• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

ـ-ـ- اشـــعـار مـهــــدوی -ـ-ـ

Shah_d 14

متخصص بخش مسابقات
اگرچه عمر این دوری درازه


برای دیدنت ، امیدوارم


می دونم خیلی از تو دورم ، اما


تو یک روز می رسی ، من شک ندارم


تو یک روز می رسی و هر پرنده


دوباره عاشق پرواز میشه


به پایان می رسه دوریت و دنیا


از این پایان خوش ، آغاز میشه


تویی که دست های مهربونت


به هیچ دستی جواب رد نمی ده


نگو اونقدر تلخه سرونشتم


که دیدارت به عمرم قد نمی ده


می دونم گریه شبا مو دیدی


اینم می دونم ، این شب ماه نداره


از عطر سیب سرخ جمعه پیداست


دل من به دل تو راه داره


به دلتنگیم قسم ، ندیدن تو


واسه من بدتره از کور بودن


پریشونم از این بغض نفس گیر


گلایه دارم از این دور بودن


تویی که دستهای مهربونت


به هیچ دستی جواب رد نمی ده


نگو اینقدر تلخه سرنوشتم


که دیدارت به عمرم قد نمی ده
 
آخرین ویرایش:

samin

کاربر ويژه
به دلتنگیم قسم ، ندیدن تو


واسه من بدتره از کور بودن


پریشونم از این بغض نفس گیر


گلایه دارم از این دور بودن


تویی که دستهای مهربونت


به هیچ دستی جواب رد نمی ده



:گل::گل::گل::گل::گل:
 

samin

کاربر ويژه
Narges-small.jpg




تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم

كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم

اگرچه شهر براي شما چراغان است
براي كشتن تو نيزه هم فراوان است

من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم

من از سياهي شب هاي تار مي گويم
من از خزان شدن اين بهار مي گويم

درون سينه ما عشق يخ زده آقا
ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا

كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست
ب براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست
 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت







در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری
در مسیرت جان فشانم ،گل بکارم تا بیایی
:گل:
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار

خبر آمد خبری در راه است
سر خوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید...


آقاسی
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می‌پرد نشانه چیست
شنیده‌ام که می‌آید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آن چنان که می‌دانی

قیصر امین پور
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
سالهای پیش بال آسمانی داشتیم
بال پرواز کران تا بی کرانی داشتیم

میوه بودیم و سر سال استفاده می شدیم
چون که بالای سر خود باغبانی داشتیم

چهار فصل موی ما برف زمستانی نداشت
پیر هم بودیم اگر رنگ جوانی داشتیم

روزها گردی اگر بر روی دلها می نشست
شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم

مثل شیر مادران ما حلال و پاک بود
در میان سفره ها گر لقمه نانی داشتیم

نذری روز ظهور مهدی موعودمان
صبحها چله به چله عهد خوانی داشتیم

صبح جمعه پیشواز تکسوار فاطمه
روی پشت بامها صوت اذانی داشتیم

گاه گاهی جمعه ها اهل زیارت می شدیم
گاه گاهی میل سجده جمکرانی داشتیم

ثانیه ثانیه‌هامان پای آقا می گذشت
آی مردم! یک زمان صاحب زمانی داشتیم

پر نداریم و دل بپُر نداریم و...فقط
یادمان باشد که اینها را زمانی داشتیم

علــی اکـــبر لطیفیـــان
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد.

چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه» به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم.

چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای.

چندگاهیست وقتی می گویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم از آن تو نیست.

چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است.

چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا و ناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمی زند.

چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی.

چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم.

چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان دراز حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم...

اما چندگاهیست دعای فرج را چند بار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم و هم احساس کنم خدا در نزدیکی من است و تو ذخیرۀ خدایی که همیشه با منی...
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار


هر چند كه بيمار تو هستيم همه
ديوانه ي ديدار تو هستيم همه
بين خودمان بماند آقا عمري است
انگار طلب كار تو هستيم همه


هم چاه سر راه تو بايد بكنيم
هم اينكه از انتظار تو دم بزنيم
اين نامه ي چندم است كه مي خواني
داريم ركورد كوفه را مي شكنيم

جلیل صفر بیگی

 
آخرین ویرایش:

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام
گل کرد خار خار شب بی قراری ام
تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام
گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست بر آری به یاری ام
کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام
تا ساحل نگاه تو چون موج بی قرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام
با ناخنم به سنگ نوشتم : بیا , بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام



قیصر امین پور
 

Seat

کاربر ويژه
یک نفر میاد که من منتظر دیدنشم
یک نفر میاد که من تشنه بوییدنشم

مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
خالی سفرمونو پر از شقایق میکنه
واسه موجهای سیاه دستا رو قایق میکنه
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد

بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد

شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد

کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز
می خرم از پسرک هر چه تفأل دارد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، آقا
تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد...

سید حمیدرضا برقعی
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
مثل هر بار برای تو نوشتم:

دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟

و ای کاش که این جمعه بیایی!

دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟


تو کجایی؟ تو کجایی...

و تو انگار به قلبم بنویسی:

که چرا هیچ نگویند

مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟

و عجیب است

که پس از قرن و هزاره

هنوزم که هنوز است

دو چشمش به راه است

و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است

که گویند

به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!

و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!


=-=-=


جواب امام زمان:

تو خودت!

مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،

ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟

تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟

باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،

ز غمخوارگی و مهر و عطوفت

تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟

چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟

چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟

چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟

چه کسی راه به روی تو گشوده؟

چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد

چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...

و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...

تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!

هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...

هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.

خواهش نفس شده یار و خدایت ،

و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،

و به آفاق نبردند صدایت

و غریب است امامت

من که هستم ،

تو کجایی؟

تو خودت کاش بیایی

به خودت کاش بیایی...!

 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
[FONT=Vazir,times,serif]عاشق که شدی خطا نباید بکنی


[FONT=Vazir,times,serif]حتی به خودت جفا نباید بکنی

[FONT=Vazir,times,serif]حالا که شدی چشم به راه مهدی(عج)

[FONT=Vazir,times,serif]جز بر فرجش دعا نباید بکنی...

[FONT=Vazir,times,serif]اللهم عجل لولیک الفرج
m5619_19.gif

 

ahmadfononi

معاونت انجمن
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به‌سر آید غم هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت وصف تو در پیر و جوان دید
یعنی همه‌جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه نیم من که روم خانه به خانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

شیخ بهایی
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
عزيزا! دير به يادت افتاديم، مي‏دانم.
هنوز هم در بسياري از جاهاي اين مرز و بوم، رنگي از تو نيست.
هيچ عذري نيست و هيچ دست‏آويزي نداريم، جز اين كه بگوييم: يا محسن قد اتاك المسيئ، انت المحسن و نحن المسيئون، شرمنده‏ ايم.
بنا داريم لااقل فصلي را با تو باشيم.
آيا اميد وصلي هست؟ مي‏خواهيم روز تولد تو را به اميد تولد دوباره‏ي خودمان به جشن بنشينيم.
 

TAHEREH

متخصص بخش
ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی
صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت
خواهم که پیش میرمت ای بی‌وفا طبیب
بیمار بازپرس که در
انتظارمت


 

saeid-human

کاربر ويژه
گفته بودم تو بیایی غم دل باتو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی


images.jpg
 
بالا