• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

یعنی میشه منم نویسنده باشم ..............(بچه ها بهم تبریک ب

زینب

کاربر ويژه
سلام بچه ها طبق قولی که داده بودم داستان رو توی تایپکی که نگاز گفت گذاشتم.
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
سلام زینب خانوم نوشته هاتونو تا جایی که مجال حوصله داشتم خواند اینکه داستانتون رتبه آورده شکی نیست و از لحاظ شخصیت پردازی زیبا کار شده همینطور از نظر لوکیشن بندی هایی که نموده اید ولی چون حیفم میاد که داستانتون اینگونه از نظر ساختاری ساده گذر باشد اگر اجازه دهید چند مورد را که البته به نظر حقیر میشود بهتر شد را عرض کنم البته سوژه ای که انتخاب کرده اید جذاب است
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
منم نويسنده ام ها :بدجنس: قضيه چيه؟ بگيد خب منم مينويسم.


سلام آقای نویسنده زینب خانوم یه داستانی نوشنتد که قراره اگه اجازه شو صادر کنند در موردش صحبت کنیم
شماهم اگه دستی به قلم دارید بفرمایید
 

baroon

متخصص بخش ادبیات

زینب جان داستانت به دل نشست:13:. خیلی خوشحالم برات. بهت تبریک میگم. :13:
نقد و نظرات تخصّصی رو به دوستای اهل فن می سپارم.
فقط یه نظر کلی دارم. اینکه مهم ترین امتیاز داستانت به دید من قدرت تصویرسازی بود.:دست:
از لحاظ نکات ویرایش و دستوری چند مورد به ذهنم رسید که در صورت تمایل خصوصی یا توی همین تاپیک می نویسم.
به امید نشستن کتابای پرفروشت توی قفسه ی کتابفروشی ها :شاد:






زینب جونم واقعا" خوشحالمون میکنی اگه داستانت رو بذاری توو انجمن و ما هم ازش لذت ببریم.......

فکر کنم این لینک مناسبی واسه داستانت باشه خانمی
.http://www.iranjoman.com/forumdisplay.php?f=389


نگارجان ممنونم از همکاریت :شاد: . واقعاً این روحیه ی همکاری و یا پرسش و پاسخ ستودنیه. :13:

منتها دوستای عزیز برای ارج گذاشتن به ایران انجمنی ها و گم نشدن پستای اختصاصی شون لابه لای بقیه ی نوشته ها، بخشی مخصوص در دسترستون هست.
دست نوشته های ایران انجمنی ها :
http://www.iranjoman.com/forumdisplay.php?f=1060




بچه ها اگه مایلید داستان رو تو انجمن بذارم . این کا رو می کنم . بارون جان اگه میشه بهم کمک کن اخه شما مسئولش تو انجمن هستید اگه نه ؟

دوستان اینجور مواقع حتماً به مدیران بخش ها اطلاع بدید. چون ممکنه پستتون رو دیرتر ببینیم و مثل الآن متأسفانه سؤالتون بی جواب بمونه. :گل:





لطفاً نظراتتون رو در مورد داستان زینب، توی همین تاپیک بنویسید. نظرات توی تاپیک داستانش اسپم محسوب میشه.
با تشکر :1:
 

زینب

کاربر ويژه
سلام زینب خانوم نوشته هاتونو تا جایی که مجال حوصله داشتم خواند اینکه داستانتون رتبه آورده شکی نیست و از لحاظ شخصیت پردازی زیبا کار شده همینطور از نظر لوکیشن بندی هایی که نموده اید ولی چون حیفم میاد که داستانتون اینگونه از نظر ساختاری ساده گذر باشد اگر اجازه دهید چند مورد را که البته به نظر حقیر میشود بهتر شد را عرض کنم البته سوژه ای که انتخاب کرده اید جذاب است

از اونجایی که شما توی این زمینه تخصص دارید و می تونید با نظرات مفیدتون من یاری کنید منتظر نظرات شما و دوستان هستم.
 

زینب

کاربر ويژه
زینب جان داستانت به دل نشست. خیلی خوشحالم برات. بهت تبریک میگم.
نقد و نظرات تخصّصی رو به دوستای اهل فن می سپارم.
فقط یه نظر کلی دارم. اینکه مهم ترین امتیاز داستانت به دید من قدرت تصویرسازی بود.
از لحاظ نکات ویرایش و دستوری چند مورد به ذهنم رسید که در صورت تمایل خصوصی یا توی همین تاپیک می نویسم.
به امید نشستن کتابای پرفروشت توی قفسه ی کتابفروشی ها
خیلی ممنون از لطفت بارون جون . منم منتظر نظراتتون هستم .
بسیار مشتاقم تا بدونم که چه نظراتی درباره ی این داستان نویسنده کوچولو دارید!
 

Mahdi Askari

مدير فنی
من همیشه انشام تو مدرسه 20 بود
در سخت ترین شرایط من 20 میشدم
البته تمام انشاهام رو خواهرم می نوشته :نیش: :غش2:
-----------------------------
در ضمن زینب خانم تبریک میگم بهتون
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
از اونجایی که شما توی این زمینه تخصص دارید و می تونید با نظرات مفیدتون من یاری کنید منتظر نظرات شما و دوستان هستم.

یکی از مهم ترین موردی که نظر منو بخودش جلب کرد تکرار بیش از حد یک کلمه از شخصیتهای داستانتان بود یعنی (حسین)
اینکه داستان حول محور این شخصیت میگردد بحثی نیست اما وقتی در یک پاراگراف از یک کلمه بیش از حد معمول استفاده گردد
از استحکام و جذابیت آن میکاهد و خواننده آرام آرام به خودی خود از تکرار کردنش خسته میشود .
و همین امر باعث میشود تا خواننده حرفه ای داستان بی اختیار از تعقیب آن بپرهیزد.

نوع داستان شما میشود گفت نوعی درام عاطفی است که در آن به موضوعاتی اشاره شده که اغلب کلیشه ای هستند و متاسفانه
عادت ما ایرانیها این است که پایان قصه را طوری طراحی کنیم که اشک خواننده را در بیاوریم و با این حربه داستان را به وی بقبولانیم
و چون باز هم در غریضه ما ایرانیان در بعضی اوقات احساس بیشتر از منطق در وجودمان نقش پر رنگی دارد به راحتی آن را قبول میکنیم
وهمینطور مشکل عمده در اینگونه و دیگر نوشته ها این است که با حرص و ولع خاصی شروع به نوشتن میکنیم ولی وقتی به جایی میرسیم که باید نتیجه گیری کرد بگونه ای که دلمان میخواهد آن را سرهم بندی میکنیم و تحویل خواننده میدهیم حال پایان کار هر چه باشد دیگر مهم نیست مهم این است که داستان خاتمه یابد.

انشالله در مورد دیگر نیز سرتان را درد خواهم آورد...

امیدوارم از بی پرده گوییهای حقیر آزرده خاطر نشوید چون دلم میخواهد قدمهایتان را محکمتر و استوار تر بردارید تا شاهد رشد و
شکوفایی هر چه بهتر ذهن خلاقتان باشیم.

موفق و پیروز باشید

ارادتمندم

 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
واااااااااااااااااای زینب جون خیلی خیلی خیلی بهت تبریک میگم:دوست:
امیدوارم همیشه موفق باشی عزیزم:بغل:
بیشتر داستن بنویس:شاد:
میخوام بخونمشون...:بدجنس:
 

زینب

کاربر ويژه
امیدوارم از بی پرده گوییهای حقیر آزرده خاطر نشوید چون دلم میخواهد قدمهایتان را محکمتر و استوار تر بردارید تا شاهد رشد و
شکوفایی هر چه بهتر ذهن خلاقتان باشیم.
خواهش میکنم آقا چاووش این چه حرفیه میزنید . من واسه ی چی بایدنارحت بشم .
اول اینکه خیلی خیلی مچکرم از توضیحاتتون . بعد اینکه من هیچ وقت ازین نظرها ناراحت نمیشم چون
منفقط13 سال دارم و تجربه ی زیادی درین مورد ندارم که بدونم داستان باید چه جوری باشه یا.........
بازم میگم من از همه ی دوستان میخوام نظراتشون رو بهم بگن چون
این نظرات می تونه ، نظرات سازنده ای واسه ی داستان بعدیم باشه .
 
بالا