براي رهايي از مرگ به عزراييل جانم را رشوه خواهم داد.
حق نفس كشيدن را از ماهي سلب كردند تا زنده بماند.
بعضي ها مرگ به سراغشان مي ايد بعضي ها هم خودشان به سراغ مرگ مي روند.
درهر سكوتي را كه بگشايي يك عالمه حرف از ان بيرون مي ريزد.
اين چه حكايتيست كه پلكهايم روزها با هم قهر ميكنند و شبها همديگر را در اغوش مي كشند.
پر اضطرابترين بازي در كل دنيا بازي مرگ و زندگيست.
منزل چشمانم هر لحظه ميزبان روي يار است.
هر زمان كه از كنار تو مي گذرم پاي لبهايم در باطلاق گونه هايت فرو مي رود.
اگر زماني به تو نياز پيدا كنم به خانه دلم رجوع خواهم كرد.
همه جا را به دنبالت گشتم بجز انجا كه حظور داشتي.
حق نفس كشيدن را از ماهي سلب كردند تا زنده بماند.
بعضي ها مرگ به سراغشان مي ايد بعضي ها هم خودشان به سراغ مرگ مي روند.
درهر سكوتي را كه بگشايي يك عالمه حرف از ان بيرون مي ريزد.
اين چه حكايتيست كه پلكهايم روزها با هم قهر ميكنند و شبها همديگر را در اغوش مي كشند.
پر اضطرابترين بازي در كل دنيا بازي مرگ و زندگيست.
منزل چشمانم هر لحظه ميزبان روي يار است.
هر زمان كه از كنار تو مي گذرم پاي لبهايم در باطلاق گونه هايت فرو مي رود.
اگر زماني به تو نياز پيدا كنم به خانه دلم رجوع خواهم كرد.
همه جا را به دنبالت گشتم بجز انجا كه حظور داشتي.