• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

گفت وگو با كارگردان سریال خداحافظ بچه

B a R a N

مدير ارشد تالار
139861.jpg

یادداشت: در این مطلب شاهد تعریف های عجیب جام جم آنلاین از این سریال خواهید بود که با واکنش تند و منفی منتقدان و مردم روبرو شده است. گفت وگو با كارگردان سریال خداحافظ بچه
سریال «خداحافظ بچه» به‌ گفته منتقدان و كارشناسان خوش ساخت است با داستانی روان و روایتی جذاب. این روزها پای صحبت بینندگان تلویزیون كه بنشینیم با اطمینان از جذابیت و كشش این سریال می‌گویند.
برای گفت‌وگو با منوچهر هادی كارگردان خداحافظ بچه به یك ساختمان سه طبقه واقع در خیابان پاسداران رفتیم كه در آ‌نجا گروه در حال ضبط قسمت‌های پایانی سریال بود.
مهراوه شریفی‌نیا و شهرام حقیقت‌دوست هم بازیگران ثابت این لوكیشن بودند. گفت‌وگوی ما اما به یك مهمانی افطاری كوچك در لوكیشن خانه لیلا و مرتضی تبدیل شد و همراه با عوامل سازنده این سریال به تماشای قسمت دوازدهم خداحافظ بچه نشستیم و خیلی از سوالات هنگام پخش سریال به وجود آمد و پاسخ داده شد.

به عنوان اولین سوال برایمان بگویید چه شد كه كارگردانی سریال خداحافظ بچه به شما پیشنهاد شد و آن را پذیرفتید؟
آشنایی من با آقایان افخمی و هاشمی برمی‌گردد به همكاری در تله فیلمی به نام «چشم‌هایش» كه به مناسبت چهارشنبه‌سوری ساخته شد. دو سال قبل هم در سریال «عملیات 125» به صورت مشترك با بهروز افخمی كارگردانی كار را به عهده داشتم. سال گذشته نیز فیلمی با نام «یكی می‌خواد باهات حرف بزنه» را در جشنواره فجر داشتم و از آقایان هاشمی و افخمی برای دیدن این فیلم دعوت كردم. یك هفته بعد از آن به من زنگ زدند و برای كارگردانی سریالی در ماه رمضان از من دعوت كردند. من هم ابتدا فیلمنامه را خواندم چرا كه به اعتقاد من متن یك كار از هر چیز دیگری مهم‌تر است. وقتی فیلمنامه یك كار خوب باشد همه عوامل انرژی می‌گیرند و می‌توان بازیگران و گروه خوبی را نیز به كار دعوت كرد. حدود صد صفحه از خلاصه داستان را خواندم و بشدت از متن خوشم آمد و از آن لذت بردم. همان جا این سوال برایم پیش آمد كه چرا علیرضا افخمی خودش این سریال را نمی‌سازد، چون به نظر من، متن خیلی جذاب بود و هر كارگردانی را وسوسه می‌كرد! اما ایشان ترجیح می‌داد مشاور كار باشد و اتفاقا زمانی كه كار شروع شد، ‌این مشاوره به كامل‌ترین شكل انجام شد.

چه شد كه مراحل ساخت و پخش خداحافظ بچه همزمان شد؟

من فكر می‌كنم برنامه‌ریزی‌های شبكه به نحوی بود كه به این مرحله رسید. اگر مدیران ما از سال قبل برای سال جدید برنامه‌ریزی كنند خیلی از مشكلات حل می‌شود. من شاید شخصا سختی‌های این كار را آنقدر درك نمی‌كنم؛ البته غیر از اضطراب و فشار كاری كه همه عوامل را درگیر می‌كند بیشترین كسی كه اذیت می‌شود، تهیه‌كننده و عوامل تولید هستند. من اگر جای مدیران شبكه بودم با یك برنامه‌ریزی درازمدت به تهیه‌كنندگان با تجربه سفارش كار می‌دادم. وقتی می‌توان در سه یا چهار ماه كار خوب تحویل داد مطمئنا در 12 ماه می‌توان كار با كیفیت‌تری ساخت.

حالا اگر نخواهیم به دنبال مقصر بگردیم، مثلا شما وقت كافی برای كارگردانی كار داشتید چه كاری انجام می‌دادید كه الان نتوانستهاید به خاطر كمبود وقت آن را انجام دهید؟
نگاه من نگاهی ایده‌آل است. در آن شرایط قطعا كیفیت ساخت سریال خیلی فرق می‌كرد. ما در حال حاضر در روز باید میانگین 9 دقیقه مفید ضبط كنیم. قطعا اگر وقت داشتیم این كار را بهتر و با كیفیت بیشتری انجام می‌دادیم. حتی پیش آمده كه در روز تا مرز 25 سكانس گرفته‌ایم و قطعا این حجم كار گاهی روی كیفیت ساخت سریال تاثیر می‌گذارد.

اما بازخوردهای مردمی در این مدت نشان می‌دهد آنها سریال را دوست دارند. این كه كار دیده می‌شود و موردپسند واقع می‌شود آیا به دلیل همزمانی پخش و ضبط نیست؟
ما حتی قبل از اینكه كار را شروع كنیم تصمیم گرفته بودیم كار خوبی تحویل دهیم و این اتفاق هم افتاد. نه به خاطر كارگردانی، بلكه به خاطر متن قوی و جذاب و گروهی كه تهیه‌كنندگی و تولید آن را به عهده گرفته‌اند. به همین دلیل این كه بخواهیم اضطراب همزمانی پخش و ضبط را با این توجیه بپذیریم كه می‌توان از بازخورد مردم مطلع شد و از بازخوردهای مثبت انرژی گرفت آنقدرها قابل قبول نیست.

این جذابیت و كشش متن كه می‌گویید یك بخش جذابیت سریال است. شما در مقام روایتگر كار چطور به جذابیت خداحافظ بچه افزودید؟

همان‌طور كه گفتم اگر یك متن خوب و جذاب باشد مطمئنا نتیجه كار هم تضمین شده است. اگر ما قصه‌ای داشته باشیم كه مردم بعد از گذشت چند قسمت آن را دنبال كنند و اینقدر كشش داشته باشد كه بینندگان را تا اتمام سریال همراه خود كند،‌ جذابیت كار تضمین می‌شود. من هم به نوبه خودم در مقام كارگردان كار اصلا به سمت دكوپاژهای پیچیده (نمابندی پیچیده)‌ یا صحنه‌آرایی‌های عجیب و غریب نرفتم چرا كه فیلمنامه آنقدر جذاب بود كه تنها با یك زبان ساده بتوانیم آن را روایت كنیم تا حق مطلب ادا شود.

یعنی می‌خواهید بگویید بازخوردهای مردمی باعث تغییر در نحوه روایت شما نشد؟

بعد از آغاز سریال چه در میان همكاران صاحب‌نظر و چه مردم عادی نسبتا با بازخوردهای خوبی مواجه شدیم. البته نقدهایی هم به سریال وارد است كه شاید برخی از آن نقدها را هم خود من داشته‌ام. اما این نقدها به اختلاف سلیقه جزئی معمول بین كارگردان و تهیه‌كننده برمی‌گردد.
در هر صورت بازخورد آنچنانی از مردم ندیدیم كه نوع لحن روایت یا نوع دكوپاژ را در سریال تغییر دهم.

آیا در متن هم دست بردید یا آن را بازنویسی كردید؟
خیر! از همان روز اول هنگام امضای قرارداد با تهیه‌كننده و نویسنده توافق كردیم من هیچ‌گونه دخالتی در متن نداشته باشم و صرفا كار را كارگردانی كنم.

یعنی هیچ دخالت و نظری درباره متن در طول كار نداشتید و تا این حد به فیلمنامه متعهد بودید؟
بله. حتی یك كلمه هم جابه جا نكردم. اصلا یكی از شرایط توافق ما با علیرضا افخمی این بود كه از همان اول هیچ دخل و تصرفی در فیلمنامه نداشته باشم و كاملا متكی به فیلمنامه جلو بروم. البته شاید این امتیاز خوبی برای یك كارگردان نباشد، اما قراری بود كه از همان روز اول گذاشتیم و اطمینانی كه به تهیه‌كننده و نویسنده داشتم، باعث شد این موضوع را بپذیرم و البته خودم هم دوست داشتم در جدول پخش ماه رمضان كاری داشته باشم. خصوصا این كه این كار از شبكه سه سیما پخش می‌شود. این شبكه، هم به دلیل اطلاع‌رسانی تولیداتش و هم به دلیل هوشمندی زمان پخش، این اطمینان را به كارگردان می‌دهد كه یك سریال در این شبكه عاقبت بخیر می‌شود.

آیا اگر دستتان باز بود، تغییراتی در متن می‌دادید؟

یك سری نظرات سلیقه‌ای است وگرنه انتقاد بنیادینی به متن ندارم. آنقدر تركیب ابوالحسنی و افخمی خوب و حرفه‌ای است كه با اطمینان كار را پذیرفتم و شرط عدم دخالت را قبول كردم، چون متن را قبول داشتم. این نقدهایی كه تا به حال به سریال شده را به شخصه قبول ندارم. مثلا سازمان بهزیستی برای سكانس دزدیدن بچه از بهزیستی شكایت كرده و مدعی است این سكانس به دور از آگاهی از قوانین بهزیستی نوشته شده است. این نقد را قبول ندارم چراكه ما كاملا تحقیق و مطالعه كردیم تا این سكانس را دربیاوریم. اگر هم چیزی از نظرمان پنهان مانده به این خاطر است كه دسترسی به تبصره‌ها بسیار سخت و محرمانه است یا مثلا این سازمان معتقد است به هیچ عنوان نمی‌شود بچه‌ای را از شیرخوارگاه دزدید. من خودم اگر مدیر بهزیستی اجازه دهد، می‌روم و مخفیانه 30 بچه از آنجا می‌دزدم تا نشان دهم اتفاقا كار راحتی است. این خیلی بد است كه هیچ ارگانی سعه‌صدر و انتقادپذیری ندارد كه بخواهیم ذره‌ای از آنها نقد كنیم و آن را به تصویر بكشیم. ضمن این كه ما در این سریال به نحوه نگهداری بچه در شیرخوارگاه هیچ نقدی وارد نكردیم، حتی بچه هم در نهایت توسط نگهبان شیرخوارگاه پس گرفته شد.

پس گرفتن بچه به خاطر ناشیانه دزدی كردن لیلا و مرتضی بود، نه باهوشی نگهبان شیرخوارگاه.

بله، شخصیت‌های داستان ما دزدهای حرفه‌ای نیستند. زن و شوهری هستند كه به خاطر عشق زیاد به بچه به سیم آخر می‌زنند.

مرتضی كه قبلا دزد بوده طبق داستان باید شم دزدی بهتری از خود نشان می‌داد.

نه. او ماشین دزد بوده و چون توبه كرده، مدت‌ها سرقت انجام نداده است.

اما راه‌های بهتری هم برای دزدیدن بچه بود كه می‌توانست این سرقت را موفق كند؟
اتفاقا یكی از دوستان من هم در مورد این سكانس همین نظر را داشت. او به من گفت مرتضی می‌توانست با یك ضربه پیرمرد نگهبان را از پا بیندازد و بچه بدزدد. می‌خواهم بگویم این اتفاق و خیلی اتفاقات دیگر هم می‌توانست بیفتد تا این دو نفر بچه‌ای را بدزدند، اما قرار نبود آنها دزدی كنند. ما قرار نیست شخصیت اول داستان را یك دزد واقعی نشان دهیم. مرتضی و لیلا قرار نیست خلاف كنند. با توجه به اعتقادات خودشان قرار است به هیچ عنوان كار خلاف نكنند و اگر هم خلاف می‌كنند با این توجیه كه روزی اعتراف كنند و مجازات اعمالشان را بكشند. لیلا و مرتضی صادق و بی‌ریا هستند و به اشتباهات خودشان آگاهند و مخاطب اینها را دوست دارد، آنها نمی‌خواهند كسی را بزنند یا بكشند وگرنه به موقع به خانه بهاره رهنما می‌روند و بچه او را می‌دزدند و خیلی هم موفق عمل می‌كنند.

بالاخره لیلا و مرتضی كه بنا به گفته شما دزد حرفه‌ای نیستند، یك سرقت موفق انجام می‌دهند و بچه را از خانه مادرش می‌دزدند.
نه. آن هم توجیه داشت. آنها در بیمارستان شنیدند پدر و مادر این بچه او را نمی‌خواهند. به همین دلیل هم او را دزدیدند. آنها فكر كردند این پدر و مادر می‌خواهند بچه‌شان را سر راه بگذارند و پیش خودشان فكر كردند بچه را برای خودشان برمی‌دارند و هم به این خانواده و هم به خودشان كمك می‌كنند.

اما خیلی‌ها نام این توجیه را گناه می‌گذارند.

ما شخصیت‌هایمان را از ابتدا تعریف كردیم. آنها قرار نیست خیلی پاك و مقدس باشند. كما این كه خودشان به گناه خودشان واقفند و با ضربدر در یك دفتر این را برای خود ثبت می‌كنند تا در آینده آن را جبران كنند. به همه اینها یك فضای فانتزی جزئی را هم كه مختص فضای داستان است، اضافه كنید.

به نظر خودتان این كه سوژه اصلی سریال بچه‌دار شدن به هر قیمتی حتی دزدیدن بچه باشد، كمی غیرقابل باور نیست؟
غیر از تهران كه شاید بعضی تفكرات عوض شده و ایده‌ها و آرمان‌ها با نسل پیش متفاوت شده است، بقیه بینندگان ما افرادی هستند كه در شهرستان‌ها زندگی می‌كنند. حتی همین تهران هم اگر كسی ازدواج می‌كند حتما یكی از توجیهاتش بچه‌دار شدن است. یعنی اگر زوجی شرایط مساعدی داشته باشند و بتوانند از عهده هزینه یا مشكلات بچه برآیند قطعا دلشان بچه می‌خواهد. پس موضوع این سریال دربرگیری زیادی دارد.

به فرض قبول كنیم این علاقه در میان زوج‌های جوان بسیار است، اما چطور می‌شود این علاقه آنقدر باشد كه یك نفر را به سمت كارهای غیرعقلانی مثل دزدی بچه سوق دهد؟
این زوج كه منتظر بچه دهم خود نیستند كه این انتظار باورپذیر نباشد. اینها برای اولین بار است كه می‌خواهند بچه‌دار شوند. ضمن این كه در قسمت‌های ابتدایی سریال هم با اهمیت تولد این بچه آشنا می‌شویم، مثل ماجرای اهمیت ندیده ننه نصرت برای رفتن به بهشت.

خب با اتكا به خرافات كه نمی‌توان بچه دزدی كرد؟

شما درست می‌گویید. اما قطعا یكی از دلایل بچه‌دارشدن این زوج همین قضیه ننه‌نصرت و انتظار یك ده برای دیدن بچه‌ آنهاست. پس این اشكال به كار وارد نیست. ما یك زن و شوهر داریم كه عاشق بچه هستند، اما بچه‌دارشدن برایشان معضل شده است. حاضرند هر كاری برای حل این مشكل انجام دهند. ما نباید این قضیه را كه یك استثناست با كل جامعه مقایسه كنیم.

شما روی یكی از واقعیت‌های جامعه دست ‌گذاشته‌اید، پس باید همه جوانبش را بسنجید.
بله، در كلیات همین‌طور است. همین الان اگر در بیمارستان‌ها بروید با هزاران زوج مواجه می‌شوید كه حاضرند برای بچه‌دار شدن هر كاری بكنند. من خودم را كه جای شهرام می‌گذارم به او حق می‌دهم كه تا این حد دنبال بچه باشد. اگر یك روز ازدواج كنم، بچه‌دار شدن قطعا یكی از دلایلم برای زندگی مشترك خواهد بود. زمانی هست كه ما ادعا داریم كارمان فانتزی است و قرار است مرتضی و لیلا یك سفینه‌ سوار شوند و از فضا بچه بیاورند. آن وقت این انتقاد وارد است كه همه جوانب را نسنجیده‌ام و تلاش مرتضی و لیلا برای بچه‌دارشدن توجیه منطقی ندارد.

اما بیننده از شخصیت‌هایی كه دوست‌شان دارد و با آنها همذات‌پنداری می‌كند انتظار دزدی ندارد.
از ابتدای سریال خیلی زیركانه تمام فاكتورهای لازم برای سوق دادن شخصیت‌های فیلم به جایی كه به خاطر هدفشان دست به دزدی بزنند، چیده شده بود. نمونه‌اش همین سابقه دزدی مرتضی یا دیدن دوست دزدش، بهروز است. به همین دلیل وقتی لیلا و مرتضی بچه می‌دزدند، مخاطب باور می‌كند. شخصیت‌های ما به صورت ناگهانی دست به دزدی نزدند كه برای مخاطب باور‌پذیر نباشد. در طول سریال كم‌كم با توجه به شرایطی كه برای شخصیت‌های اول این سریال پیش آمد، آنها مجبور شدند دست به كارهای جنون‌آمیزی بزنند.

خب این زوج چرا سخت‌ترین راه را برای رسیدن به بچه‌ انتخاب كرد؟ چرا روی قضیه درمان ناباروری متمركز نشد؟

آنها از دكتر شنیدند دیگر نمی‌توانند بچه‌دار شوند. این‌كه بسیاری می‌گویند امروزه با پیشرفت تكنولوژی هیچ‌كاری غیرممكن نیست، كاملا اشتباه است. خیلی از خانم‌ها دیگر به هیچ‌ عنوان نمی‌توانند بچه‌دار شوند. لیلا هم از آن دست خانم‌هاست.

گاهی در سریال مواقعی پیش می‌آید كه مخاطب می‌خندند. خداحافظ بچه طنز است؟

به هیچ‌وجه. اتفاقا این موضوع را شنیده‌ام، اما اصلا آن را قبول ندارم. شاید در مواقعی با طنز موقعیت مواجه شویم، اما نمی‌شود نام یك كار طنز روی آن گذاشت. كدام‌یك از شخصیت‌های ما بالا و پایین می‌پرد و ادا و اطوار در می‌‌آورد؟ طنز سریال ما، طنز موقعیت است. بالاخره در زندگی واقعی هم موقعیت‌های طنز وجود دارد، اما در كل خداحافظ بچه بیشتر در قالب درام می‌گنجد و اگر طنزی در آن هست طنز موقعیت است و طنز كلامی به آن صورت در فیلمنامه وجود ندارد.

شما در روایت‌تان انگار علاقه‌ای به نمادسازی یا برجسته‌كردن نشانه‌ها ندارید؛ البته غیر از یك مورد بستنی‌های نیمه‌خورده كه روی نیمكت پارك توسط لیلا و مرتضی جا گذاشته شد. بستنی نماد چه چیزی بود؟

درست است. اصلا در این سریال علاقه‌ای به نمادسازی نداشتم. آن هم به خاطر نوع قصه بود. اتفاقا درباره بستنی‌ها هم جالب است بدانید به خاطر اصرار تصویربردارمان بود. من با همان یك مورد هم موافق نبودم و تصویر كاملا فانتزی و بدون هیچ‌گونه عمد و قصدی بود. نوع روایت قصه، ارتباط كامل به فیلمنامه و متن دارد. البته غیر از قصه، سلیقه كارگردان هم روی انتخاب روایت در یك سریال تاثیرگذار است، اما دیالوگ‌نویسی، روایت و دكوپاژ اغراق‌آمیز و شلوغ، مطابق با سلیقه من نیست. نمی‌گویم من توانایی چنین كاری را ندارم، اتفاقا خیلی هم خوب می‌‌توانم این نوع روایت اغرا‌ق‌آمیز را انتخاب كنم كه در آن همه چیز غیر از بازی‌ها مشخص باشد، اما این كار را نمی‌پسندم. بخصوص برای سریال‌های تلویزیونی. اصلا دوست ندارم حواس بیننده با حركات عجیب و غریب دوربین پرت شود. اگر شما دقت كنید در خداحافظ بچه تمام حركات عمودی و افقی و ریلی دوربین تابع شخصیت‌های سریال است. اگر شخصیتی به چپ برود دوربین من هم به همان سمت می‌رود و بر عكس. به همین دلیل زاویه دوربین همسطح با بازیگران است.
نكته‌ای كه گفتید كاملا قابل مشاهده است. تقریبا در هیچ نمایی از سریال شاهد حركات دوربین یا نماهای اغراق‌شده نیستیم. انگار كه دوربین نمی‌خواهد خودش را به رخ بیننده بكشد.
نمی‌خواستم حتی یك نما اغراق‌شده باشد. می‌خواستم روایت سریال مثل زندگی طبیعی و واقعی باشد. به خاطر همین حتی بینندگان غیرحرفه‌ای هم اعتراف می‌كنند چقدر سریال طبیعی است و بازی بازیگران هم اغراق‌آمیز نیست درست مثل زندگی.

نگران نبودید متهم به ناتوانی در روایت شوید؟
نه. یك نوع سادگی در روایت داریم كه انتخابی است. فكر می‌كنم هر منتقد حرفه‌ای هم متوجه این نوع سادگی روایت بشود. من در نوع نورپردازی هم خیلی دقت كردم. از نورپردازی‌های شلوغ و پیچیده كه می‌خواهد خودش را به رخ بیننده بكشد و سایه‌اش را بر تصویر بیندازد، استقبال نمی‌كنم. اتفاقا آن نوع نورپردازی كه اصلا دیده نمی‌شود به نظر كار سخت‌تری است. این‌كه یك بازیگر را بگذاریم وسط و با دوربین دورش بچرخیم و مانور دهیم كار شاقی انجام نداده‌ایم و اتفاقا خیلی هم ساده است. نه این‌كه به نظر من این نوع تصویربرداری غلط باشد. اما وقتی یك داستان واقعی را روایت می‌كنیم باید اجرای واقعی را هم برای آن انتخاب كنیم. در این نوع كارها اگر می‌خواهیم تنهایی یك آدم را نشان دهیم، احتیاجی به اغراق در زاویه دوربین و حركات آن نیست، بلكه باید بتوانیم حس تنهایی را منتقل كنیم.

حس مادرانه مهراوه شریفی‌نیا در «ساعت شنی» در انتخاب او به عنوان بازیگر تاثیر داشت؟
متاسفانه این سریال را ندیدم، اما از خانم شریفی‌نیا تله‌فیلمی دیده بودم كه روح‌الله حجازی، كارگردان آن بود. در آن فیلم مهراوه خیلی خوب بازی كرده بود و یادم می‌آید همان موقع به حجازی زنگ زدم و به خاطر بازی مهراوه به او تبریك گفتم. مهراوه یك بازیگر ششدانگ و تمام عیار است. او بازیگری است كه استعداد دارد، نه این‌كه به خاطر پدر و مادرش وارد این حرفه شده باشد. رفتار حرفه‌ای او پشت صحنه، اهمیت دادن او به زاویه دوربین و نورپردازی و سر وقت حاضر شدن او دلیل این مدعاست. این موضوع درباره شهرام حقیقت‌دوست، آتیلا پسیانی و بقیه گروه هم صدق می‌كند. به طور كلی گروه همدل و همراهی هستیم.

جذابیت خداحافظ بچه از دیدگاه كارگردان آن در چیست؟

اول متن، دوم متن و سوم متن. وقتی نتوان درباره فیلمنامه یك سریال اظهار نظر كرد دیگر راجع به بقیه عوامل هم نمی‌شود بحث كرد. وقتی فیلمنامه‌ای قوی باشد و كارگردان درك درستی از آن داشته باشد نتیجه‌اش می‌شود یك اثر جذاب.

شخصیت‌های سریال خداحافظ بچه دوست‌داشتنی هستند. به نظر من غیر از متن، بازی گرفتن هم خیلی مهم است.

بله. اما متن قوی در درجه اول اهمیت قرار دارد. استعداد سجاد ابوالحسنی و تجربه علیرضا افخمی به عنوان ناظر و مشاور نویسنده سریال، جذابیت این سریال را تضمین كرد. در مورد بازی گرفتن هم ما در تك‌تك سكانس‌ها با شریفی‌نیا و حقیقت‌دوست و سلامی ـ تصویربردار ـ قرار گذاشتیم كه با مشورت هم و به بهترین شكل كار را اجرا كنیم. من حتی در خانه هم روی اجرای سكانس فكر می‌كنم اما هیچ‌وقت یك دكوپاژ قطعی را به عوامل تحمیل نمی‌كنم، بلكه سعی می‌كنم بهترین میزانسن را سر صحنه به دست بیاوریم. با همفكری بچه‌ها حتی جای دوربین را انتخاب می‌كنیم تا مثل تمرین تئاتر بهترین لحظه را به دست آوریم. هدفم این است كه بازیگران طبیعی بازی كنند و این طبیعی بودن به دل بنشیند. همان‌طور كه در زندگی واقعی رفتار می‌كنیم. در زندگی واقعی وقتی داریم حرف می‌زنیم مثلا شاید به سمت یخچال برویم و یك لیوان آب برای خودمان بریزیم و بخوریم یا این‌كه اگر كسی زنگ خانه را زد خیلی طبیعی در را باز كنیم نه به خاطر این‌كه به مخاطب بفهمانیم زنگ در خانه به صدا درآمده، این عبارت كلیشه‌ای را انتخاب كنیم: یعنی كی می‌تونه باشه؟ در برخی سریال‌ها كارگردان‌ها این اشتباه را می‌كنند. مثلا سر همان آب خوردن. فكر می‌كنند بازیگر باید در چشمان بازیگر مقابلش خیره شود و بگوید من می‌خواهم به طرف یخچال بروم و آب بـخورم، در صورتی كه در این سریال بشدت از این نوع روایت مصنوعی پرهیز كرده‌ام.

شخصیت اصلی سریال خداحافظ بچه بر مدار زندگی یك خلافكار می‌چرخد. فكر نمی‌كنید این موضوع برای بینندگان بدآموزی داشته باشد و خیلی از مردم كه اتفاقا مشكلی همچون مشكل این زوج دارند، نتوانند مرزبندی مناسبی بین داستان و واقعیت قائل شوند؟
ویژگی‌هایی كه در فیلمنامه برای شخصیت‌های اصلی سریال نوشته شده است مخصوص لیلا و مرتضی است و قابل تعمیم به بقیه افراد جامعه نیست. خود من هم از این‌كه یك سریال بخواهد پیام گل درشتی را به بینندگان منتقل كند، پرهیز می‌كنم. چرا كه اساسا فضا به نحوی نیست كه مردم پذیرای پیام‌های نصیحت‌گونه مستقیم باشند. خصوصا در این سریال خاص، بهترین كار این است كه واقعیت زندگی یك زوج را به تصویر بكشیم. معضلاتی كه برایشان پیش آمده را بازگو كنیم و بعد بقیه نتیجه‌گیری را به بیننده بسپاریم. ضمن این كه در روند داستان و نتیجه آن، این زوج عواقب كارشان را می‌بینند و همین كه زندگی پر از صمیمیت و شادی آنها به زندگی پراضطراب و ناراحتی تبدیل شده به بیننده می‌فهماند رفتن در راه اشتباه چه عواقبی دارد. می‌خواهم بگویم اساسا تا وقتی بدی به نمایش درنیاید خوبی به چشم نمی‌آید و فكر می‌كنم بینندگان هم این موضوع را متوجه می‌شوند.

بعضی نقش‌ها مثل بهروز یا گیتی كه ایمان صفا و بهنوش بختیاری آنها را بازی می‌كنند، خیلی شیرین است و فكر می‌كنم جای كار بیشتری هم داشت، اما چرا اینقدر كم از آنها استفاده شده است؟
اتفاقا من هم دوست داشتم ایمان صفا نقش بیشتری داشته باشد چون نقش شیرینی دارد. كلا بازی او را می‌پسندم. وقتی برای اولین بار در فیلم «قرنطینه» از او بازی گرفتم این موضوع را فهمیدم. بعد از آن هم بهروز افخمی بازی او را پسندید و برای بازی در سریال «عملیات 125» از او دعوت كرد. در خداحافظ بچه هم صفا بازی خوبی از خود نشان داد. اتفاقا ایمان تلاش نكرد نقش را دربیاورد چراكه بازی او، مدل حرف زدن و راه رفتنش به این نقش نزدیك بود. البته به این معنا نبود كه او بازیگر بااستعدادی نیست، اتفاقا خیلی حرف گوش‌كن و تواناست. در مورد خانم بختیاری هم می‌توانم بگویم نقش كاملا متفاوتی را به او سپردیم، اما باید از هر نقشی به اندازه خودش استفاده كرد.

در كنار همه محاسنی كه سریال خداحافظ بچه دارد، اما روایت آن خیلی یك خطی است و انگار شخصیت‌های فرعی در آن جایگاهی ندارند.
یكی از ویژگی‌های قصه و درام همین موضوع است. شما نمی‌توانید 20 نفر را بیاورید و به همه آنها بپردازید و شخصیت‌پردازی كنید. در ضمن قصه، قصه این دو نفر است و باید بیشتر سكانس‌ها حول محور زندگی این دو بچرخد. البته از آنجا كه معتقدم این سریال مثل زندگی واقعی همه ما آدم‌هاست، روابط و شخصیت‌های اصلی و فرعی هم به تبع آن به همین صورت است. مردم دیگر آنقدر گرفتار شده‌اند كه مثل گذشته در زندگی همدیگر تاثیر ندارند و حتی شاید اتفاق افتاده هفته‌ها از پدر و مادرمان هم بی‌خبر می‌مانیم. نه این كه نخواهیم، بلكه شرایطش پیش نیامده و نتوانسته‌ایم. در این سریال هم به همین صورت است. نقش‌های فرعی همان قدر مهم‌اند و به آنها می‌پردازیم كه در زندگی ما تاثیر داشته باشند و هر كجا كه لازم باشد سراغشان برویم. ------------- منبع: جام جم آنلاین
 
بالا