الهه خورشید
متخصص بخش خانه و خانواده
والدين: فرزند ما هيچگاه نميتواند مخالفت با خواستههايش را قبول كند.
روانشناس: منظورتان چيست؟ ميتوانيد مثالي بزنيد؟
والدين: ما نميتوانيم به او «نه» بگوييم. اگر هميشه به خواستههاي او عمل كنيم، مشكلي در رفتار او بروز نميكند، ولي وقتي به او ميگوييم كه نميتواند هر كاري كه دلش ميخواهد انجام دهد، افسرده ميشود و نق ميزند و نميتواند گفته ي ما را بپذيرد. پسرمان سراسر هفته ي گذشته از ماشين ما استفاده ميكرد، ديشب هنگامي كه مجدداً تقاضاي ماشين كرد و ما رد كرديم ناراحت شده و با ما مشاجره كرد.
روانشناس: او به شما چه گفت؟
والدين: او با ناراحتي گفت كه ما خسيس هستيم ولي ساير والدين به فرزنداناشان اجازه ميدهند هر موقع كه خواستند از ماشين آنها استفاده كنند. او همچنين گفت كه ما هميشه ماشين را در اختيار برادرش قرار ميداديم ولي محدوديتهاي بيشتري در مورد او اعمال ميكنيم. ما برخورد منصفانهاي نداريم و موقعيت او را درك نميكنيم.
روانشناس: شما چكار كرديد؟
والدين: ما به او گفتيم كه به ماشين احتياج داريم و او نميتواند هر موقع كه هوس كرد از آن استفاده كند. خرج استهلاك ماشين زياد است و فقط براي مواقع ضروري است و او بايد در ساير موارد از وسايل نقليه ي عمومي استفاده كند. استفاده از ماشين براي پرسه زدن در خيابانها درست نيست. پس از مدتي مباحثه ي منطقي در مورد اينكه چرا نميتوانيم ماشين را به او بدهيم، ناراحت شديم كه چرا او نميتواند ما را درك كند.
روانشناس: بعد چه اتفاقي افتاد؟
والدين: چون هميشه حاضر جواب بود و دلايل ما را نميپذيرفت، كارمان به مشاجره كشيد و پس از مدتي از اين دعواها خسته شديم و كليد ماشين را به او داديم و از او خواستيم هر جا كه ميخواهد برود تا اين مشاجره خاتمه يابد.
از اين مثال چه درسي ميتوان آموخت؟
در مثال بالا اگر اين پسر به حرف والدينش گوش ميداد، از اتومبيل استفاده نميكرد. او با عصباني كردن آنها و بيتوجهي به جواب منفي آنها از اتومبيل استفاده كرد. دليل اينكه چنين رفتاري بروز ميكند (و ادامه مييابد) اين است كه اين برخورد براي آنها نتيجهبخش بوده است.
اجازه دهيد مثال ديگري بزنيم. كودكي است كه براي كوچكترين همكاري جرو بحث ميكند و هر بار كه چيزي از او خواسته ميشود به بهانههاي مختلف شانه خالي ميكند.
والدين: هر بار كه از دخترمان ميخواهيم كاري انجام دهد او اعتراض ميكند كه من برده شما نيستم. چرا بايد اين كار را بكنم؟ برادرم اين كار را نميكند. شما هميشه مرا وادار ميكنيد تا كارها را انجام دهم. ما كارهاي زيادي را در خانه به او واگذار نكردهايم ولي با وجود اين، هر بار كه چيزي از او ميخواهيم يا آن را پشتگوش انداخته و انجام نميدهد و يا جان ما را به لب ميرساند.
روانشناس: منظورتان چيست؟ ميتوانيد مثالي بزنيد.
والدين: يك شب از او خواهش كرديم تا سطل زباله را بيرون بگذارد. او غرولندكنان سطل زباله را به روي زمين كشيد و اتاق را كثيف كرد.
روانشناس: ولي او سرانجام سطل را بيرون گذاشت؟
والدين: بله ولي با غرغر و اعتراض كه چرا كاري را كه نميخواهم انجام دهم از من ميخواهيد.
روانشناس: پس از آن شما چه كرديد؟
والدين: سعي كرديم گلههاي او را ناديده بگيريم ولي او دستبردار نبود لذا برايش توضيح داديم كه چه زحماتي براي او كشيدهايم. از او پرسيديم اگر كاري از ما بخواهد و ما نق بزنيم و اعتراض كنيم او چه احساسي خواهد داشت. به او گفتيم در برابر كارهايي كه ما براي او ميكنيم انجام چند كار ناچيز در خانه وظيفه ي سنگيني نيست. او به غرغر كردن خود ادامه داد و ما را عصباني كرد و به اتاق خود رفت.
در موقعيتهاي فوق، درخواست من از والدين اين بود كه رفتار فرزندشان را تحليل كنند. آنها نبايد فقط به وجود يك رفتار نگاه كنند (خودخواهي در مثال اول و غر زدن و بدخلقي در مثال دوم) بلكه بايد به رويدادهاي قبل از يك رفتار و پيامدهاي پس از آن نيز توجه كنند.

با نگاهي به نتيجه ي نهايي رفتار ميتوان نخستين گام را در شيوه ي برخورد با آن برداشت. ما نه تنها بايد به طور مشخص به يك رفتار توجه كنيم (جزئي نگري) بلكه بايد پيشينه و نتيجه ي آن را نيز مدنظر قرار دهيم. توجه كردن به نتيجه نهايي رفتار بايد قبل از تلاش كردن براي تغيير آن باشد.