شادکن جان من که غمگین است
رحم کن بر دلم که مسکین است
روز اول که دیدمش گفتم
آنکه روزم سیه کند این است
روی بنمای تا نظاره کنم
کآرزوی من از جهان این است
دل بیچاره را به وصل دمی
شادمان کن که بی تو غمگین است
بی رخت دین من همه کفر است
با رخت کفر من همه دین است
گه گهی یاد کن به دشنامم
سخن تلخ از تو شیرین است
دل به تو دادم و ندانستم
که تورا کبر و ناز چندین است
کینه بگذار و دلنوازی کن
که عراقی نه در خور کین است
(فخرالدین عراقی)