غائله (دمکرات ليغ) اتفاق افتاد.
انعکاس اين واقعه تلخ را ميتوان در ادبيات اين دوران به رواني دريافت. چکامهها و غمنامههاي بلندي از شعراي وطندوست قفقازي چاپ و منتشر شده که بسيار شورانگيز است. يکي از اين مجموعهها با عنوان واحد در ايران چاپ و منتشر شده و امروزه اين اثر بسيار کمياب است. من باب نمونه چند بيت از ديوان واحد در اينجا درج ميشود:
عارف اولانين سوگلي جاناني وطندور (عارفان را سوگل دلدار وطن است)
هم نا موسي هم غيرتي وجداني وطندور (ناموس،غيرت وجدان عارف وطن است)
هر کس وطنين سويمه انسان دگل اصلا (هر که وطنخواه نباشد انسان نيست)
انسان اولانين جسمده، هم جاني وطندور (جسم و جان انسان واقعي وطن است)
يارين غم هجراننه دوزمگده نه وار دور (تحمل غم هجران يار چيزي نيست)
هر مشکله اولا دهره انسانه وطندور (هر چه مشکل در عالم براي انسان پيدا شود از وطن است)
اولسم وطن اوستنده موفق اولارم من ( اگر در راه وطن کشته شوم موفق ميشوم)
کوگلوم نه زمان استسه قربان وطندور (دلم هر زمان بخواهد قربان وطن ميکنم)
هر کس سورُشا گرمينم عنوانم سيزدن (هر کس عنوان مرا از شما سؤال کرد)
او شخصِ د ين «واحدين» عنوان وطندور ( به او بگوييد عنوان واحد وطن است)
(از مجموعه ديوان واحد)
_____________________________________
1. ونديدات (مجموعه قوانين زردشت)، فصل اول، ص 57ـ 75.
2. اين وصيت نامه خيالي چهارده بندي پطرکبير از طرف حاکمان و سياستگزاران بعدي روسيه مانند يک بخشنامه تلقي شد و سياست داخله و خارجه روسيه را شکل داد خصوصاً سياست خارجه روسيه با ديگر کشورها را طوري ترسيم کرد که عدول از آن سياست غير ممکن مينمود. در بند 9 اين وصيت نامه آمده است: کسي که به هند و قسطنطنيه تسلط پيدا کند حاکم واقعي جهان است. بنابراين بايد گاهي با ترکيه و گاهي با ايران جنگهاي دائمي برپا شود... براي انحطاط ايران بايد به خليج فارس نفوذ کرد... و بايد قفقاز را از ايران جدا کرد. دولتمردان روسيه طبق آن وصيت نامه عمل کردند و قفقاز (17 شهر) ايران را از پيکر ايرانشهر جدا کردند.
محمد معيني
اين بخش از اوستا به صورت يک بخشنامه مرزباني از طرف مرزداران ايران اجرا ميگرديد، کوتاهي از اجراي بندهاي آن گناهي نابخشودني محسوب ميشد، مرزبانان در دفاع از 16 کشور آريايي نشين خصوصاً ايران ويجو (iranvaejo) ايرانشهر مرکز قوم آريا از قفقاز تا سنگان (آران تا زنجان) به جان ميکوشيدند و اين شعار ورد زبانشان بود:
چو ايران نباشد تن من مباد بدين بُوم و بر زنده يک تن مباد
اگر سر به سر تن به کشتن دهيم از آن به که کشور به دشمن دهيم
دريغ است ايران که ويران شود کنام پلنگان و شيران شود
بنابراين مرزداران ايراني براي حفظ و حراست ايران ويجو از هيچ گونه کوشش و فداکاري دريغ نداشتند. از آن جايي که اين منطقۀ پرنعمت هميشه مورد طمع و تهاجم متجاوزان بود، ناگزير در حفظ و حراست و باز پس گيري آن از دست متجاوزين که با قهر و غضب صورت ميگرفت، معمولاً منطقه را دچار صدمه مالي و جاني ميکرد، خصوصاً اين که وقتي براي مرزبان ايراني آشکار ميشد که تهاجم و تسلط بيگانه با راهنمايي و همکاري افراد بومي منطقه (حاکمان محلي) صورت گرفته، بر خشم و غضب مرزبان ايراني افزوده و عاملان محلي نيز دچار آسيب ميشدند، ولي بعد از باز پس گيري، آرامش و امنيت به منطقه بازگشته و خسارتها و خرابيها توسط مرزبان جبران ميشد و روابط حسنه ميگرديد.
بنابراين از دوره کيانيان تا دوره آقا محمد خان قاجار قفقاز جزء لاينفک ايران بوده و با فرهنگ و خصوصيات ايراني همچنان باقي ماند.
متأسفانه امروزه شاهد قضاوتهاي غيرمنصفانه بل خصمانه در تاريخنگاري برخي از جمهوريهاي مستقل منطقه هستيم. اين گونه مطالب که از نظر آگاهان تاريخ، غير واقعي و از مسلمات تحريف تاريخ ماست؛ حتي به کتابهاي درسي دوران ابتدايي و راهنمايي آنها راه يافته است. اگر ارباب تحقيق در جهت تصحيح آنها بر نيايند و در مقابل تاريخنگاري آلوده به غرض ورزي و کتمان حقايق پاسخهاي مستند و مناسبي ارائه نکنند در آينده نه چندان دور شاهد تخمهاي کينه و نفاق خواهيم بود به طور يقين در آن صورت بازگردانيدن آب رفته به جوي غير ممکن خواهد بود.
زمزمه جدايي قفقاز از زمان پطرکبير (امپراتور روسيه) آغاز شد؛ ضعف و فتور دولت مرکزي ايران بدان تصريح بخشيد و بالاخره جانشينان پطر در پي اجراي وصيت نامه دروغين منسوب به پطر2 تهاجم خود را در جهت تسلط بر قفقاز سازمان دادند، نتيجه اينکه با شکست ايران از روسيه و تحميل عهدنامه خفت بار گلستان و ترکمن چاي، جدايي اين 17 شهر از پيکر ايران جامه عمل پوشيد. از آن پس شيوه فرهنگ زدايي مناطق اشغالي از سوي روسيه گاهي با قهر و غضب و گاهي با وعده آباد کردن، و گاهي با لطف و بخشش اجرا ميشد، اينها اقدامات زيرکانهاي بود، اما علل اساسي جدايي اين سرزمينها و از دست دادن آنها را بايد در تاريخ خودمان جست و جو کنيم. با اين همه نبايد بيگانگان را از ياد برد. بنابراين دو عامل براي تاريخ ايران مسئله ساز بوده و ساز تجربه طلبي را کوک نموده است. يکي ظهور برخي افراد با انگيزه تجزبه طلبي – که اين مخالف انديشه ايرانشهري است – موجي به راه ميانداختند و ساز مخالف استقلال و يکپارچگي ايران را سر ميدادند.
بيگانگان از اين مسئله استفاده کرده و نيت پليدشان را که تجزيه ايران بزرگ بود به اجرا گذاشتهاند. در طول تاريخ پرافتخار ايران دشمنان ما هميشه از يکپارچگي و وسعت ايران و اتحاد ملت ايراني بيمناک بودهاند، و براي مقابله با آن، حربه معروف «تفرقه بينداز تا ايران بزرگ را تجزيه کني و بتواني بر ايرانيان مسلط شوي» را هميشه در آستين خود آماده داشتهاند. لذا هميشه به دنبال سرنخهاي تفرقه افکني و تجزيه طلبي بوده و از آن حمايت کردهاند.
با پيدا شدن افرادي چون محيش خان و پيشه وري واقعه تجزيه طلبي با دخالت شوروي در آذربايجان اتفاق افتاد و ايثار و فداکاريهاي مردم غيور آذربايجان و زنجان و با تلاش نيروهاي دولتي و هوشياري روحانيت حاضر در صحنه که حکم جهاد در اين خصوص بر عليه دشمنان ايران صادر کردند، اين دو توطئه در هم شکست. يکي از توطئهها آبان 1320 بود (غائله توده ليغ، شورش محمدتقي خان امير احمدي معروف به محيش خان)، دومي بعد از 5 سال توسط پيشه وري غائله (دمکرات ليغ) اتفاق افتاد.
انعکاس اين واقعه تلخ را ميتوان در ادبيات اين دوران به رواني دريافت. چکامهها و غمنامههاي بلندي از شعراي وطندوست قفقازي چاپ و منتشر شده که بسيار شورانگيز است. يکي از اين مجموعهها با عنوان واحد در ايران چاپ و منتشر شده و امروزه اين اثر بسيار کمياب است. من باب نمونه چند بيت از ديوان واحد در اينجا درج ميشود:
عارف اولانين سوگلي جاناني وطندور (عارفان را سوگل دلدار وطن است)
هم نا موسي هم غيرتي وجداني وطندور (ناموس،غيرت وجدان عارف وطن است)
هر کس وطنين سويمه انسان دگل اصلا (هر که وطنخواه نباشد انسان نيست)
انسان اولانين جسمده، هم جاني وطندور (جسم و جان انسان واقعي وطن است)
يارين غم هجراننه دوزمگده نه وار دور (تحمل غم هجران يار چيزي نيست)
هر مشکله اولا دهره انسانه وطندور (هر چه مشکل در عالم براي انسان پيدا شود از وطن است)
اولسم وطن اوستنده موفق اولارم من ( اگر در راه وطن کشته شوم موفق ميشوم)
کوگلوم نه زمان استسه قربان وطندور (دلم هر زمان بخواهد قربان وطن ميکنم)
هر کس سورُشا گرمينم عنوانم سيزدن (هر کس عنوان مرا از شما سؤال کرد)
او شخصِ د ين «واحدين» عنوان وطندور ( به او بگوييد عنوان واحد وطن است)
(از مجموعه ديوان واحد)
_____________________________________
1. ونديدات (مجموعه قوانين زردشت)، فصل اول، ص 57ـ 75.
2. اين وصيت نامه خيالي چهارده بندي پطرکبير از طرف حاکمان و سياستگزاران بعدي روسيه مانند يک بخشنامه تلقي شد و سياست داخله و خارجه روسيه را شکل داد خصوصاً سياست خارجه روسيه با ديگر کشورها را طوري ترسيم کرد که عدول از آن سياست غير ممکن مينمود. در بند 9 اين وصيت نامه آمده است: کسي که به هند و قسطنطنيه تسلط پيدا کند حاکم واقعي جهان است. بنابراين بايد گاهي با ترکيه و گاهي با ايران جنگهاي دائمي برپا شود... براي انحطاط ايران بايد به خليج فارس نفوذ کرد... و بايد قفقاز را از ايران جدا کرد. دولتمردان روسيه طبق آن وصيت نامه عمل کردند و قفقاز (17 شهر) ايران را از پيکر ايرانشهر جدا کردند.
محمد معيني