• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

پنج افسانه مهلک در باره عشق

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
حقيقت افسانه ي عشقي (4):

همسر مناسب ،بسياري از نيازهاي ما را برآورده مي کند ، اما نه همه ي آن ها را .
ما هر کدام فهرستي خاص از آرزوهايي داريم که فکر مي کنيم يک همسر مطلوب بايد بتواند براي ما برآورده کند .اما در اين باره نکته اي وجود دارد ، پاره اي از نيازها هستند که فقط همسرشما بايد آن ها را ارضاء کند ، اما نيازهاي ديگري وجود دارند که دوستان ، خانواده و يا آشنايان شما نيز مي توانند براي شما برآورده کنند .
کاملاً اهميت دارد که ما بين چيزهايي که دوست داريم در همسرمان وجود داشته باشد و چيزهايي که بايد در همسرمان وجود داشته باشد ، فرق بگذاريم .
اگر جفري درستي افسانه ي عشقي (4)را زير سؤال نبرده بود ،ممکن بود به ازدواجمان پايان بدهد و درجستجوي خانم ورزش سال 1992 برود و ارتباط عميق و قدرتمندي را که داريم ، ترک گويد .
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
افسانه ي عشقي (5)

جاذبه ي جنسي قوي ،همان است
ـ آيا تا به حال خودتان را متقاعد کرده ايد که عاشق کسي هستيد که تنها بهانه اي براي ادامه ي روابط نامشروع تان داشته باشيد ؟
ـ آيا با گفتن اين جمله به خودتان که ديوانه وار دل باخته ايد ، کسي را تعقيب کرده ايد ، و بعد تشخيص داده باشيد که آن عشق نبوده ، بلکه شهوت بوده است ؟
ـ آيا تا به حال در رابطه اي بوده ايد که تنها زماني که هيچ دعوايي ميان شما وجود نداشت وقتي بود که دربستر بوديد ؟
به راستي که اين افسانه ي عشقي ما را توي دردسر مي اندازد .پايه و اساس اين افسانه ي عشقي ،احساس گناهي است که ما به طور ذاتي ، به واسطه ي فرهنگ خود ، درباره ي روابط جنسي داريم .از آن جايي که اجتماع ، تعليم ، تربيت و اخلاقيات ما ، اغلب اين اجازه را به ما نمي دهد و آن را مردود مي داند ، پس به اشتباه تصور مي کنيم که هرگاه نسبت به کسي جاذبه ي جنسي داريم ،عاشق او هستيم .
من اين موضوع را فرمول «تداخل شهوت در عشق »مي نامم
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
فرمول تداخل شهوت در عشق

1 ـ ابتدا ،جاذبه ي جنسي قدرتمندي نسبت به يک فرد پيدا مي کنيد و يا به عبارت ساده تر ،احساس شهوت مي کنيد .
2 ـ سپس بر اساس آن ميل عمل کرده و با او مبادرت به رابطه ي نامشروع مي کنيد .
3 ـ سپس از اين که با شخصي که ارتباط روحي چنداني با او نداريد ،از لحاظ جنسي صميمي شده ايد ،احساس گناه و ناراحتي مي کنيد .
4 ـ سرانجام براي آن که شهوت خود را موجه جلوه دهيد ، با او رابطه ي نزديک ايجاد مي کنيد .
روشن است که منظور من اين نيست که هر وقت رابطه اي ايجاد کرديد ، بر طبق فرمول تداخل شهوت در عشق ، عمل کرده ايد .گرچه چنانچه به افسانه ي عشقي (5)اعتقاد داريد ، ممکن است بيشتر از آن چيزي که فکرش را مي کنيد ، خود را در چنين شرايطي بيابيد .
در زير پاره اي از عواقب باور به افسانه عشقي (5)آمده است .
1 ـ خود را با کساني درگير مي کنيد که با آن ها تفاهم نداريد .
آن ، بيست و شش ساله ، براي خريد از يک فروشگاه پوشاک بازديد مي کرد . اتفاقي که در طي آن افسانه ي عشقي (5)، او را از لحاظ روحي به زحمت انداخت به اين قرار است :
«من برايان را وقتي اسکي مي کرديم ، ديدم .فکر مي کنم دور بدون از خانه ، سرما و اين حقيقت که او روي چوب اسکي هايش بسيار جذاب بود ، بر قضاوت عاقلانه ي من چيره شد .به زودي ازدواج کرديم .شايد به دليل ارتفاع بود ، اما هرگز چنين چيزي را در تمام زندگي ام تجربه نکرده بودم . برايان از اين که در مهرورزي مهارت داشت ، احساس غرور مي کرد و حقيقت هم چيزي جز اين نبود .من کاملاً مطمئن بودم که از عشق شوهرم ، سر ازپا نمي شناسم ».
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
«تعطيلات تمام شد و او به سر کار برگشت .روزها تلفني با هم صحبت مي کرديم چرا که هر دو سرکار مي رفتيم .جاذبه اي که بين ما وجود داشت ، خارق العاده بود و من اين طور استنباط کردم که به احتمال قوي او را خيلي دوست دارم که چنين احساسي مي کنم .ما حتي شروع به صحبت درباره ي بچه دار شدن کرديم ».
«آن تابستان تصميم گرفتيم تا دو هفته مرخصي بگيريم و آن را در خانه بگذرانيم .لحظات انتظار براي رسيدن برايان به سختي مي گذشتند .چند روز اول ، مثل هميشه واقعاً فوق العاده بود .اما يک دفعه همه چيز به هم ريخت و ما شروع
کرديم به بحث و دعوا درباره ي همه چيز .اولين چيز ، موضوع سيگار کشيدن براين بود .من مي دانستم که او سيگار مي کشد ، اما آن قدر به چيزهاي ديگر مشغول بوديم که فرصت سيگار کشيدن را نداشت .اما حال فرصت بيشتري داشتيم و به نظر مي رسيد که او مدام سيگار مي کشد . هرگز توجه نکرده بودم که او تا چه حد منفي است .او هميشه چيز بدي درباره ي دوستانم ، دکوراسيون خانه و طرز رانندگي ام پيدا مي کرد که بگويد و همه چيز به تدريج بدتر مي شد تا آن جايي که همه چيز تعطيل شد و ديگر اين طور شد که ثانيه شماري مي کردم تا او به سرکار برگردد ».
«صبحي که او به سرکار برگشت ،در رختخوابم دراز کشيدم و خون گريه کردم .خيلي گيج بودم و احساس مي کردم روياهام در برابر چشمانم ، همگي خرد و نابود شدند .چند روز بعد را به فکر کردن درباره ي ادامه زندگي ام با برايان گذراندم .ناگهان همه چيز برايم واضح شد .من هيچ وقت با برايان که شوهرم بود ، رابطه اي نداشتم .تمام کاري که با هم کرده بوديم ، خوشگذراني بود .ملاقات اول ما يک خوشگذراني بيش نبود .آن روزها ، تمام وقتمان پاي تلفن مي گذشت که آن هم پر از چرند و پرند گفتن شده بود و هر بار هم که خانه بوديم ...من هيچ گاه برايان را به عنوان پدر بچه هايم در نظر نگرفته بودم ، فقط به عنوان يک «دن ژوان »به او نگاه کرده بودم .به مجرد اين که او را به چشم همسرم نگاه کردم ، ديدم که حتي از او زياد خوشم نمي آيد ».
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
آن ، قبلاً به هيچ مردي جذب نشده بود ، بنابراين وقتي برايان را ملاقات کرد و جرقه ها به اين طرف و آن طرف پرتاب شدند ، فرض کرد که پس بايد عاشق شده باشد .براي او همچنين سخت بود تا بپذيرد و اعتراف کند که از ناحيه ي شخصي که او را دوست ندارد و هرگز نيز نمي خواهد که با او زندگي کند ، تا اين حد تحت تأثير قرار گرفته باشد .او با پرداخت بهاي گزافي آموخت که شهوت ،هميشه به معناي عشق نيست .تنها نقطه ي مشترک برايان و آن ، اين بود که هر دو عاشق اسکي و خوشگذراني بودند .اين ممکن است براي يک دوره ي خوشگذراني کافي باشد ،اما براي يک زندگي مادام العمر و موفق ، کافي نيست .
2 ـ بيش از آنچه بايد ،به رويايتان مي چسبيد و به سختي کساني را که براي شما مناسب نيستند ،رها مي کنيد .
جمال يک روز ،بعد از سميناري که در آن درباره ي افسانه هاي عشقي صحبت کرده بودم ،نزديکم آمد و با ابراز تعجب گفت :«شما دقيقاً داشتيد مرا توصيف مي کرديد ».جمال سي و هشت ساله بود و از همسر قبلي اش جدا شده بود .داستان او چنين بود :
«من وقتي که جوان بودم با يکي از همکلاسي هاي دبيرستاني ام ازدواج کردم .من نسبتاً با تجربه بودم ولي او هرگز به غير از من ، قبلاً با هيچ کس ديگري نبود .بنابراين مدتي طول کشيد تا بفهمم با هم تفاهم نداريم .بعد از ساليان ، ديگر برايم جذاب نبود .اگرچه من او را خيلي دوست داشتم و دو بچه داشتيم ، تلاش کردم که ازدواجم را به خاطر بچه ها حفظ کنم .سرانجام وقتي سي و يک ساله بودم ، ازدواجم را ترک کردم و طلاق گرفتم ».
من از نوزده سالگي مرتباً بيرون رفته بودم و دوباره آماده بودم که شروع کنم . به خود قول داده بودم که هرگز با کسي که جاذبه اي برايم ندارد ، ازدواج نکنم .اعتراف مي کنم که براي چند سال اول ، واقعاً حريص بودم ، بسيار مي ترسيدم دوباره با کسي ازدواج کنم که برايم جذاب نباشد ، بنابراين فقط به خواستگاري زن هايي مي رفتم که برايم جذاب باشند ».
«بدين ترتيب بود که با صبرينه ازدواج کردم .ما در يک مهماني بوديم و او نشسته بود .اولين چيزي که توجهم را جلب کرد ، بدنش بود .او دقيقاً مثل زن روياهاي من بود .ما با هم صحبت کرديم و سپس شام خورديم . ديگر نمي خواستم مجرد بمانم .او مثل يک اسب وحشي بود .همان احساسي را داشتم که هميشه فکر مي کردم به زن مطلوب خود خواهم داشت ».
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
«به خود قول داده بودم دوباره با کسي درگير نشوم .مگر اين که از انتخابم کاملاً مطمئن باشم .اما عزم من از بين رفته بود .صبرينه همه اش زمزمه مي کرد و خودش را دور مي پيچاند تا سرانجام چيزي را که مي خواست ، به دست مي آورد .در نهايت هم اين طور شد که در عرض يک ماه ازدواج کرديم .
از همان اول ، مشکلات شروع شدند .من متوجه شدم که صبرينه از لحاظ مالي از طرف نامزد قبلي اش حمايت مي شد و اينکه يک عالمه صورت حساب هاي پرداخت نشده به روي هم انبار کرده بود .من افسون شده بودم و تمام بدهکاري هاي او را تا شاهي آخر ، پرداخت کردم ».
فرار از زندان بهشت جنسي

جمال ادامه داد :«شش ماه گذشت و زندگي ما مثل ترن هوايي ، بالا و پايين مي رفت .يک دقيقه با هم دعوا داشتيم ، دقيقه بعد ، با يکديگر مهر مي ورزيديم ، صبرينه مثل يک بچه ي لوس و بي مسئوليت بود او هرگز دنبال شغل نبود و تمام انرژي ام را از من کشيد .مي دانستم که بايد از او جدا شوم . اما هر وقت که به او مي گفتم ، مرا اغوا مي کرد و باز همه چيز آرام مي شد .
تا آن که يک روز با لباس هاي جديدي که هزار دلار مي ارزيدند ، به خانه آمد . ديگر نتوانستم تحمل کنم .گذاشتم و رفتم .اولين بار بود که پس از ماه ها احساس آزادي مي کردم .اما متأسفانه اين احساس ديري نپاييد .صبرينه دوباره به من زنگ زد و دوباره سر و کله اش پيدا شد .لباسي بسيار تحريک کننده و زننده پوشيده بود .اين بار هم نتوانستم مقاومت کنم .باز چند روز آشتي بود و من دوباره به هم مي زدم .يک يا دو ماه بعد ، دوباره يک شب به من زنگ زد و گفت که تنهاست .به خانه برگشتم .از خود بيزارشده بودم .از اين که به اين موضوع اعتراف کنم متنفرم .اما اغواگري هايش موجب شد دو سال طول بکشد تا سرانجام از او جدا شوم ».
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
داستان جمال بهت آور است .اما آن قدر هم غيرعادي نيست .او مطمئن بود که چون جاذبه ي فوق العاده اي بينشان وجود داشت ، پس صبرينه مي تواند زن خوبي هم براي او باشد .سال ها پر از ماجراجويي دارم و تحقيرهاي متعدد طول کشيد تا جمال بياموزد که واقعيت افسانه ي عشقي (5)به قرار زير است :
روابط جنسي خالي از احساس ، هيچ مناسبتي با عشق حقيقي ندارد .
چنان چه جاذبه ي زيادي نسبت به کسي تجربه مي کنيد :
ـ لزوماً به اين معنا نيست که عاشق او هستيد .
ـ لزوماً به اين معنا نيست که شما براي همديگر آفريده شده ايد .
ـ لزوماً به اين معنا نيست که ازدواج موفقي خواهيد داشت .
قطعاً به اين معنا است که :
ـ بيوشيمي جنسي خوبي داريد .
ـ يک يا هر دوي شما در مهرورزي مهارت داريد .
ممکن است به اين معنا باشد که :
ـ جاذبه ي جنسي ميان شما قوي است .به طوري که مي تواند پايه اي براي يک رابطه ي سالم باشد ، البته چنان چه در نواحي ديگر نيز تفاهم داشته باشيد .
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
حقيقتي درباره ي عشق

احتمالاً توانسته ايد که با يک يا هر پنج افسانه ي عشقي ، به گونه اي ارتباط برقرار کنيد.آيا مايه ي شگفتي نيست که تا چه حد اين پنج افسانه ي عشقي ، در اشتباهاتي که در رابطه با عشق مرتکب شده ايد ، سهيم بوده اند ؟
در اين جا پنج افسانه ي عشقي ذکر شده ، واقعيت مربوط به هرکدام را در جدولي آورده ايم .
(افسانه1)ـ عشق حقيقي بر همه چيز فائق مي آيد .
(واقعيت )عشق براي موفقيت يک رابطه کافي نيست .به اين معنا که رابطه به تفاهم و تعهد نياز دارد .
(افسانه 2)ـ اگر عشق ، «عشق حقيقي »باشد ، همان لحظه که فرد را ديديد خواهيد دانست .
(واقعيت )براي دلباختگي يک لحظه کافي است ، اما عشق حقيقي به وقت نياز دارد .
(افسانه 3)ـ تنها يک عشق واقعي در اين دنيا وجود دارد که براي شما مناسب است .
(واقعيت )اين امکان وجود دارد که عشق حقيقي را با بيش از يک نفر ، تجربه کنيد .شريک هاي بالقوه ي زيادي وجود دارند که شما مي توانيد با آن ها خوشبخت شويد .
(افسانه 4)ـ همسر مطلوب شما را از هر لحاظ ارضاء مي کند .
(واقعيت )همسر مناسب ، بسياري از نيازهاي ما را برآورده مي کند ، اما نه همه ي آن ها را .
(افسانه 5)ـ جاذبه ي جنسي قوي ، همان عشق است .
(واقعيت )روابط جنسي خالي از احساس ، هيچ مناسبتي با عشق حقيقي ندارد
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
عشقي که استحقاق آن را داريد .

چندي پيش در يک سخنراني براي جمعي از مردم ، درحالي که داشتم کتاب هايي را امضاء مي کردم .يک زن جوان در حالي که اشک در چشم هايش حلقه زده بود ، نزديکم آمد و اين طور شروع کرد :«من به سميناري که شما و شوهرتان ماه گذشته داشتيد ،به دقت تمام گوش دادم .اميدوارم من هم يک روز شانس اين را داشته باشم که رابطه اي به خوبي رابطه ي شما دو نفر نصيبم گردد ».
حدود پنجاه نفر در صفي منتظر بودند تا با من صحبت کنند .طبق معمول بايد از او تشکر مي کردم و به سراغ شخص بعدي مي رفتم .اما چيزي موجب شد که لحظه اي از کار باز بمانم و دست هاي آن زن را بگيرم .درحالي که در چشم هايش نگاه مي کردم ،گفتم :«مي خواهم واقعيتي را بدانيد :من واقعاً از وجود چنين مرد فوق العاده اي در زندگي ام احساس خوشبختي مي کنم .اما شانس ،هيچ دخالتي در اين امر نداشته است .من در گذشته اشتباهات زيادي مرتکب شده بودم .من به ازدواج با چندين مرد فکر کرده بودم و سعي مي کردم آن ها را به مردهاي دلخواه خودم مبدل کنم .مردهايي که به طور کلي فاقد هرگونه تفاهم بوديم .به خود مي گفتم :اهميتي ندارد . من به تمامي دلايلي که نادرست بودند به اين مردها علاقه مند مي شدم .اين شانس نيست که موجب موفقيت يک ازدواج مي شود :به اين معنا که من توانستم تا درنهايت شخص مناسب را شناسايي و انتخاب کنم .من و جفري خيلي سخت کار کرديم تا صميميت و هماهنگي را که داريم ، خلق کنيم .شما نيز مي توانيد همين چيز را داشته باشيد .
شايد احساس کنيد که در عشق اقبالي نداريد و اميد خود را براي رابطه اي که روياي آن را داشتيد ، از دست داده باشيد ، شايد هم شخص به خصوصي را در زندگي خود داريد ،اما مي خواهيد احساس صميميت و عشق بيشتري داشته باشيد و ندانيد که چگونه ؟
منبع:کتاب آيا تو آن گمشده ام هستي
 
بالا