" من صبورم اما...بي دليل از قفس كهنه ي شب ميترسم بي دليل از همه ي تيرگي تلخ غروب و چراغي كه تو را ازشب متروك دلم دور كند ميترسم ...من صبورم اما اين بغض گران صبر نميداند چيست! "
برایم نوشته بود :
گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند …
ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :
امیدی هست چون خدایی هست … آری و چه زیبا نوشته بود !
همواره با خود تکرار میکنم امیدی هست ؛ چون خدایی هست