نویسنده : مهدی رضایی
برگرفته از : کتاب آفرینش و مرگ در اساطیر/ تهران: انتشارات اساطیر۱۳۸۴
اساطیر اسکاندیناوى در بسیارى از داستانها و بنمایههاى خویش، فوقالعاده به اساطیر زرتشتى نزدیک است. در اساطیر زرتشتى در پایان جهان، به یک گرگ عظیمالجثه و یک مار غولپیکر برمىخوریم که در دوران «اورشیدر» و «هوشیدر ماه» از بین مىروند که این دو موجود عجیب در اساطیر اسکاندیناوى نیز ایفاى نقش مىکنند. در باورهاى مردمان اسکاندیناوى یک غول یا ضد خدا به نام «لوکى» وجود دارد که در آغاز جهان، توسط خدایان به بند کشیده شده است و در پایان جهان بندها را مىدرد و به نبرد با خدایان برمىخیزد و یادآور ضحاک ایرانى است که توسط فریدون در دماوند به بند کشیده شده است و در پایان جهان آزاد مىشود و باعث ویرانى بخشى از آفرینش و برهم زدن نظم جهان مىگردد. در اساطیر زرتشتى در پایان عمر جهان، هر خدا با ضد خویش به نبرد برمىخیزد و آن را نابود مىکند، شبیه این حادثه را مىتوان در اساطیر اسکاندیناوى سراغ گرفت، با این تفاوت که در عقاید اسکاندیناویها همیشه خدایان پیروز نیستند؛ مثلاً «فریا» به نبرد «سورت» مىرود که چون خوب مسلح نیست از ابر بر خاک مىافتد؛ «تور» با «یورمون گاند»، مار غولپیکر جهانى، نبرد مىکند که زهر مار او را از پاى در مىآورد و «اودین»، خداى بزرگ، طعمه گرگ «فنریر» مىشود. در اساطیر هر دو ملت سخن از زمستانهاى طولانى در میان است که به خاطر طولانى بودن آن زمستانها، عده بىشمارى از مردمان هلاک مىشوند. در این هنگام است که قهرمانانى که به عنوان یاریگر خدایان براى چنین روزى نگهدارى شدهاند به یارى خدایان مىآیند. براساس اساطیر ایرانى، «ور» که ساخته جمشید است، در گرد آمدهاند تا پس از این زمستانهاى طولانى به روى زمین آیند و دوباره جهان را از مردمان پر سازند تا در نبرد نهایى، یاور خدا، اهورا مزدا، و دیگر ایزدان باشند. در اساطیر اسکاندیناوى نیز، جنگجویان زبده، که توسط «اودین» انتخاب شدهاند در تالارى بزرگ گردهم آمدهاند تا در نبرد نهایى یاریگر او باشند.
اساطیر اسکاندیناوى به خاطر این که در قرن دهم میلادى؛ یعنى هنگامى که مسیحیت در آن منطقه رواج یافته بود، مکتوب و منظوم شدهاند از تأثیر این دین برکنار نماندهاند؛ مثلاً قبل از حوادث پایانى جهان، سخن از وحشتى است که در باورهاى مسیحى با آمدن ضد مسیح یا دجال شکل مىگیرد. خورشید به تیرگى مىگراید؛ ستارگان داغ از آسمان فرو مىافتند و آتش تا به آسمان زبانه مىکشد. نمونههاى همه این حوادث را در روایات مسیحى مىتوان یافت.
واقعه پایان جهان در باور اسکاندیناویها، «رگناروک» (سرنوشت خدایان) نام دارد. در حوادثى که در پایان جهان رخ خواهد داد، خدایان از بین خواهند رفت و روزگار نهایى این جهان با نشانههایى هولناک آغاز و زمستانى سخت حادث خواهد شد که «فیم بولوتر»؛ به معنى «زمستانى هیولایى»، نامیده مىشود سه زمستان پى در پى که هیچ تابستانى در بین آنها نخواهد بود. کشمکش، سراسر جهان را فرا خواهد گرفت، حتى درون خانهها. ماه و خورشید در آسمان با هم مسابقه خواهند داد، در حالى که گرگها، آنها را دنبال مىکنند تا بخورند. یکى از گرگها خورشید را قورت خواهد داد که باعث مصیبت انسانها خواهد شد. گرگى دیگر ماه را مىگیرد و مانع از حرکت او مىشود. ستارگان از آسمان بر زمین فرو خواهند افتاد. سراسر زمین و کوهها چنان به لرزه درخواهند آمد که درختان از زمین کنده خواهند شد. بر اثر این لرزشها، زنجیرها از هم مىدرند و گرگ «فنریر» آزاد مىشود. مار جهانى، «یورمون گاند» با حالتى هجومى از اعماق دریا بالا مىآید و امواجى عظیم پدید مىآورد که کشتى «ناگل فار»۴ را به این طرف و آنطرف پرتاب مىکند. این کشتى حامل غولى به نام «هرایم» است که معلوم نیست چه کسى است. «لوکى» که از بند رها شده است سکاندار آن کشتى است. گرگ «فنریر» دهان را چنان باز کرده که آرواره بالایش بر آسمانها و آرواره پائینش بر زمین است. «همیدال»، یکى از خدایان، در شیپور خود مىدمد تا خدایان را به شوراى جنگ فرا خواند. این شیپور و دمیده شدن در آن گویا از عناصرى است که از باورهاى مسیحى وارد اعتقادات این مردم شده است.
زیرا در مکاشفه یوحنا، از دمیده شدن در شیپور سخن به میان آمده است. خدایان مسلح مىشوند، اما دیر شده است. «فریا»، الهه عشق، با «سورت» نبرد مىکند، اما به خوبى مسلح نیست و از ابر بر زمین مىافتد. «تور» سعى مىکند «یورمونگاند» را از بین ببرد، اما مغلوب زهر هیولا مىشود و جان مىسپارد. «فنریر»، «ادوین» را قورت مىدهد. «ویدار» فرزند «اودین»، انتقام مرگ پدرش را باز مىستاند؛ او پاى خویش را بر آرواره این گرگ مىنهد و او را دو شقه مىکند. «گارم» که یک سگ شکارى هیولا مانند است و «تایر» که از دیوان است، یکدیگر را مىکشند. «لوکى» و «همیدال» که از دشمنان قدیمى همدیگرند، یکدیگر را مىکشند. سپس «سورت» بر سراسر زمین آتش مىپراکند و همه جا را مىسوزاند. «رگناروک» در واقع پایان کار خدایان کهن است اما پایان کار جهان نیست. اگر کسى پرهیزکار بوده باشد، در فضایى شادىبخش خواهد زیست. زندگى آنها مىتواند در تالارى به نام «بریمیر» و یا تالار زرین دیگر به نام «سندرى» ادامه یابد. در برابر این جهان نیکى و خوشى، محلى ناخوشایند به نام «ناستروند» به معنى «سواحل جسد» قرار دارد که درهایش به سمت شمال باز مىشود. منفور بودن شمال نیز از عناصر مشترک با اساطیر ایرانى است؛ چون در اساطیر ایرانى، شمال جایگاه دیوان است که خود به محل نخستین زندگى ایرانیان مربوط است که شمال آن را یخبندانهاى سیبرى فرا گرفته بوده است و در اساطیر اسکاندیناوى نیز شمال منفور است؛ زیرا جایگاه سرماى بیشتر و زمستان طولانىتر است. این تالار از مارهاى درهم بافتهاى ساخته شده که زهرشان ساختمان را آلوده کرده است. کسانى که در این محل مأوا مىگزینند، سوگندشکنان و قاتلان ددمنشاند. اما نوعى تجدید حیات دیگر نیز وجود دارد که در ادبیات رؤیاگونه زیر بیان شده است:
او شاهد برآمدن زمینى دوم است
از دل دریا بار دیگر سبز
آبشاران فرو مىریزند و عقابان بر فراز آنها به پرواز درمىآیند
و در آبهاى جارى کوهستان، ماهى شکار مىکنند.
ایسها (خدایان) بار دیگر در آیداوول۵ دیدار مىکنند
و از مار جهانى نیرومند سخن مىگویند
و به یاد مىآورند داوریهاى نیرومند را
و رازهاى کهن خود، خدایان بزرگ را [باز مىگویند].
پس از طى این دوره، عصرى طلایى فرا خواهد رسید. فرزندان خدایان کهن، میراث خود را باز خواهند یافت و انسان که با تغذیه از ژاله صبحگاهى از آن آتشسوزى فراگیر پایانى، نجات یافته است؛ نسل جدیدى بر زمین بهوجود خواهد آورد۶٫ این حوادث، در اشعارى که براى نمونه از مجموعه «شعر ادایى» انتخاب شده است چنین بیان مىشود:
خورشید به تیرگى مىگراید و زمین در دریا غرق مىشود
و ستارگان داغ از آسمان فرو مىافتند
و آتش تا به آسمان زبانه مىکشد
آنگاه ملکوتى نو و زمینى نو
با زیبایى شگفتانگیز، دوباره متجلى مىشود
و خانهها سقفى از طلا مىیابند
و کشتزارها میوههاى رسیده مىدهند
و شادى ابدى بر همه جا سایه مىگسترد
در آن هنگام فرمانروایى فردى فرا مىرسد که از اودین نیرومندتر است و اهریمن نیز نمىتواند بر او چیره شود:
که بزرگتر از همه است…
و من جرأت نمىکنم نامش را بر زبان آورم
و اندک هستند کسانى که مىتوانند وراى زمان
پس از شکست اودین را ببینند۷٫
منابع :
۴ .«ناگل فار» به معنى «ناخن ـ کشتى» است و اعتقاد بر این بود از ناخنهاى گرفته شده مردگان ساخته مىشود.
۵ .«آیداوول» به معنى «دشت همیشه سبز» است یعنى جایى که «اودین»، «ویلى» و «و» پس از ساخت نخستین جهان در آنجا گرد هم نشستهاند.
۶ .پیج، ر.ى (۱۳۷۷)، اسطورههاى اسکاندیناوى، ترجمه عباس مخبر. تهران: نشر مرکز، تلخیص از صفحات ۸۴ تا ۸۹ .
۷ .همیلتون، ادیت، پیشین؛ ص۴۳۳٫
برگرفته از : کتاب آفرینش و مرگ در اساطیر/ تهران: انتشارات اساطیر۱۳۸۴
برگرفته از : کتاب آفرینش و مرگ در اساطیر/ تهران: انتشارات اساطیر۱۳۸۴
اساطیر اسکاندیناوى در بسیارى از داستانها و بنمایههاى خویش، فوقالعاده به اساطیر زرتشتى نزدیک است. در اساطیر زرتشتى در پایان جهان، به یک گرگ عظیمالجثه و یک مار غولپیکر برمىخوریم که در دوران «اورشیدر» و «هوشیدر ماه» از بین مىروند که این دو موجود عجیب در اساطیر اسکاندیناوى نیز ایفاى نقش مىکنند. در باورهاى مردمان اسکاندیناوى یک غول یا ضد خدا به نام «لوکى» وجود دارد که در آغاز جهان، توسط خدایان به بند کشیده شده است و در پایان جهان بندها را مىدرد و به نبرد با خدایان برمىخیزد و یادآور ضحاک ایرانى است که توسط فریدون در دماوند به بند کشیده شده است و در پایان جهان آزاد مىشود و باعث ویرانى بخشى از آفرینش و برهم زدن نظم جهان مىگردد. در اساطیر زرتشتى در پایان عمر جهان، هر خدا با ضد خویش به نبرد برمىخیزد و آن را نابود مىکند، شبیه این حادثه را مىتوان در اساطیر اسکاندیناوى سراغ گرفت، با این تفاوت که در عقاید اسکاندیناویها همیشه خدایان پیروز نیستند؛ مثلاً «فریا» به نبرد «سورت» مىرود که چون خوب مسلح نیست از ابر بر خاک مىافتد؛ «تور» با «یورمون گاند»، مار غولپیکر جهانى، نبرد مىکند که زهر مار او را از پاى در مىآورد و «اودین»، خداى بزرگ، طعمه گرگ «فنریر» مىشود. در اساطیر هر دو ملت سخن از زمستانهاى طولانى در میان است که به خاطر طولانى بودن آن زمستانها، عده بىشمارى از مردمان هلاک مىشوند. در این هنگام است که قهرمانانى که به عنوان یاریگر خدایان براى چنین روزى نگهدارى شدهاند به یارى خدایان مىآیند. براساس اساطیر ایرانى، «ور» که ساخته جمشید است، در گرد آمدهاند تا پس از این زمستانهاى طولانى به روى زمین آیند و دوباره جهان را از مردمان پر سازند تا در نبرد نهایى، یاور خدا، اهورا مزدا، و دیگر ایزدان باشند. در اساطیر اسکاندیناوى نیز، جنگجویان زبده، که توسط «اودین» انتخاب شدهاند در تالارى بزرگ گردهم آمدهاند تا در نبرد نهایى یاریگر او باشند.
اساطیر اسکاندیناوى به خاطر این که در قرن دهم میلادى؛ یعنى هنگامى که مسیحیت در آن منطقه رواج یافته بود، مکتوب و منظوم شدهاند از تأثیر این دین برکنار نماندهاند؛ مثلاً قبل از حوادث پایانى جهان، سخن از وحشتى است که در باورهاى مسیحى با آمدن ضد مسیح یا دجال شکل مىگیرد. خورشید به تیرگى مىگراید؛ ستارگان داغ از آسمان فرو مىافتند و آتش تا به آسمان زبانه مىکشد. نمونههاى همه این حوادث را در روایات مسیحى مىتوان یافت.
واقعه پایان جهان در باور اسکاندیناویها، «رگناروک» (سرنوشت خدایان) نام دارد. در حوادثى که در پایان جهان رخ خواهد داد، خدایان از بین خواهند رفت و روزگار نهایى این جهان با نشانههایى هولناک آغاز و زمستانى سخت حادث خواهد شد که «فیم بولوتر»؛ به معنى «زمستانى هیولایى»، نامیده مىشود سه زمستان پى در پى که هیچ تابستانى در بین آنها نخواهد بود. کشمکش، سراسر جهان را فرا خواهد گرفت، حتى درون خانهها. ماه و خورشید در آسمان با هم مسابقه خواهند داد، در حالى که گرگها، آنها را دنبال مىکنند تا بخورند. یکى از گرگها خورشید را قورت خواهد داد که باعث مصیبت انسانها خواهد شد. گرگى دیگر ماه را مىگیرد و مانع از حرکت او مىشود. ستارگان از آسمان بر زمین فرو خواهند افتاد. سراسر زمین و کوهها چنان به لرزه درخواهند آمد که درختان از زمین کنده خواهند شد. بر اثر این لرزشها، زنجیرها از هم مىدرند و گرگ «فنریر» آزاد مىشود. مار جهانى، «یورمون گاند» با حالتى هجومى از اعماق دریا بالا مىآید و امواجى عظیم پدید مىآورد که کشتى «ناگل فار»۴ را به این طرف و آنطرف پرتاب مىکند. این کشتى حامل غولى به نام «هرایم» است که معلوم نیست چه کسى است. «لوکى» که از بند رها شده است سکاندار آن کشتى است. گرگ «فنریر» دهان را چنان باز کرده که آرواره بالایش بر آسمانها و آرواره پائینش بر زمین است. «همیدال»، یکى از خدایان، در شیپور خود مىدمد تا خدایان را به شوراى جنگ فرا خواند. این شیپور و دمیده شدن در آن گویا از عناصرى است که از باورهاى مسیحى وارد اعتقادات این مردم شده است.
زیرا در مکاشفه یوحنا، از دمیده شدن در شیپور سخن به میان آمده است. خدایان مسلح مىشوند، اما دیر شده است. «فریا»، الهه عشق، با «سورت» نبرد مىکند، اما به خوبى مسلح نیست و از ابر بر زمین مىافتد. «تور» سعى مىکند «یورمونگاند» را از بین ببرد، اما مغلوب زهر هیولا مىشود و جان مىسپارد. «فنریر»، «ادوین» را قورت مىدهد. «ویدار» فرزند «اودین»، انتقام مرگ پدرش را باز مىستاند؛ او پاى خویش را بر آرواره این گرگ مىنهد و او را دو شقه مىکند. «گارم» که یک سگ شکارى هیولا مانند است و «تایر» که از دیوان است، یکدیگر را مىکشند. «لوکى» و «همیدال» که از دشمنان قدیمى همدیگرند، یکدیگر را مىکشند. سپس «سورت» بر سراسر زمین آتش مىپراکند و همه جا را مىسوزاند. «رگناروک» در واقع پایان کار خدایان کهن است اما پایان کار جهان نیست. اگر کسى پرهیزکار بوده باشد، در فضایى شادىبخش خواهد زیست. زندگى آنها مىتواند در تالارى به نام «بریمیر» و یا تالار زرین دیگر به نام «سندرى» ادامه یابد. در برابر این جهان نیکى و خوشى، محلى ناخوشایند به نام «ناستروند» به معنى «سواحل جسد» قرار دارد که درهایش به سمت شمال باز مىشود. منفور بودن شمال نیز از عناصر مشترک با اساطیر ایرانى است؛ چون در اساطیر ایرانى، شمال جایگاه دیوان است که خود به محل نخستین زندگى ایرانیان مربوط است که شمال آن را یخبندانهاى سیبرى فرا گرفته بوده است و در اساطیر اسکاندیناوى نیز شمال منفور است؛ زیرا جایگاه سرماى بیشتر و زمستان طولانىتر است. این تالار از مارهاى درهم بافتهاى ساخته شده که زهرشان ساختمان را آلوده کرده است. کسانى که در این محل مأوا مىگزینند، سوگندشکنان و قاتلان ددمنشاند. اما نوعى تجدید حیات دیگر نیز وجود دارد که در ادبیات رؤیاگونه زیر بیان شده است:
او شاهد برآمدن زمینى دوم است
از دل دریا بار دیگر سبز
آبشاران فرو مىریزند و عقابان بر فراز آنها به پرواز درمىآیند
و در آبهاى جارى کوهستان، ماهى شکار مىکنند.
ایسها (خدایان) بار دیگر در آیداوول۵ دیدار مىکنند
و از مار جهانى نیرومند سخن مىگویند
و به یاد مىآورند داوریهاى نیرومند را
و رازهاى کهن خود، خدایان بزرگ را [باز مىگویند].
پس از طى این دوره، عصرى طلایى فرا خواهد رسید. فرزندان خدایان کهن، میراث خود را باز خواهند یافت و انسان که با تغذیه از ژاله صبحگاهى از آن آتشسوزى فراگیر پایانى، نجات یافته است؛ نسل جدیدى بر زمین بهوجود خواهد آورد۶٫ این حوادث، در اشعارى که براى نمونه از مجموعه «شعر ادایى» انتخاب شده است چنین بیان مىشود:
خورشید به تیرگى مىگراید و زمین در دریا غرق مىشود
و ستارگان داغ از آسمان فرو مىافتند
و آتش تا به آسمان زبانه مىکشد
آنگاه ملکوتى نو و زمینى نو
با زیبایى شگفتانگیز، دوباره متجلى مىشود
و خانهها سقفى از طلا مىیابند
و کشتزارها میوههاى رسیده مىدهند
و شادى ابدى بر همه جا سایه مىگسترد
در آن هنگام فرمانروایى فردى فرا مىرسد که از اودین نیرومندتر است و اهریمن نیز نمىتواند بر او چیره شود:
که بزرگتر از همه است…
و من جرأت نمىکنم نامش را بر زبان آورم
و اندک هستند کسانى که مىتوانند وراى زمان
پس از شکست اودین را ببینند۷٫
منابع :
۴ .«ناگل فار» به معنى «ناخن ـ کشتى» است و اعتقاد بر این بود از ناخنهاى گرفته شده مردگان ساخته مىشود.
۵ .«آیداوول» به معنى «دشت همیشه سبز» است یعنى جایى که «اودین»، «ویلى» و «و» پس از ساخت نخستین جهان در آنجا گرد هم نشستهاند.
۶ .پیج، ر.ى (۱۳۷۷)، اسطورههاى اسکاندیناوى، ترجمه عباس مخبر. تهران: نشر مرکز، تلخیص از صفحات ۸۴ تا ۸۹ .
۷ .همیلتون، ادیت، پیشین؛ ص۴۳۳٫
برگرفته از : کتاب آفرینش و مرگ در اساطیر/ تهران: انتشارات اساطیر۱۳۸۴