نَحْمَدُهُ عَلى ما كانَ، وَ نَسْتَعِينُهُ مِنْ اءَمْرِنا عَلى ما يَكُونُ، وَ نَسْاءَلُهُ الْمُعافاةَ فِي الْاءَدْيَانِ كَما نَسْاءَلُهُ الْمُعافاةَ فِي الْاءَبْدانِ.
عِبادَ اللَّهِ اءُوصِيكُمْ بِالرَّفْضِ لِهَذِهِ الدُّنْيَا التَّارِكَةِ لَكُمْ وَ إِنْ لَمْ تُحِبُّوا تَرْكَها، وَ الْمُبْلِيَةِ لِاءَجْسامِكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ تَجْدِيدَها، فَإِنَّما مَثَلُكُمْ وَ مَثَلُها كَسَفْرٍ سَلَكُوا سَبِيلاً، فَكَاءَنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ، وَ اءَمُّوا عَلَما فَكَاءَنَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ.
وَ كَمْ عَسَى الْمُجْرِي إ لَى الْغَايَةِ اءَنْ يَجْرِيَ إِلَيْها حَتَّى يَبْلُغَها، وَ ما عَسَى اءَنْ يَكُونَ بَقَاءُ مَنْ لَهُ يَوْمٌ لا يَعْدُوهُ، وَ طَالِبٌ حَثِيثٌ مِنَ الْمَوْتِ يَحْدُوهُ وَ مُزْعِجٌ فِي الدُّنْيا حَتَّى يُفارِقَها رَغْما، فَلاتَنافَسُوا فِي عِزِّ الدُّنْيا وَ فَخْرِها، وَ لا تَعْجَبُوا بِزِينَتِهَا وَ نَعِيمِهَا، وَ لا تَجْزَعُوا مِنْ ضَرَّائِها وَ بُؤْسِها، فَإ نَّ عِزَّها وَ فَخْرَها إ لَى انْقِطاعٍ، وَ زِينَتَها وَ نَعِيمَها إ لَى زَوالٍ، وَ ضَرَّاءَها وَ بُؤْسَها إِلَى نَفَادٍ، وَ كُلُّ مُدَّةٍ فِيها إ لَى انْتِهَاءٍ، وَ كُلُّ حَيٍّ فِيها إ لى فَنَاءٍ.
اءَوَلَيْسَ لَكُمْ فِي آثارِ الْاءَوَّلِينَ مُزْدَجَرٌ؟ وَ فِي آبَائِكُمُ الْماضِينَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ؟!
اءَوَلَمْ تَرَوْا إ لَى الْماضِينَ مِنْكُمْ لا يَرْجِعُونَ؟ وَ إ لَى اْخَلَفِ الْبَاقِينَ لا يَبْقَوْنَ؟ اءَوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ اءَهْلَ الدُّنْيَا يُمْسُونَ وَ يُصْبِحُونَ عَلى اءَحْوَالٍ شَتَّى ؟ فَمَيِّتٌ يُبْكى وَ آخَرُ يُعَزَّى ، وَ صَرِيعٌ مُبْتَلى ، وَ عَائِدٌ يَعُودُ، وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ يَجُودُ، وَ طالِبٌ لِلدُّنْيا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُهُ، وَ غافِلٌ وَ لَيْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ، وَ عَلى اءَثَرِ الْماضِي مَا يَمْضِي الْبَاقِي .
اءَلا فَاذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذّاتِ وَ مُنَغِّصَ الشَّهَواتِ وَ قاطِعَ الْاءُمْنِياتِ، عِنْدَ اْلمُسَاوَرَةِ لِلْاءَعْمالِ الْقَبِيحَةِ، وَ اسْتَعِينُوا اللَّهَ عَلى اءَداءِ واجِبِ حَقِّهِ، وَ ما لا يُحْصَى مِنْ اءَعْدادِ نِعَمِهِ وَ إِحْسانِهِ. ترجمه حمد مى گوييم او را، بر آنچه بوده است و از او يارى مى جوييم در كار خود، براى آنچه خواهد بود. و از او مى خواهيم كه دين ما را به سلامت دارد، همانگونه كه از او سلامت تنهايمان را مى طلبيم .
اى بندگان خدا، شما را وصيت مى كنم كه اين دنيا را ترك گوييد، كه دنيا شما را ترك خواهد گفت ، هر چند، راضى به ترك او نباشيد و جسمتان را كهنه مى كند، هرچند، شما خواستار تازه بودن آن باشيد. مثل شما و دنيا مثل مسافرانى است كه به راهى مى روند و تا به خود آيند، بينند كه آن را پيموده اند. يا آهنگ رسيدن به نشانه و هدفى كنند و تا ديده بر مى كنند، بينند كه به آن رسيده اند. اى بسا رونده اى كه مى تازد و شتابان مى تازد تا به پايان راه رسد.
به چه اميد مى بندد، كسى كه زندگيش به مثابه يك روز است و از آن در نمى گذرد.
و همواره كسى در قفاى او افتاده و او را به شتاب مى راند و نگذارد كه درنگ كند. تا اينكه از اين جهانش بركند، پس در عزّت و افتخار اين جهان با يكديگر رقابت مكنيد و به زيورها و خواسته هاى آن بر خود مباليد و از سختيها و رنجهايش فغان و زارى سر مدهيد، زيرا عزت و افتخارش پايان پذير است و زيور و خواسته اش روى در زوال دارد و سختيها و رنجهايش بر دوام نباشد، هر مدتى در آن به پايان رسد و هر زنده اى بميرد. اگر خردمنديد، چرا در آثار پيشينيان و آنچه بر نياكانتان گذشته است نمى نگريد و عبرت نمى گيريد؟ و باز نمى ايستد؟
آيا نمى بينيد كه رفتگان باز نمى گردند؟ آيا نمى بينيد كه بر جاى ماندگان را بقايى نيست ؟ آيا نمى بينيد كه مردم دنيا، شب را به روز مى آورند و روز را به شب مى رسانند و هر يك در حالى ديگر هستند؟ يكى مرده اى است كه بر او مى گريند، يكى را در مرگ عزيزى تسليت مى گويند، يكى بيمارى است بر زمين افتاده و گرفتار، يكى به عيادت بيمارى مى رود يكى در حال جان دادن است و، در همان حال ، مرگ در پى اوست ، و او خود در طلب دنياست ، در عالم غفلت و، حال آنكه ، مرگ از او غافل نيست . آنسان كه گذشتگان گذشته اند، بر جاى ماندگان هم خواهند گذشت .
هنگامى كه آهنگ كارى ناپسند مى كنيد، به ياد داشته باشيد مرگ را كه ويرانگر خوشيهاست و تيره كننده شهوتهاست و قطع كننده رشته آرزوهاست . از خدا يارى خواهيد تا بتوانيد حق واجب او را ادا كنيد و شكر نعمتها و احسانهاى بيحسابش را به جاى آوريد.
ترجمه خطبه اى از آن حضرت (ع ) حمد و سپاس خداوندى را، كه فضل و احسانش را در ميان آفريدگان پراكنده است . و دست جود و سخا بر آنان گشاده . در هر كار كه كند سپاسگزارش هستيم و براى اداى حقوق او، از او يارى مى جوييم . شهادت مى دهيم كه خدايى جز او نيست و محمد (صلى اللّه عليه و آله ) بنده او و پيامبر اوست . او را به رسالت فرستاد تا به فرمان او باطل را درهم شكند و به ياد او زبان گشايد.
محمد (ص ) وظيفه پيامبرى خويش ، در عين امانت ، ادا كرد و با رستگارى جهان را وداع گفت و پرچم حق را در ميان ما نهاد. هر كه از آن پيشى جويد از دين به در رود و هر كه از آن واپس ماند، تباه شود و هر كه همراه او گام بردارد همراه رستگارى باشد.
گيرنده و برنده آن پرچم با انديشه و تاءنّى سخن گويد و در انجام دادن كارها درنگ كند و چون برخيزد، سريع ، به كار پردازد. در آن هنگام ، كه بر فرمان او گردن نهاده ايد و او را به انگشت به يكديگر نشان مى دهيد، مرگش در رسد و شما پس از او تا آنگاه كه مشيت خدا باشد، بمانيد. آنگاه خداوند كسى را كه پراكندگان را گرد آورد و به هم پيوندد، بر شما آشكار سازد. پس در آنكه دست به كارى نمى زند، طعن مزنيد و از آنكه از شما روى در پوشيده ، نوميد مشويد. اى بسا كه يك پاى در كار نبود و پاى ديگر بر جاى ثابت ماند و پس از چندى هر دو پاى درست شود و به كار افتد.
بدانيد كه آل محمد (ص ) همانند ستارگان آسمان اند. چون ستاره اى غروب كند، ستاره ديگر بردمد. گويى خداوند نيكيهاى خود را در حق شما به كمال رسانيده است و آنچه را كه در آرزويش مى بوديد به شما نشان داده است .
اوست خداوندى كه اول است پيش از هر چيز كه اولش پندارند، آخر است بعد از هر چيز كه آخرش انگارند. از آنرو، كه اول است بايد كه او را آغازى نباشد و از آن رو كه آخر است بايد كه او را پايانى نبود. شهادت مى دهم ، كه هيچ معبودى جز الله نيست ، شهادتى كه در آن نهان و آشكار و دل و زبان هماهنگ اند.
اى مردم ، دشمنى با من شما را به گناه نكشاند و نافرمانى از من شما را به سرگشتگى دچار نسازد. چون چيزى از من شنويد به گوشه چشم ، به انكار، به يكديگر اشارت مكنيد. پس سوگند به آنكه دانه را شكافته و جانداران را آفريده ، كه آنچه به شما خواهم گفت ، سخنى است از پيامبر امّى (صلى اللّه عليه و آله ) آنكه اين سخن به شما مى رساند، دروغ نگويد و آنكه اين سخن شنيده ، نادان نبوده است كه فهم سخن نكند. گويى مى بينم مردى را، در گمراهى سرآمد همه گمراهان ، كه در شام چون زاغ بانگ مى كند. پرچمهايش را در اطراف كوفه برافراشته . چون دهان گشايد، چونان توسنى ، كه لجامش را مى كشند، سركشى آغاز كند و در زمين جاى پاى محكم سازد، ديو فتنه ، فرزندان خود را در زير دندان خرد بسايد و درياى دمان جنگ موجها برانگيزد، روزها تيره و تار گردد و شبها با رنج و خستگى همراه .
چون كشته اش بارور شود و ثمره اش برسد، همانند اشتر مست از خشم ، پاره گوشت را از كنار دهان بيرون افكند و بسى چون صاعقه بسوزاند و براى لشكرهاى فتنه علم بربندد و به راهشان اندازد و آنان چونان شب تاريك و درياى متلاطم پيش آيند.
اى بسا، چنين توفانهايى كوفه را در هم كوبد و گرد بادها زير و زبرش سازد. پس از اندك زمانى جنگجويان ، شاخ در شاخ ، در هم آويزند، آنكه بر پا تواند ايستاد درو شود و آنكه دروده شده ، زير پاها خرد و ناچيز گردد.
روز رستاخيز، روزى است كه خداوند در آن روز، پيشينيان را و آنان را، كه پس از آنها آمده اند، گرد مى آورد، تا به حسابشان برسد و پاداش اعمالشان را بدهد. مردم در آن روز خاضعانه بر پاى ايستاده اند و عرق از چهره هايشان به دهانهايشان روان است . لرزش زمين مى لرزاندشان . نيكوحال ترين آنها، كسى است كه براى خود جاى پايى بيابد و براى آسايش خود مكانى فراخ . و از اين خطبه : فتنه هايى است چون ظلمت شب . كس را ياراى آن نيست كه در برابرشان برپاى خيزد. هيچيك از درفشهايش واپس نخواهد نشست .
فتنه ها همانند اشترى مهار كرده و پالان بر پشت نهاده ، كه آنكه مهارش را مى كشد به شتابش وادارد و آنكه بر آن سوار شده تا حد توان مى دواندش ، به سوى شما مى آيند. آن فتنه جويان قومى هستند كه سخت دلى و آزارشان بيش و رخت و جامه شان اندك است . گروهى با آنان در راه خدا جهاد مى كنند كه در چشم خودخواهان مشتى فرومايه اند. در روى زمين هيچ جا كسى آنان را نمى شناسد ولى در آسمان نزد همه شناخته اند. اى بصره ، در آن زمان واى بر تو، از لشكرى كه نشانى است از انتقام خداوندى . چنان آيند كه نه غبارى برانگيزند و نه آوازى برآورند. ساكنانت به مرگ سرخ گرفتار آيند و گرسنگيشان به خاك هلاك افكند.
به اين دنيا به همان چشم بنگريد كه زاهدان و روى برتافتگان از آن ، در آن مى نگرند. زيرا، به خدا سوگند، پس از اندك زمانى ، كسانى را كه در آن جا خوش كرده اند، بيرون مى راند و صاحبان نعمت و امنيت را به رنج و درد گرفتار مى سازد.
هر چه از آن پشت كرده و رفته است ، باز نمى گردد و كس نمى داند كه آنچه در راه آمدن است چيست ، تا چشم به راه آمدنش باشد. شاديش به اندوه آميخته است و دليرى و چالاكى مردانش به ضعف و سستى مى گرايد. نفريبد شما را آنهمه چيزهايى كه به اعجابتان وامى دارد، زيرا، زمان همراهى آنها با شما اندك است .
رحمت خداوند بر كسى كه بينديشد و عبرت گيرد و چون عبرت گرفت ، ديده دلش گشوده شود. گويى ، هر چه در دنيا موجود است ، پس از اندك زمانى از ميان خواهد رفت و، هر چه از آخرت است ، هرگز زوال نيابد. هر چه به شمار در آيد، پايان يافتنى است و هر چه انتظارش را برند، آمدنى است (و هر چه آمدنى است زودا كه از راه برسد.) و هم از اين خطبه : دانا كسى است كه پايگاه خود را بشناسند. نشان نادان بودن انسان همين بس ، كه پايگاه خود نشناسد. دشمنترين مردمان در نزد خدا، بنده اى است كه خدا او را به خود واگذارد و او پاى از راه راست بيرون هشته ، بى هيچ راهنمايى ، راه مى پيمايد. اگر به مزرعه دنيايش فراخوانند به كار پردازد و اگر به مزرعه آخرتش فراخوانند، اظهار ملالت و كاهلى كند، چنانكه گويى ، كار مزرعه دنيا بر او واجب است و كار آخرت ، كه هر بار به تاءخيرش مى افكند، وظيفه او نيست . و هم از اين خطبه : در آن زمان كه در پيش است ، رهايى نيابد، مگر آن مؤ منى كه گمنام زيسته باشد و شرّ او به كس نرسد. اگر در جمعى حاضر آيد، نشناسندش و اگر از آنجا برود به جستجويش برنخيزند. چنين كسان ، چراغهاى هدايت اند و براى كسانى كه در تاريكى گرفتارند، نشانه هاى روشن . اينان سخن يكى به ديگرى نبرند و عيوب نهان كسان آشكار نسازند. در آنها نشانى از سفاهت نيست . خداوند درهاى رحمتش را به روى آنان گشاده است و سختى عقوبت و سخط خويش از آنان برمى دارد. اى مردم ، بزودى زمانى بر شما خواهد آمد، كه اسلام همانند ظرفى شود كه وارونه اش كرده اند تا هر چه در آن بوده ريخته باشد. اى مردم ، خدا شما را پناه داده ، كه بر شما ستم نشود، ولى پناه نداده كه شما را نيازمايد. خداى جليل و بزرگ فرمايد ((هر آينه در اين نشانه هاست و گرچه ما خود آزماينده بوده ايم .)) شريف رضى گويد : اما گفته امام (ع ): ((كلّ مؤ من نومة )) گمنامى را اراده كرده كه شر و فسادى از او نزايد. ((مساييح )) جمع كلمه ((مسياح )) است ، يعنى كسى كه سخن چينى كند و ((مذاييع )) جمع ((مذياع )) است و آن كسى است كه چون زشتى و ناشايست كسى در بشنود آن را فاش كند و بر همه بگويد. و ((بذر)) جمع ((بذور)) است و آن كسى است كه در او سفاهت بسيار است و سخنان بيهوده گويد.
ترجمه خطبه اى از آن حضرت (ع ) ،گزيده اى از آن را كه با اين روايت متفاوت است پيش از اين آورديم .
اما بعد. خداوند سبحان ، محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) را به رسالت فرستاد. در حالى كه ، هيچيك از عربها نه كتابى خوانده بود و نه دعوى پيامبرى و وحى كرده بود. محمّد (ص ) به پايمردى كسانى كه از او فرمان مى بردند، با كسانى كه نافرمانيش مى كردند، پيكار نمود و آنان را به جايى كه رستگاريشان در آن بود براند و كوشيد كه پيش از آنكه مرگشان در رسد از گمراهى برهند. و آنان را، كه همانند اشتران خسته از سنگينى بار در زير بار عقايد باطل و فساد و گمراهى خويش درمانده شده بودند، يارى داد تا از جاى برخيزند و خويشتن را به سر منزل سعادت برسانند، مگر هلاك شدگانى كه خيرى در آنان نبود. محمّد (ص ) جاى رستگار شدنشان را به ايشان نمود و هر كس را در مكانى كه مى بايست بنشاند. تا اندك اندك ، آسيابهاى خاموششان به گردش افتاد و نيزه هايشان استقامت گرفت . به خدا سوگند، كه من پيشرو لشكر اسلام بودم و لشكر كفر را مى راندم تا همگى از كيش ديرين خود بازگشتند و فرمانبردار شدند. من ، در همه اين احوال ، سستى به خرج ندادم و از مرگ نهراسيدم و به خيانت آلوده نشدم و در كارم ناتوانى پديد نيامد. به خدا سوگند، باطل را مى گشايم تا حق را از درون آن بيرون كشم . شريف رضى گويد: گزيده اى از اين خطبه را پيش از اين آورده ايم و اين روايت را از حيث زيادت و نقصان با آن تفاوتهايى بود، از اينرو بر خود لازم دانستيم كه بار ديگر آن را بياوريم
ترجمه از خطبه اى از آن حضرت (ع ) تا اينكه محمد (صلى اللّه عليه و آله ) را به رسالت فرستاد. گواه ، مژده دهنده و، بيم دهنده . او در خردسالى بهترين مردمان بود و چون به سن كمال رسيد، برگزيده ترين آنها. به سرشت ، پاكتر از همه پاكان بود. باران نرم بخشش او بيش از هر بخشنده اى تشنگان را سيراب مى نمود.
پس ، دنيا به كامتان شيرين نگرديد و خوردن شير پستانهايش برايتان ميسّر نشد، مگر آنگاه كه آن را چون اشترى يافتيد، گسسته مهار، كه از لاغرى تنگش سست و لغزان بود. در نزد اقوامى ، حرامش به مثابه درخت سدرى از خار پيراسته و حلالش دور از دسترس و ناياب .به خدا سوگند، كه دنياى شما چونان سايه اى است تا زمانى معين بر زمين گسترده . عرصه زمين خالى افتاده و بى صاحب و، دست شما بر آن گشاده ، و دست پيشوايان واقعى را بر شما بسته اند، زيرا شمشيرهاى شما بر آنان مسلط است و شمشيرهاى آنها از شما برداشته . بدانيد، كه هر خونى را طلب كننده خونى است و هر حقى را جوينده اى . آنكه به خونخواهى ما بر مى خيزد، در ميان شما چنان داورى كند كه گويى در حق خود داورى مى كند. او خدايى است كه هر كه را كه خواهد كه به دست آورد، توان گريختنش نيست و هر كه بگريزد از او رهايى نيابد. اى بنى اميه ، به خدا سوگند مى خورم ، كه بزودى دنيا را خواهيد يافت كه در دست ديگرى است غير از شما و، در سراى دشمنان شماست .
بدانيد، كه بيناترين چشمها، چشمى است كه نظرش در خير باشد و شنواترين گوشها گوشى است كه پند نيوشد و بپذيرد.
اى مردم از شعله چراغ آن اندرز دهنده اى كه خود به آنچه مى گويد عمل مى كند فروغ گيريد. و از آن چشمه اى آب برگيريد كه آبش صافى و گواراست نه تيره گون و گل آلود.
اى بندگان خدا، به نادانيهاى خود ميل و اعتماد مكنيد و در پى هواهاى نفس مرويد، كه آنكه در چنين منزلى فرود آيد، به كسى ماند كه بر كناره آب برده رودى فرود آمده كه هر لحظه بيم فرو ريختنش باشد. بار هلاكت خود را بر دوش گرفته از جايى به ديگر جاى مى برد. زيرا هر بار راءيى ديگر مى دهد و مى خواهد چيزى را كه سازوار نيست ، سازوار سازد و آنچه به نزديك نمى آيد به نزديك آورد.
خدا را، شكايت به نزد كسى مبريد كه اندوه شما نزدايد و نيازتان بر نياورد. و آنچه را كه براى شما مبرم و محكم است با راءى فاسد خود نقص كرده بشكند.
هر آينه ، آنچه بر عهده امام است ، اين است كه آنچه را كه خداوند به او فرمان داده به جا آورد چون ، رساندن مواعظ و سعى در نيكخواهى و احياى سنت پيامبر و اقامه حدود خدا بر كسانى كه سزاوار آن هستند و اداى حق هر كس از بيت المال .
پس به تحصيل علم بشتابيد، پيش از آنكه كشته اش خشك شود. و پيش از آنكه به خود پردازيد و از بر گرفتن ثمره علم از صاحبان حقيقيش محروم مانيد. خود مرتكب كارهاى ناپسند مشويد و ديگران را از ارتكاب آن باز داريد. زيرا شما ماءمور شده ايد كه نخست خود از منكر بپرهيزيد و سپس ، ديگران را از ارتكاب آن نهى كنيد.
و من خطبة له ع الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي شَرَعَ الْإِسْلاَمَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ وَ اءَعَزَّ اءَرْكَانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَهُ فَجَعَلَهُ اءَمْنا لِمَنْ عَلِقَهُ وَ سِلْما لِمَنْ دَخَلَهُ وَ بُرْهَانا لِمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ وَ شَاهِدا لِمَنْ خَاصَمَ عَنْهُ وَ نُورا لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ وَ فَهْما لِمَنْ عَقَلَ وَ لُبّا لِمَنْ تَدَبَّرَ وَ آيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ وَ تَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ وَ عِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ وَ نَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ وَ ثِقَةً لِمَنْ تَوَكَّلَ وَ رَاحَةً لِمَنْ فَوَّضَ وَ جُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ فَهُوَ اءَبْلَجُ الْمَنَاهِجِ وَ اءَوْضَحُ الْوَلاَئِجِ مُشْرَفُ الْمَنَارِ مُشْرِقُ الْجَوَادِّ مُضِي ءُ الْمَصَابِيحِ كَرِيمُ الْمِضْمَارِ رَفِيعُ الْغَايَةِ جَامِعُ الْحَلْبَةِ مُتَنَافِسُ السُّبْقَةِ شَرِيفُ الْفُرْسَانِ التَّصْدِيقُ مِنْهَاجُهُ وَ الصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ وَ الْمَوْتُ غَايَتُهُ وَ الدُّنْيَا مِضْمَارُهُ وَ الْقِيَامَةُ حَلْبَتُهُ وَ الْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ.
مِنْهَا فِي ذِكْرِ النَّبِيِّ ص :
حَتَّى اءَوْرَى قَبَسا لِقَابِسٍ وَ اءَنَارَ عَلَما لِحَابِسٍ فَهُوَ اءَمِينُكَ الْمَأْمُونُ وَ شَهِيدُكَ يَوْمَ الدِّينِ وَ بَعِيثُكَ نِعْمَةً وَ رَسُولُكَ بِالْحَقِّ رَحْمَةً.
اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَهُ مَقْسَما مِنْ عَدْلِكَ وَ اجْزِهِ مُضَعَّفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِكَ.
اللَّهُمَّ اءَعْلِ عَلَى بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ وَ اءَكْرِمْ لَدَيْكَ نُزُلَهُ وَ شَرِّفْ عِنْدَكَ مَنْزِلَهُ وَ آتِهِ الْوَسِيلَةَ وَ اءَعْطِهِ السَّنَاءَ وَ الْفَضِيلَةَ وَ احْشُرْنَا فِي زُمْرَتِهِ غَيْرَ خَزَايَا وَ لاَ نَادِمِينَ وَ لاَ نَاكِبِينَ وَ لاَ نَاكِثِينَ وَ لاَ ضَالِّينَ وَ لاَ مُضِلِّينَ وَ لاَ مَفْتُونِينَ.
قال الشريف
وَ قَدْ مَضى هذَا الْكَلامُ فِيما تَقَدَمَ إ لاَ اءَنَّنا كَرَّرناهُ هاهُنا لِما فِي الرَّوايَتَيْنِ مِنَ الاْخِتِلافِ.
وَ مِنْهَا فِي خِطَابِ اءَصْحَابِهِ:
وَ قَدْ بَلَغْتُمْ مِنْ كَرَامَةِ اللَّهِ تَعَالَى لَكُمْ مَنْزِلَةً تُكْرَمُ بِهَا إِمَاؤُكُمْ وَ تُوصَلُ بِهَا جِيرَانُكُمْ وَ يُعَظِّمُكُمْ مَنْ لاَ فَضْلَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ لاَ يَدَ لَكُمْ عِنْدَهُ وَ يَهَابُكُمْ مَنْ لاَ يَخَافُ لَكُمْ سَطْوَةً وَ لاَ لَكُمْ عَلَيْهِ إِمْرَةٌ.
وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلاَ تَغْضَبُونَ وَ اءَنْتُمْ لِنَقْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَأْنَفُونَ وَ كَانَتْ اءُمُورُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ وَ عَنْكُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَيْكُمْ تَرْجِعُ فَمَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ وَ اءَلْقَيْتُمْ إِلَيْهِمْ اءَزِمَّتَكُمْ وَ اءَسْلَمْتُمْ اءُمُورَ اللَّهِ فِي اءَيْدِيهِمْ يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ فَرَّقُوكُمْ تَحْتَ كُلِّ كَوْكَبٍ لَجَمَعَكُمُ اللَّهُ لِشَرِّ يَوْمٍ لَهُمْ.
ترجمه خطبه اى از آن حضرت (ع ) حمد باد خداوندى را كه اسلام را آشكار ساخت و براى تشنگان آن راه ورود به آبشخورش را آسان گردانيد و اركانش را استوارى بخشيد تا كسى را ياراى چيرگى بر آن نباشد. و آن را امان قرار داد براى كسى كه چنگ در آن زند و نشان صلح و آرامش براى كسى كه بدان داخل شود، اسلام برهان است ، براى كسى كه بدان سخن گويد و گواه است براى كسى كه بدان دادخواهى كند و روشنايى است براى كسى كه از آن روشنى طلبد و فهم است براى كسى كه در آن تعقل كند و خرد است براى كسى كه در آن تدبّر جويد و نشانه است براى كسى كه در پى نشانه باشد و بينايى است براى كسى كه عزيمت كارها كند و عبرت است براى كسى كه پند گيرد و رهايى است براى كسى كه تصديقش كند و اعتماد است براى كسى كه توكّل كند و راحت است براى كسى كه كارش را به خدايش واگذارد و سپر است براى كسى كه شكيبايى ورزد.
اسلام روشن ترين راه هاست و واضح ترين مذهبها است . مرتفع است نشانه هاى او، تابناك است طريق او و تابان است چراغهاى او. سبقت در ميدان مسابقه اش ارجمند است و پايان مسابقه اش والاست . گرد آورنده شهسواران است كه براى ربودن جايزه بر يكديگر پيشى گيرند. سواركارانش بس ارجمندند. تصديق آوردن ، راه روشن اوست و اعمال نيك و پسنديده علامت اوست . مرگ پايان مدت ، و دنيا جاى مسابقت و مكان دوانيدن اسبهاى آن قيامت است و بهشت جايزه كسى است كه در مسابقت پيش افتد. هم از اين خطبه (در ذكر پيامبر ص ): تا آنكه شعله اى افروخت ، تا ديگران از آن پاره آتشى برگيرند و مشعلى نهاد تا سرگشتگان وادى حيرت را راه نمايد. او امين توست و مورد اعتماد توست و گواه توست در روز جزا. نعمتى است كه از سوى تو به جهانيان ارزانى شده و پيامبر و فرستاده بر حق توست كه رحمت و بخشايش است . اى خداوند، او را از عدل خود بهره و نصيبى ده و از فضل خويش ، فراوان ، پاداش نيكش عطا كن . بار خدايا، بناى دين او را از آنچه ديگران فرا برده اند، فراتر بر. بر خوان نعمت خود گراميش دار. و منزلتش را در نزد خود بيفزاى و او را وسيلت عطا كن و، برترى و فضيلتش بخش . ما را در گروه او محشور فرماى نه در گروه رسوايان و پشيمانان و نه در آن زمره كه از حق منحرف شده اند. يا آنان كه پيمان شكسته اند و نه گمراهان و گمراه كنندگان . شريف رضى گويد : اين سخن زين پيش گذشت و ما به سبب اختلاف دو روايت در اينجا تكرارش كرديم . و هم از اين خطبه (در خطاب به اصحابش ): به كرم و لطف خداوندى به مقامى رسيديد كه حتى كنيزانتان را هم گرامى مى دارند و خواهند كه همسايگانتان را نيز بهره مند گردانند. در برابر شما سر فرود مى آورد، آنكه شما را بر او برترى نيست ، و احسانى در حق او نكرده ايد. و از شما مى ترسد كسى كه از سطوت و قدرت شما در امان است و شما را بر او فرمانى نيست . اكنون مى نگريد، كه پيمانهاى خدا شكسته مى شود و خشمگين نمى گرديد در حالى كه ، شكستن پيمانهاى پدرانتان را برنمى تابيد و ننگ خود مى دانيد. احكام خدا را از شما مى پرسيدند و شما پاسخ مى داديد و در كشاكشها داورى مى نموديد، ولى جاى خود را به ستمكاران واگذاشتيد و زمام كار خود به دست آنان سپرديد و كارهايى را كه خدا بر شما مقرر داشته بود به آنان تسليم كرديد، در حالى كه ، آنان به شبهات باطل در دين عمل مى كنند و در پى خواهشهاى نفس خود مى روند. به خدا سوگند، كه اگر هر يك از شما را در زير ستاره اى بپراكنند، خدا شما را براى ديدن سرانجام شوم ايشان گرد خواهد آورد.
گريختن و بازگشتن شما را از صفهايتان ديدم . اعراب باديه نشين شام و مشتى مردم فرومايه و گمنام به هزيمتتان دادند و، حال آنكه ، شما پيشتازان عرب و تارك بلند شرف هستيد. شما مقدّم بر همگانيد، آنسان ، كه بينى در جلو اعضاى بدن است و بلند مرتبه ترين آنهاييد، چونان ، كوهان شتر كه بلندترين جاى اوست . ولى غم و اندوه از دل من رخت بر بست ، آنگاه كه ديدم ، سرانجام ، به هزيمتشان مى دهيد آنسان ، كه شما را به هزيمت داده بودند و آنان را از جاى بجنبانيديد، آنسان كه شما را از جاى بجنبانيدند. گاه به ضرب نيزه هاى جان شكار و گاه با پرش تيرهاى پران آنها را از پاى درآورديد. آنان واپس مى نشستند و بر روى هم به سر در مى آمدند، چونان اشتران تشنه كه از آبشخورشان مى رانند و از آن دور مى سازند.
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در اين خطبه از وقوع پيشامدهاى بزرگ ياد مى كند سپاس خداوندى را، كه به سبب آفرينش خود بر آفريدگانش آشكار شده است و با دلايل روشن خود در دلهايشان نمودار گرديده است . موجودات را بى آنكه فكر و انديشه اى به كار دارد بيافريد. زيرا انديشه تنها سزاوار كسانى است ، كه داراى ضمير باشند و، در ذات او ضميرى نيست . علم او درون پرده هاى غيب را بشكافته و بر عقيده هاى رازناك و مكنون احاطه دارد.
هم از اين خطبه (در وصف پيامبران ص ):
او را از شجره نبوت برگزيد و از آنجا كه خاستگاه نور است . از خاندانى بلند پايه ، از ناف بطحاء، از چراغهاى ظلمت شكن و از چشمه هاى حكمت .
و هم از اين خطبه :
طبيبى است كه در ميان بيماران مى گردد، تا دردشان را درمان كند. داروها و مرهمهاى خود را مهيا كرده است و ابزار جراحى خويش گداخته است . تا هر زمان كه نياز افتد آن را بر دلهاى نابينا و گوشهاى ناشنوا و زبانهاى ناگويا برنهد. با داروهاى خود در پى يافتن غفلت زدگان است يا سرگشتگان وادى ضلالت ، مردمى كه از انوار حكمت پرتوى نمى گيرند و از آتش زنه دانش شراره اى نمى ستانند. در اين حال ، همانند ستورانى هستند كه جز چريدن هدفى نشناسند يا همچون صخره هاى سخت كوهستان ، در قساوت به سر برند.
براى كسانى كه ديده بصيرتشان گشوده است ، حقايق و اسرار آشكار گشته و راه حق براى آنان ، كه ندانند به كجا مى روند، پديدار و روشن گرديده . قيامت ، پرده از رخ برگرفته و نشانه هاى آن براى هوشياران هويدا شده . چيست كه شما را كالبدهاى عارى از جان مى بينم كه درنمى يابيد و جانهاى بى كالبد كه در مى يابيد ولى به كار نمى بنديد.
مردمى به ظاهر اهل عبادت ولى ، ناپرهيزگار. بازرگانى سود نابرده ، بيدارانى خواب گرفته ، به تن حاضر و به دل غايب . توان ديدنتان هست و چون كوران نمى بينيد. توان شنيدنتان هست و چون كران نمى شنويد. توان سخن گفتنتان هست و چون لالان ، هيچ ، نمى گوييد.
ضلالت را مى نگرم كه چون درختى استوار، قامت برافراشته و شاخه هاى خود را به اطراف پراكنده است . براى شما به پيمانه خود مى پيمايد و شما را در زير مشتها فرو مى كوبد. پيشواى آن از ملت اسلام بيرون است و در گمراهى خويش پاى مى فشرد. آن روز كسانى كه از شما باقى بمانند، مردمى حقيرند، چون ته مانده هاى ديگ يا خرد و ريزهايى كه از بارها بر زمين ريزد. آنسان ، كه چرم را در دباغى فرو مالند و گندم درو شده را فرو كوبند، شما را نيز فرو مالد و فرو كوبد. و مؤ منان را از ميان شما جدا كند، آنسان ، كه پرنده اى دانه هاى فربه را از دانه هاى لاغر جدا مى كند.در اين راهها كارتان به كجا كشد و در اين تاريكيها تا چند حيران و سرگردان خواهيد بود و اين دروغها تا چند فريبتان دهد. شما را از كجا مى آورند و به كجا باز مى گردانند. هر زمانى را سرانجامى است و هر رفتنى را آمدنى . از مردان خدا، كه در ميان شما هستند، سخن بشنويد. دلهايتان را حاضر آوريد، كه اگر شما را فراخواند، بيدار شويد. پيشواى قافله بايد كه به اهل قافله دروغ نگويد و پراكندگان را گرد آورد و انديشه خود به كار دارد. درون كار را براى شما بشكافت ، آنچنانكه مهره را شكافند يا پوست بركند آن را آنچنانكه ، براى گرفتن صمغ پوست درخت را بر كنند.
در اين هنگام (هنگام سلطه ضلالت ) است كه باطل در جاى خود استقرار يابد و جهل بر اسبش سوار گردد و طغيانها و فتنه ها همه جا را فراگيرند و داعيان حق اندك شوند و روزگار، همانند درنده اى ديوانه حمله كند و باطل ، همانند اشترى پس از خاموشى نعره برآورد و مردم براى بزهكارى همدست گردند و در كار دين از يكديگر دورى جويند و در دروغ با هم دوستى ورزند و در راست دشمنى كنند.
چون چنين روزگارى فراز آيد، فرزند، خشم پدر را برانگيزد و از باران ، سوزش و گرمى زايد و فرومايگان سر بردارند و بزرگواران سر در لاك خود فرو برند. مردم اين روزگار، چون گرگان اند و پادشاهانشان چون درندگان و ناتوانان طعمه آنان و بينوايان ، مردگان . راستگويى سرفرو كرده و دروغ شايع شده . دوستيها به زبان باشد و دشمنيها به دل . جمعى به گناهكاران نسبت جويند و پاكدامنى سبب شگفتى گردد و پوستين اسلام به گونه اى وارونه پوشيده شود.
خطبه اى از آن حضرت (ع ) همه چيز در برابر او خاشع است و همه چيز به وجود او قائم است . بى نياز كننده هر بينوايى است و عزيز كننده هر ذليلى است و نيرودهنده هر ناتوانى است و پناه دهنده هر بى پناهى است . هر كه سخنى بر زبان آرد، آواز او بشنود و هر كه خاموشى گزيند، راز دل او بداند. هر كه زنده باشد، روزيش با اوست و هر كه بميرد، بازگشتش به اوست . چشمها تو را نديده اند كه از تو خبر باز دهند و تو موجود بوده اى پيش از همه وصف كنندگانى كه آفريده اى .
آفريدگان را به سبب ترس از تنهايى نيافريده اى و براى جلب منفعتى به كار و انداشته اى . كسى را كه طلب كنى بر تو پيشى نگيرد و هر كه را بگيرى از تو وانرهد.آنكه نافرمانى تو كند، از قدرت تو نمى كاهد و آنكه فرمان تو برد، بر ملك تو نمى افزايد. آنكه به قضاى تو خشنود نباشد، نتواند كه فرمان تو لغو كند. و آنكه از فرمان تو روى گرداند از تو بى نياز نتواند بود. هر رازى در نزد تو آشكار است و هر نهانى در نزد تو پيدا.
تو ابدى هستى و بى انتها، پايان هر چيزى به توست . پس ، از تو گريختن نتوان .تويى ميعاد همگان . پس ، جز به تو از تو رهايى نيست . زمام هر جنبنده اى به دست توست و به سوى توست بازگشت هر آفريده .
منزّهى تو. چه بزرگ است آنچه از آفرينش تو مى بينم و چه حقير است عظمت آن در برابر قدرت تو. چه شكوهمند است آنچه از ملكوت تو مى بينم . و چه ناچيز است آنچه مى بينم از سلطنت تو در برابر آنچه نمى بينم . نعمتهاى تو در دنيا چه فراوان است و در برابر نعمتهاى تو در آخرت ، چه اندك .
هم از اين خطبه :
از فرشتگانت ، برخى را در آسمانهايت جاى دادى و از زمين فرابردى . اينان داناترين آفريدگان تو به تو هستند و بيش از همه از تو بيمناك اند و از همه به تو نزديكترند. ملايكه در صلب هيچ پدرى و در رحم هيچ مادرى نبوده اند و از نطفه ناچيز و پست آفريده نشده اند و گشت زمان متفرقشان نساخته است . با وجود مكانتى كه در نزد تو دارند و منزلتى كه آنان را داده اى و با آنكه ، همه عشق و آرزوشان منحصر در توست و طاعتشان به حدى است كه ذره اى از امر تو غفلت روا نمى دارند اگر آنچه را از عظمت تو، كه نمى دانند، به عيان ببينند، اعمال خود را حقير خواهند شمرد و به تقصير عبادت معترف خواهند شد و خود را بسى ملامت كنند و بدانند، كه تو را آنسان كه شايسته پرستش توست ، نپرستيده اند و آنسان ، كه سزاوار فرمانبردارى توست ، فرمان نبرده اند. تو منزهى ، تو آفريدگارى ، تو معبودى .
تا آفريدگانت را نيك بيازمايى ، سرايى آفريدى و در آن خوانى گستردى از آشاميدنيها و خوردنيها و زنان و خادمان و قصرها و رودها و كشتزارها و ميوه ها. پس دعوت كننده اى فرستادى كه مردم را بدان دعوت كند، ولى نه دعوت كننده را پاسخ دادند و نه به آنچه ترغيبشان كردى ، رغبتى نمودند و نه به آنچه تشويقشان كرده بودى ، اشتياقى نشان دادند. بلكه ، به مردارى روى آوردند و به خوردن آن خود را رسوا كردند و بر دوستى آن اتفاق نمودند. آرى ، هر كس به چيزى عشق بورزد، عشق ديدگانش را كور و دلش را بيمار مى سازد. ديگر نه چشمش نيك مى بيند و نه گوشش نيك مى شنود. شهوات ، عقل او را تباه كنند و دنيا دلش را بميراند و جانش را شيفته خود سازد. چنين كسى بنده دنياست و بنده كسانى است كه چيزى از مال و جاه دنيا را در دست دارند. دنيا به هر جا كه مى گردد، با او بگردد و به هر جاى كه روى آورد، بدان سو روى آورد. به سخن هيچ منع كننده اى ، كه از سوى خدا آمده باشد، گوش فرا ندهد و اندرز هيچ اندرزدهنده اى را نشنود.و حال آنكه مى بيند كه چسان ديگران بناگهان و بيخبر گرفتار مرگ شده اند.نه راه رهايى دارند و نه بازگشت . چگونه چيزى ، كه از آن بى خبر بودند، بناگاه بر آنان فرود آمد و در حالى كه با آسودگى خاطر زندگى مى كردند، مرگ گريبانشان را بگرفت و به سراى ديگر كه به آنها وعده داده شده بود در آمدند. آنچه بر سرشان آمده است در وصف نيايد. سكرات مرگ ، يك سو، حسرت از دست نهادن فرصتها در سوى ديگر. دست و پايشان سست گردد و رنگشان دگرگون شود.مرگ در جسمشان پيشتر رود و زبانشان را از كار بيندازد. يكى در ميان زن و فرزند خود افتاده ، چشمش مى بيند و گوشش مى شنود و عقلش هنوز سالم است و فهم و ادراكش بر جاى . مى انديشد كه عمر خود در چه چيزهايى تباه كرده است و روزگارش در چه كارهايى سپرى گشته .
به ياد اموالى مى افتد كه گرد كرده و براى به دست آوردنشان چشم خود مى بسته كه حلال از حرام باز نشناسد. و از جايهايى ، كه حليّت و حرمت برخى آشكار و برخى شبهه ناك بوده ، مال فراهم آورده . اكنون وبال گردن اوست . مى داند كه زمان جدايى فرا رسيده و پس از او مال و خواسته او براى ميراث خواران مى ماند و آنها از آن متنعم و بهره مند خواهند شد. آرى ، بار مظلمه بر دوش اوست و ميراث نصيب ديگران و او در گرو آن .
اكنون ، هنگام مرگ ، از حقيقتى كه بر او آشكار شده دست ندامت بگزد و از آنچه در ايام حيات ، معشوق و محبوب او بوده بيميلى جويد و آرزو كند كه اى كاش كسى كه بر مال و جاه او رشك مى برد، صاحب اين مال و جاه شده بود. مرگ ، همچنان ، در پيكر او پيش مى رود، تا آنگاه كه گوش او هم چون زبانش از كار بيفتد.
باز هم ميان زن و فرزند خود افتاده است ، در حالى ، كه نه زبانش گوياست و نه گوشش شنوا. بر چهره آنان نظر مى بندد مى بيند كه زبانشان مى جنبد و او هيچ نمى شنود. مرگ بيشتر به او در مى آويزد، چشمش را هم از او مى گيرد، همانگونه كه زبان و گوشش را گرفته بود. سرانجام ، جان از پيكرش پرواز مى كند و او چون مردارى ميان زن و فرزند خود افتاده است .
در آن حال ، همه از او وحشت مى كنند. از كنار او دور مى گردند. نه مى تواند گريه كنندگان را همراهى كند و نه خوانندگان را پاسخ دهد. سپس ، از زمينش بردارند و به جايى از زمين برند و به گور سپارندش و با عملش واگذارندش و كس نخواهد كه بر او نظر كند. تا آن زمان ، كه مدت عمر دنيا كه مكتوب افتاده است به سر آيد و كار بدان مقدار كه مقرّر است در رسد و آفرينش را انجام به آغاز پيوندد. فرمان خداوند در پديد آوردن خلقى نو برسد. آسمان را در جنبش آورد و بشكافد و زمين را به لرزه درآورد و باژگونه نمايد و كوههايش را از جاى بركند و پراكنده سازد و از هيبت جلال او و از خوف سطوت او بر يكديگر كوبيده شوند، و هر چه را در آنهاست بيرون افتد و آنها را، پس از كهنه شدن ، نو كند و پس از پراكندن ، گرد آورد. سپس ، براى كارى كه مقرّر كرده ، آنها را از هم جدا سازد تا از اعمالى كه در نهان و پنهانى مرتكب شده اند، بازخواست نمايد.
ايشان را دو گروه كند، گروهى را نعمت دهد و گروهى به عذاب گرفتار سازد. اما آنان را كه اهل طاعت اند، در جوار خويش ، پاداش دهد و در سراى خود جاويدان گرداند. جايى كه فرود آمدگانش رخت به جاى ديگر نبرند و احوالشان دگرگون نشود و ترس به سراغشان نيايد و بيمار نگردند و با خطرى روياروى نشوند و رنج سفر تحمل ننمايند. اما، معصيت كاران را در بدترين خانه ها فرود آورد، دستهايشان با غل و زنجير به گردنهاشان بسته شود. آنسان ، كه پيشانيهايشان به قدمهايشان رسد. جامه اى از قطران و تكه هاى آتش سوزان بر آنها پوشند. گرفتار عذابى شوند، عذابى سخت سوزان . در خانه اى محبوس گردند، در آتشى غرّان با نفيرى وحشت آور. چون زبانه اش بالا گيرد و بانگى هولناك از آن برآيد، گرفتار آن ، رخت به جايى نتواند برد و اسير آن را كس فديه آزادى ندهد و بندهايش را كس نگشايد. زندانيان را مدتى نيست كه به پايان رسد و براى آن قوم زمانى نيست كه سر آيد.
هم از اين خطبه (در وصف پيامبران (صلى اللّه عليه و آله ):
دنيا را حقير انگاشت و خرد شمرد و بيمقدارش دانست و آسانش گرفت و دانست ، كه خداى تعالى دنيا را از او دور گردانيد، چون بى مقدار و حقير بود و به ديگرى ارزانيش داشت . پس به جان و دل از دنيا اعراض نمود و خاطره آن را در وجود خود كشت و دوست داشت كه زيور و زينت دنيا در برابر چشمش نيايد تا مبادا از آن جامه فاخرى گزيند يا به درنگ در آن اميد بندد. رسالت پروردگارش را به مردم رسانيد، كه از آن پس ، آنان را بهانه اى نباشد و امّت خود را از روى نيكخواهى هشدار داد. و بشارت بهشت فرمود و به بهشت فرا خواند.
ما شجره نبوتيم و جايگاه فرودآمدن رسالت و محل آمد و شد ملايكه و معادن علم و چشمه هاى حكمت . آنكه ما را يارى دهد و دوست بدارد، سزاوار است كه منتظر رحمت خداوندى باشد و دشمن ما و آنكه كينه ما را و آنكه كينه ما را به دل دارد، در انتظار قهر خداوند.
خطبه اى از آن حضرت (ع ) برترين چيزى كه توسّل جويندگان به خداى سبحان ، بدان توسّل مى جويند، ايمان به او و به پيامبر اوست و جهاد است در راه او، زيرا جهاد ركن اعلاى اسلام است . و كلمه توحيد است ، كه در فطرت و جبلت هر انسانى است . و برپاى داشتن نماز است ، كه نشان ملت اسلام است و دادن زكات است ، كه فريضه اى است واجب و روزه ماه رمضان است ، كه نگهدارنده آدمى است از عذاب خداى و حج خانه خداست و به جاى آوردن عمره آن است ، كه فقر را مى زدايند و گناه را مى شويند و صله رحم است ، كه موجب افزايش مال است و واپس افكننده اجل است و صدقه نهان است ، كه خطاها را مى پوشاند و صدقه آشكار است ، كه مرگ ناگهانى را باز دارد و انجام دادن كارهاى نيك است ، كه آدمى را از لغزيدن در خواريها نگه مى دارد.
خدا را ياد كنيد و بدان شتابيد، كه بهترين يادهاست و به رغبت بخواهيد آنچه را كه پرهيزگاران را وعده داده ، كه وعده اش راست ترين وعده هاست . و از رهنمودهاى پيامبرتان پيروى كنيد، كه نيكوترين رهنمودهاست و به سنّت او رفتار نماييد، كه راهنماينده ترى سنّتهاست و قرآن را بياموزيد، كه بهترين سخن است و آن را نيك بفهميد، كه بهار دلهاست و به پرتو آن شفا جوييد، كه شفاى سينه هاست و نيكو تلاوتش كنيد كه نافعترين گفتارهاست .
عالمى كه نه به علم خود عمل كند، جاهل سرگشته اى بيش نيست ، كه از خواب جهل ديده فرا نمى كند. بلكه حجّت بر او قويتر است و شايسته تر است كه حسرت خورد زيرا در نزد خدا سرزنش او افزونتر است .
خطبه اى از آن حضرت (ع ) اما بعد. شما را از دنيا برحذر مى دارم كه در كام شيرين است و در چشم سبز و خرّم و، پيچيده در خواهشهاى نفسانى . مردمان را با نعمت زوال يابنده خود به دوستى فرا مى خواند و متاع اندكش را در چشم آنان زيبا جلوه مى دهد. در جامه آرزوها خود را بنماياند و بفريب ، خويشتن را بيارايد. شادمانى و نعمتش بر دوام نماند و از درد و اندوهش امان نتوان يافت . بسيار فريبنده ، بسيار آزار دهنده ، رنگ به رنگ شونده و زوال يابنده ، پايان يافتنى و هلاك شونده ، شكمباره و مردم كش .
هنگامى كه بدانجاى رسد كه همه آرزوهاى دوستداران خود را برآورد و آنان را از خود خشنود سازد، فراتر از آن نرفته اند كه خداى تعالى فرموده است : ((چون بارانى است كه از آسمان ببارد و با آن گياهان گوناگون بفراوانى برويد. ناگاه خشك شود و باد به هر سو پراكنده اش سازد و خدا بر هر كارى تواناست .)) هيچكس از سرور و شادمانى آن بهره مند نشد جز آنكه ، شاديش را اشكى در پى بود. به كسى از خوشيهايش روى نياورد كه عاقبت از بديها و زيانهايش بر او پشت نكرد و بر كسى باران نرم آسايش نباريد كه پس از آن به رگبار بلايش گرفتار ننمود. اگر بامدادان به كسى روى يارى نشان دهد، شامگاهان بر او چهره دژم كند. اگر از سويى ، شربت گوارا و شيرين به كام ريزد، از ديگر سو، شرنگ بلا و مصيبتش چشاند. اگر كسى را نعمتى دلخواه ارزانى دارد، بيدرنگ ، به رنجى جانكاهش گرفتار سازد. هر كه در سايه بالهاى امن و آسايش او روزى را به شب رساند، بيقين شب را در زير بالهاى خوف و وحشت به روز آورد.دنيا خود بغايت ، فريبنده است و هر چه در اوست فريبى بيش نيست . ساكنانش ، سرانجام ، جام فنا را سر خواهند كشيد. در هيچ توشه او خيرى نيست ، جز در توشه پرهيزگارى . هر كه از توشه دنيا بهره كمترى دارد از آنچه سبب ايمنى اوست بهره بيشترى يافته است و هر كه از دنيا بهره بيشترى دارد از آنچه موجب هلاكت اوست ، سهم بيشترى برداشته . پس از اندك زمانى نيز زوال يابد.
چه بسيار مردمى كه به دنيا اعتماد كردند و دنيا دردمندشان ساخت و چه بسيار كسانى كه به او اعتماد ورزيدند و بر زمينشان كوبيد. چه مردم پر هيبت و ابهتى را كه حقير ساخت و چه مردم خودپسندى را كه خوار نمود. سلطنت و رياستش دست به دست مى گردد و فضاى شادخواريهاى آن تيره و تار است . زلالش شور و ناگوار است و شيرينيش با تلخى سرشته است . طعام آن زهرى است كشنده . و آنچه در آن مايه دلبستگى است ، چونان ريسمانهايى كهنه و بريده است . زنده اش در معرض مرگ است و تندرستش ، دستخوش بيمارى . ملك آن از دست ربودنى است . پيروزمندش ، شكست خورده است و توانگر آن نكبت زده است و ساكن آن غارت شده .
آيا نه چنين است ، كه شما اكنون در سراهاى كسانى هستيد كه عمرشان از شما درازتر بود و آثارشان پايدارتر و آرزوهايشان بيشتر و شمارشان افزونتر و لشكرهايشان انبوه تر آنان دنيا را بندگى كردند و چه بندگى كردنى و آن را برگزيدند و چه برگزيدنى . سپس از دنيا رخت بربستند، بى هيچ توشه اى كه به جايى رساندشان و بى هيچ مركبى كه از مراحل دشوار بگذراندشان . آيا هيچ خبرى شنيده ايد كه دنيا براى رهايى اسيرانش فديه اى داده باشد يا لحظه اى به ياريشان برخاسته باشد يا براى آنها مصاحبى نيك بوده باشد نه دنيا همانند كرمى ، كه درخت و دندان را مى خورد، آنان را خورده و نابود كرده و حوادث كوبنده آن بنيان زندگيشان را سست نموده است . با سختيهاى خود ذليلشان ساخت و بينى آنها بر خاك ماليد و لگدكوب سمّ ستورانشان نمود. همه يارى و مددكاريش در حق آنها اين بود، كه حوادث سخت روزگار را بر سرشان كشد. فراوان ديده ايد، ناآشنايى نمودن و چهره دژم كردنش را به آنان كه در برابر او خضوع كردند يا او را برگزيدند يا بدو اعتماد كردند تا آنگاه كه او را براى هميشه گذاشتند و گذشتند. آيا جز گرسنگى به آنها توشه اى داد و جز به تنگنايى حقير به جايى گشاده فرود آورد يا در تاريكى فروغى بخشيد يا جز ندامت چيزى از پيشان فرستاد آيا اين است آنچه براى خود برگزيده ايد يا بدان اطمينان روا داشته ايد يا آزمند آن گشته ايد بدسرايى است براى كسى كه بدو بدگمان نباشد. يا از خطرش بيمى به دل راه ندهد.
بدانيد، هر چند خود مى دانيد، كه دنيا را خواهيد گذاشت و از آن كوچ خواهيد كرد. از آنان ، كه بر خود مى باليدند و مى گفتند چه كسى از ما زورمندتر است عبرت بگيريد. آنان را به گورهايشان بردند و نگذاشتند كه خود مركب خود را اختيار كنند. آنان را به گورهايشان بردند، بى آنكه سوارانشان خوانند. و به گورها سپردند، بى آنكه مهمانانشان شمارند. و در زمين برايشان قبرها تعبيه كردند و از خاك كفنها ساختند و از استخوانهاى پوسيده ، همسايگان گرفتند. همسايگانى كه به نداى همسايه خود پاسخ ندهند و ستمى را از آنان رفع ننمايند و به زارى نوحه گران التفاتى نكنند. اگر باران ببارد شادمان نمى شوند و اگر قحط آيد نوميد نمى گردند. مجتمع اند و تنهايند، همسايه اند و از هم دوراند، نزديكان اند و به ديدار يكديگر نروند، خويشاوندان يكديگرند و اظهار خويشاوندى نكنند.
مردمى بردبارند، كينه هايشان از ميان رفته است و بى خبران اند و خصومتهايشان مرده است . ديگر نه از آزارشان بيمى است و نه در ياريشان اميدى . به جاى زيستن بر روى زمين ، در دل زمين جاى گرفته اند و به جاى فراخى ، تنگى را برگزيده اند و به جاى زندگى در ميان خاندان به غربت گرفتار آمده اند. در عوض نور از تاريكى نصيب برده اند. برهنه پاى و برهنه تن ، درون خاك جاى گرفته اند، آنسان كه از خاك بر آمده بودند. بار اعمال بر دوش از آنجا به زندگى جاويد و سراى باقى سفر كردند ((چنانكه نخستين بار بيافريديم ، باز گردانيم . اين وعده اى است كه بر آوردنش بر عهده ماست .)
از خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن از ملك الموت ياد كرده و گرفتن او جانها را:
آيا وقتى كه به خانه اى داخل مى شود، از او آگاه مى شوى يا هنگامى كه جان يكى را مى ستاند او را مى بينى چگونه جنين را در رحم مادر مى ميراند ملك الموت از كدام عضو مادر به درون مى رود؟ آيا روح به فرمان پروردگارش به او پاسخ مى دهد يا با كودك در درون شكم مادر جاى گرفته ؟ كسى كه از وصف مخلوقى چون خود عاجز است خداى خود را چگونه وصف تواند كرد؟
شما را از دنيا برحذر مى دارم ، كه سرايى است ناپايدار، نه جايى كه در آن بار توان گشود و دل در آن بست . به زيورهاى فريبنده خود را آراسته است و به آن آرايش فريبكارانه ديگران را مى فريبد. خداوند دنيا را خوار شمرد، از اينرو، حلالش را به حرام و خيرش را به شر و زندگيش را به مرگ و شيرينيش را به تلخى درآميخت . دنيا را به كام دوستانش گوارا نساخت و از اينكه به دشمنانش ارزانى دارد بخل نورزيد.
خيرش اندك است و شرش مهيّاست . جمعش فناپذير است و ملكش نه بر دوام و آباديش را خرابى در پى است .
چه خيرى است در سرايى كه چون بنايى شكسته فرو مى ريزد يا چه فايده در عمرى كه چون توشه اى پايان يافتنى به سر مى رسد چه سودى در روزگارى ، كه سرانجام چون راهى كه پيموده مى شود، پايان مى يابد. در پى چيزى رويد كه خداوند بر شما فريضه ساخته و از او بخواهيد تا شما را در اداى آنچه از شما خواسته توفيق دهد. دعوت مرگ را به گوشهاى خود برسانيد، پيش از آنكه شما را دعوت كنند.
پارسايان در اين دنيا، اگر لبشان مى خندد، دلشان مى گريد و اگر به ظاهر شادمان اند به باطن ، سخت ، محزون اند. اگر به سبب بهره مندى و نيكويى حال مورد رشك و غبطه اند خود با نفس خود در خشم و ستيزند.
ياد مرگ از دلهايتان رخت بر بسته و آرزوهاى دروغين شما را در برگرفته ، تا آنجا كه ، دنيا بيش از آخرت دلهايتان را تسخير كرده است . آرى ، دنياى زودگذر، شما را از آخرت ، كه بى شك آمدنى است ، دور كرده است . هر آينه ، شما برادران دينى هستيد، چيزى جز ناپاكى درون و زشتى باطن ميان شما جدايى نيفكنده است . از اين روست كه يكديگر را در امور يارى نمى كنيد و خير يكديگر را نمى خواهيد و به يكديگر چيزى نمى بخشيد و با هم دوستى نمى ورزيد. چيست كه به اندك چيزى از دنيا، كه به دست مى آوريد، شادمان مى شويد و از آن همه ، كه از آخرت از دست مى دهيد، اندوهگين نمى گرديد به اندك متاعى دنيايى ، كه از دستتان مى رود، مضطرب مى شويد، آنسان كه نشان آن بر چهره هايتان هويدا مى گردد و به سبب اندك مايه اى كه از كف مى نهيد، صبر و قرار از دلتان رخت بر مى بندد. به گونه اى كه گويى دنيا جاى درنگ هميشگى شماست و نعمت دنيا برايتان ماندنى است . هيچ چيز شما را از گفتن عيب برادرتان ، كه از آن بيم دارد، به هنگام ديدار او، بازنمى دارد، مگر آنكه بيم داريد كه او نيز عيب شما را رو در رويتان بر زبان آرد. در ترك آخرت و دوستى دنيا يكدله شده ايد. دين شما اقرار است به زبان نه به دل . در بى التفاتى و آسودگى خاطر نسبت به اوامر خدا، همانند كارگرى هستيد كه كار خود به پايان رسانده و خشنودى سرور خويش حاصل كرده است .
خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن پندهائى براى مردم است
ستايش و سپاس خداوند را، آنكه پيوند دهنده ستايش است به نعمتها و پيوند دهنده نعمتهاست به سپاس . او را به سبب نعمتهايش مى ستاييم ، همانگونه كه به هنگام بلاهايش مى ستاييم . از او يارى مى جوييم در هدايت اين مردم كاهل و سهل انگار در انجام اوامر و شتاب كننده در ارتكاب نواهى و امور نكوهيده و مكروه .از او آمرزش مى خواهيم ، براى گناهانى كه علم او بر آنها احاطه دارد و كتاب او آنها را بر شمرده است . علمى كه قاصر نيست و كتابى كه چيزى را فرو نگذارده . به او ايمان آورديم . ايمان كسى كه غيب را به عيان مى بيند و از وعده هايى كه داده شده آگاه است . ايمانى كه خلوص آن شرك را بزدايد و يقين آن شك را از ميان بردارد. و شهادت مى دهيم كه هيچ خدايى جز اللّه نيست . يكتاست و بدون شريك و اينكه محمد (صلى اللّه عليه و آله ) بنده او و رسول اوست . دو شهادت ، كه گفتار و كردار را فرا برند و كفه ترازويى ، كه در آن مى گذارندشان ، سبك نمى شود. و كفه ترازويى كه در آن نباشند، سنگين نباشد.
اى بندگان خدا، شما را به تقوا سفارش مى كنم كه تقوا توشه و پناهگاه است .توشه اى است كه ما را به منزل مى رساند و پناهگاهى است ، رستگارى دهنده . بهترين دعوت كنندگان كه سخن خود به گوش همگان رسانيد، مردم را به تقوا دعوت كرد. و آنكه سخن او دريافت ، بهترين درك كننده بود. پس دعوت كننده ، دعوت خويش به گوشها رسانيد و شنوندگان از آن دعوت رستگار شدند.
اى بندگان خدا، تقوا دوستان خدا را از ارتكاب حرامها نگه داشته و ترس از خدا را در دلهايشان نشانده است ، به گونه اى كه ، شبها بيدارشان مى دارد و وامى داردشان كه روزهاى گرم را در تشنگى سپرى سازند. اينان راحت آن جهان را با رنج اين جهان به دست آورده اند و اگر در اين سراى تشنه اند، در آن سراى سيراب اند. مرگ را نزديك انگاشتند و به انجام دادن عمل نيكو مبادرت ورزيدند و آرزوها را دروغ شمردند و مرگ را از نظر دور نداشتند.
دنيا سراى فنا و رنج و دگرگونيها و عبرتهاست . سراى فناست ، زيرا كه همواره كمان خود را به زه كرده ، تيرهايش خطا نمى رود و زخمش بهبود نمى يابد. زنده را به تير مرگ مى زند و تندرست را به تير بيمارى و، آن را كه رهايى يافته ، به تير شور بختى و ناتوانى . خورنده اى است سيرى ناپذير و نوشنده اى سيراب ناشدنى . سراى رنج است ، زيرا آدمى گرد مى آورد آنچه را كه نمى خورد و بنا مى كند آنچه را كه در آن سكنا نمى گزيند. سپس ، مى ميرد و به سوى خدا مى رود. در حالى كه ، نه از آن مال ، پشيزى با خود مى برد و نه از آن بنا، خشتى .سراى دگرگونيهاست ، زيرا يكى را بينى كه روزگارى بر نعمت و مال او رشك مى بردند و امروز به بيچارگايش ترحم مى كنند و يكى را بينى كه روزگارى بر بيچارگيش ترحم مى كردند و امروز بر نعمت و مالش رشك مى برند. آرى ، اين ترحم به سبب نعمتى است كه از دستش رفته و فقرى است كه گريبان او را گرفته .
دنيا سراى عبرتهاست ، زيرا انسان را آرزويى است و آن آرزو را روياروى مى بيند، بناگاه مرگ در مى رسد و آرزو را بر باد مى دهد. نه ديگر آرزو فراچنگ مى آيد و نه آرزومند از چنگ مرگ رهايى مى يابد.
منزه است خدا، چه فريبنده است شادمانى دنيا و چه عطش افزاست سيراب كردنش و چه گرم است سايه آن . آن را كه مى آيد باز نتوان گردانيد و گذشته را باز نتوان آورد.
منزه است خدا. چه نزديك است زنده به مرده تا به او پيوندد و چه دور است مرده از زنده به سبب بريدن از او. از بد، بدترى نيست ، مگر كيفر بد آن و از خوب ، خوب ترى نيست ، مگر پاداش نيك آن . هر چه دنيايى است ، شنيدنش بزرگتر از ديدن اوست و هر چه آخرتى است ، ديدنش بزرگتر از شنيدن آن . شما را شنيدن از ديدن بسنده است و خبر دادن از آنچه در نهان است ، شما را بس . بدانيد، كه كاستن از دنيا و افزودن به آخرت بهتر است از كاستن از آخرت و افزودن به دنيا. چه بسا آنچه كاسته شده سودمند افتد و آنچه افزون شده زيان آور.
آنچه شما را بدان امر كرده اند، وسيعتر و آسانتر از چيزهايى است كه شما را از آن نهى كرده اند و آنچه بر شما حلال شده ، بيشتر از چيزهايى است كه بر شما حرام گرديده . پس اندك را به خاطر بسيار فرو گذاريد و تنگ و دشوار را به خاطر وسيع و آسان رها كنيد.
خداوند روزى شما را بر عهده گرفته و شما را به عمل فرمان داده . مبادا طلب چيزى كه براى شما بر عهده گرفته اند، از چيزى كه بر شما فريضه كرده اند سزاوارتر جلوه كند. به خدا سوگند، كه شك روى آورده و يقين به شك آلوده شده ، تا آنجا كه پنداريد، كه تحصيل رزق تعهد شده ، بر شما واجب است و به جاى آوردن واجبات ، از شما ساقط. به عمل روى آوريد و از ناگهانى رسيدن مرگ بيمناك باشيد، زيرا اميدى به بازگشتن عمر از دست رفته نيست و حال آنكه روزى از دست رفته باز خواهد گشت . هر چه از روزى شما كه امروز فوت شود، اميد است كه فردا به زيادت باز آيد ولى عمرى كه ديروز از دست رفته ، امروز باز آمدنش را اميد نخواهد بود. پس اميد همراه چيزى است كه مى آيد و نوميدى همراه چيزى است كه گذشته است . ((پس از خدا بترسيد آنسان كه شايان ترس از اوست و جز بر دين اسلام نميريد.))
وَ قَوْلُهُ: ((وَ لا قَزَعٍ رَبابُها)) الْقَزَعُ الْقِطَعُ الصَّغارُ الْمُتَفَرقَةُ مِنَ السَّحابِ، وَ قَولُهُ: ((وَ لا شَفَّانٍ ذِهابُها)) فَإ نَّ تَقْدِيرَهُ: وَ لا ذاتَ شَفَّانٍ ذِهابُها، وَ الشَفَّان الرَّيحُ الْبارِدَةُ، وَ الذَّهابُ الا مْطارُ اللَّينَةُ، فَحَذَفَ (ذاتَ) لِعِلْمِ السَامِع بِهِ.
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در طلب باران
بار خدايا، كوههاى ما از خشكى شكافته و زمين ما تيره شده . ستورانمان تشنه اند و در آغلهاى خود سرگشته اند. همانند مادران فرزند مرده مى نالند. از آمد و شدهاى بيهوده به چراگاهها ملول شده اند و از اشتياق به آبشخورها به ستوه آمده اند. (بار خدايا، ترحم فرماى به ناله گوسفندان و شوق ماده شتران به آبشخورها.) بار خدايا، ترحم فرماى به سرگشتگى آنها، آنگاه كه در راه مى روند و به ناله هايشان ، آنگاه كه به آغلهايشان در مى آيند. بارخدايا، بيرون آمده ايم به سوى تو، هنگامى كه خشكسالى چونان اشترى لاغر بر سر ما آمده . و ابرهاى بارانزاى نه بدان گونه اند كه مى نمايند. اى خداوند، تويى اميد دردمندان و چاره ساز خواهندگان . در هنگامى كه مردمان نوميد شده اند و ابر، باران خود را باز داشته و چرندگان هلاك شده اند تو را مى خوانيم . بار خدايا كه ما را به اعمالمان مؤ اخذت نفرمايى و به گناهانمان مگيرى . رحمت خود را با ابرهاى بارنده ات و بهار پربارانت و روييدنيهاى شادى افزايت بر ما ارزانى دار. از تو بارانى درشت و تندبار مى خواهيم تا آنها را كه مرده اند زنده سازى و آنچه را كه از دست رفته است تدارك فرمايى . اى خداوند، بارانى از تو مى خواهيم جانبخش و سيراب كننده كه همه را دربر گيرد و به همه جاى برسد. بارانى پاكيزه ، بركت دهنده ، گوارا و پر نعمت ، كه گياهش بسيار بود و شاخه هايش پربار و برگهايش تر و تازه كه بدان بندگان ناتوانت را تن و توش دهى و بلاد مرده ات را زنده گردانى .
بار خدايا، بارانى عطا كن تا زمينهاى بلند پر علف شوند و در زمينهاى پست آب روان گردد و پيرامون ما سبز و خرم شود و ميوه هايمان فراوان گردد و ستورانمان به راحت رسند و مردمان دور از ما نيز از آن تمتع برند و صحراها و مزارع آفتاب زده ، از آن بهره مند گردند.
از بركات واسعه خود و از عطاياى سرشارت بر بندگان بيچاره ات و وحشيانى ، كه در صحراها رها شده اند، بخشش فرماى .
بر ما ببار بارانى كه زمين را سيراب كند، پى در پى ببارد و فراوان ببارد، به گونه اى كه قطره هايش بر هم آيد و دنباله اش بريده نشود. ابرى كه برقش باران در پى داشته باشد نه ابر بى باران كه افق را پوشد و نه ابر سفيد كم باران و همراه با بادهاى سرد، تا قحطى زدگان با گياه فراوانش فراخ نعمت شوند. و به بركت آن رنجديدگان به راحت رسند. تو باران را وقتى مى فرستى كه مردمان نوميدند و رحمت خود بر همگان مى پراكنى . تويى ياور ما و درخور ستايش .
تفسير الفاظ غريب در اين خطبه :
شريف رضى گويد:
سخن آن حضرت (ع ) كه مى فرمايد: ((انصاحت جبالنا))، يعنى ، كوهها از خشكى شكافته شدند. ((انصاح الثوب ))، يعنى ، جامه پاره شد. ((انصاح النّبت )) و (صاح و صوّح ) يعنى گياه خشك گرديد. ((هامت دوابّنا))، يعنى ، چارپايان تشنه شدند. ((هيام )) به معنى عطش است . ((حدابير السنين )) حدابير جمع حدبار است و آن ناقه اى است كه به سبب راه رفتن بسيار لاغر شده باشد. قحط سال را به آن تشبيه كرده . ذو الرّمة گويد:
حدابير ما تنفكّ الّا مناخة
على الخسف او نرمى بها بلدا قفرا
((لا قزع ربابها)) قزع ، قطعه هاى كوچك و پراكنده ابر است ((و لا شفان ذهابها)) در اصل ((ذات شفان ...)) بوده ((شفان ))، باد سرد است و ((ذهاب )) بارانهاى نرم است ((ذات )) را به سبب آنكه شنونده بدان آگاه است حذف كرده اند.
معنى بيت : ماده شترانى لاغر و ناتوان ، همواره در خوابگاه خفته يا آنها را به بلادى خشك مى رانيم .
و من كلام له ع وَ كَاءَنِّي اءَنْظُرُ إِلَيْكُمْ تَكِشُّونَ كَشِيشَ الضِّبَابِ، لا تَأْخُذُونَ حَقّا، وَ لا تَمْنَعُونَ ضَيْما، قَدْ خُلِّيتُمْ وَالطَّرِيقَ، فالنَّجاةُ لِلْمُقْتَحِمِ، وَالْهَلَكَةُ لِلْمُتَلَوِّمِ
سخنى از آن حضرت (ع ) گويى مى بينمتان كه از جنگ مى گريزيد و هياهو مى كنيد. همانند سوسماران كه در كنار هم مى روند و از برخورد پوستهايشان به يكديگر آوازى چنين بر مى خيزد. نه در صدد گرفتن حقى هستيد و نه در خيال دفع ستمى . راهتان باز است . رهايى ، از آن كسى است كه خود را در كارهاى دشوار افكند و هلاكت نصيب كسى ، كه در كار درنگ نمايد.
از بذل مال ، در راه كسى كه خود آن را روزى شما كرده بود، بخل ورزيديد و از به خطر افكندن جان خويش ، در راه كسى كه آفريننده جانهاست ، سر بر تافتيد. نام خدا را وسيله قرار مى دهيد تا در ميان بندگان خدا عزيز و مكرم شويد، ولى ، خدا را در ميان بندگانش حرمت نمى داريد. عبرت بگيريد، فرود آمدن در خانه هاى كسانى را كه پيش از شما در آن خانه ها منزل كرده بودند، پند گيريد از جدا شدنتان از نزديكترين ياران و برادران خود.
شما ياران حق و برادران دينى هستيد. در روز نبرد چون سپر نگهبان يكديگريد. شما رازداران منيد نه مردم ديگر. به نيروى شما كسانى را كه روى بر مى تابند مى زنم و از آنان كه روى مى آورند، اميد طاعت دارم . پس مرا به نيكخواهى و اندرزهاى خود يارى دهيد. اندرزهايى عارى از هر نابكارى و در امان از هر ريب و ريا. به خدا سوگند، من اولاى به مردم از خود مردم هستم .