• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

گزیده ی اشعار | رهی معیری

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
"باران صبحگاهی"

اشک سحر زداید، از لوح دل سیاهی
خرّم کند چمن را، باران صبحگاهی

عمری ز مهرت ای مه، شب تا سحر نخفتم
دعوی ز دیده ی من، وز اختران گواهی

چون زلف و عارض او، چشمی ندیده هرگز
صبحی بدین سپیدی، شامی بدان سیاهی

داغم چو لاله ای گل، از درد من چه پرسی؟
مُردم ز محنت ای غم، از جان من چه خواهی؟

ای گریه در هلاکم، هم عهد رنج و دردی
وی ناله در عذابم، همراز اشک و آهی

چندین«رهی» چه نالی از داغ بی نصیبی؟
در پای لاله رویان این بس که خاک راهی

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
ستاره ی بازیگر

تا گریزان گشتی ای نیلوفری چشم از برم
در غمت از لاغری، چون شاخه ی نیلوفرم

تا گرفتی از حریفان جام سیمین، چون هلال
چون شفق، خونابه ی دل می چکد از ساغرم

خفته ام امشب، ولی در جای من دل سوخته
صبحدم بینی که خیزد دودِ آه از بسترم

تار و پود هستیم بر باد رفت، اما نرفت
عاشقی ها از دلم، دیوانگی ها از سرم

شمع لرزان نیستم، تا ماند از من اشک سرد
آتشی جاوید باشد، در دلِ خاکسترم

سرکشی آموخت بخت از یار، یا آموخت یار
شیوه ی بازیگری، از طالعِ بازیگرم

خاطرم را الفتی با اهل عالم نیست، نیست
کز جهانی دیگرند و از جهانی دیگرم

گرچه ما را کار دل، محروم از دنیا کند
نگذرم از کارِ دل وز کار دنیا بگذرم

شعر من رنگ شب و آهنگ غم دارد «رهی»
زآنکه دل را نسبتی، با خاطرِ غم پرورم



دی ماه 1338
 
بالا