• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

نابیناهایی که دنیا را تکان دادند

Shah_d 14

متخصص بخش مسابقات
خودت می‌دانی که با همه فرق می‌کنی. برای تو که نمی‌بینی، دویدن مثل بچه‌های دیگر و بدون هیچ ترسی، یک آرزو می‌شود. برای تو که نمی‌شنوی، ورود به دنیای موسیقی، یک فکر محال به نظر می‌رسد و برای تو که راه نمی‌روی، نگاه دیگران وقتی که روی چرخ‌های یک ویلچر نشسته‌ای، آزاردهنده‌ترین نوع توجه به نظر می‌رسد. خب... حالا 2 راه وجود دارد اولی، اگر خودت را در اتاقت حبس کنی که هیچ کدام از این اتفاقات آزاردهنده نمی‌افتد اما راه دیگری هم هست؛ اگر خودت را باور کنی، می‌توانی با وجود کاستی‌های کوچک جسمی،‌ دنیا را تکان بدهی مثل نابینایی که نقاش شد و در تاریخ ماند یا موسیقی‌دانان ماندگاری که بی‌نیاز از بینایی و تنها با کمک حس‌شان در تاریخ هنر ماندگار شدند. اگر این ادعاها را باور نمی‌کنی،ادامه متن را بخوان.



helen-keller-image.jpg

اولین زن نابینا و ناشنوایی که به کالج راه یافت

هلن کلر (۲۷ ژوئن ۱۸۸۰- یکم ژوئن ۱۹۶۸

بیماری مننژیت زندگی هلن کلر را تغییر داد. زمانی که او یک سال و نیم داشت، این بیماری بینایی و شنوایی هلن را از او گرفت و باعث شد که او برای سال‌های طولانی، قدرت برقراری هیچ ارتباطی با دنیای خارج را نداشته باشد. محدودیت‌های جسمی باعث می‌شد دیگران توانایی ارتباط برقرار کردن با او را نداشته باشند و البته خودش هم با مقاومت شدید در برابر کسانی که برای آموزش به خانه‌شان می‌آمدند، آن‌ها را فراری می‌داد و در برابر کسی که می‌خواست او را ادب کند، خودش را به زمین می‌انداخت و از حنجره‌اش صداهای گوشخراشی درمی‌آورد که غیرقابل تحمل بود؛ بزرگ‌ترین حربه‌اش هم این بود که سر خود را به شدت به زمین می‌‌کوبید و وقتی کار به اینجا می‌‌رسید که او را به حال خود رها می‌‌کردند تا هر کاری که دلش می‌‌خواهد بکند. شاید چنین اتفاقی می‌توانست برای یک کودک معمولی پایان زندگی باشد اما هلن کلر تسلیم سرنوشتش نشد.


پدر و مادرش که روزهای سختی را در کنار این کودک سرکش می‌گذراندند، با «الکساندر گراهام بل» - که آموزگار ناشنوایان بود- تماس گرفتند اما گراهام بل با دیدن هلن، او را ستایش کرد و به نبوغش پی برد. به پیشنهاد او، هلن را با آموزگار جوانی به نام «آنا سولیوان» آشنا کردند که او هم بینایی نسبتا کمی داشت. سولیوان اولین کسی بود که توانست یک راه ارتباطی میان هلن و دنیای بیرون برقرار کند. هلن سرکش با تلاش معلم جدیدش رام شد. او نشانه‌هایی را کف دست هلن فشار می‌داد و هلن هم در کمال تعجب دیگران، نشانه‌ها را درک می‌کرد و سرانجام هم به کمک همین معلم، به یکی از مشهورترین زنان جهان تبدیل شد.

هلن کلر به کالج «رانکلیف» رفت و با کمک سولیوان که سخنرانی‌ها را روی کف دستش نشان می‌‌داد، توانست مدرک خود را بگیرد. به گزارش برترین ها هلن در خانواده ثروتمندی به دنیا آمد و توانایی کمک گرفتن از بهترین معلم و استعداد ذاتی خودش باعث شد که او نخستین نابینا و ناشنوایی باشد که به عنوان دانشجوی برجسته از کالج فارغ‌التحصیل شده است.

در سال 1952 میلادی، مدال طلای موسسه ملی علوم اجتماعی به او داده شد. در سال 1953 میلادی هم مراسم بزرگداشتی در دانشگاه «سوربون» فرانسه برای او برپا شد و در سال 1964 میلادی بالاترین نشانه گرامیداشت کشوری ایالت متحده یعنی مدال آزادی ریاست جمهوری، از طرف رئیس جمهور وقت، «جانسون» به هلن کلر داده شد.

هلن کلر که کتاب‌ها و مقالات بسیاری در مورد افرادی که مانند او محدودیت‌های جسمی داشتند نوشته است، بنیادها و انجمن‌هایی را هم از خود به یادگار گذاشته که هدف آن‌ها پایان بخشیدن به مشکل نابینایی است. به یاد او که یکی از توانمندترین معلولان جهان بوده، جایزه‌ هلن به کسانی داده می‌‌شود که زندگی‌شان را وقف پژوهش در موضوع نابینایی می‌کنند.


aa76ad82363c2fe5636600c851b75580.jpg

نقاشی که بهترین اثرش را در نابینایی کشید

کلود مونه (۱۴ نوامبر ۱۸۴۰- 5 دسامبر ۱۹۲۶)

بیشتر از 60 سال بدون هیچ نقصی نقاشی کرد و توانست به عنوان بنیانگذار نقاشی امپرسیونیست فرانسوی شناخته شود اما از سال ۱۹۰۷ آرام‌آرام بینایی‌اش را از دست داد. به گزارش برترین ها حتی در شرایطی که وضعیت بینایی‌اش هرروز بد‌تر می‌شد، هیچ وقت از نقاشی کردن دست نکشید. برای او که چند دهه با چشمانی باز نقاشی کرده بود، نابینایی دلیل ترک حرفه‌‌اش نشد و در پایان زندگی‌اش و در حالی که کاملا نابینا شده بود، یکی از مشهور‌ترین آثار خود با عنوان «نیلوفرهای آبی» را نقاشی کرد.گرچه پدرش دوست داشت که او مانند دیگر اعضای خانواده‌شان مغازه‌ای داشته باشد، اما او به دبیرستان هنر لوهاور رفت. در سال‌های ابتدای کارش، با زغال تصاویری می‌کشید و آن‌ها را به قیمت 10 یا 20 فرانک می‌فروخت. اولین معلم او در زمینه نقاشی ژاک فرانسوا اوشار از شاگردان نقاش معروف ژاک لویی داوید بود.

کلود مونه از همان آغاز کارش به شهرت نرسید و موفقیت چشم‌گیری پیدا نکرد. او از آن دسته هنرمندانی نبود که در همان کودکی بدرخشد و تفاوت قابل توجهی با کودکان دیگر داشته باشد. انگار او به یک جرقه نیاز داشت تا فعالیت‌های هنری‌اش دگرگون شود و نامش در تاریخ هنر ماندگار شود. این جرقه بالاخره به زندگی او هم رسید. در سال‌های 7-1856 تحولی در فعالیت‌های او آغاز شد. در این سال نقاشی به نام «اوژن بودن» الهام بخش او شد و نقاشی رنگ و روغن را به مونه آموخت. بودن تکنیک‌های نقاشی در فضای باز را هم به مونه آموخت و کمک کرد تا این نقاش معمولی یکی از تاثیر‌گذار‌ترین نقاشان جهان شود و نامش در کنار هنرمندان بزرگ ماندگار شود.


andrea-bocelli05.jpg



برنده نابینای جایزه 40میلیون کپی

آندری بوچلی (تولد: ۲۲ سپتامبر ۱۹۵۸)

او هم یک نابینای مادرزاد نبود اما حادثه‌ای که در یک بازی فوتبال برایش پیش آمد باعث شد در ۱۲ سالگی نابینا شود. با وجود تسلط به پیانو، فلوت و ساکسیفون در مدرسه نابینایان ادامه تحصیل داد و نه تنها در موسیقی، بلکه در تحصیلاتش هم موفق شد.به گزارش برترین ها او که مدرک دکترای حقوق را هم از آن خود کرده بود، در 40 سالگی توانست 2 جایزه بهترین خواننده ایتالیایی و بهترین راوی موسیقی کلاسیک از جشنواره موسیقی جهان در مونت‌کارلو را به دست آورد. بعد از ششمین آلبومش، تور‌هایی برگزار کرد و همینطور در کنسرت‌های خیریه شرکت کرد. او نخستین خواننده کلاسیکی است که رتبه اول تا سوم فهرست بهترین‌های کلاسیک را از آن خود کرده و در سال‌های فعالیتش همیشه در اوج مانده ‌است. این خواننده محبوب و متفاوت، ترانه‌های بسیاری را در کنار خوانندگان بزرگ جهان اجرا کرده است؛ خوانندگانی که گرچه از بزرگان موسیقی جهان بوده‌اند اما بودن در کنار آندری بوچلی برایشان یک افتخار هنری محسوب می‌شده است.

بوچلی در سال‌های فعالیتش به دعوت ملکه الیزابت، برای اجرای برنامه در جشن هنر سالانه سلطنتی شرکت کرد و همچنین یک جایزه ویژه برای فروش جهانی بیش از 40میلیون کپی به او تعلق گرفته ‌است.


stevie-wonder_2011_show_13032476700861.png

چشم نداشت، ولی از گوش‌ها و انگشت‌هایش بهترین استفاده را کرد

استیو واندر (تولد: ۱۳ می‌۱۹۵۰ میلادی)

«استیولند هاردِوی جودکینز» معروف به «استیوی واندر» چند هفته زودتر از آن‌چه انتظار می‌رفت، به دنیا آمد. به گزارش برترین ها این تولد زود هنگام باعث شد که او روزهای اول زندگی‌اش را زیر دستگاه مراقبت بگذراند و به دلیل تنفس اکسیژن زیاد در آن روز‌ها، بینایی‌اش را برای همیشه از دست داد. به این ترتیب او بدون آن‌که با یک نقص مادرزادی متولد شود، به دنیای معلولان راه پیدا کرد.

انگار استیوی واندر تنها برای متولد شدن عجله نداشت چراکه او مهارت‌های دیگری را هم خیلی زودتر از کودکان دیگر به دست آورد. او زودتر از آنچه که از یک کودک انتظار می‌رفت، به موسیقی گرایش پیدا کرد و به «کودک‌خارق‌العاده» مشهور شد. استیوی اولین آلبومش را در 12سالگی منتشر کرد و در 21سالگی توانست کمپانی تهیه و تولید موسیقی خودش را راه‌اندازی کند.

او که یکی از محبوب‌ترین خوانندگان سیاه پوست است، تنها مدیون صدای گرم و خارق‌العاده‌اش نیست بلکه اجرای نوعی از موسیقی عامه‌پسند هم باعث شده که استیو یک خانه جهانی و همیشه محبوب باشد.

استیوی واندر یکی از پرافتخارترین موسیقی‌دانان پاپ در نیمه دوم قرن بیستم است و تا به امروز 22 جایزه گرمی، یک جایزه یک عمر دست‌آورد گرمی و یک اسکار بهترین ترانه را دریافت کرده است و البته بیشتر از 30 ترانه‌ راه یافته به جمع 10 ترانه برتر روز را داشته است. او تا به‌حال 10آهنگ به‌عنوان شماره یک پرفروش‌ترین‌های موسیقی «پاپ» و 20 آهنگ به عنوان شماره یک پرفروش‌ترین‌های «آر‌اند‌بی» داشته است.

واندر تنها در دنیای صحنه مشهور نیست، بلکه محبوبیتش در میان سیاهان و دیگر ملت‌ها باعث شد او در سوم می‌‌سال 2009 ‌در «روز بین‌المللی افراد معلول» به عنوان «پیک صلح سازمان ملل» منتصب شود. او همچنین برای تشویق تغییرات و ابداعات برای کمک به معلولان «جوایز بینایی واندر» را تاسیس کرده است. به این ترتیب او نه تنها یک هنرمند محبوب و جهانی شد، بلکه با فعالیت‌های انسان‌دوستانه‌ای از این دست به عنوان یک چهره اجتماعی هم شناخته شد.

استیوی کسی نبود که به خاطر نقص جسمی‌اش خانه‌نشین شود. او نابینا شدنش را هم‌ هدیه‌‌ای از جانب خدا دانسته و معتقد است این اتفاق باعث شده تا او حس‌های دیگرش، از جمله حس شنوایی‌اش را تقویت کند. او که همیشه یکی از منتقدان تبعیض‌نژادی بوده، جایزه‌ اسکارش را هم به «نلسون ماندلا» تقدیم کرده است.


220px-Braille.jpg

خالق خط و کتاب‌های نابینایان

لوئیس بریل (4 ژانویه ۱۸۰۹- 6ژانویه ۱۸۵۲)

لویس بریل، کودک سالمی بود که در 3سالگی در اثر حادثه‌ای سلامتش را از دست داد. حتی بعد از درمان و معالجه، او نتوانست بینایی چشم چپش را به دست بیاورد. مدتی بعد پیش‌بینی پزشکان هم درست از آب درآمد و او به دلیل نفوذ عفونت به چشم راستش در ۴ سالگی بینایی‌اش را کاملا از دست داد.

با وجود این‌که بریل از خانواده مرفهی نبود و به خاطر حادثه دوران کودکی‌اش نابینا هم شده بود ‌اما به مدرسه رفت. به گزارش برترین ها تنها راه ارتباطی او با معلمش شنیدن صدا بود چراکه او قادر به خواندن و نوشتن نبود و در زمانی که مشغول تحصیل بود،‌ هیچ امکانات خاصی برای کودکان نابینا وجود نداشت. با این وجود او سرودها و اشعار را به خوبی حفظ می‌کرد اما این‌که نمی‌توانست پابه‌پای سایر همکلاسی‌هایش درس بخواند، مشکلی بود که او هم مانند هر کودک دیگری به سختی با آن کنار می‌آمد.

پدر لوئیس در نامه‌ای خطاب به یکی از موسسات خیریه، اوضاع و احوال خود و پسرش را برای آنان نوشت و علاقه فرزندش به تحصیل را برایشان شرح داد. بعد از یک ماه، نامه‌ای از موسسه خیریه برای لوئیس آمد که زندگی او را دگرگون کرد. این موسسه نوشته بود که می‌خواهد هزینه تحصیل او در مدرسه شبانه‌روزی نابینایان در پاریس را تامین کند. برای لوئیس و با شرایط خانوادگی‌ای که او داشت، تحصیل در چنین مدرسه‌ای یک افتخار و امتیاز بزرگ محسوب می‌شد و او هم توانست، قدر فرصتی که در اختیارش قرار گرفته بود را به خوبی بداند.

در سال 1822 زمانی که لوئیس 13 ساله بود با سربازی به نام کارل باربیر در مدرسه آَشنا شد. او شیوه نوشتن در شب را اختراع کرده بود که با کمک ضربه‌هایی که هر کدام مفهوم ویژه‌ای داشتند می‌توانست از طریقش در شب‌ها ارتباط برقرار کند. این اتفاق به انگیزه بریل برای اختراع خطش تبدیل شد. لوئیس بریل موفق به اختراع زبان و خطی شد که نابینایان ‌می‌توانستند با یادگرفتنش، با انگشتان دست‌های‌شان مطالب کتاب‌ها و مقاله‌ها را به راحتی بخوانند و توسط قلمی مخصوص که کاغذ را سوراخ می‌کند، آنچه را که می‌خواهند بنویسند. اختراع بریل نقطه عطفی در دنیای نابینایان بود،‌ زیرا با کمک‌های او نابینایان هم توانستند به دنیای مکتوب وارد شوند و زندگی ‌تازه‌ای را تجربه کنند.

بریل در 18 سالگی نخستین کتابش را چاپ کرد. او شروع به نوشتن کتاب‌هایی به زبان کودکانه، به خط خود کرد و به این ترتیب خط بریل را میان کودکان نابینا رواج داد. بعدها او توانست با سعی و کوشش فراوان معلم آموزشگاه نابینایان شود و به تدریس و آموزش خط خود بپردازد.

او تنها به اختراع خط اکتفا نکرد بلکه به خط بریل خود، علائم مربوط به ریاضیات و نت‌های موسیقی را هم اضافه کرد. هر چند الفبای بریل در زمان حیات لویی بریل به رسمیت شناخته نشد اما او توانست در سال‌ها و ده‌های بعد از مرگش، به عنوان یکی از تاثیر گذارترین نابینایان جهان شناخته شود.
 
بالا