• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

ـ-ـ- اشـــعـار مـهــــدوی -ـ-ـ

ahmadfononi

معاونت انجمن
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن

34noufsgdesonp8vv0p.jpg


گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن

گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم

گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم

گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن

گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن

گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن

گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان

گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن

گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم

گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن

گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان

گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن

گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم

گفتا که روز وصل را در انتظارم
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
مولا ، اسیر دست غرورم ، دعا کنید

مولا ، اسیر دست غرورم ، دعا کنید

اما هميشه تشنه ي نورم ، دعا کنید

اینجا هر آنچه رنگ خدا داشت ، مرده است

بیمار و بی حرارت و شورم ، دعا کنید

در این سرای بی هدفي ، انزوا پرست

از حس عشق و عاطفه دورم ، دعا کنید

از خط ِ آخری که برایم کشیده اند

کم کم دگر به حال عبورم ، دعا کنید

یادش بخیر ، آن دل پُر آبرو ، دریغ . . .

حالا غریق شرم ِ حضورم ، دعا کنید

گفتم که پاک می شوم از یُمن ِ نامتان

آقا تو را به اشک بلورم ، دعا کنید

من هم دلم برای شما تنگ می شود

دائم برای قلب صبورم دعا کنید

اتمام ِ انتظار نباشد به دست ما

ای شیعیان برای ظهورم دعا کنید . . .
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
شعری درباره بی یاوری حضرت مهدی و جواب آقا

ya_aba_saleh.jpg



مثل هر بار برای تو نوشتم:

دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!

****

جواب امام زمان:

تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت ! کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...!
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
درد و دل امام زمان(عج) با امام حسین (ع)

حسین جان
مهدی ام مهدی خسته
دلم از بی وفایی ها شکسته

حسین جان
کاش من جای تو بودم
چو یارانت بُدم گِرد وجودت
شما گفتی ولی آنها نرفتند
مرا یاران همه ، یک یک برفتند

حسین جان
سال ها در انتظارم
هنوز حسرت به یاران تو دارم

حسین جان
قطعه قطعه جسم اکبر(ع)
سر افتاده ی علی اصغر(ع)
دو کتف خونی و مشک ابالفضل(ع)
کنارعلقمه اشک ابالفضل(ع)
صدای ناله ی جانسوز زهرا(س)
فرار کودکان در دشت وصحرا
هر آنچه عمه ام زینب(س) کشیده
بود هر صبح و شام در پیش دیده
ز قلبم میزند بیرون شراره
چه کاری سخت تر از انتظاره

حسین جان
از شما شرمنده هستم
گناه امّتم بسته دو دستم
چه قدر دیگر بگویم من به امّت
دعا باشد کلید قفل غیبت ...
حسین جان امّتم بر تو بگریند
نمیدانند که خود با من چه کردند
هزارو یکصدو هفتادو پنج سال
چه میداند کسی دارم چه احوال
توی کرب و بلای این زمونه
کسی وقت عمل باقی نمی مونه
توی کرب و بلای این زمونه
چه قدر تیر گنه سویم روونه
توی کرب و بلای این زمونه
ندارم زینبی حرفم رسونه
شما با آن مصیبت ها که دیدی
به امید ظهورم پر کشیدی
خدا داند چه قدر در انتظاری
ز خون باری چشمم بی قراری

حسین جان
کاش بودند عاشقانی
زبانی نه، حقیقی یاورانی.
گناهان را به اشک خود بشویند
ظهورم را بخواهند از خداوند
اگر شیعه وفا میکرد به بیعت
نبود تاخیر به روی عصرغیبت
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
جمعه هایم بی تو بی معناست، مهدی جان بیا

جمعه هایم بی تو بی معناست، مهدی جان بیا
دل درون سینه ام تنهاست، مهدی جان بیا
در فراقت می چکد اشک روان از دیده ام
حال و روز خلوتم غوغاست، مهدی جان بیا
یاد پرشور تو زینب بخش افکار من است
دم به دم نام تو بر لب هاست، مهدی جان بیا
بی وجود تو ندارد کل هستی رنگ و بو
این جهان با بودنت زیباست، مهدی جان بیا
گرچه دیدارت میسر نیست بر چشمان من
این دل اما با غمت شیداست، مهدی جان بیا
دست های التماسم در دعای ندبه ها
خود نشان غصه در دنیاست، مهدی جان بیا
جمکران قلب من دارالولای عشق توست
مجلس شوقت در آن برپاست، مهدی جان بیا
تا همان صبح ظهورت انتظارت می کشم
آرزویم دیدن مولاست، مهدی جان بیا
داغ غربت عاشقان مخلصت را خسته کرد
چشم بر در حضرت زهراست، مهدی جان بیا
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
مولا شنیدم لاله ها را دوست داری

آیینه های آشنا را دوست داری

با یاد قرآنی که بر نی خوانده می شد

صوت مناجات و دعا را دوست داری

مولا شنیدم نی حکایت کرد از تو

می گفت دل های رها را دوست داری

مولا شنیدم در مقام آسمان ها

تنها مقام کربلا را دوست داری

از اهل بیتت،از دلت پیداست بسیار

آتش گرفتن در خدا را دوست داری

مولا اگر چه این لیاقت را نداریم

اما بگو آیا تو ما را دوست داری؟
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
نوگل هر چمنی یا مهدی

نوگل هر چمنی یا مهدی
نور هر انجمنی یا مهدی
من که تنها به تو دلخوش باشم
دست ردم نزنی یا مهدی
تو بر این پیکر دنیای وجود
همچو روح بدنی یا مهدی
تو جگرگوشه زهرا باشی
نور چشم حسنی یا مهدی
دیده روشن شود از دیدارت
گر نگاهم فکنی یا مهدی
تو که بر حلقه هستی باشی
چون عقیق یمنی یا مهدی
یوسف گمگشته، گر بازآیی
بری از دل محنی یا مهدی
تو ولی نعمت انسانهایی
بلکه مولای منی یا مهدی
حق جد تو حسینی که نبود
جز حصیرش کفنی یا مهدی
کاش یک جمعه ای با تو بودم
همدم و هم سخنی یا مهدی
از گدایان سر کوی توام
جمعه ها منتظر روی توام
من گرفتار و بیمار فراق
در پی نسخه داروی توام
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
اين ماه که چون چراغ تو مي سوزد

اين ماه که چون چراغ تو مي سوزد
عمري است که در فراق تو مي سوزد
خورشيد که هر روز تو را مي بيند
در آتش اشتياق تو مي سوزد
در تاک، مگر شراب پنهان نشده؟
در غنچه، مگر گلاب پنهان نشده؟
اي بي خبران که منکر صبح شديد
در شب مگر آفتاب پنهان نشده؟
نه شرم و حيا، نه عار داريم از تو
امّا گله بي شمار داريم از تو
ما منتظر تو نيستيم، آقا جان
تنها همه «انتظار» داريم از تو!
اي اصل اميد! بيم ها را درياب
باباي همه! يتيم ها را درياب
هر چند خدا خودش کريم است،آقا!
لطفي کن و «يا کريم»ها را درياب
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


مستي نه از پياله نه از خم شروع شد

از جاده سه‌شنبه شب قم شروع شد
آيينه خيره شد به من و من به‌ آيينه
آن قدر خيره شد كه تبسم شروع شد
خورشيد ذره‌بين به تماشاي من گرفت
آنگاه آتش از دل هيزم شروع شد
وقتي نسيم آه من از شيشه‌ها گذشت
بي‌تابي مزارع گندم شروع شد
موج عذاب يا شب گرداب؟! هيچ يك
دريا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگويم كه ماجرا
از ربناي ركعت دوم شروع شد
در سجده توبه كردم و پايان گرفت كار
تا گفتم السلام عليكم ... شروع شد
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
چرا ز کوی عاشقان دگر گذر نمی کنی

چرا ز کوی عاشقان دگر گذر نمی کنی

چه شد که هر چه خوانمت به من نظر نمی کنی

مگر مرا ز درگهت خدا نکرده رانده ای

دگر برای خدمتت مرا خبر نمی کنی

خدا گواه من بود که قهر تو کشد مرا

ز قهر با غلام خود چرا حذر نمی کنی

نشسته ام به راه تو به عشق یک نگاه تو

ز پیش چشم خسته ام چرا گذر نمی کنی

تو ای همای رحمت ای جهان به زیر سایه ات

چرا نظر به مرغکی شکسته پر نمی کنی؟

نگر به خیل سائلان به سامرا و جمکران

ز باب خانه ات چرا سری به در نمی کنی ؟
 

یاسی

کاربر ويژه
نه شرم و حیا؛نه عار داریم ازتو
اما گله بی شمار داریم از تو!!
ما منتظر تونیستیم آقا جان ...
تنها همه انتظار داریم از تو!
متاسفانه !
 

یاسی

کاربر ويژه
پاسخ : چرا ز کوی عاشقان دگر گذر نمی کنی

sms-ya-mahdi.jpg

هر شب که انتظار تورا می برم به روز ؛
شرمنده ام که بی تو نفس می کشم هنوز ...
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری
ر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش
 

فرانک

کاربر ويژه
اشعار زیبا مخصوص امام زمان (عج)


ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی
ای آنکه در حجابت دریای نور داری
من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟
برعکس چشمهایم چشمی صبور داری
از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما
کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟
در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت
کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟



اگر چه روز من و روزگار می گذرد
دلم خوش است که با یاد یار می گذرد

چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است
قطار عمر که در انتظار می گذرد
به ناگهانیِ یک لحظه عبور سپید
خیال می کنم آن تک سوار می گذرد
کسی که آمدنی بود و هست، می آید
بدین امید، زمستان، بهار، می گذرد
نشسته ایم به راهی که از بهشت امید
نسیم رحمت پروردگار می گذرد
به شوق زنده شدن، عاشقانه می میرم
دو باره زیستنم زین قرار می گذرد
همان حکایت خضر است و چشمه ظلمات
شبی که از بَرِ شب زنده دار می گذرد
شبت همیشه شب قدر باد و، روزت خوش
که با تو روز من و روزگار می گذرد
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
آقا اجازه!

آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران.
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!.
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان».
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!

آقا اجازه!

باشد! صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان...
آقا اجازه! خسته‌ام از این همه فریب
از های و هوی مردم این شهر نانجیب
آقا اجازه! پنجره‌ها سنگ گشته‌اند
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب
آقا اجازه! باز به من طعنه می‌زنند
عاشق ندیده‌های پر از نفرت رقیب
«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می‌کنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب
آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود
«آدم» نمی‌شویم! بیا: ماجرای «سیب»!
باشد! سکوت می‌کنم اما خودت ببین ... !
آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب ....

 

ahmadfononi

معاونت انجمن
شعری تکان دهنده درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شعری تکان دهنده درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه


تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم.
كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم.
اگرچه شهر براي شما چراغان است
براي كشتن تو نيزه هم فراوان است.
من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم
من از سياهي شب هاي تار مي گويم
من از خزان شدن اين بهار مي گويم
درون سينه ما عشق يخ زده آقا
تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست
براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست


سیدامیرحسین میرحسینی
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
فکر بلبل همه آن شد

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری
ر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش

 

ahmadfononi

معاونت انجمن
ایام بگذرانم در انتظار مهدی

ایام بگذرانم در انتظار مهدی
قدر و دخان بخوانم در انتظار مهدی
ای که مرا بخوانی تخفی الصدور دانی
هر دم بود فغانم در انتظار مهدی
دستی به سرگذارم دستی به سینه دارم
الغوث و الامانم در انتظار مهدی
ابر کرم بباران بر کوی سربداران
بر کف گرفته جانم در انتظار مهدی
در بین هر مناجات با وعده ملاقات
ساعات بگذرانم در انتظار مهدی
شب تا سحر بسوزم دیده به در بدوزم
چون شمع نیمه جانم در انتظار مهدی
جمعه به جمعه نالم ناله برد مجالم
یاسین و ندبه خوانم در انتظار مهدی
من نذر صبح نورم وقف شب ظهورم
زنده اگر بمانم در انتظار مهدی
هر لحظه دارم امید بینم جمال خورشید
مانند سایبانم در انتظار مهدی
دانی که اهل دردم شب گرد و کوچه گردم
هر سو سری کشانم در انتظار مهدی
باشد گواه صبرم چشمان پر ز ابرم
وین اشک خونفشانم در انتظار مهدی
با سوره تبارک در این مه مبارک
همچون فرشتگانم در انتظار مهدی
گر قلب خسته دارم شمشیر بسته دارم
پیرم ولی جوانم در انتظار مهدی
ای پیک هر شب من لبیک بر لب من
این است ارمغانم در انتظار مهدی

 

baroon

متخصص بخش ادبیات






روزی ما دوباره کبوترهايمان را پيدا خواهيم کرد
و مهربانی دست زيبايی را خواهد گرفت


روزی که کمترين سرود بوسه است
و هر انسان برای هر انسان برادری ست


روزی که ديگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ای ست
و قلب
برای زندگی بس است


روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو بخاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردی


روزی که آهنگ هر حرف زندگيست
تا من به خاطر آخرين شعر رنج جستجوی قافيه نبرم


روزی که تو بيايی برای هميشه بيايی
و مهربانی با زيبايی يکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوتر هايمان دانه بريزيم

و من آن روز را انتظار می کشم

حتی روزی
که ديگر نباشم




*شاملو*
 
بالا