• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

مشاعره جنس لطیف...

چاووش

متخصص بخش ادبیات
عشق او بازاند آوردم به بند
كوشش بسيار نامد سودمند
عشق دريايي كرانه ناپديد
كي توان كرد شنا، اي هوشمند ؟
عشق را خواهي كه برپايان بري
بس كه بپسنديد بايد ناپسند
زشت بايد ديد و انگاريد خوب
زهر بايد خورد و انگاريد قند
توسني كردم، ندانستم همي
كز كشيدن تنگ تر گردد كمند


رابعه بنت کعب
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
دانم کنون از آن خانه دور
شادی زندگی پر گرفته
دانم کنون که طفلی به زاری
ماتم از هجر مادر گرفته

"فروغ فرخزاد"
 

baroon

متخصص بخش ادبیات

هیچ دانی چه کسی گشت استاد؟
آنکه شاگرد شد و عار نداشت



* پروین اعتصامی *
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
تو شب خیس مژه هام یه شب بیا قدم بزن
با رقص تلخ اشک من ساز دوست دارم بزن
اتاق آرزوهامو خیلی مرتب چیدمش
بیا و با یه چشمکت ، اتاقمو بهم بزن
.........
مریم حیدرزاده
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




نقره ام
دقیقم
بی هیچ نقش پیشین

هرچه می بینم بی درنگ می بلعم
همان گونه که هست
نیالوده به عشق یا نفرت

بی رحم نیستم
فقط راستگو هستم

چشمان خدایی کوچک
چهار گوشه

اغلب به دیوار رو به رو می اندیشم
صورتی ست و لکه دار

آنقدر به آن نگاه کرده ام که فکر می کنم
پاره ی دل من است
ولی پیدا و ناپیدا می شود
صورت ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می کنند

حالا دریاچه ام
زنی روبروی من خم شده است
برای شناختن خود
سرا پای مرا می کاود

آنگاه به شمع ها یا ماه
این دروغگویان
باز می گردد

پشت او را می بینم
و همانگونه که هست منعکس می کنم

زن با اشک و تکان دادن دست پاداشم می دهد
برای او اهمیت دارم
می آید و می رود

این صورت اوست که هر صبح
جانشین تاریکی می شود

در من دختری راغرق کرده است
و در من زنی سالخورده
هر روز به جستجوی او

مثل ماهی هولناکی
بر می خیزد



*سیلویا پلات*
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
در مشرق عشق دشت خورشید تویی
در باغ نگاه یاس امید تویی
در بین هزار پونه آن کس که مرا
چون روح نسیم زود فهمید تویی

"مریم پاییزی"
 

ثمره

کاربر ويژه
یک درخت پیرم و سهم تبرها می شوم
مرده ام، دارم خوراک جانورها می شوم

بی خیال از رنج فریادم تردّد می کنند
باعث لبخند تلخ رهگذرها می شوم
با زبان لال خود حس میکنم این روزها
هم نشین و هم کلام کور و کرها می شوم
هیچ کس دیگر کنارم نیست، می ترسم از این
این که دارم مثل مفقود الاثرها می شوم
عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازه ای
می کشم خود را و سر فصل خبرها می شوم!
سرکار خانم نجمه زارع
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
من به مردی وفا نمودم و او
پشت پا زد به عشق و امیدم
هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم
دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که میگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد
اگر از شهد آتشین لب من
جرعه ای نوش کرد وشد سرمست
حسرتم نیست ز آنکه این لب را
بوسه های نداده بسیار است
باز هم در نگاه خاموشم
قصه های نگفته ای دارم
باز هم چون به تن کنم جامه
فتنه های نهفته ای دارم
بازهم میتوان به گیسویم
چنگی از روی عشق و مستی زد
باز هم می توان در آغوشم
پشت پا بر جهان هستی زد
باز هم می دود به دنبالم
دیدگانی پر از امید و نیاز
باز هم با هزار خواهش گنگ
میدهندم به سوی خویش آواز
باز هم دارم آنچه را که شبی
ریختم چون شراب در کامش
دارم آن سینه را که او میگفت
تکیه گاهیست بهر آلامش
ز آنچه دادم به او مرا غم نیست
حسرت و اضطراب و ماتم نیست
غیر از آن دل که پر نشد جایش
بخدا چیز دیگرم کم نیست
کو دلم کو دلی که برد و نداد
غارتم کرده، داد میخواهم
دل خونین مرا چه کار آید
دلی آزاد و شاد میخواهم
دگرم آرزوی عشقی نیست
بیدلان را چه آرزو باشد
دل اگر بود باز می نالید
که هنوزم نظر به او باشد
او که از من برید و ترکم کرد
پس چرا پس نداد آن دل را
وای بر من که مفت بخشیدم
دل آشفته حال غافل را

"فروغ فرخزاد"
 

ثمره

کاربر ويژه
آی آیینه دار من! نگذار غصه ها خون به شیشه ات بکنند
پیش چشمان تنگِ آهوها، شیر محزون بیشه ات بکنند

کمر کوه هم اگر باشد غم شیرین عشق می شکند
کوهکن ها ببین که می خواهند زخمی تیغ و تیشه ات بکنند!

بوی پیراهن تو را دارند قهرمان های قصه های همه
من زلیخای خون جگر نشدم، داستان ها کلیشه ات بکنند

سروها ایستاده می میرند در زمینی که سایه کم دارد
سایه گستر بمان! اگر حتی بی بر و برگ و ریشه ات بکنند

ای به دل نازکی آیینه، رسم آیینه‌ها شکستن نیست
خاطرت را کدر نکن هرقدر غصه ها خون به شیشه‌ات بکنند
سرکار خانم مژگان عباسلو

 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
"پروین اعتصامی"
 

ثمره

کاربر ويژه
تو سيبی سرخ بودی تكه تكه ماهي‌ات كردند
به دريا دل زدی و رودها همراهي‌ات كردند

مكافات رفيق نيمه‌ی راهت شدن اين است
ببينم پيش چشمم، چشم‌هايی راهي‌ات كردند

تو را با سطل از چاه سياهی در نياوردند
تو سهم آسمان بودی‌، كبوتر چاهي‌ات كردند

بگو هر شاخه سيبی بر سر تو، سنگ می‌كوبيد
بگو بالابلندان، رحم بر كوتاهي‌ات كردند؟

تو را باب دل منقار زاغك‌ها درآوردند
سرشتت كوه بود اما مترسك‌كاهي‌ات كردند


سرکار خانم شیما شاهسواران

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سیاوش عشق

کاربر ويژه
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم
چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم
افشان کردم زلفم را بر سر شانه
در کنج لبم خالی آهسته نشاندم
....
"فروغ فرخزاد"
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


میان خنده ی یخ بسته از سرمای جانفرسا

تو باور کن در این احساس رویایی
در این بیتابی و هر شب پریشانی
در این آشفتگی، ناباوری، سوز و گداز ابر
تو آسوده ترین رویای شب های زمستانی...


*یاسی فرزادفر*
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
...
فروغ فرخزاد
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

درخت کوچک من
به باد عاشق بود
به باد بی سامان
کجاست خانه باد؟
کجاست خانه باد؟





فروغ فرخزاد
309995_10151469757772515_143391219_n.jpg
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
دیشب کلام نقره ی نازت عجیب بود
با من که آشنای تو بودم ، غریب بود
بود و میهمان و تو و ماه و آسمان
زیبا خیال می کنم او یک رقیب بود
.....
فروغ فرخزاد
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
دام تزویری که گستردیم بهرِ صید خلق
کرد ما را پایبند و خود شدیم آخر شکار

پروین اعتصامی
 
بالا