خانه ای خواهم ساخت آسمانش آبی... باز باشد همه پنجره هایش به پذیرایی نور... ساحت باغچه اش پر ز نسیم... حوض ماهی پر آب... قامت پاک درختانش سبز... و تو را خواهم خواند... که در این خانه کنارم باشی... سینه آینه تصویر تو را می جوید... که در آیی چون نور... تو به این خانه بیا... در خیابان امید... کوچه باور سبز... نبش میدان صبوری... آنجا خانه ای خواهی یافت... سر درِ خانه چراغی روشن... روی سکویش گلدان گلی... در دل خانه اجاقی دلگرم... با حضور تو... در این خانه چه جشنی بر پاست... آسمان شب این خانه.. پر از چشمک و مهتاب و نسیم... ناودانش پر از موسیقی آب... ای سرآغازِ امید... تو بدین خانه درآ... من به دیدارِ تو می اندیشم... به آرامش بودن با تو...
خانه ای خواهم ساخت آسمانش آبی... باز باشد همه پنجره هایش به پذیرایی نور... ساحت باغچه اش پر ز نسیم... حوض ماهی پر آب... قامت پاک درختانش سبز... و تو را خواهم خواند... که در این خانه کنارم باشی... سینه آینه تصویر تو را می جوید... که در آیی چون نور... تو به این خانه بیا... در خیابان امید... کوچه باور سبز... نبش میدان صبوری... آنجا خانه ای خواهی یافت... سر درِ خانه چراغی روشن... روی سکویش گلدان گلی... در دل خانه اجاقی دلگرم... با حضور تو... در این خانه چه جشنی بر پاست... آسمان شب این خانه.. پر از چشمک و مهتاب و نسیم... ناودانش پر از موسیقی آب... ای سرآغازِ امید... تو بدین خانه درآ... من به دیدارِ تو می اندیشم... به آرامش بودن با تو...
خدایـــــــــــــا؛
بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم؛
بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم؛
بابت لحظات شادی که به یادت نبودم؛
بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم؛
بابت هر گره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم؛
مرا ببخش ...
ســـــلام صبحت بخیــــر محبـــوب عــالـم
♥•٠·
ســــلام ســــلام ســــلام...
آنقـــدر ایـــن واژه را تکـــرار ســـازم
تــا جــوابش را بگیرم از زبانـت یابــن الـزهــرا
♥•٠·
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار،بر ملا خواهد شد
در راه عزیزیست که با آمدنش
هر قطب نما قبله نما خواهد شد
"برای تعجیل در فرج آقا صلوات"
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی
بودن اندوه است
اینهمه غصه و غم
اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه
میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین،
ولی از یاد مبر
“پشت هر کوه بلند
سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز”
زندگی با همه وسعت خویش ، محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست
اضطراب وهوس دیدن و نادیدن نیست
زندگی جنبش و جاری شدن است
زندگی کوشش و راهی شدن است
از تماشاگه آغازحیات تا به جایی که خدا می داند.
زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف،
یادمان باشد اگر گل چیدیم،
عطر و برگ و گل و خار،
همه همسایه دیوار به دیوار همند . . .
زندگی با همه وسعت خویش ، محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست
اضطراب وهوس دیدن و نادیدن نیست
زندگی جنبش و جاری شدن است
زندگی کوشش و راهی شدن است
از تماشاگه آغازحیات تا به جایی که خدا می داند.
زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف،
یادمان باشد اگر گل چیدیم،
عطر و برگ و گل و خار،
همه همسایه دیوار به دیوار همند . . .
"من سکوت خویش را گم کرده ام...لاجرم در این هیاهو گم شدم"
"من که خود افــسانه می پرداختم...عاقبت افــسانه مردم شدم"
"ای سکـــوت ای مادر فــریــاد ها...ســاز جانــم از تـو پر آوازه بود"
"تا درآغوش تو،راهی داشتم...چون شراب کهنه شعرم تــازه بود"
"در پناهت برگ و بار من شکفت...تو مرا بــردی به شهـر یــاد ها"
"من ندیدم خوشتر از جادوی تو...ای سـکـــوت ای مادر فریـاد ها"
"گم شدم دراین هیاهو گم شدم...تـو کجایی تا بــگیـری داد من"
"گر سکوت خویش را می داشتم...زنــدگــی پر بود از فریاد من "