مروری بر کامنتهای تاریخساز!
«وبلاگنویس با کامنتهایش زنده است.» اگر چند وقتی وبلاگ نوشته باشی و با وبلاگنویسها سر و کله زده باشی، این جمله را به شدت تأیید میکنی و از دقت نظر این نویسنده، ذوق میکنی! ولی اگر با وبلاگها و وبلاگنویسها چندان آشنا نیستی، لابد پیش خودت گفتهای این چه جملهی مسخرهای است؟
لابهلای وبلاگها گشتهام و یادداشتها و کامنتهایی برایت آوردهام که اگر بخوانیشان، شاید باورت بشود که وبلاگنویس با کامنتهایش زنده است؛ یا لااقل برای کامنتها بیشتر اهمیت قائل بشوی. در ضمن، وبلاگ خوبی داری، به ما هم سر بزن!
قانون نانوشتهای بین وبلاگنویسان هست که میگوید: «کامنت به منزلهی نبض وبلاگ است». اگر نبض وبلاگی فعال بود، و «برو و بیا» داشت، یعنی آن وبلاگ زنده است؛ در غیر این صورت باید فکر دیگری کرد. مثلاً وبلاگ «خواب بزرگ»، وقتی دید وبلاگ «لحظه» دربارهی اولین برف سال هشتاد و هفت، هیچ ننوشت و کامنتدانی وبلاگش بسته است، نگران شد. رفقای وبلاگ «لحظه» برای زنده ماندن وبلاگ دوستداشتنیشان، یادداشتی را با عنوان «این کامنتدانی باز خواهد ماند» در وبلاگ «خواب بزرگ» نوشتند و سعی کردند «لحظه» را نگه دارند.
تجربه ثابت کرده است که یک وبلاگنویس حسابی، برای یک مشت کامنت هر کاری میکند. اگر کامنت با پای خودش از در ورودی نیامد، پنجرهای، چیزی باز میکند تا از آنجا بپرد تو.
بعضیها راههای ساده و راحتتری هم پیدا میکنند: «وبلاگ خوبی داری. به وبلاگ من هم سربزن.» دورهای است که معمولاً همهی وبلاگنویسها آن را میگذرانند. ناگفته نماند که این شیوه، خیلی وقتها، خیلی خوب نتیجه داده و باعث حیرت و حسادت بعضیهای دیگر شده است!
اگر هنوز قانع به نقش مهم و تعیین کنندهی کامنت نشدهای، پیشنهاد میکنم این دو نمونه را با دقت بیشتری بررسی کنی. همین کامنتی که شاید به نظرت کم اهمیت باشد، ریشهی بسیاری از بحرانهای روحی-روانی وبلاگنویسها است. بعضیها کامنتدانی خالیشان، عقدهشان شده و بعضیها با کامنتدانی پُر، عقدهگشاییکردهاند.
البته قبول دارم بعضی وبلاگنویسها، کامنتدانیها را زیادی جدی گرفتهاند و احساس میکنند انقلاب کامنتیاحتمال عقلی دارد. ولی وقتی شیوهنامهها و دفترچهی قوانینی که برای کامنتنویسی نوشته شدهاند را بخوانی، به همین عده هم حق میدهی!
این میزان از ارادت وبلاگنویسان به کامنتها، آنطور که فکر میکنی، بیدلیل و منطق هم نیست. وقتی شما بتوانی با همین کامنتدانی ِ به نظر ساده، کلی استفادههای مختلف بکنی و حتی نظرسنجی راه بیندازی، چنین ارادتی لازم است.
یادداشتی نوشتهای و برایش کامنتهایی آمده است. باید بدانی این کامنتها آنقدر مهم و دارای مقام و منزلت هستند که گاهی باید برای پاسخشان یک یادداشت بنویسی. + +
خلاصه اینکه کامنتها آنقدر مهم هستند که عدهای دکتر و دانا و اندیشمند، نشستهاند و با موضوعهای روانکاوی، هستیشناسی، اپیستومولوژی، بررسی طبقههای گونهای، دگرسنجی و اینگونه مقولههای علمی مرتبط با کامنت، قلمهایشان را به فرسایش کشاندهاند. + + + + +. حتی گاهی شاهد سلسله مسابقاتی در این زمینه بودهایم! +
اگر هنوز هم قبول نداری که وبلاگنویس با کامنتهایش زنده است، این غزل را بخوان.
بله. یک وقتی میرسد که آرشیو وبلاگت را ورق میزنی و میبینی ای دل غافل! چقدر با این یادداشتها و کامنتهایشان خاطره داری. چقدر برای این یکی کامنت حرص خوردی و چه عروسیای در اندرونت بابت این یکی کامنت بر پا شد. یادت میافتد به آنکامنتهایی که نصفهشبها، به صورت ناشناس میآمدند و شیشهی قلبت را میشکستند! یادت میافتد به دعوای کامنتیای که زیر آن یکی یادداشت داشتی و خطی که به صورتت کشیدند و در رفتند! یادت میافتد به چند صد کامنتی که برای تولد وبلاگت دور هم جمع شدند و تو چقدر خوشحال بودی.
همینطور که وبلاگ و کامنتهایش را بالا و پایین میکنی، یکهو چشمت میخورد به کامنتی که هر چقدر فکر میکنی، نمیشناسیاش. کامنتی که انگار قایم شده بود تا یک روز بعد از چندین سال برگردی و بخوانی و یادت بیاید چقدر وبلاگت و کامنتها و کامنتگذارهایش را دوست داری.
و بعد تصمیم میگیری برای چهارده هزارمین کامنت وبلاگت جشن بگیری.
منبع : shomaha.ir
«وبلاگنویس با کامنتهایش زنده است.» اگر چند وقتی وبلاگ نوشته باشی و با وبلاگنویسها سر و کله زده باشی، این جمله را به شدت تأیید میکنی و از دقت نظر این نویسنده، ذوق میکنی! ولی اگر با وبلاگها و وبلاگنویسها چندان آشنا نیستی، لابد پیش خودت گفتهای این چه جملهی مسخرهای است؟
لابهلای وبلاگها گشتهام و یادداشتها و کامنتهایی برایت آوردهام که اگر بخوانیشان، شاید باورت بشود که وبلاگنویس با کامنتهایش زنده است؛ یا لااقل برای کامنتها بیشتر اهمیت قائل بشوی. در ضمن، وبلاگ خوبی داری، به ما هم سر بزن!
قانون نانوشتهای بین وبلاگنویسان هست که میگوید: «کامنت به منزلهی نبض وبلاگ است». اگر نبض وبلاگی فعال بود، و «برو و بیا» داشت، یعنی آن وبلاگ زنده است؛ در غیر این صورت باید فکر دیگری کرد. مثلاً وبلاگ «خواب بزرگ»، وقتی دید وبلاگ «لحظه» دربارهی اولین برف سال هشتاد و هفت، هیچ ننوشت و کامنتدانی وبلاگش بسته است، نگران شد. رفقای وبلاگ «لحظه» برای زنده ماندن وبلاگ دوستداشتنیشان، یادداشتی را با عنوان «این کامنتدانی باز خواهد ماند» در وبلاگ «خواب بزرگ» نوشتند و سعی کردند «لحظه» را نگه دارند.
تجربه ثابت کرده است که یک وبلاگنویس حسابی، برای یک مشت کامنت هر کاری میکند. اگر کامنت با پای خودش از در ورودی نیامد، پنجرهای، چیزی باز میکند تا از آنجا بپرد تو.
بعضیها راههای ساده و راحتتری هم پیدا میکنند: «وبلاگ خوبی داری. به وبلاگ من هم سربزن.» دورهای است که معمولاً همهی وبلاگنویسها آن را میگذرانند. ناگفته نماند که این شیوه، خیلی وقتها، خیلی خوب نتیجه داده و باعث حیرت و حسادت بعضیهای دیگر شده است!
اگر هنوز قانع به نقش مهم و تعیین کنندهی کامنت نشدهای، پیشنهاد میکنم این دو نمونه را با دقت بیشتری بررسی کنی. همین کامنتی که شاید به نظرت کم اهمیت باشد، ریشهی بسیاری از بحرانهای روحی-روانی وبلاگنویسها است. بعضیها کامنتدانی خالیشان، عقدهشان شده و بعضیها با کامنتدانی پُر، عقدهگشاییکردهاند.
البته قبول دارم بعضی وبلاگنویسها، کامنتدانیها را زیادی جدی گرفتهاند و احساس میکنند انقلاب کامنتیاحتمال عقلی دارد. ولی وقتی شیوهنامهها و دفترچهی قوانینی که برای کامنتنویسی نوشته شدهاند را بخوانی، به همین عده هم حق میدهی!
این میزان از ارادت وبلاگنویسان به کامنتها، آنطور که فکر میکنی، بیدلیل و منطق هم نیست. وقتی شما بتوانی با همین کامنتدانی ِ به نظر ساده، کلی استفادههای مختلف بکنی و حتی نظرسنجی راه بیندازی، چنین ارادتی لازم است.
یادداشتی نوشتهای و برایش کامنتهایی آمده است. باید بدانی این کامنتها آنقدر مهم و دارای مقام و منزلت هستند که گاهی باید برای پاسخشان یک یادداشت بنویسی. + +
خلاصه اینکه کامنتها آنقدر مهم هستند که عدهای دکتر و دانا و اندیشمند، نشستهاند و با موضوعهای روانکاوی، هستیشناسی، اپیستومولوژی، بررسی طبقههای گونهای، دگرسنجی و اینگونه مقولههای علمی مرتبط با کامنت، قلمهایشان را به فرسایش کشاندهاند. + + + + +. حتی گاهی شاهد سلسله مسابقاتی در این زمینه بودهایم! +
اگر هنوز هم قبول نداری که وبلاگنویس با کامنتهایش زنده است، این غزل را بخوان.
بله. یک وقتی میرسد که آرشیو وبلاگت را ورق میزنی و میبینی ای دل غافل! چقدر با این یادداشتها و کامنتهایشان خاطره داری. چقدر برای این یکی کامنت حرص خوردی و چه عروسیای در اندرونت بابت این یکی کامنت بر پا شد. یادت میافتد به آنکامنتهایی که نصفهشبها، به صورت ناشناس میآمدند و شیشهی قلبت را میشکستند! یادت میافتد به دعوای کامنتیای که زیر آن یکی یادداشت داشتی و خطی که به صورتت کشیدند و در رفتند! یادت میافتد به چند صد کامنتی که برای تولد وبلاگت دور هم جمع شدند و تو چقدر خوشحال بودی.
همینطور که وبلاگ و کامنتهایش را بالا و پایین میکنی، یکهو چشمت میخورد به کامنتی که هر چقدر فکر میکنی، نمیشناسیاش. کامنتی که انگار قایم شده بود تا یک روز بعد از چندین سال برگردی و بخوانی و یادت بیاید چقدر وبلاگت و کامنتها و کامنتگذارهایش را دوست داری.
و بعد تصمیم میگیری برای چهارده هزارمین کامنت وبلاگت جشن بگیری.
منبع : shomaha.ir