رضــrezaــا
کاربر ویژه
آیا ساختار یک شعر تابع منطق است؟ آیا تاثیر شعر بر مخاطب به خاطر ساختار منطقی یا سطرهای عاطفی در شعر است؟...
ریاضیات ناب به نحوی شعر ایده های منطقی است. ” آینشتاین “
آیا ساختار یک شعر تابع منطق است؟ آیا تاثیر شعر بر مخاطب به خاطر ساختار منطقی یا سطرهای عاطفی در شعر است؟ آیا محبوبیت شعر خیام، فردوسی، حاف1 مولانا، سعدی عمدتا به خاطر منطق، بلاغت، عاطفه، یا تخیل است؟ مخاطب از یک شعر خوشش/ بدش می آید، سطری از آن را به خاطر می سپارد، یا شعر را به یاد خواهد داشت. ساختار دارای عنوان، آغاز، مفصل بندی، پایان می باشد. تاثیر یا در مفصلها با استعاره و مجاز، عاطفه و بلاغت، منطق و تخیل یا در عبارات/ سطرهای شعر نهفته می باشد. در زیست شناسی پرسش منطق زیست logos of bios منجر به زدایش ماوراء الطبیعه و رشد علمی شد.
پیدایش زبان برای ارتباط و کار گروهی می باشد. اگر زبان طبیعی آفریده فقط منطق بود نه شعر، آنگاه در جهان یک زبان واحد مانند منطق جهانشمول بود. در شعر روایی بنا به تقویم رویدادها، منطق زمان-بندی و علیت، نقش عمده دارند.
استدلال، تحلیل، نتیجه گیری در نثر بیشتر از شعر کاربرد دارد. شعر عمیقا عاطفی است. هوش، راه حل یابی، خلاقیت، برنامه ریزی هم در تخیل هم در منطق کاربرد دارند. منطق را می توان در کل یک شعر و در تصویرسازی سطرها/ استعارات آن مداقه کرد. آیا تراکم معنا یعنی بار معنایی در تعداد کلمات در شعر ربط به اقتصاد واژگانی ندارد؟ آیا شعر اقتصاد کلامی است با کمینه شمار واژگان و بیشینه لایه های معنایی برای تاثیر روی مخاطب؟
انسان برای ادراک جهان، مقولات را طبقه بندی کرده؛ تا پدیده های بزرگ، ناشناخته، جدید را بنا به مفاهیم کوچک، دانسته، آَشنا درونی/ رابطه مند کند. در قیاس 2 چیز- در رابطه منطقی مانند کل-جزء مجاز، در شباهت بصری/ هندسی مانند استعاره به کار می روند. مجاز و استعاره تعمیم ادراک با تلخیص خصایل feature extraction چه حسی چه معنایی می باشند. تلخیص خصایل در پردازش و انبار تصویر/ ایماژ بنا به تشخیص الگویی pattern recognition بکار می رود. این 2 تکنیک برای ادراک و تقلیل خصایل ابعادی داده های یک صحنه دو یا سه بعدی در حافظه رایانه های تصویری و مجموعه چشم-مغز می باشند.
لذا انسان صحنه شلوغ را با تلخیص خصایل در شبکه مغز تشخیص داده؛ در حافظه حسی انبار می کند.
مغز در اشیاء رابطه را در می یابد: شباهت، تجانس، مرتبت. در بیان ایجاد رابطه بین 2 شی نیاز به جانشینی و همنشینی یکی برای دیگری وجود دارد. اولی استعاره مانند رابطه هندسی یا بصری بوده؛ دومی مجاز مانند رابطه جزء-کل یا منطقی می باشد. استعاره “داس ماه” از شباهت هندسی 2 شئی دور از هم، تیغه گرد و هلال ماه می باشد. نمونه مجاز “بال هواپیما” است که شیئی موازنه پرواز و بدنه هواپیما مانند بال پرنده جزیی چسبیده به کل می باشد. در مجاز کل 2 شیی شبیه یک چیز دیگر مثلا پرنده در هوا است.
رابطه دیگر نسبت یا مرتبت چند شئ به هم می باشد. برای این رابطه “صفت” پیش و پس اسم به طور مطلق، برتر/ تفصیلی، برترین/ عالی بکار می رود. نمونه: خوب، خوبتر، خوبترین. صفت می تواند ساده، مرکب، وصفی باشد. نمونه به ترتیب: کوچک، سنگدل، خوش آب و رنگ. کسره بین موصوف و صفت گاهی حذف میشود. نمونه: پدر بزرگ- بدون کسره آخر پدر.
آیا شمای کلی استعاره/ مجاز بر دقت منطق منطبق است؟ آیا یک آرایه ادبی یا ساختار شعری باید منطقی یا تخیلی باشد؟ نقش تخیل در آرایه ها برای بیان آرزو/ امل، حل مسئله بوسیله برخی ترکیبهای آشناتر چیست؟ ساختارگرا می کوشد انسان، زبان، ادبیات را به علم نزدیک کند؛ یعنی از مقولات علمی برای تبیین جنبه های اجتماعی انسان از جمله هنر و ادبیات مدد گیرد.
در یک ساختار محور تقویمی رویدادها، رابطه منطقی اقلام طبیعی، علیت دال-معلولی، نیروی مادی موجب تغییر- مد نظر شاعر اند.
برای بیان رابطه بین دو چیز سه ساختار ادبی زیر را می توان نام برد. 1- تشبیه یا قیاس شاعرانه ادعا می کند: ایکس شبیه ایگرگ است. 2- استعاره قیاس را سنتز/ جمعبندی می کند: ایکس خود ایگرگ است. 3- مجاز علیت را به کار می برد: استعاره منطقی است. در مجاز همنشینی شیئی با صفتی از شیئی تصویر شده؛ رابطه از علت-معلول، محل رویداد-نهاد، ابزار-کاربر بر کشیده می شود. رابطه برخاسته از تداعی/ این همانی- واقعی، تجربی، شناختی می باشد.
مجاز رابطه مدلول و مصداق عینی است. مﺝ ـاز، زبان را بهل ›ارل ›رد ارجاعل ² نزدل ³ل ڑتر ل ›رده؛ تا انتل کال ïکل ´ام دقیقتر بوده؛ در نثر بیشتر به کار می رود.
استعاره توان گزینش و جانشین یک کلمه برای دیگری از روی شباهت با گسستگی/ فاصله می باشد. مجاز تصویر پیوستگی دو چیز و توان ترکیب یک کلمه با دیگری می باشد. بلاغت کلاسیک مکاشفاتی به واسطه دخالت ماورائ طبیعت ارسطو-ابن سینا در عصر مدرن با علوم انسانی/ طبیعی تعریف دوباره شد.
پس رابطه می تواند غیابی یا حضوری، مجازی یا استعاری باشد. حضوری مترادف جایگاهی/ پوزیسیونی هم می تواند باشد. نمونه فلس، مجاز برای ماهی است. در “پنجره خواب” سپهری، پنجره استعاره برای پلک باز/ بسته بوده؛ خواب مجاز برای چشم می باشد. چون پنجره با پلک فاصله داشته؛ ولی خواب با چشم پیوستگی دارد. هر 2 غیابی اند. یعنی چیز دوم، پلک یا چشم، تلویح اند و ذکر نشده اند. مجاز بال هواپیما و استعاره داس ماه – هر 2 چیز حضوری اند.
پس ترکیب آرایه های مجاز و استعاره و رابطه حضوری و غیابی 4 بدیل مجاز غیابی، مجاز حضوری، استعاره غیابی، استعاره حضوری با 4 نمونه در جدول زیر تولید می کند.
آرایه: مجاز استعاره
رابطه: غیابی فلس پنجره
حضوری: بال داس
می توان گفت شعر یکی از صور خیال است و حقیقت نیست. مجاز استعاره منطقی است.
گاهی عاطفه بر منطق در شعر غلبه می کند.
شعر یک پدیده کلامی است که هم در کل هم در اجزایش می توان علت-معلول را پیگیری کرد. توضیح، تفسیر، تاویل شعر از منطق پیروی کرده تا گزاره های منطقی بر گزاره های شعر منطبق شوند.
چرخه تولید شعر آفرینش شاعر، حظ مخاطب، واشکافی نقاد، ترجمه مترجم، ورود به ادبیات و تاریخ با مدرس می باشد. اصولا به خاطر وجود منطق در شعر- مخاطب، منقد، مدرس می توانند فهم شعر را پی بگیرند و تفسیر کنند. بنا به منطق ارسطویی هیچ معلولی، بدون علت، نیست؛ جهان با اصل علیت می گردد. پس همچون خیام می توان درباره هر رخدادی پرسید: از کجا آمده، در کجا هست، به کجا می انجامد؟
آیا منطق و معنا ملزم به هم اند؟ یعنی یک شعر منطقی با معناست؛ غیرمنطقی بی معنا ست. شعر هنر کلامی است که بخش هنری آن تابع اصول زیبایی شناسی جهانشمول و بومی/ زمانی است. شعر یک پدیده کلامی است که هم در کل هم در اجزایش می توان علت-معلول را پیگیری کرد. توضیح، تفسیر، تاویل شعر از منطق پیروی کرده تا گزاره های منطقی بر گزاره های شعر منطبق شوند.
می توان نمونه های شعری آورد که منطق مراعات شده. استعاره “سفر عشق” گذشت زمان را با رویداد زمان و مقصد را با عشق می نمایاند. در این استعاره منطق پویش زمان به کار رفته. فراست در شعر “راه نرفته” زندگی را در استعاره “سفر” بیان می کند. دانته در 30 سالگی یعنی نیمه عمر فرد با کاربرد استعاره “راه زندگی” در دوزخ می گوید: در میان راه زندگی، خود را در جنگلی تاریک یافتم.
آیا اصول منطق در 100 هزار سال عمر انسان ثابت بوده؟ چرا اسطوره گاهی تخیل را با منطق می آمیزد؟ برای نمونه: به شخصیتهای اسطوره ای نوح، ضحاک، فریدون چند 100 سال عمر داده شده. عاطفه و تخیل گاهی مباین و ورای منطق اند. محرکه/ ایموسیون و منطق/ لوژیک گاهی متضاد اند- در برخی عشقها در ادبیات، روی این تضاد محرکه/ منطق تاکید شده.
نمونه: عشق به میهن، آرمان، مونس در 2 بیت زیر با ثنویت عشق/ قهر، تیغ/ دریغ، جان/ جهان، نهیب/ ترس آمده؛ منطق در برابر عاطفه آچمز می شود.
در عشق چه جای بیم تیغ است / تیغ از سر عاشقان دریغ است
عاشق ز نهیب جان نترسد / جانان طلب از جهان نترسد
” نظامی “