آخرین حجت خدا، فرزند امام حسن عسکری علیه السلام
و بانویی از نوادگان شمعون، حواری عیسی مسیح علیه السلام
در پانزدهم شعبان چشم به جهان گشود
تا رحمت و لطف الهی از چشمه سار وجود او در جهان جاری
شود و حضورش بنیان استواری هستی باشد.
او به امر خدا و به حکمت حکیمانه اش برای درامان ماندن
از آزار دشمنان و نیز به دلیل آنچه ما از آن ناآگاهیم،
از نظرها غایب شد تا روزی که شرایط ظهورش حاصل شود
از پس پرده های غیبت بیرون آید و با دم الهی اش، روح تازه ای
به کالبد خسته خلقت بدمد، دین خدا را زنده سازد و
حکومت الهی را بر سرتاسر جهان برقرار کند.
به امید آمدنش دست به دعا برمی داریم و از خدا می خواهیم
تا آن روز، ما را از راه او دور نسازد و از معرفت او بی نصیب مگذارد.
آسمان امشب به دل از اختران گل میزند
هر شهاب از آسمان تا سامرا پل میزند
میرسد از عرض حق صد لشگر از افلاکیان
میخَرَد اهلِ سما ناز از دو چشمِ خاکیان
میکشد سرمه خدا بر چشم شمس و ماه خود
چرخش هر نه فلک گم کرده امشب راه خود
کهکشان آذین کند طاق جنان را با سرور
حق کند امشب دوباره خلقت گل را مرور
گوییا در عالم والا چراغان کردهاند
یاس و سوسن با شقایق جمله مهمان کردهاند
جشن زیبایی برای غنچه بر پا کرده است
صوت داوود است این در سینه غوغا کرده است
صاحب این محفل شادی خدای عالم است
بین خوش آمد گوی آن محفل رسول خاتم است
نوح کشتی دلش را میکند گهواره گون
میدمد عیسی به آه خود به صهبای جنون
حضرت موسی دل دریایی اش وا میکند
دیده ی یعقوب نور رفته پیدا میکند
یوسف از شوق و شعف هر جا خمار و بیقرار
آدم و حوا نشسته در هوای انتظار
قلبِ ابراهیم و هاجر در تلاطم گشته است
چشم اسماعیل از شادی چو انجم گشته است
انبیاء یک یک همه مدعو جشن داورند
اولیاء دل را ز جمع اهل مجلس میبرند
حضرت زهرا به تخت با شکوه کوثر است
در کنارش حضرت والا مقامِ حیدر است
عرشیان از سامرا یک خانه دل آوردهاند
بیت پاک عسگری را مستقل آوردهاند
خانه را در بین مجلس بوسه باران میکنند
گَرد او را سرمهی چشمِ خماران میکنند
همچو کعبه انبیاء گرم طواف خانهاند
خانه شد شمع و به دورش یک جهان پروانهاند
ناگهان آمد نوایی از میان آن بهشت
از لسان بانویی حیدر دل و زهرا سرشت
ای کرامت پیشهگان ای عاشقان مرتضا
خواهر هادی منم، دخت جواد ابن الرضا
نام من باشد حکیمه، خُلقِ من هم عهدی است
هر دو چشمم شاهد خلقِ وجودِ مهدی است
من پرستار وجود ماه احمد بودهام
دل اسیر حجت آلِ محمّد بودهام
در قفس جدایی از تو، تنها یک بال با آسمانت فاصله داریم؛
بیا که آسمان روشن پروازهایمان، همچون فریادهای
معطل مانده در گلو، آماده دیدار توست.
ای روشنای مشرق توحید!