• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

من مقصرم؛ تو چطور؟!!

baroon

متخصص بخش ادبیات


- این مملکت تا هزار سال دیگه درست بشو نیست!
- ای آقا! ما کجا غرب کجا! اونا دویست سال از ما جلو هستن!
- مملکت رو بر باد دادن، نابود کردن!

- کار دشمنه، نمی خواد ما پیشرفت کنیم، یعنی چشم ندارند پیشرفت ما رو ببینن!
- تا فرهنگمون درست نشه این کشور دست نمی شه!
- زمان کورش و داریوش همه چیز سرجاش بود.. اگه برگردیم به اون دوران...
- حالا بذار یارانه ها رو قطع کنن اونوقت ببین چی به روزگارمون میاد!

با این جملات بیگانه نیستید، فرقی نمی کند که توی تاکسی باشید، مهمانی یا حتی یک جلسه اداری در سطح کارشناسی و احیاناً بالاتر، این دیالوگ ها رد و بدل می شود؛ مربوط به امروز و دیروز و این دولت و آن دولت نیست، جملات کلیشه ای و تهوع آوری که بهترین بهانه برای توجیه کار نکردن و قانون گریز و قانون ستیز بودن است.
اگر از صراحت این نوشتار به تنگ می آیید لطفاً صفحات دیگر را بخوانید، در این نوشتار تلاش شده است " آینه ای در برابر آینه" خودمان بگذاریم، چه معجزه ها که نمی بینیم!

گله کردن و شاکی بودن از روزگار و پیشرفت دیگران را با حیرت و حسرت نگاه کردن و افسوس خوردن و به معجزه امیدوار بودن یکی از بخش های لاینفک زندگی ایرانی است، به رفتار خود و اطرافیان تان به دقت خیره شوید:
- فلان کارمند به جای آنکه کارش را انجام بدهد ساعت ها در مورد اینکه مردم ژاپن پشتکار دارند و آلمانی ها دقیق هستند و وجدان کاری دارند حرف می زند و مثال و آیه می آورد! اما کار خودش را انجام نمی دهد و ارباب رجوع بیچاره را به فردا حواله می دهد.
- راننده تاکسی در حالی که کمربند ایمنی را نبسته و احتمالا! سیگاری هم لای انگشتانش است و برای رفاه حال مسافرین خیلی گرامی! آن را از شیشه بیرون گرفته است، وقتی کسی از او سبقت می گیرد شروع می کند که ای بابا! توی این ممکلت فرهنگ نمانده، از رانندگی مان معلوم است، ببین چطور سبقت می گیرند، چطور رانندگی می کنند! بعد چند متر جلوتر خودش بدون آنکه راهنما بزند توی خیابان فرعی می پیچد، اگر کسی اعتراض کند هم با استفاده از ادبیات غنی پارسی به او می گوید کوری؟ مگه نمی بینی دارم می پیچم! هر جا هوس کند توقف می کند، کرایه را دولا پهنا حساب می کند و اگر در را کمی محکم ببندی حتماً از واژگان بالای هیجده سال در حقت استفاده می کند، خواه اینکه بلند بگوید و خواه وقتی کمی دور شدی یا حتی در دلش! اما قطعاً می گوید!
- حتی قبل از اینکه دولت با کوروش صمیمی شود هم شور و شوق ملی گرایی و دوست داشتن بوم و بر و مام میهن یک علاقه عمیق در میان ایرانیان بوده است، جوانی خوش قد و بالا در حالی که گردنبدی از فروهر را به گردن انداخته و قطعاً حس عمیق ایران دوستی دارد باقی مانده بستنی اش را پرت می کند گوشه خیابان و اصلاً عین خیالش نیست که این گوشه خیابان نیز بخشی از ایرانی است که او سربلندی و آبادی و آزادی اش را دوست دارد!
بخشی از همان خاک آریایی که او ساعت ها در مورد اینکه چطور هخامنشی ها آن را حفظ کرده اند یا گسترده اند کتاب خوانده است!

- فلان مدیر پشت تریبون ساعت ها در مورد تاریخ و فرهنگ پر شکوه و پر عظمت ایران سخنرانی می کند و بعد که از جلسه بیرون می آید و گوشی اش زنگ می خورد و خبر از پروژه می دهند و اینکه ممکن است بخشی از یک جنگل را تخریب کند، با اعتماد به نفس دستور می دهد: عیبی ندارد! این همه نابود کردند چیزی نشد حالا واسه دو تا دار و درخت پروژه بخوابه؟!
- خانم خانه با آنکه به اندازه کافی پول در اختیار داشته ولی هیچوقت مدیریت مالی درستی ندارد اما به خودش اجازه می دهد تمام سیاست های اقتصادی بانک جهانی، صندوق پول، وال استریت، بازار بورس دبی و ... را زیر سوال ببرد و ناقص و ناکارآمد لقب بدهد و چه بسا ته دلش هم بگوید که اگر من مدیر آنجا بودم می دانستم چطور عمل کنم!
- آقای حجره دار در حالی که مست و سرخوش از آبگوشت و دوغ سر شب پایش را دراز کرده است و از معامله امروزش کیفور است و احتکار رندانه برخی از کالاهای مورد نیاز مردم را نشانه هوشمندی و بازار شناسی خود می داند، وقتی تلویزیون خبر می دهد که در دارفور جنوبی دو قبیله به جان هم افتاده اند، می گوید: کار همین صهیونیست هاست، همین یهودی ها مال پرست که کارشان زجر دادن مردم است و سر سوزنی انصادف ندارند!
هر کدام از شما می تواند با مثال های نغز و خاطرات شیرین تر بر بلندای این سیاهه بیفزاید.

بعید می دانم در تاریخ هیچ کشوری اندازه ایران ناله و نفرین وجود داشته باشد، هر روز از مهد کودک گرفته تا مسجد و مدرسه شعار "مرگ بر" به آسمان بلند است، دعایمان سرنگونی این و آن است اما برای آبادانی چه می کنیم؟ از کنفوسیوس نقل می کنند به جای نفرین کردن تاریکی بلند شو و شمعی روشن کن!
کار بسیاری از ما نفرین کردن است، چون به انرژی چندانی نیاز ندارد، از خودگذشتگی و ایثار نمی طلبد و از همه مهمتر اینکه قرار نیست چیزی از جیب مان برود!
روح کار و شوقمندی برای تاثیر گذاری در سطح نازلی قرار دارد، بسیار از تصمیم های دولتی (فارغ از نوع دولت اش) با مقاومت جانانه هموطنان روبرو می شود، مدیران برای افزودن بر منافع خود می جنگند و مردم برای از دست ندادن داشته هایشان به ترفند های دفاعی مختلف تجهیز می شوند و مثل نرم افزارهای مختلف هر روز هم این اطلاعات منفی خود را به روز می کنند!
در مطلبی خواندنی که دست به دست چرخید آمده بود یادمان باشد که تفاوت کشورهای ثروتمند و فقیر، تفاوت قدمت آنها نیست. زیرا برای مثال کشور مصر بیش از 3000 سال تاریخ مکتوب دارد و فقیر است! اما کشورهای جدیدی مانند کانادا، نیوزیلند، استرالیا که 150 سال پیش وضعیت قابل توجهی نداشتند اکنون کشورهایی توسعه یافته و ثروتمند هستند.
یادمان باشد که تفاوت کشورهای فقیر و ثروتمند در میزان منابع طبیعی قابل استحصال آنها هم نیست. ژاپن کشوری است که سرزمین بسیار محدودی دارد که 80 درصد آن کوه هایی است که مناسب کشاورزی و دامداری نیست اما دومین اقتصاد قدرتمند جهان پس از آمریکا را دارد.
این کشور مانند یک کارخانه پهناور و شناوری می باشد که مواد خام را از همه جهان وارد کرده و به صورت محصولات پیشرفته صادر می کند.
مثال بعدی سوییس است. کشوری که اصلاً کاکائو در آن به عمل نمی آید اما بهترین شکلات های جهان را تولید و صادر می کند! در سرزمین کوچک و سرد سوییس که تنها در چهار ماه سال می توان کشاورزی و دامداری انجام داد، بهترین لبنیات (پنیر) دنیا تولید می شود.
افراد عالی رتبه ای که از کشورهای ثروتمند با همپایان خود در کشورهای فقیر برخورد دارند برای ما مشخص می کنند که سطح هوش و فهم نیز تفاوت قابل توجهی در این میان ندارد. نژاد و رنگ پوست نیز مهم نیستند زیرا مهاجرانی که در کشور خود برچسب تنبلی می گیرند در کشورهای اروپایی به نیروهای مولد تبدیل می شوند.
پس تفاوت در چیست؟ تفاوت در رفتارهایی است که در طول سال ها فرهنگ و دانش نام گرفته است.

وقتی که رفتارهای مردم کشورهای پیشرفته و ثروتمند را تحلیل می کنیم متوجه می شویم که اکثریت غالب آنها از اصول زیر در زندگی خود پیروی می کنند:
1- اعتقاد به اخلاق
2- ایجاد وحدت برای رسیدن به اهداف ملی
3- مسئولیت و نظم پذیری
4- احترام به قانون و حقوق سایر شهروندان
5- عشق به کار برای تولید بیشتر
6- میل به ارائه کارهای بهتر و برتر
7- تحمل سختی ها به منظور سرمایه گذاری برای آینده و رسیدن به اهداف بلند مدت

تا زمانی که هر ایرانی فارغ از اینکه مدیر باشد یا راننده تاکسی، نانوا باشد یا دانشجو، کارمند باشد یا کارگر، روزنامه نگار باشد یا سرباز، به وظیفه و تعهد شغلی خود وفادار نباشد، حساسیت و پیگیری نداشته باشد، تلاش برای بهتر کردن و به سامان رساندن کارش نداشته باشد این کشور و این شرایط به همین شکل باقی خواهد ماند، تا زمانی که هر ایرانی مانند یک رئیس جمهور دلسوز منافع ملی کشورش نباشد، از کنار چکه کردن یک شیر آب در گوشه خیابان یا روشن ماندن لامپ اتاق محل کارش بی تفاوت بگذرد در بر همین پاشنه خواهد چرخید.

قطعاً اینکه قدرت در دست چه کسی باشد و با چه ایده ای بر مسند بنشیند بر زندگی مردم تاثیر دارد اما خود ما در این میانه هیچ نقش و وظیفه ای نداریم؟ به کام دوستان اصلاح طلب تلخ می آید اما بعد از دو رای بالای 20 میلیون به سید محمد خاتمی برخی گمان بردند که وظیفه خود را به بهترین نحو انجام دادند و به جای آنکه بکوشند، متوقعانه به گوشه ای نشستند و انتظار معجزه داشتند که نشد و هیچوقت نمی شود.

شب هنگام وقتی مسواک می زنید و رو به آینه دندان های تان را نگاه می کنید برای لحظه ای به چشمهایتان هم خیره شوید و از خودتان بپرسید: من به عنوان یک ایرانی که کشورم را دوست دارم امروز شهروند خوبی بودم؟ به عنوان یک کارمند حضور یا عدم حضور من در اداره امروز تاثیری داشت یا اگر نمی رفتم کارها بهتر انجام می شد؟



منبع : عصرایران




 

MAHDI

متخصص بخش نرم افزار
تا زمانی که هر ایرانی مانند یک رئیس جمهور دلسوز منافع ملی کشورش نباشد
:سکوت:
خیلی مطلب قشنگی بود و همش حقایق تلخ اما چه میشه کرد که ما اینجا و تو این سرزمین بزرگ شدیم و خواه ناخواه متاثر از فرهنگ و فضای حاکم
تغییر دادن عادات خیلی سخته ولی امیدوارم تک تکمون تلاش خودمونو برای تغییر دادن خودمون بکنیم چون تا خودمونو تغییر ندیم نمیتونیم چیزی رو تغییر بدیم
 

rahnama

پدر ایران انجمن
وقتی که رفتارهای مردم کشورهای پیشرفته و ثروتمند را تحلیل می کنیم متوجه می شویم که اکثریت غالب آنها از اصول زیر در زندگی خود پیروی می کنند:
1- اعتقاد به اخلاق
2- ایجاد وحدت برای رسیدن به اهداف ملی
3- مسئولیت و نظم پذیری
4- احترام به قانون و حقوق سایر شهروندان
5- عشق به کار برای تولید بیشتر
6- میل به ارائه کارهای بهتر و برتر
7- تحمل سختی ها به منظور سرمایه گذاری برای آینده و رسیدن به اهداف بلند مدت


راهنما : چرا از خود شروع نکنیم؟
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
خخخخخخخخیلی متن جالبی بود...واقعا..من خودم گاهی گاهی خیلی عصبی میشم میگم که آقای ایکس و ایگرگ که ادعا داشتن.......:خنده2: چی شد؟؟؟

اما این سوالا میاد تو ذهنم که من کاملا در جریان همه ی وقایع هستم که دارم الان بد و بیراه میگم؟؟من از بیرون دارم به خبرا نگاه میکنم..پس نباید زود قضاوت کنم!!!:بدجنس::بدجنس: اینو هم در نظر داشته باشیم!!!
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


مهدیس جان به نظر من برای مدّعی بی عمل، توجیهی وجود نداره. حتّی اگر خودمم باشم، باید با دیده ی شماتت به خودم نگاه کنم که کسی رو از کاری منع کنم و خودم انجامش بدم. این ضعف ماست. :نیش2:
باید از خودمون شروع کنیم.

توی این تاپیک هم یه بحث کوچیکی شکل گرفت که من خیـــــــلی دوسش دارم:


مردم چیست؟
 

پارسا مرزبان

متخصص بخش ادبیات


درود بر بارون گرامی و همه-ی یاران

نیاکان ما همه-ی انسانها را خوشه-ی خدا می دانستند. سیمرغ خوشه-ی همه-ی مردم است. پس هیچ گاه دیگران را سرزنش نمی کردند. می پنداشتند که هر کسی بخشی از چهره-ی سیمرغ را نشان می دهد که بدون او هرگز
این پاره از سیمرغ را نخواهند شناخت. اگر هم از چیزی بیزار می شدند، نمی پنداشتند که دیگران مایه-ی آزار هستند و دشمنی نمی کردند و می اندیشیدند که اکنون با یک خفته روبرو شده-اند که خود نمی داند از خداست و سیمرغ است. پس تلاش می کردند تا با مهر او را بیدار کنند. از این روی سپاسگزار آنهایی هم بودند که بدی می کردند و خود را پاسخگوی همه چیز و دگرگون کردن ناراستیها به راستی می دانستند. کوروش هخامنشی هم از این روی بود که پس از گشودن دروازه-های بابل، همه را آزاد گذاشت تا به هر دین و آیینی که هستند بمانند. خدای هخامنشیان سیمرغ بود. این فرهنگ سیمرغی ما ایرانیان بود که ما را به خودمان می آورد. از این روی در شاهنامه به بهمن، فرزند اسفندیار که دشمن ایران است تاجبخشی می کنیم. چرا که،

هیچ کسی نمی تواند ما را نابود کند جز خودمان!

در چنین فرهنگی مردم شاه می شود و پادشاهی
برای مردم است.

در کنار این فرهنگ سیمرغی و در برابر آن زرتشت اندیشه-های خود را همچون آموزه آورد.
چون در اندیشه-های زرتشت اصالت و خود گوهری انسان به اهورامزدا داده می شود، موبدان توانستند در زمان ساسانیان همه-ی فرهنگ ما را وارونه کنند و پادشاهی ایران را در دست گیرند و ایران را زرتشی و یک دین کنند. در کشورهای همسایه هم شاهان زورگو که خود را پیامبران خداوند می نامیدند، میترا را که خدای خشم بود جایگزین خدای مهر یا سیمرغ کردند. میترا با نور می برد و خشونت ورز است. میترا جهان را به تاریکی و روشنایی بخش کرده است، هرکه با او پیمان بندد به روشنایی می رسد و هر کسی که از او دور شود یا پیمان بسته-ی خود را بشکند به تاریکی می رود. این آموزه-های زرتشت که اهریمن و اهورامزدا و جهانبینی میترایی که روشنایی و تاریکی برای ما آوردند، مار را همیشه به این سو بردند که بپنداریم یا چنین است یا چنان. خودمان که نمی توانیم بد و اهریمن و تاریکی باشیم، پس این دیگران هستند که چنین-اند و چنان-اند.

امروز هم اگر باز اندیشی نکنیم و تنها چشم به باورهای این و آن داشته باشیم و به خود نیاییم و خود را باز نیابیم و خود را پاسخگوی شوربختی خود ندانیم، هیچ چیز هرگز درست نخواهد شد.

من خودم را پاسخگوی همه-ی نابسامانیهای امروز کشورم می دانم!


پارسا مرزبان
 
آخرین ویرایش:

Mans0ur

New member
سلام.

اگه بر گردیم و نگاهی به خودمون و همین بحث های روزانه ای که غالبا در این جامعه شکل میگیره از توی تاکسی گرفته تا اداره و منزل بندازیم متوجه میشیم که همه ما یک توهم فانتزی مشترک داریم در مورد خودمون و اون اینه که همه ما سیاست مدارهای قهار ، اقتصاد دان های بزرگ ، مشاوران ناب و ... هستیم که در جای خودمون قرار نداریم و چه بسا که اگه ما سر جای خودمون باشیم چنان میکنیم و چونان.

انگار یادمون میره که همین ماها تو کارهای روزمره خودمون موندیم و سعی نمیکنیم به درستی وظیفه خودمونو انجام بدیم. خانوم بارون به یه جمله به درستی اشاره کردند: مردم کیست ؟ طبیعاتا هر کس باید از خودش شروع کنه و وظیفه خودشو به درستی انجام بده.

ولی ذکر یه نکته ای اینجا خالی از لطف نیست که برای فرهنگ بیمار هم باید کاری کرد. باید فکری به حال این فرهنگ بیمارمون بکنیم. مهم تر از همه فکری به حال این فکر بکنیم. افکار پوسیده ای که مانع رشد میشه. حتی مانع رشد خودمون چه برسه به رشد جامعه. خانوم بارون عزیز. دوستان گرامی ، درسته که جامعه متشکل از مردمی هست که همین مردم رو خودمون شکل میدیم ولی من بر حسب کارم و بودن تو دل همین مردم خدمتتون عرض میکنم که سطح فکر و نوع نگرش همین مردم نسبت به هم متفاوته. چه کسی مسئول رشد این تفکر و ساختن اندیشه هاست ؟ چه کسی باید حداقل باور های یک جامعه برای ساختن رو تو اذهان این مردم زنده کنه ؟

به کی قسم بخورم که هنوز ملت ما نمیدونن که مسئولن. این جمله رو درک نکردن که در قبال جامعه خودشون و پیشرف و پسرفت اون مسئولن. حتی یک سهم کوچک در حیطه کاری که خودشون دارن. پس طبیعاتا نخبگان و مسئولینی که در سیاست گذاری ها و اتخاذ تصمیمات کلان هر کشوری نقش دارند هم مسئولن. مسئول فهماندن این نکته به من که " من مسئولم " .

باور کنید بارها دیدم که یکی داره تلاش میکنه کارشو به درستی انجام بده ولی کم کم انگیزه هاشو از دست میده. چرا ؟ خودتون بهتر میدونید.
وقتی کارمندی بخاطر کم کاری مواخذه نمیشه و هیچ تفاوتی بین اون و کسی که کارشو درست انجام میده وجود نداره ، وقتی فروشنده ای بخاطر گران فروشی توبیخ نمیشه و همه استدلالش اینه که اگه گرون میدم نخر. وقتی استاد دانشگاهی به جرم اینکه باقی بچه ها پول دادن بهش و تو ندادی تورو میندازه ، وضع درست نمیشه که هیچ بدتر هم میشه. پس کسانی که باید بر اینها نظارت داشته باشند کجان ؟ همین مورد آخر رو در نظر بگیرید. واسه خود من اتفاق افتاد. اعتراض به مسئولین دانشگاه هم افاقه ای نکرد. فکر میکنید پس فردا که این دانشجویان فارغ التحصیل شدن چه دیدگاهی پیدا میکنن؟

فقط وجدان داشتن من نوعی و شما کافی نیست. فقط وظیفه شناس بودن تک تک ماها کافی نیست. اینو بدونید که اگه نظارتی نباشه و اگه ترس از نظارت نباشه بهترین مردمان و وظیفه شناس ترین مردمان هم کارشون رو به درستی انجام نمیدن. این طبیعیه. چون هر کسی دنبال منفعت بیشتره. این خصلت آدمیه. میدونم که الان میگید که بدنه دولت و مسئولین رو هم همین مردمی که ما هستیم تشکیل میدن. میدونم. ولی یادتون باشه مسئولین فردای این جامعه ، کسانی که در آینده از دل همین مردم میشن مسئولین و نخبگان این جامعه و مسئولیت اداره و فرهنگ سازی به دست اونها میفته همین کسانی هستن که امروزه آموزش درستی ندیدند ، فکرشون رشد پیدا نکرد ، و چیزهایی دیدند که علی رغم اشتباه بودن شده یه متد و روش برای پیشبرد کارها.

اگه من مسئولم. اگه تو مسئولی. نخبگان ما و دانشمندان ما هم پا به پای توده مردم مسئولن.

من مقصرم.
ولی باز هم مقصر داریم. دانشمند و نخبه ای که پا به پای توده ، مسئولیت خودشو انجام نداد . او باید به مردم "آگاهی " و "شناخت " و "جهت " می داد که نداد.


تا بوده همین بوده.
 

parisa

متخصص بخش
ممنون بابت مطلبتون
منم حرفی ندارم جزاین که یک باردیگه امضای منو بخونید
 

پارسا مرزبان

متخصص بخش ادبیات



بيــــا تا جهــــان را به بــد نسپريم
!
فردوسی







من خود را پاسخگوی همه-ی آن چیزهایی می دانم که در پیرامون من هستند و از آنها بیزارم. جهانی که من می بینم، پدید آمده از درون من است. اگر در جهان چیزی هست که از آن بیزارم، از خودم می پرسم: در من چیست که ناپاک است و مایه-ی این شده است تا من در جهان برون از خود، بدی ببینم. اگر روزی درون من پاک پاک شود من دیگر بدی نخواهم دید. من پاسخگوی انسانیت هستم. پاسخگوی ناپاکیهای پدران و مادران خودم تا هزاران هزار سال پیش. خدا ریشه-ی من است. من انسان هستم، من از خدا روییده-ام. من از خدا هستم. ناپاکیها از کجا می آیند اگر من از خدا هستم؟ ناپاکیهای درون من همه-ی آن برنامه-ها و نرم افزارهایی است که در درون من از سالهای سال پیش به جای مانده است. یادها و خاطره-های تلخ همه-ی انسانیت است. من باید که خودم را از این نرم افزارها رها کنم. باید آنها را پاک کنم. آنها دیگر کاربردی برای من ندارند. اگر من این کار را نتوانم انجام دهم پس چه کسی خواهد توانست. من پاسخگوی همه-ی بدیهای پیرامون خودم هستم. باید درون خودم را پاک کنم. به جای دیگران را مقصر و گناهکار دانستن، از خودم آغاز می کنم. اگر من نتوانم پس چه کسی خواهد توانست؟



پارسا مرزبان





 
بالا