• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

کـاریکـلماتـور !

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
براي رهايي از مرگ به عزراييل جانم را رشوه خواهم داد.
حق نفس كشيدن را از ماهي سلب كردند تا زنده بماند.
بعضي ها مرگ به سراغشان مي ايد بعضي ها هم خودشان به سراغ مرگ مي روند.
درهر سكوتي را كه بگشايي يك عالمه حرف از ان بيرون مي ريزد.
اين چه حكايتيست كه پلكهايم روزها با هم قهر ميكنند و شبها همديگر را در اغوش مي كشند.
پر اضطرابترين بازي در كل دنيا بازي مرگ و زندگيست.
منزل چشمانم هر لحظه ميزبان روي يار است.
هر زمان كه از كنار تو مي گذرم پاي لبهايم در باطلاق گونه هايت فرو مي رود.
اگر زماني به تو نياز پيدا كنم به خانه دلم رجوع خواهم كرد.
همه جا را به دنبالت گشتم بجز انجا كه حظور داشتي.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
كمتر كسيست كه دلش براي دل سوختگان اتش بگيرد.
محبت با اينكه زهرنيست همواره از هر زهرديگري قويتر است و زودتر اثر مي كند.
قطب مردم خون گرمي دارد.
زندگي صد سال اولش سخت است.
هزار پا وقتي كفشهايش را دراورد همه حشرات از بوي پايش خفه شدند.
عاشق دو دل دو معشوق دارد.
اجبار اخرين راه انتخاب است.
صداي پاي مسافر خسته از زبان كفشهايش شنيدنيست.
درياي طوفاني در امواج خود غرق مي شود.
در بازي مرگ و زندگي لاكپشت درون لاك دفاعي فرو رفته بود.

 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
زمستانها از بيني خورشيد قنديل نور آويزان ميشود .
عشق و مرگ دو مفهومي هستند كه اولي انسان را به آسمان ها مي فرستد و دومي به زير زمين.
اگر واحد پول شاخه نور بود ، بانكها چه نوراني مي شدند.
در ميهماني شبانهام، ماه ساقي، خودكارم پياله و كاغذم تا خرخره نور مينوشد
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
چراغ راهنما از بس كه چشمك زد، مژه هايش ريخت.
تا دو كلمه حرف حساب زدم، چرتكه لبخند زد!
وقتي بچه را از شير گرفتند، عاشق بستني شد.
وقتي بهمن سقوط مي كنه، اسفند بالا مي ره!
لامپ از ذوق روشن شدن سوخت.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
آنقدر تنهايي را دوست داشت كه از سايه خودش هم بيزار بود.
براي اينكه عشقش را از قلبش پاك كند، قلبش را فرمت كرد.
خورشيد عشق هم نتوانست قلب يخي او را گرم كند.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
بيکاری هم، خودش يک کار است، افسوس که تعطيلی و مرخصی ندارد.
پرندهای که فريب مترسک را بخورد، از گرسنگی میميرد.
ماهی تنها جانوری است که بهراستی دل بهدريا میزند.
پرنده گوشهگير، روی شانه مترسک لانه میسازد.
گياه توی گلدان، شبها خواب باغچه را میبيند.
قلب تاکسيمتر، با ديدن مسافر به تپش میافتد
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
به عشق شنیدن صدای قور قور شکمم ، هر شب صدها قورباغه به کنار بسترم می آیند .
اگر روزی مهربانی را به عنکبوت یاد دهم ،مطمئناً از گرسنگی خواهد مرد .
ان روز که به من گفتی ( ازت بدم می یاد ) ، با حرارت غمگینی بخار شدم .
آرزو دارم که روزی با چشمان خودم ، فاصله بین دو چشمم را ببینم .
با دم آهت آخرین شمع امیدم هم خاموش شد .
کدام دکتری می تواند نبض روحم را بگیرد
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
وقتی کتاب میخونم چنان غرق ميشم که برای بیرون کشیدنم به نجات غریق نیازمندم
بعضي دل ها از جنس تفلون هستند. چيزي به خود نميگيرند و اگر هم گرفتند به راحتي ميشود پاكشان كرد.
آنقدر زندگيش شيرين بود* دلش را زد!
گرماي عشق هم به قلب يخ زده اثر نميكند.
براي اينكه كاسه صبرش لبريز نشود كمي از روي آن برداشت!
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
- تاريخ مصرف موش و ماهي را گربه تعين مي كند .
ــ عشق جنين آسا در قلبم نمو پيدا مي كند .
ــ قلبم يك در ميان براي خودم ميزند .
ــ دنيا قفس بزرگي است .
ــ زندگي ، يك مسابقه است . در يك مسابقه همه برنده نمي شوند
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
وقتی اشکم می خواهد به گردش برود سوار نگاهم می شود.
كسي كه خود را به نور ماه راضي كند ، نور خورشيد كورش خواهد كرد
تجربه ، تنها معلمي است كه اول امتحان مي گيرد و بعد درس مي دهد
از دودلي خسته شده بودم ، يكي از آنها را براي زاپاس كنار گذاشتم
براي اينكه حرف هاي بزرگ بزنم ، هميشه آنها را متر مي كنم
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
670996_976.jpg



بهار را در گلدان پس انداز میکنم.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
چون آدم خشکی بود، زود شکست میخورد!

*چون حرف حق تلخ بود، آن را با عسل میخورد.

*دوست های خیابانی، به دشمنان خانگی بدل شدند.

 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
*آن قدر نگاهش تیز بود ‚ از آن به جای چاقو استفاده میکرد.

*آن قدر خسیس بود که لبخندش را هم از دیگران دریغ میکرد.

*ابر برای صرفه جویی در مصرف آب باران را نم نم میفرستد.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ


چون میخواست هیچ وقت دست از پا خطا نکند، آنها را قطع کرد

*سیل برای این که ضایع نشود، به طرف آتشفشان نمیرفت!

*چون آدم شکمویی بود، بدترین رژیمها را رژیم غذایی میدانست.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ

*تا چشمش به عزرائیل افتاد، سکته کرد.

*جوجه را آخر شاندیز میخورند. :خنده2:
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
* فرهنگستان علوم پزشکی برای کاهش استرس، عبارت پیشرفت قیمتها را جایگزین گرانی کرد.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ

*آنقدر نازک نارجی بود که با گاز فندک خودکشی کرد.

* بعضیها با نردبان قدرت از دیوار حاشا بالا میروند
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ

تلخی حرفش را با لبخندی شیرین جبران میکرد.

هروقت تنها میشد به مهمانی خیالش میرفت.
 
بالا