• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

لــــطـــفــــا جــــلــو تـــر نـــیـــا . . . (اندکی تامل)

msh002

کاربر ويژه

کنار خیابون ایستاده بودم که دیدم یه عقب مانده ذهنی که اب دهنش کش اومده بود و ظاهر نامناسب و کثیفی داشت به هر کسی که میرسه با زبون بی زبونی ازش میخواد دگمه بالای پیراهنش رو ببنده ! اما چون ظاهرخوب و تمیزی نداشت همه ازش اکراه داشتن و فرار میکردن !

دو سه تا سرهنگ راهنمایی و رانندگی با چند تا مامور وسط چهار راه ایستاده بودن و داشتند صحبت میکردند ! یکی از اونها معلوم بود نسبت به بقیه از لحاظ درجه ارجحیت داره چون خیلی بهش احترام میذاشتن !
.
.
این عقب مونده ذهنی رفت وسط خیابون و به اونها نزدیک شد و از همون سرهنگی که اشاره کردم خواست که دگمه اش رو ببنده ! سرهنگ بیسیم دستش رو به یکی از همکارانش داد و با دقت دگمه پیراهن اون معلول ذهنی رو بست و بعد از پایان کارش وسط خیابان و جلوی اونهمه همکار و مردم به اون عقب مونده ذهنی سلام نظامی داد و ادای احترام کرد ! اون عقب مونده ذهنی که اصلا توقع اینکار رو نداشت خندید و اون هم به روش خودش سلام داد و بطرف پیاده رو اومد ... لبخند و احساس غروری که توی چهره اش بود رو هیچوقت فراموش نمیکنم ! بعد از این قضیه با خودم گفتم کاش اسم و مشخصات اون سرهنگ رو یاد داشت میکردم تا با نام بردن ازش تقدیر کنم ! اما احساس کردم اگر فقط بعنوان یک انسان ازش یاد کنم شایسته تر باشه ! این کار جناب سرهنگ باعث شد اشک توی چشمام جمع بشه و امیدوار بشم که هنوز انسانهایی با روح بزرگ وجود دارند ! .....

1a.jpg
 

mhd21

کاربر ويژه
26-fathers-guidance.jpg


پسر به بابا : بابا میشه بپرسم شما ساعتی چقدر پول در میارین ؟
پدر : تو نباید دخالت کنی توی این مسائل ! ولی من ساعتی 10 هزار تومان در میاریم.
پسر : بابا میشه 5 هزار تومان ازت قرض بگیرم ؟
پدر : برای این پرسیدی ؟ نه نمیشه تو پول نیاز نداری ( با حالت عصبی )
پسر را بدون اینکه چیزی بگه سرشو میندازه زیر و میره توی اتاقش ... پدر با خودش فکر کرد "چرا من عصبانی شدم ؟ " باید بفهمم واسه ی چی بچه ی 10 ساله 5 هزار تومن پول میخواد !
در اتقاق پسر باز شد ...
پدر : پسرم ببخشید عصبانی شدم بیا این 5 هزار تومن اما اول بهم بگو واسه ی چی میخوای این پولو؟
پسر در حالی که 4 هزار تومن پول از زیر بالشتش بیرون میاورد ... : پدر پولم کمه ... میشه بهم تخفیف بدی ؟
پدر با تعجب : تخفیف ؟ واسه ی چی ؟
پسر : میشه بجای 10 هزار تومن 9 هزار تومن بگیرین و 1 ساعت مال من باشی فردا شب ؟ میخوام فردا شب با هم شام بخوریم ...
پدر سرشو زیر انداخت و اشک از چشماش سرازیر شد...

 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
تنهایی خیلی سخته...

زن : عزیزم تو سیگار می کشی ؟مرد : بله
زن : روزی چقدر ؟

مرد : 3 بسته

زن : پول هر بسته چقدره ؟

مرد : 7000 تومن

زن : چتد ساله سیگار می کشی

مرد : 15 سال

زن : بنابر این اگه هر بسته سیگار 7000 تومن باشه تو هم روزی 3 بسته سیگار بکشی 630000 هزار تومن هر ماه پول سیگار میدی که در یکسال میشه 7560000 تومن درسته ؟

مرد : درسته

زن : اگه تو هر سال این پول رو نگه می داشتی توی 15 سال می شد 113400000 تومن درسته ؟

مرد : درسته

زن : می دونی اگه تو سیگار نمی کشیدی اون باعث می شد پولت هدر نره و الان می تونستی یه بنز بخری ؟

مرد : تو سیگار می کشی؟

زن : نه

مرد : پس اون بنز لعنتیت کجاست؟؟؟؟؟

ن.jpg
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
منو موج ها هرروز سیلی زدن ...

شکستم ولی،

صخره بار اومدم ...

کنارم نبودی ببینی چطور،

با این بی کسی ها کنار اومدم ...

:گل:

 

shakira

متخصص بخش پزشکی
« بسم الله الرحمن الرحیم »

« وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا »

«
و کسانى که مردان و زنان مؤمن را بی آنکه مرتکب [عمل زشتى] شده باشند آزار می رسانند، »

« قطعا تهمت و گناهى آشکار به گردن گرفته‏ اند »

...

:گل:
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
پســری از 7 سالگی بچه ی طلاق شده بود ...

از اون به بعد، دیگه هیچوقت پدر و مادرش رو نــديد ...

ولی باز هم با این همه كمبود،

كم نياورد.

تحصيل كرد و عاشق شد ...

ولی وقتی رفت خاستگاری عشقش،

یه جمله،

از درون خــُردش كرد ...

پــدر دختر گفت:

شخصی كه طعم خوشبختی رو نچـــشیده،

نــمی تونه فردی رو خوشبخت كــنه ...

:گل:
 

msh002

کاربر ويژه

[h=5][h=5][h=5][h=5]
سلام مادر!

از سازمان آمار مزاحم ميشم، تعداد خانواده ي شما چند نفره؟
پيرزن سرش رو انداخت پايين و گفت:

ميشه آمار گيري از خانه ي ما باشه براي فردا؟
چرا مادر؟

...پيرزن مکث کوتاهي کرد و گفت:

آخه الان دقيق نمي دونم !
شايد فردا از پسرم خبري بشه

[h=5]
3jp7qng8z7ims30zu3b1.jpg



 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
چشمهایش...

دختری نابینا بود که هیچ چیز را نمی توانست ببیند .
او از همه بدش می آمد الا نامزدش او می گفت : روزی که بتواند نامزدش را
ببیند روز ازدواجشان خواهد بود .

سرانجام کسی پیدا شد که به او یک جفت چشم اهدا کند .

دختر چشم گشود نامزدش را در مقابل چشمان خود دید ، پسری نابینا . دختر
به نامزدش گفت : متاسفم ما نمی توانیم با هم ازدواج کنیم آخر تو نابینا هستی.

اشک بر گونه ی پسر جاری شد.چند قدم که برداشت رو به دختر کرد و گفت :

پس مراقب چشمهایم باش

...............
......


واقعا چرا؟ چرا اینقدر بی معرفتی؟
 

Darya

متخصص بخش گفتگوی آزاد

تعدادی از پست ها به علت مغایرت با قوانین سایت به بایگانی منتقل شد

 

baroon

متخصص بخش ادبیات

آگهی های ترحیم روزنامه را که خواندم با خودم گفتم:​
چرا هر روز اینقدر دکتر، مهندس، مدیر شرکت،استاد، حاجی و... فوت می کنند؟!

اما وقتی قیمت چاپ آگهی ترحیم را در روزنامه فهمیدم، دیدم فقرا همیشه بی صدا می میرند!


:گل:


 

msh002

کاربر ويژه


ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﮕﻪ ...
ﺍﯾﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ،
ﻋﻤﺮﺷﻮﻥ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ....
ﺻﺒﺤﻬﺎ ... ﺩﯾﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﺑﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺷﻠﺨﺘﻪ ...
ﺯﯾﺮﭼﺸﺎﺵ ﮐﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﺷﺪﻩ ...
ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﯼ ﺍﻭﻝ ﺻﺒﺤﺶ ﮐﻪ ﺟﯿﻎ ﻣﯿﺰﻧﻪ :
ﺑﺎﺑﺎ ﻧﯿﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﺗﻮ !!!
ﺑﻌﺪﺵﻓﺮﺍﺭﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻪ،
ﺗﻤﻮﻣﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﯾﻪ ﻣَﺮﺩﻩ ....
ﺗﻤﻮﻡ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﯾﻪ " ﭘﺪﺭﻩ

xj5k4lyovr0l39l1g7.jpg
 

msh002

کاربر ويژه


فقر همان گرد و خاکیست که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی مینشیند .
فقر تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد میکند .
فقر کتیبه 3000 ساله ایست که روی آن یادگاری نوشته اند .
فقر پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .
فقر هم جا سر میکشد .
فقر شب را بی غذا سرکردن نیست .
فقر روز را بی اندیشه سر کردن است !
(دکتر شریعتی )






9jxy13piz8th40jo9bpk.jpg
 

msh002

کاربر ويژه


وقتی مجبور باشی مرخصی ساعتی بگیری و واسه خرج خونوادت کنار خیابون سبزی بفروشی ...

درود بر غیرتت ...






aqr54n94rltgng1c7yc.jpg
 

msh002

کاربر ويژه


تو اتوبوس زن جوون و خوش سیمایی رو دیدم که داشت لباس زیر و لوازم آرایش می فروخت

یکی از مسافرا با بی احترامی اون و هل داد و بلند داد زد که :

زنیکه حالا تو این جا تنگی اومدی تو گوش ما داد می زنی لباس زیر 2 تومن؟ ...
زنِ جوون جواب نداد اما مسافر ول کن نبود یهو انگار که بغضش بترکه

و از این حرفا خسته شده باشه گفت:"چیه؟دارم نونمو از راهِ حلال در میارم.

خوبه برم تو خیابون و شوهر تو و بقیه رو از راه به در کنم تا خرجم درآد...
یه سکوتِ سنگین تو اتوبوس حکم فرما شد ...بعد زن پیاده شد....


4bwry8cme13n2eaw4ivl.jpg
 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
حامد با اصرار سوار ماشین پدرش شد .
هر کاری کردند از ماشین پیاده بشه نشد که نشد.
پدر و مادرش فکر میکردند اگه بفهمه بابا بزرگ رو میخوان ببرن خونه سالمندان و اون دیگه نمی تونه پدر بزرگش رو ببینه قیامت به پا میکنه.
اما اینطور نشد.
خیلی آروم نشست صندلی جلوی ماشین، مثل آدم بزرگها.
بابا بزرگ هم مات و مبهوت نشسته بود صندلی عقب و غرق در خیالات خودش بود و هر چند حالش خوب نبود از بی احساسی حامد کوپولو تعجب زده بود ولی به روی خودش نمی آورد.

به اولین خیابان که رسیدند حامد رو به باباش کرد و پرسید :
بابا اسم این خیابون چیه؟ باباش جوابش رو داد.
اما حامد ول کن نبود.اسم تمام خیابونها رو دقیق دقیق میپرسد.
بالاخره حوصله باباش سر اومد با ناراحتی پرسید:
بچه جون اسم این خیابونها رو میخوای چیکار کنی؟ به چه دردت میخوره؟
حامد با صدای معصومانه اش گفت:
بابایی میخوام اسم خیابونها رو خوب خوب یاد بگیرم تا وقتی تو هم مثل بابابزرگ پیر شدی ببرمت اونجا تنها زندگی کنی….

دنیا رو سرش خراب شد.
نگاهی از آیینه به پدر پیرش کرد، خودش رو اون پشت دید .
از همون جا بسرعت دور زد و برگشت بطرف خونشون.
حامد کوچولو اون جلو یواشکی داشت میخندید.
برگشت و دستای داغ و تب دار بابابزرگش رو تو دستای کوچیکش محکم فشار داد ،اشک از چشمهای پیرمرد سرازیر بود


Grand-father[1].jpg
 

msh002

کاربر ويژه


فریبا معصومی 27 ساله ساکن روستای صالح سرا شولم از توابع شهرستان فومن حدود 11 سال است که با کمترین امکانات و در اوج معلولیت به خلق اثاری با ارزشهای هنری میپردازد.از توانایی های برجسته او میتوان به پولک دوزی کاموا بافی عروسک سازی نقاشی گل سازی و .......اشاره کرد.

vpmrvhl3wzs1nhd5v1.jpg


 

msh002

کاربر ويژه

مادر گفت: نرو، بمان! دلم میخواهد پسرم عصای دستم باشد
گفت: هرچه تو بگویی. فقط یک سؤال؛ میخواهی پسرت، عصای این دنیایت باشد یا آن دنیا. مادر چیزی نگفت و با اشک بدرقه اش کرد....
رفت و شهید شد ...

wipf3j3zx7yb0xldfv1b.jpg
 

mhd21

کاربر ويژه
1174695_519718388105050_1415079448_n.jpg

فکر کردم پسر است، اما دختر بود! این را از دو نخ و دانۀ تسبیح که به جای گوشواره از گوش هایش آویزان بود، دانستم.


پرسیدم چرا موهایش کوتاه است؟

کسی گفت: چون آب ندارند حمام کنند و موهایشان شپش می کند.
 

msh002

کاربر ويژه


ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ..
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﻧﮓ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺭﺣﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ..
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ..
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺗﻬﻮﻉ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﻭﻗﺖ ..
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ..
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ "ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﺑﺪﻩ " ..
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻧﺴﻮﯼ
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺳﺖ ..
...
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﮐِﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ..
ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﻌﻨﯽِ "ﺗﻤﺎﻡ " ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﺎﺷﺪ ..
...
ﺧﺪﺍﯾﺎ ..
ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ ﺍﺳﺖ ..
ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﯿﺪ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﺪﻩ ..
ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺑﺎﺵ ..
ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ ...


v6mtq5hbjhos54pm8isv.jpg
 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
میتوانی روسری نصفه نیمه ات را سر كنی

میتوانی مانتوی سفید کوتاه نازک چسبان بپوشی تا گرمت نشود

میتوانی جوراب هم نپوشی

لاک هم لابد خنک کننده است

بوی ادکلنت هم میتواند تا 10 متر پشت سرت تعقیبت کند

فرض کن اینها بلد نیستند مثل تو باشند

فرض کن اینها عادت کرده اند به این پارچه ی سیاه در این گرما

فرض کن تو روشنفکری و اینها امل

آخر تو چه میدانی چادر ترنم عطر یاس در فضای غبار آلود دنیاست

آخر تو چه میدانی حجاب خنکا و زیبایی به وجود هر دختر مینشاند

تو میتوانی خوش باشی به عرق نکردن در دنیا....


14391047957652606665.jpg
 
بالا