ترانه ای برای او ...
ریشه کرده تو نگاهم حس دل بریدن تو
ترسی افتاده به جونم .ترس پر کشیدن تو
نمی شه بی تو بمونم .تو دلم ریشه دوونده
روزایی که بی تو باشم.لحظه ندیدن تو
آسمون ابری من .چشاتو بهونه کرده
که بباره قطره ها شو.دلمو دیوونه کرده
من بهت نگفتم اما از نگام باید می خوندی
تو که نیستی خاطراتت .توی سینه خونه کرده
تو که رفتی. توی کوچه من هنوز نشسته بودم
شب رسیده بود ولی من چشامو نبسته بودم
وقت رفتن گریه ها مو تو چشام ندیده بودی
خنده هامو دیدی اما از درون شکسته بودم
می دونی برام چه سخته .خبری ازت ندارم
حسرت روزی رو دارم .سر رو شونه هات بذارم
من تو این خونه نشستم که دلم هواتو کرده
برای رسیدن تو لحظه ها رو می شمارم