• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

نابغه اي متفاوت

Last Star

متخصص بخش روانشناسی
دکتر تمپل گراندين تمپل گراندين در سال 1947 در آمريکا متولد شد. او يک پزشک در زمينه علوم جانوري، پروفسوري در دانشگاه ايالت کالارادو، عضو مرکز اطلاعات و تحقيقات اوتيسم و مهمترين نويسنده و مشاور براي رفتار حيوانات اهلي مي باشد. گراندين به خاطر کارهايش در حمايت از اوتيسم بسيار معروف شده است او همچنين مخترع Sqeeze machine (ماشين فشار) است. اين دستگاه براي آرام کردن افرادي که حس هايشان تند است طراحي شده است.
زندگي گذشته و آموزش

گراندين در بوستون ماساچوست بدنيا آمد. او در سال 1950 تشخيص اوتيسم گرفت. او در سن دو سالگي آسيب مغزي تشخيص داده شده بود. مادر گراندين با پزشکي صحبت کرد که به او گفتار درماني را پيشنهاد کرد. او شخصي را استخدام کرد که ساعات زيادي را براي آموزش و بازي با گراندين و خواهرش صرف مي کرد. گراندين تا 5/3 سالگي صحبت نمي کرد، به جاي برقراري ارتباط جيغ مي زد و هياهو مي کرد. در سن 4سالگي، گراندين صحبت کردن را شروع کرد و پيشرفت کرد. او خودش را موفّق مي دانست و دوستان قابل اعتمادي در مدرسه ابتدائي داشت. به هرحال، گراندين مي گويد مدرسه راهنمايي و دبيرستان بدترين قسمت زندگي او است. درکودکي هر شخصي او را اذيّت مي کرد. در آن زمان، وقتي در خيابان قدم مي زد، او را مسخره مي کردند و به او مي گفتند ((ضبط صوت)) چون او همه چيزها را چندين بار تکرار مي کرد. گراندين مي گويد ((حالا از آن موضوع خنده ام مي گيرد ولي قبلاً واقعاً آزارم مي داد)). تمپل گراندين مي دانست که متفاوت است. او به جاي فکرکردن به لغات از تصاوير استفاده مي کرد. تمپل هزاران تصوير در ذهن خود ذخيره کرده بود. وقتي کسي لغتي براي او مي گفت او تصوير مربوط به آن را پيدا مي کرد. وقتي تمپل مي خواست چيزي بگويد تصوير را به لغتي که گفته شده بود تبديل مي کرد. به خاطر همين توانايي، تمپل و حيوانات خيلي خوب يکديگر را درک مي کنند.

گفتگوي تمپل گراندين با Msnbc.com:

فکر مي کنيد در کدام قسمت از طيف اوتيسم قرار داريد؟

در حال حاضر نسبت به زمان کودکيم کمتر اوتيسم هستم. يادم مي آيد بعضي رفتارها مثل کندن کرک هاي فرش و چرخاندن بشقاب ها را براي ساعت ها انجام مي دادم، نمي خواستم لمس شوم، تا حدود 4 سالگي صحبت نمي کردم، جيغ مي زدم و جنب و جوش زيادي داشتم اما وقتي بزرگ شدم، بهبود پيدا کردم. سال ها گذشت تا من تشخيص دادم مردمي که در حال صحبت کردن هستند، ممکن است خواستار توجه من باشند، اما نمي دانند که براي من غير قابل تحمّل و مشکل است که به آن ها نگاه کنم زيرا اين کار آرامش مرا به هم مي زند و به طور وحشتناکي باعث ترس من مي شود و اين ترس زماني کاهش مي يابد که با مردم فاصله داشته باشم.

چه چيزي باعث بهبود شما شد؟

افرادي در زندگي ام بودند که به من کمک کردند مادرم، خاله ام و معلمم. من يک گفتار درمانگر خصوصي داشتم که انفرادي با من کار مي کرد و شخصي که همه ي روز را با من سپري مي کرد و بازي مي کرد. در سي سال اخير داروي ضد افسردگي با دوز پايين استفاده مي کردم. هرگز دوز آن را زياد نکردم. آن دارو به حمله هاي ناگهاني من کمک مي کرد. موضوعي که خيلي اهميت داشت اينکه مرا با چيزهاي جديد آشنا مي کردند. از اينکه به دامپـروري خاله ام بروم خيلي مي ترسيدم اما مادرم به من مي گفت بايد براي 2 هفتـه يا همه تابستان به آنجا بروي. از اينکه بايد همه تابستان در آنجا مي ماندم ناراحت مي شدم. آن موقع بود که در مورد گاوها آگاهي پيدا کردم. من مي توانستم بين ترس هاي آنها و رفتارهايشان ارتباط برقرار کنم. من يک متفکر ديداري هستم نه يک متفکر مبتني برگفتار. "تصاوير زبان اول من است و کلمات زبان دوم من" مغز من شبيه تصاوير گوگل است. اگر شخصي کلمه کارخانه را بگويد، اکثر افراد به يک مکان نا معلوم فکر مي کنند اما من به جزئيات هرکارخانه اي که تا حالا ديده ام فکر مي کنم.


آيا مشاهده گله هاي گاو در شما ايده ((ماشين فشار)) را براي کاهش استرس در کودکان اوتيسم بوجود آورد؟

من گله گاوي را ديدم که در يک شيب تند تحت فشار، منتظر خدمات دامپزشکي بودند. بعضي از حيوانات وقتي بدنشان تحت فشار قرار مي گيرد آرامتر مي شوند. من نسخه نخستين اين دستگاه را وقتي که 18 ساله بودم براي خودم ساختم و فهميدم اگر حدود 15 دقيقه آن را استفاده کنم، احساس بهتري دارم و آرامش مي گيرم. حالا برنامه ها و افراد زيادي اين دستگاه را استفاده مي کنند.


شما فکر مي کنيد اکثر افراد اوتيسم به چه کمک هايي نياز دارند؟

بچه هاي کوچک، مخصوصاً 2 تا 5 سال، نياز به تعاملات انفرادي با يک معلم مجرب را دارند. شما نياز به شخصي داريد که به فرزندتان آموزش دهد. بدترين چيز اين است که شما هيچ کاري با فرزندتان نداشته باشيد. شما نبايد به کودکتان اجازه دهيد تمام روز بنشيند و تلويزيون تماشا کند.


تجارب تمپل گراندين

من در اين گزارش تجاربم را در مورد خود بيان خواهم کرد. بحث اصلي من شامل مشکلات حسي، تفکر بينايي و مشکلات ارتباطي است.


حساسيت هاي بينايي و صوتي:

در مورد خودم بايد بگويم شنوايي من شبيه به آمپلي فاير و ميکروفن، صدا را تقويت مي کرد. در اين صورت من دو انتخاب بيشتر نداشتم يا بايد اجازه مي دادم گوش هايم غرق درصدا شوند و يا اينکه آنها را مي بستم. مادرم مي گويد که بعضي وقت ها من شبيه يک نا شنوا عمل مي کردم اما ارزيابي هاي شنوايي هيچ نوع مشکلي را نشان نمي دادند. به راستي من توانايي تعديل محرک هاي شنيداري را نداشتم و به اين نتيجه رسيده بودم که اگر مشغول انجام رفتارهاي اوتيستيک شوم مانع دريافت صداهاي دردناک خواهم شد.گاهي من صدا را تعديل مي کنم. براي مثال زماني که در يک ماشين به يک آواز گوش مي دهم، بعد متوجه مي شوم نيمي از آواز را بي اختيار حذف کرده ام اما اين کار را در دانشکده که مجبورم درس را دقيق بنويسم نمي توانم انجام دهم. در ادارات شلوغ يا در فرودگاه ها با تلفن نمي توانم صحبت کنم در حالي که سايرين به خوبي اين کار را انجام مي دهند. من نيز صدا را در تلفن غربال مي کنم. افراد اوتيستيک با مشکلات پردازش شنيداري شديد قادر نيستند يک گفتگو را در لابي يک هتل آرام بشنوند. افراد اوتيستيک از صداهايي که گوش آنها را آزار مي دهد بايد محافظت شوند. صداهاي ناگهاني و بلند براي آنان مانند مته ي دندانپزشکي که به يک عصب اصابت مي کند، مي ماند. کودک اوتيستيک در مقابل صداهايي که گوش او را آزار مي دهند واکنش هايي مثل گرفتن گوش ها، از جاپريدن و يا افزايش ضربان را نشان مي دهند. من هنوز مکانهاي پر سر و صدا مانند فروشگاه ها و سالن هاي ورزشي را دوست ندارم. صداهاي ممتد و بلند نظيرصداي هواکش، دستشويي و سشوار برايم آزاردهنده است. شايد بتوانم گوش هايم را ببندم و از هر صدايي کناره گيري کنم اما مطمئناً نمي توانم مانع ايجاد فرکانس هاي خاص بشوم. براي يک کودک اوتيستيک غير ممکن است با صداهاي متعدد و آزار دهنده که در يک کلاس درس از طريق مغزش دريافت مي کند، تمرکز نمايد. (صداهايي که شبيه صداي موتور جت آزاردهنده هستند) صداي جيغ بدترين حالت است. شايد يک صداي خفيف اثرکمتري بر من داشته باشد، اما بر هم زدن و هو کردن گوش مرا آزار مي دهند. در دوران کودکي معلم سر خانه من از ترکاندن يک پلاستيک جهت تنبيه من استفاده مي کرد.
صداهاي ناگهاني و بلند براي من بسيار آزار دهنده بودند. ترس از صداهايي که گوش را آزار مي دهند علّت بسياري از رفتارهاي ناهنجار کودکان اوتيستيک، مانند قشقرق مي باشد. بعضي از آنها به دليل اينکه از صداي تلفن مي ترسند مي خواهند آن را بشکنند. بسياري از رفتارهاي نامطلوب در اين کودکان حکايت از وجود صداي آزار دهنده در محيط آنها دارد.گاهي ممکن است اين رفتارها ساعت ها قبل از بروز صدا اتفاق بيفتد. برخي صداها مانند صداي زنگ مدرسه، صداي آتش نشاني، سوت بخار، سر و صداي زمين بازي، جيغ و داد، صداي ميکروفن و صداي کشيدن صندلي روي کف اتاق از جمله صداهاي شايع مي باشند که علت ناراحتي بسياري از کودکان اوتيستيک مي باشند. در دوران کودکيم از رفتن به داخل قايقي که ما را براي تعطيلات تابستاني مي برد مي ترسيدم. زمانيکه صداي موتور قايق بلند مي شد خود را به کف قايق پرتاب مي کردم و جيغ مي کشيدم.


مشکلات لمسي

زماني که ديگران سعي در آغوش گرفتن من داشتند من خود را کنار مي کشيدم. زيرا تماس باعث مي شد امواج جزر و مدي سخت و فشار آوري ازآن محرک لمسي به بدن من فرستاده شود. مي خواستم احساس خوبي داشته باشم اما زماني که آنها مرا نگه مي داشتند اثر فشارآوري بر سيستم عصبي من داشت و احساس بيش تحريکي، علّتي براي اجتناب من مي شد. يک خارش خفيف و يا گرفتن ناخن که اغلب مردم نسبت به آن بي توجه هستند براي من شکنجه آور بود. تماس زيرپوش با بدن من شبيه کشيدن يک کاغذ سمباده روي پوست من مي ماند. شستن موها براي من بسيار ترسناک بود. وقتي مادرم موهايم را مالش مي داد مانند اين بود که پوست سر من مي خواهد کنده شود. انطباق با لباس نو برايم مشکل بود. بايد چندين روز آن را مي پوشيدم تا احساس پوشيدن لباس نو را نداشته باشم در حالي که ساير مردم بعد از پنج دقيقه خود را با يک لباس نو انطباق مي دهند. پوشيدن يک زير پوش نو ناراحتي بسياري برايم ايجاد مي کرد. بايد قبل از پوشيدن آن را مي شستم. به جاي شلوارک بايد شلوار بلند مي پوشيدم زيرا دوست نداشتم احساس کنم پاهاي من با يکديگر تماس دارند.


استفاده از تجسم

تفکر بينايي يک ذخيره ارزشمند و بزرگي در زندگي من مي باشد که به واسطه آن توانسته ام طراح تجهيزات چهارپايان اهلي باشم و در اين زمينه در سطح بين المللي شناخته شده هستم. ترسيم با مهارت و استادانه تجهيزات چهارپايان و يک حياط براي حيوان کار آساني براي من مي باشد من تصاويري از تجهيزات تمام شده و کامل را به صورت يک کل در تخيّلم ترسيم مي کنم و تصورمي کنم که براي مثال چگونه سيستم ها بايد با اندازه متفاوت گله حيوانات کار کنند. به عنوان يک کودک و بزرگسال جوان خيلي خوب تجهيزات را مي سازم اما زمان زيادي صر ف مي شود تا ياد بگيرم چگونه خطوط سمبوليک در طراحي مهندسي يک خانه يا يک قطعه از تجهيزات که در تصور من بود، با هم ارتباط پيدا مي کنند. بعد از اينکه ياد گرفتم نقشه هاي مهندسي را بخوانم توانستم سمبولهاي طراحي مربوط به يک ساختمان را به تصور در آورم. وقتي 28 سال داشتم طراحي من به دليل مشاهده يک مرد طراح ماهر، رشد پيدا کرد، ابتدا قلمي مشابه قلم او خريدم و سبک او را تقليد کردم ولي طرحي را که من ساختم يک طرح جديد بود. تفکر بينايي يک روش سريع تفکر نيست بلکه نياز به زمان دارد. تفکر بينايي با تيز هوشي نيزرابطه دارد. آلبرت انيشتن يک متفکر بينايي بود. او در دوره دبيرستان در دروسي که وابسته به زبان بود شکست خورد و روش مطالعه او مبتني برتفکر بينايي و تجسم بود. تئوري نسبيت او بر تخيل بينايي بنا شده است. تاريخچه خانوادگي انيشتن سابقه موارد زيادي از اوتيسم، ديس لکسيا، آلرژي غذايي، تيزهوشي و استعداد موسيقي را نشان مي دهد.



ارتباط

جيغ زدن تنها راه ارتباطي من بود. وقتي بزرگسالان مستقيماً با من صحبت مي کردند مي توانستم آنچه که آنها مي گويند را درک نمايم، اما زماني که آنها با يکديگر صحبت مي کردند صداي آنها براي من نامفهوم بود، من کلماتي را در فکرم داشتم و مي خواستم آنها را بيان کنم ولي نمي توانستم. زماني که مادرم از من تقاضاي انجام کاري را مي کرد من اغلب جيغ مي زدم. در مقابل آنچه که برايم زحمت داشت، قشقرق به راه مي انداختم. اين تنها راه براي بيان اوقات تلخي من بود. اگر مايل به پوشيدن يک کلاه نبودم تنها راه ارتباطي من اين بود که کلاه را به کف اتاق پرت نمايم و جيغ بزنم. هر زماني که معلم با شيئي به طرف من اشاره مي کرد مي ترسيدم، زيرا فکر مي کردم که او آن شيئي را مي خواهد در چشم من فرو کند.گفتار درمانگران مرا در يک وضعيت داراي استرس کم قرار مي دادند تا مجبور به بيان کلماتي شوم. آنها به طور آرام چانه مرا با دست نگه داشته و از من مي خواستند به آنها نگاه کنم و صداهاي مشخصي را بيان کنم. گفتار درمانگر مي دانست که چگونه و به چه ميزان مداخله کند. اگر فشار سختي را وارد مي کرد من جيغ مي زدم و اگر فشار به اندازه کافي وارد نمي کرد پيشرفتي حاصل نمي شد. اين تکنيک ها را در برنامه هاي مختلف افراد اوتيستيک ديدم. وقتي شروع به صحبت مي کردم مصوت ها را با تأکيد و فشار بيان مي کردم. براي مثال به جاي گفتن توپ روي "تو" به شدت تأکيد مي کردم. گفتار درمانگران صداهاي صامت را با کشش و امتداد برايم بيان مي کردند تا به خوبي آن را درک نمايم. براي مثال براي گفتن کلمه فنجان، آنها مي گفتند ف ف ف ن ن ن ج ج ج ا ن ن. مصوت ها براي شنيدن آسانتر از صامت ها بودند.
 

ice star

مدیر بخش زبان انگلیسی

تايپيك تائيد شد

 
بالا