و درود خدا بر او ، فرمود: (شخصى يهودى ، به امام گفت: هنوز پيامبرتان را دفن نكرده، درباره اش اختلاف كرديد، امام فرمود ما دربارة آنچه كه از او رسيده اختلاف كرديم، نه در خود او ؛ اما شما يهوديان ، هنوز پاى شما پس از نجات از درياى نيل خشك نشده بود كه به پيامبرتان گفتيد:" براى ما خدايى بساز، چنانكه بت پرستان خدايى دارند!" و پيامبر شما گفت: "شما مردمى نادانيد".
وَ قِيلَ لَهُ بِأَيِّ شَيْءٍ غَلَبْتَ الْأَقْرَانَ فَقَالَ [عليه السلام] مَا لَقِيتُ رَجُلًا إِلَّا أَعَانَنِى عَلَى نَفْسِهِ . قال الرضى يومئ بذلك إلى تمكن هيبته فى القلوب .
و درود خدا بر او ، فرمود: (از امام پرسيدند: با كدام نيرو بر حريفان خود پيروز شدي؟ فرمود) كسى را نديدم جز آن كه مرا در شكست خود يارى مى داد!. مى گويم: (امام به اين نكته اشاره كرد كه هيبت و ترس مولايمان در دلها جاى مى گرفت).
و درود خدا بر او ، فرمود: (به پسرش محمد حنفيه سفارش كرد) اى فرزند! من از تهيدستى بر تو هراسناكم ، از فقر به خدا پناه ببر ، كه همانا فقر ، دين انسان را ناقص ، و عقل را سرگردان ، و عامل دشمنى (45) است.
و درود خدا بر او ، فرمود: (شخصى مسئلة پيچيده اى سؤال كرد، فرمود: ) براى فهميدن بپرس ، به براى آزار دادن ؛ كه نادان آموزش گيرنده، همانند داناست، و همانا داناى بى انصاف چون نادان بهانه جو است!.
و درود خدا بر او ، فرمود: (عبدالله بن عباس در مسئله اى نظر داد كه امام آن را قبول نداشت و فرمود) بر تو است كه رأى خود را به من بگويى، و من باى پيرامون آن بينديشم ، آنگاه اگر خلاقى نظر تو فرمان دادم بايد اطاعت كني! (46)
و درود خدا بر او ، فرمود: (وقتى امام از جنگ صفين باز مى گشت، به محله شباميان (47) رسيد، او از گريه زنان بر كشتگان جنگ را شنيد، ناگاه حرب بن شُرحبيل شبامى، بزرگ قبيلة شباميان خدمت امام رسيد به او فرمود) آيا آن گونه كه مى شنوم ، زنان شما بر شما چيره شده اند؟ چرا آنان را از گريه و زارى باز نمى داريد؟ (حرب پياده و امام سوار بر اسب مى رفتند ، به او فرمود) باز گرد، كه پياده رفتن رييس قبيله اى چون تو پشت سر من ، موجب انحراف زمامدار و زبون مؤمن است.
و درود خدا بر او ، فرمود: (در جنگ نهروان هنگامى كه از كنار كشتگان خوارج مى گذشت فرمود) واى به حال شما! آن كه شما را فريب داد به شما زيان رساند. پرسيدند چه كسى آنان را فريفت، اى امير المؤمنين [عليه السلام]، در جواب فرمود: شيطان گمراه كننده، و نفسى كه به بدى فرمان مى دهد ، آنان را به آرزوها مغرور ساخت ، و راه گناه را بر ايشان آماده كرد، و به آنان وعدة پيروزى داد ، و سر انجام به آتش جهنم گرفتارشان كرد.
و درود خدا بر او ، فرمود: (آنگاه كه خبر كشته شدن محمد بن ابى بكر را به او دادند فرمود) همانا اندوه ما بر شهادت او ، به اندازه شادى شاميان است، جز آن كه از آن يك دشمن ، و از ما يك دوست كم شد.
و درود خدا بر او ، فرمود: همانا خداى سبحان روزى فقراء را در اموال سرمايه داران قرار داده است، پس فقيرى گرسنه نمى ماند جز به كاميابى توانگران ، و خداوند از آنان دربارة گرسنگى گرسنگان خواهد پرسيد.
و درود خدا بر او ، فرمود: (در توصيف مؤمن فرمود) شادى مؤمن در چهرة او ، و اندوه وى در دلش پنهان است، سينه اش از هر چيزى فراخ تر ، و نفس او از هر چيزى خوارتر است. برترى جويى را زشت ، و رياكارى را دشمن مى شمارد، اندوه او طولانى ، و همت او بلند است، سكوتش فراوان ، و وقت او با كار گرفته است، شكر گزار و شكيبا و ژرف انديش است. از كسى در خواست ندارد و نرم خو و فروتن است، نفس او از سنگ خارا سخت تر اما در ديندارى از بنده خوارتر است.