• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

چرا و چگونه عاشق مي شويم ؟

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
چگونه «آن »در روابطش به خانه باز مي گشت ؟

ما در تمام اين مقاله «آن »را تعقيب کرديم .زني سي و يک ساله با سابقه ي جذب شدن به مردهايي غير مسئول و از لحاظ روحي ، بسته .«آن »درحال حاضر همسر «ادم »است و زندگي خوشبختي دارد .اما به واسطه ي تجارب تلخ گذشته اش ، از اين که کاملاً به کسي اعتماد کند ، هراس دارد .با خواندن فهرست برنامه ريزي احساسي او ،خواهيد ديد که چگونه در بيشتر روابطش به خانه بر مي گردد .وقتي از «آن »خواستم تداعي معني هاي منفي اش را در رابطه با خانه بنويسد ، او به چنين چيزي رسيد :
خانه =يأس و نااميدي
انکار
عدم بيان احساسات
خيانت
بي کفايتي
بي صداقتي
ترک
کلمه ي خانه را با کلمه ي عشق جايگزين کرده و تداعي معني هاي ناخودآگاه « آن »را در رابطه با عشق خواهيد ديد .
عشق =يأس و نااميدي
انکار
عدم بيان احساسات
خيانت
بي کفايتي
بي صداقتي
ترک
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
کامل کردن کار ناتمام روحي تان از دوران کودکي

دومين طريقي که برنامه ريزي احساسي تان شما را تحت تأثير قرار مي دهد به اين گونه است که خود انگيزه اي مي شود براي اين که بخواهيد کار ناتمام روحي تان را از دوران کودکي به طرزي ناخودآگاه ، کامل کنيد .به اين ترتيب که هر کودک دو غريزه ي اصلي دارد :
ـ دوست دارد خوشحال باشد ، و احساس عشق کند ، به ويژه از طرف پدر و مادرش .
ـ دوست دارد که پدر و مادرش نيز خوشحال باشند و يکديگر را دوست بدارند .
وقتي کودکي دوران کودکي خود را سپري کند و اين دو نياز و ميل اصلي اش برآورده نمي گردد مانند اين است که يک کار روحي ناتمام دارد .ذهن او « به ياد مي آورد »که اين ميل و نياز برايش مهم است .پس شرايطي را بازسازي مي کند که دوباره در بزرگسالي به او کمک کنند تا اين دو هدف ناخودآگاه و ناتمام را به اتمام برساند .
ضميرناخودآگاه شما مرتباً به دنبال تمام کردن کارناتمام روحي شما از دوران کودکي است و اين کار را از راه انتخاب افرادي انجام مي دهد که به شما کمک کنند تا درام هاي دوران کودکي تان را دوباره بازسازي کنيد .
اصولاً به يکي از چند شيوه ي زيرکارناتمام روحي خود را کامل مي کنيد :
ـ اگر عشق با توجهي که از يکي از والدين تان مي خواستيد به دست نمي آورده ايد ،ممکن است به کسي علاقه مند شويد که او نيز به مانند آن «والدتان » عشق و يا توجهي را که مي خواهيد به شما ندهد و باعث شود بيشتر تلاش کنيد تا آن را به دست آوريد .
ـ اگر واقعاً از يکي از والدين تان عصباني هستيد ، اين امکان وجود دارد جذب کسي شويد که برخلاف آن «والدتان »عشقي را که مي خواهيد صادقانه به شما بدهد ،اما شما او را طرد کنيد يا دلش را بشکنيد و يا اين که کاري کنيد تا سخت تلاش کند که «عشق شما »يا به عبارتي «رابطه با شما »رابه دست آورد
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
آيا شما عاشق پدر يا مادرتان مي شويد ؟

من تمريني به «ميشل »دادم .از او خواستم تا فهرست را از شکايت هايي که از پدر و مادرش داشته است ، تهيه کند و با فهرست شکاياتي که درباره ي مردهاي زندگي خود نوشته است ، مقايسه کند .او به چنين چيزي رسيد :
(پدر ) (مادر )
غير قابل دسترس انتقادگر
منفعل سختگير
بي احساس طعنه زن
جدي دمدمي
سرد کمال گرا
معتاد به کار عصباني
«ميشل »گفت :«نمي توانم باور کنم که در تمامي اين روابط عاشق مادرم مي شدم .مادر «ميشل »زني فوق العاده منتقد و نيش و کنايه زن بود . صرف نظر از اين که چقدر تلاش مي کرد ، نمي توانست استانداردهاي مادرش را برآورده کند .او هميشه به دختر خودش خيلي مي نازيد و مدام ظاهر و رفتار او را با ظاهر و رفتار بچه هاي ديگر مقايسه مي کرد .پدر «ميشل » هيچ گاه در خانه حضور نداشت و هرگاه که پيدايش مي شد ، هيچ گاه چيزي را نه تأييد مي کرد و نه رد .به اين معنا که فقط آنجا بود .ميشل توجه زيادي از مادرش دريافت مي کرد ، اما از نوع منفي آن ، با اين که بزرگ شده بود ، وقتي به مادرش تلفن مي زد تا خبر ترفيع شغلي اش را اطلاع دهد و يا بگويد که آماده ي مسافرت مي شود ،او به عناوين مختلف ، کارها و ايده هايش را زير سؤال مي برد و موجب مي شد که احساس بي کفايتي کند .
ميشل با علاقه مند شدن به مرداني که مدام او را تحقير کنند ، سعي در بازسازي رابطه ي خود با مادرش را دارد .رابطه اي که در آن سخت تلاش کند تا باهوش ،زيبا و خوب باشد ، يا گوئي قسمتي از ذهن اوهنوز چنين مي انديشد که شايد اين باربتوانم کاري کنم که او فکر کند زيبا هستم يا گويي قسمتي از ذهن او هنوز باور دارد که اگر آن گونه باشم که او مي خواهد باشم .سرانجام مرا دوست خواهد داشت .«کودک »درون ميشل ،هرگز اين نياز براي تأييد مادر را رها نکرده است .به همين دليل انتخاب هاي عشقي او انتخاب هاي ضعيفي هستند .
اگر گمان مي کنيد که عاشق يکي از والدين تان شده ايد ، اين تمرين را شما نيز انجام دهيد :فهرستي از والدين تان درست کنيد و آن را با فهرست خلاصه اي که قبلاً در اين مقاله راجع به آن صحبت کرديم ،مقايسه کنيد .ممکن است تشابهات وحشتناک باشند ،اما يقيناً بينش و درک خوبي ، به شما خواهد داد .
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
آيا پدر و مادرتان را تنبيه مي کنيد ؟

چنان چه در کودکي عشق کافي نمي گرفتيد و از اين بابت خشم سرکوب شده داريد ، انتخاب دومي نيز داريد .به اين معنا که به کسي علاقه مند شويد که به شما عشق چنداني نمي ورزد و شما نيز به طرزي ناخودآگاه ، شرايطي فراهم کنيد تا او را برنجانيد .«لوئيسا »چهل و يک ساله ، چهارسال است که با « فردريک »چهل و سه ساله ازدواج کرده است .اين سومين ازدواج «لوئيسا » است .روزي او که در آستانه ي جدايي بود ، نزد من آمد و در حالي که ترسيده بود ، اعتراف کرد :گذشته ام را مي بينم که از برابر ديدگانم با سرعت مي گذرد .در تمامي سه ازدواجم هرگونه جاذبه اي نسبت به شوهرم را کاملاً از دست دادم و در دو ازدواج آخرم به آن ها خيانت کردم و طلاق هاي بد و زشتي داشتيم .من «فردريک »را خيلي دوست دارم .وقتي با او ازدواج کردم ، قسم خوردم که هرگز اشتباهات گذشته را تکرار نکنم .اما ظرف شش ماه گذشته ، به نظر مي آيد کاري جز انتقاد از او نکرده ام ».
کليد درک الگويي که در رابطه ي لوئيسا نهفته است ، پدر اوست .پدر و مادر «لوئيسا »وقتي که او پنج ساله بود ، از هم جدا شدند .پدرش به شهر ديگري رفت و خيلي کم به او نامه مي نوشت يا تلفن مي زد و حتي کمتر نيز به ديدنش مي آمد .«لوئيسا »تمام کودکي خود را با عشق و توجه بسيار ناچيزي از جانب پدرش گذراند و هرگز به جز تعريف و تمجيد از او کار ديگري نکرد . اما خشمي که او در درونش احساس مي کرد ، تا پيش از بلوغ خود را نشان نداد .دراين زمان بود که او به ازدواج فکر مي کرد ، «لوئيسا »کارش اين شده بود که مدام دلي بشکند .او پسري را پيدا مي کرد که ديوانه ي او باشد .فقط تا آنجا که به او نزديک مي شد مطمئن بود پسر واقعاً خواهان ازدواج با اوست .سپس به او جواب رد مي داد ، به طورناگهان رابطه اش را قطع مي کرد و يا بي شرمانه با آن ها رفتار مي کرد .
«لوئيسا »با ترک مردها در زندگي خود ، پدرش را به دليل ترک کردن او تنبيه مي کرد .گويي که مي گويد :«مي دانيد که طرد شدن چه احساس بدي است ؟ حال بدانيد که من چه کشيدم ».
اگر هنوز به دليل رنجش خود از يک يا هر دوي والدين خود عصباني هستيد ، ممکن است جذب کساني شويد که آن ها را برنجانيد .
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
آيا سعي مي کنيد پدر يا مادرتان را نجات بدهيد ؟

شيوه ي ديگري که به طورناخودآگاه ناتمام روحي مان را به اتمام مي بريم ، بدين ترتيب است .
اگر يکي از والدين شما خوشحال نبود و يا دوست داشته نمي شد ، ممکن است که شما :
ـ جذب شخصي شبيه آن «والدتان »شويد تا به او عشق بورزيد ، صرف نظر از اينکه آيا او براي شما مناسب هست يا نه ، تا به مادر يا پدرتان ثابت کنيد که آن ها را دوست داريد ، حتي اگر همسرتان آن ها را دوست نداشت .
ـ جذب شخصي شبيه به يکي از والدين تان شويد و سعي کنيد که زندگي شان را رو به راه کنيد يا نجات شان دهيد تا بدين وسيله آن «والد »خود را خوشحال کرده باشيد .
ـ به رابطه اي وارد شويد که از ازدواج پدر و مادرتان چندان بهتر نباشد تا از پدر ومادر خود خوشبخت تر نبوده باشيد
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
ترس ازصميميت

ـ آيا مدام به کساني علاقمند مي شويد که پايبند شما نيستند ؟
ـ آيا وقتي که کسي به شما ابراز عشق و علاقه ي شديد مي کند ، وحشت زده مي شويد و احساس معذب بودن مي کنيد ؟
ـ آيا وقتي به شما عشق مي ورزند ، دست رد به سينه ي آنان مي زنيد ، حتي با اين که چيزي را که خواسته بوديد به شما داده اند ؟
اگر به يکي از سؤالات بالا جواب مثبت داديد ، اين احتمال وجود دارد که هنوز در انتخاب هاي خود ، متأثر از برنامه ريزي احساسي خود باشيد .به اين معنا که از صميميت مي هراسيد .
ماه نه از صميميت بلکه از عواقب آن مي ترسيم .
موضوع از اين قرار است :فرض کنيد که در کودکي با کسي صميمي بوديد ، پدر ، مادر ،خواهر ،برادر و يا يکي از بستگان ، به نوعي به شما صدمه زدند .
براي مثال :وقتي بچه بوديد ، مادرتان را که خيلي دوستش داشتيد ، از دست داديد .درنتيجه ذهن شما بين صميميت و آن تجربه ي دردناک ، يک رابطه برقرار مي کند :
صميميت =از دست دادن يا :صميميت =شرم يا صميميت =درد
به عبارت ديگر در ذهن شما صميميت با عوامل منفي ناشي از آن تداعي
معاني دارند .
سال ها به خود مي گوييد که خواهان رابطه اي عاشقانه و صميمي هستيد ،اما برنامه ريزي احساسي شما صميميت را با يک چيز نامطلوب مربوط ساخته است .پس ضمير ناخودآگاه شما کساني را انتخاب مي کند که يا قابل دسترس نيستند و يا با صميميت مشکل دارند.شما شکايت مي کنيد که «چرا به کسي که عشق مطلوبم را به من بدهد ،علاقه مند نمي شوم ؟ »پاسخ اين است که : شما نمي خواهيد «آن گونه »شما را دوست بدارند ، زيرا در گذشته برايتان درد به همراه آورد .شما به او اعتماد نمي کنيد ،زيرا در گذشته براي شما موجب درد و رنج شد .مي هراسيد تا دوباره برايتان درد به همراه بياورد
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
«سوزان »يک هنرمند گرافيست سي و هفت ساله است که به يکي از سمينارهاي زنان من آمده بود او گفت «سن باروري من رو به اتمام است . تنها چيزي که مي خواهم ، شوهري است که تا با او آرام و قرار گيرم و تشکيل خانواده بدهم .سال ها است که به دنبال مردي مناسب مي گردم ، اما مردهاي نامناسب نصيبم مي شوند ، به اين معنا که يا متأهل اند يا بچه نمي خواهند و يا از عاشق شدن مي ترسند .چرا هيچ مرد «خوبي »پيدا نمي شود ؟ »
من به شکايت هاي «سوزان »درباره ي دنياي عشقي او گوش دادم و احساس کردم که موضوع چيز ديگري است .چند ساعت بعد از يک تمرين روحي که به او دادم ، متوجه شدم که موضوع چيست .او با صدايي لرزان و در حالي که اشک در چشمانش بود ، گفت :«من هيچ گاه متوجه ي اين موضوع نشده بودم ، اما فکر نمي کنم پدرم را به جهت اين که من و مادرم را ترک کرد، ببخشم . پدر و مادرم وقتي سه ساله بودم از يکديگر جدا شدند ،پدرم به شهر ديگري رفت و بعد از آن فقط چند بار او را ديدم .به ياد مي آورم که مادرم مي گفت :« بدون او راحت تريم ».و من خودم را متقاعد کردم که حق با اوست .سال ها تلاش کردم تا او را از ذهنم بيرون نگه دارم و به خود بقبولانم که رفتن پدرم ، هيچ اثري روي من نگذاشته است .اما حال مي دانم که گذاشته است .از موقعي که اين دوره را گذرانده ام ، مرتباً به او فکر کرده ام .من ديگر از اين که وانمود کنم همه چيز خوب است ، خسته شده ام .ديگر از اين همه کرختي و بي احساسي ، خسته شده ام ».
«سوزان »به علاقه مند شدن به مردهاي غير قابل دسترس و نامناسب ادامه داد ، زيرا که از صميميت مي هراسيد .براي «سوزان »صميميت به معناي از دست دادن ، فقدان ، ترس ، بي اعتمادي ، درد و يأس بود .او مي خواست که مردي براي خود داشته باشد ، اما ضمير ناخودآگاه او طوري برنامه ريزي شده بود ، که به هر قيمت از صميميت اجتناب کند .پيش از آن که او بتواند رابطه ي سالمي داشته باشد ، مي بايد خود را از دردي که مدت ها از رو به رو شدن با آن اجتناب مي کرد ، مي رهاند و سپس تصويري نو و مثبت از صميميت خلق مي کرد .
تمرين :فهرستي از کلمات منفي که در ذهن خود با صميميت مربوط ساخته ايد ، تهيه کنيد .چگونه اين تصميمات را درباره ي صميميت گرفته ايد .ازخود بپرسيد آيا انتخاب هاي شما از اين تصميم متأثر بوده اند يا خير ؟ »
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
اعتماد به نفس پايين

در بسياري از فلسفه هاي متافيزيکي ،اين مفهوم آشکارا به چشم مي خورد که :
چيزي را به دست خواهيد آورد که فکر مي کنيد مستحق آن هستيد
من اين موضوع را عميقاً باور دارم و آن را بارها به طرزي روشن در زندگي خود و ديگران شاهد بوده ام .درزندگي ، مشکل بسياري از ما اين است که فکر مي کنيم مستحق عشق زيادي نيستيم .برنامه ريزي احساسي شما تا حد زيادي تأثير پذيرفته از اين موضوع است .اين برنامه ريزي به طرزي «ناخودآگاه »به شما مي گويد «استحقاق عشقي را نداريد که «خودآگاه »فکر مي کنيد مستحق آن هستيد .
درباره ي اعتماد به نفس ،حتي مي توان يک کتاب نوشت ، اما نکته ي مهم اين است که :
اگر درکودکي به اين نتيجه رسيده بوديد که دوست داشتني نيستيد ، مشکل مي توانيد به سمت خود عشق جذب کنيد .
در کودکي هر آن چه را که پدر و مادرمان به ما مي گفتند ، باور مي کرديم . ما آن ها را دوست داشتيم و آن ها تنها صاحب اختياراتي بودند که مي شناختيم .پس اگر يکي از ما مي گفت که ما به اندازه ي کافي خوب نيستيم ، باهوش نيستيم و يا دوست داشتني نيستيم ، بعضي از ما ،حرف آن ها را باور مي کرديم ، حتي اگرهرگز آن کلمات را به کار نمي بردند ، ولي با بي مهري با شما رفتار مي کردند ،احتمالاً باز هم اين نتيجه گيري را مي کرديد که «شما »دوست داشتني نيستيد .وقتي بزرگ شديد به کساني علاقه مند مي شويد که شما را دوست ندارند ،با شما بدرفتاري مي کنند و يا در علاقه مند شدن به کسي مشکل خواهيد داشت .
مشکل عمده اي که دررابطه با اعتماد به نفس پايين وجود دارد ،اين است که ممکن است حتي شما متوجه نباشيد که رفتار خوبي با شما ندارند .کساني که اعتماد به نفس کمي دارند ،يا دوست داشته نشدن از طرف همسرشان را توجيه مي کنند و يا آن که «خود »را به دليل رفتار او سرزنش مي کنند
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
مورد (1):

«کريگ »بيست و هفت ساله ،به ازدواج با زني فکر مي کند که يا مرتباً دير به قرار ملاقات هايش مي رسد و يا اصلاً نمي آيد و هر بار هم که نمي آيد توضيحي نمي دهد .براي تمامي دوستان اين زن کاملاً واضح است که او اهميت چنداني به «کريگ »نمي دهد .اما او موضوع را اين طور نمي بيند . او اصرار مي ورزد که :«پاتريس واقعاً سرش شلوغ است .بعضي اوقات در آخرين لحظات کارهايي پيش مي آيد که او مجبور است آن ها را انجام بدهد .او خودش را وقف شغلش کرده است »کريگ با پدري بزرگ شده بود که هميشه به او مي گفت هرگز «کسي »نخواهد شد و به جايي نخواهد رسيد . درضمن مادر او زني ساکت بود و از اين که خود را دخالت دهد ، مي ترسيد کريگ عادت داشت که با او بدرفتاري کنند،يا او را ناديده بگيرند .پس رفتار آن زن براي او عجيب به نظر نمي آمد .
آيا شما از اينکه دوست تان بدارند ، احساس گناه مي کنيد ؟
برخي اوقات ،عدم اعتماد به نفس ما ، نه به دليل تأثير والدين ، بلکه به دليل احساس گناه يا شرمي است که از دوران کودکي تا به حال با خود جمع کرده ايم .
اگر به دليل کاري که در گذشته انجام داده ايد ، هنوز خود را نبخشيده ايد و به طريقي خود را مسئول درد کسي مي دانيد ،ممکن است برنامه ريزي احساسي شما ايجاب کند که استحقاق دوست داشته شدن را نداريد
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
مورد (2):

«جواني »پرستاري سي و دو ساله و بسيار سرزنده بود .او حتي نمي توانست تصور رو به رو شدن با مردها را هم بکند .وقتي او توضيح داد که تا چه حد تنهاست ،تعجب کردم .زيرا خيلي خونگرم و جذاب بود .او شکايت کرد:«نمي دانم مشکلم چيست ؟ هرکاري مي کنم ، نمي توانم به کسي علاقه مند شوم .تمام دوستانم يا ازدواج کرده اند و يا نامزد دارند .آخر من چه مشکلي دارم ؟ ».
ضمن کار بر روي برنامه ريزي احساسي او به چيزي در دوران کودکي اش برخورديم که او بين آن چيز و زندگي عشقي خالي اش ،ارتباطي نمي ديد .
«جواني »يک خواهر کوچکتر به نام «استفاني »داشت که شديداً «ناقص الخلقه »متولد شده بود .«جواني »به ياد مي آورد که چگونه وقتي کوچکتر بود ، خواهر کوچکش را حمل مي کرد زيرا او نمي توانست راه برود .« جواني »درغذا دادن به او نيز کمک مي کرد ، زيرا «استفاني »هماهنگي عضلاني کافي ،براي اين کار را نداشت .استفاني تا سن پنج سالگي به يک صندلي چرخدار محدود شده بود و دست آخر او را به مرکز استثنايي بردند .
جواني گفت :«به ياد مي آورم که در رختخواب کنار استفاني دراز کشيده بودم و به صورت زيباي او نگاه مي کردم ، نمي توانستم بفهمم که چرا خداوند چنين بلايي برسرخواهرم آورده است .او تنها خواهر من بود و پدر و مادرم پس از او بچه ي ديگري نداشتند و من احساس مي کردم که او را از دست داده ام . به ياد مي آورم همه مي گفتند چقدر من خوش شانس بودم که سالم هستم ، اما اين فقط بيشتر موجب مي شد که احساس ...خب ،چه جوري بگويم « احساس گناه »کلمه ي مناسبي است .من «احساس گناه »مي کردم که سالم بودم و اين استفاني بود که تا اين حد نقص عضو داشت .
جواني از صحبت باز ايستاد و به خاطر خواهر کوچکش از روي عشق و « تأسف »اشک مي ريخت .ما درباره ي تصميماتي که او در کودکي اش گرفته بود ، صحبت کرديم ، اين تصميم که «اگر استفاني خوشبخت نبود ، پس او نيز استحقاق خوشبختي را ندارد .او استحقاق ندارد که ازدواج کند و زندگي عشقي طبيعي داشته باشد ، زيرا که استفاني هرگز نخواهد توانست اين چيزها را در زندگي خود داشته باشد .»جواني از تأثير نيرومندي که احساس گناه در زندگي اش به عنوان يک فرد بزرگسال داشت ، آگاه نبود .احساسات او به شکل رفتاري ترجمه شده بود که مردها را از او دور نگه دارد.او از لحاظ احساسي به گونه اي برنامه ريزي شده بود که هيچ گاه به مردي علاقه مند نشود .حال که او از منشاء اين الگو آگاه شده بود ، مي توانست احساس گناه خود را التيام بخشد و خود را مستحق بداند که حتي دو چندان خوشحال باشد :يکي براي خودش ،و يکي هم به خاطر استفاني
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
استفاده از گذشته ،به منظور ايجاد آينده اي سرشار از عشق

مطمئنم که اگر نه با تمام اين موارد ،حداقل با قسمت هايي از آن ، ارتباط برقرار کرده ايد.اگر تجربه ي شخصي شما ترکيبي از دو يا چند چيز مختلف بوده است تعجب نکنيد .شايد به اين نتيجه رسيده باشيد که با انتخاب کساني که در شما احساس خواستني بودن توليد نمي کرده اند «به خانه بر مي گشتيد » زيرا اين همان کودکي اي است که داشته ايد ، يا ممکن است دريافته باشيد که عاشق مردها و يا زن هايي مي شديد که به پدر و مادرتان شبيه بوده اند .ممکن است لازم باشد که اين مقاله را چندين بار بخوانيد تا بتوانيد تمام اطلاعات آن را هضم کنيد .
ـ آموخته هايتان را درباره ي خود و انتخاب هايتان بنويسيد .
به رشته ي تحرير در آوردن افکارتان به شکا کمک مي کند تا آن ها را به طرز عيني تر و ملموس ترببينيد و بتوانيد برنامه ريزي روحي خود را تغيير دهيد .
ـ اگر به ازدواج با کسي مي انديشيد ،آموخته هايتان را با او نيز در ميان بگذاريد و از او نيز بخواهيد که اين مقاله را بخواند و تمرين هاي آن را انجام دهد .
اگردر رابطه اي نيستيد ، در آن صورت اين کار را با يکي از دوستان نزديک خود انجام دهيد .هرچه بيشتر درباره ي دريافت ها و ادراک هاي خود بنويسيد ،احتمال آن که آن ها را فراموش کنيد کمتر مي شود
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
موضوع اين مقاله اين بود که «چرا به اشخاص خاصي علاقه مند مي شويم »ما درباره ي برنامه ريزي روحي ، به پايان رساندن کار ناتمام کودکي ، تلاش براي نجات پدر يا مادر و ساير انگيزه هاي ناسالم ديگر براي انتخاب همسر ، دراين مقاله صحبت کرديم .اما دلايل سالمي که براي عاشق شدن وجود دارند ،کدامند ؟ آيا چنين دلايلي وجود ندارند ؟ آيا ممکن است همسري را انتخاب کنيم که او را واقعاً دوست داشته باشيم ؟ البته که «بله ».احساس اعجازگونه ي مرتبط بودن با يک شخص که عشق ناميده مي شود ، مي تواند ما را به سمت کسي جذب کند . چيزي که به ياد داشتن آن مهم است اين است که حتي در بهترين روابط ممکن است که بسياري از انگاره هاي ناسالم نيزخود را آشکار کنند :به عنوان مثال ، ممکن است در رابطه اي باشيد و احساس خوشبختي کنيد ، اما متوجه شويد که زندگي همسر خود را رو به راه مي کنيد .يا احساس کنيد که در برابر خواسته ي همسر خود مبني بر صميميت بيشتر ، مقاومت نشان مي دهيد .اين رفتارها احتمالاً ريشه در برنامه ريزي احساسي شما دارند که پيش تر از آن صحبت کرديم .
پس اگر در رابطه اي خوب هستيد و دريافتيد که به دليل برنامه ريزي احساسي خود به او علاقه مند شده ايد ، وحشت نکنيد و نپنداريد که بايد به آن رابطه خاتمه دهيد يا از همسرتان طلاق بگيريد .درهررابطه ، عناصري از التيام به چشم مي خورند و هيچ چيز بهتر از داشتن همسري نيست که با او احساس امنيت داشته باشيد .مي توانيد براي التيام جراحات خود با يکديگر کار کنيد .جمله اي کوتاه و فوق العاده از «جورج سان تانايا » هست که مي گويد :آنان که نمي توانند گذشته را به ياد بياورند ، محکوم اند تا آن را تکرار کنند .
هيچ يک از ما هرگز نمي توانيم به طور کامل از تأثيرات گذشته ي خود رهايي يابيم .با اين حال حقيقتاً باور دارم که با «به ياد آوردن »مي توانيم انتخاب هاي دردناک گذشته را به درس هايي فوق العاده تبديل کنيم تا ما را در ايجاد روابطي سالم ، پر مهر و مطلوب کمک کنند .
منبع:کتاب آيا تو آن گمشده ام هستي
 
بالا