• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

هر بار كه‌ مي‌روي، رسيده‌اي‌

Maryam

متخصص بخش ادبیات
... پشتش‌ سنگين‌ بود و جاده‌هاي‌ دنيا طولاني مي‌دانست‌ كه‌ هميشه‌ جز اندكي‌ از بسيار را نخواهد رفت.

آهسته آهسته‌ مي‌خزيد، دشوار و كُند؛ و دورها هميشه‌ دور بود.


2005cat1.jpg


سنگ‌پشت تقديرش‌ را دوست‌ نمي‌داشت‌ و آن‌ را چون‌ اجباري‌ بر دوش‌ مي‌كشيد.

پرنده‌اي‌ در آسمان‌ پر زد، سبك؛ و سنگ‌پشت‌ رو به‌ خدا كرد و گفت: اين‌ عدل‌ نيست، اين‌ عدل‌ نيست.

كاش‌ پُشتم‌ را اين‌ همه‌ سنگين‌ نمي‌كردي. من‌ هيچ‌گاه‌ نمي‌رسم. هيچ‌گاه.

و در لاك‌ سنگي‌ خود خزيد، به‌ نيت‌ نا اميدي...

خدا سنگ‌پشت‌ را از روي‌ زمين‌ بلند كرد. زمين‌ را نشانش‌ داد. كُره‌اي‌ كوچك‌ بود

و گفت: نگاه‌ كن، ابتدا و انتها ندارد. هيچ كس‌ نمي‌رسد !

چون‌ رسيدني‌ در كار نيست. فقط‌ رفتن است.

حتي اگر اندكي. و هر بار كه‌ مي‌روي، رسيده‌اي.

و باور كن‌ آنچه‌ بر دوش‌ توست، تنها لاكي‌ سنگي‌ نيست، تو پاره‌اي‌ از هستي‌ را بر دوش‌ مي‌كشي؛ پاره‌اي‌ از مرا.

خدا سنگ‌پشت‌ را بر زمين‌ گذاشت... .

ديگر نه‌ بارش‌ چندان‌ سنگين‌ بود و نه‌ راهها چندان‌ دور.

سنگ‌پشت‌ به‌ راه‌ افتاد و رفت، حتي‌ اگر اندكي؛ و پاره‌اي‌ از «او» را با عشق‌ بر دوش‌ می كشيد...
 

rahnama

پدر ایران انجمن
انتخابی از انتخاب بسیار عالی مریم:گل:
چون‌ رسيدني‌ در كار نيست. فقط‌ رفتن است.

حتي اگر اندكي. و هر بار كه‌ مي‌روي، رسيده‌اي.

(لذت از مسیر زندگی)
 
بالا