Mahdi Askari

ای بابا نزن این حرفو:سکوت:
چرا باید باهات بد باشیم تو همیشه شوخیهات آدمو به خنده میاره:نیش2:
اگه من اون روز علامت قهر گذاشتم اصلا دوست ندارم دوستای انجمنیمو از دست بدم:اخطار:
ولی بازم خوشحالم که هستی فرقی نمیکنه که کاربرویژه باشی یا مدیر:1:

نه تو همون مهدی گل هستید من با کسی قهر نمیکنم:زبون:

ایول...دمت هات دوست شادم...اینجوری عالیه...:شاد2:

نه بابا به این چیزا فکر نکن اصلا"...

رفتار ادما ممکنه به خاطر هزار و یک دلیل تغییر کنه...تو باید به خودت ایمان داشته باشی دوست گلم...:بله:

نه مهدی جان چرا این فکرو میکنی...:گل:

من تا به حال ندیدم کسی از دست تو دلخور باشه...:بله:

خودتو بابت مسائلی که اصلا" وجود ندارن ممنوع الفعالیت نکن دوست خوووبم...:نیش2:
تازه خیلی هم دلشون بخواد...:ایول:

سلام داداش پلنگ گل خودمون...

داداشی امروز خیلی کم پیدا بودی هاااااا...

آمارتو دارم...کجایی؟

:15: فک کردی. الآن مکالمات 69 صفحه شده. تا 690 تا نشه بی خیالش نمیشم که!!!:بدجنس:
به هرکی فروختی برو پسش بگیر:25: مشترک بود. اومدم خبرشو می خونم. برو بیارش:18:

:غش2: نه نقّاشیه. هیچّی نشده! :بدجنس:
آفرین با معذرت خواهی نوک چوب اسکی دیده شد! ادامه...:داغ:

:حرص:یعنی یه روز امکان نداره من حرص نخورم:73: این چند روزه انگار تموم انرژی های کائنات جمع شدن تا من رو حرص بدن:91: یعنی میشه یه دو ساعت من تو آرامش زندگی کنم ای خدا؟؟؟ بعد میگن چرا میخوای زود بمیری. اگه دست خودم بود که همین الان خودم رو خلاص میکردم که:قاطی:
خلاصه ی کلام...:34:
ما امشب داریم میریم مهمونی:94:

http://www.iranjoman.com/showthread.php?t=50235&page=28&p=236604#post236604

جواب پیدا شد :10:

ایشاالله:دعا: ممنون:چشمک::دوست:

فراموش کنید:1: خیلی به انجمن وابسته بودم، الان کمتر میتونم سر بزنم:گریه: دلم میگیره:34: چون پدرم رو که میدونید چجوریه:73: موقعی که اون خونه هست نمیام نت، و وقتی هم که نیست معمولا طرفای ساعت7 تا9 هست که میتونم بیام ولی این چند روزه همش مامانم میخواد بره اینور و اونور، یه روز خریده یه روز خونه ی خالشه، خلاصه به زور همه جا میکشونه من رو:34: منم اعصابم بهم میریزه و خودخوری میکنم و به این روز میوفتم:86: مسائل دیگه ای هم هست که تحملش واسم سخته:قاطی: فکر کنم دیگه مهمونی اجباری رفتن تموم شده، اینه که از این به بعد ایشاالله بیشتر میام این دل گرفتگی هم برطرف میشه:1:

:مجروح: ببین چی آوردی به سر آبجی بارون ناظم؟
اومدم دیگه پسررر. ببین دالی:9: دچار ناباوری شدی:15:
چوب اسکیاتو خودت توقیف کردی.:50: آزااااد...:نیش:

ممنون که توجه کردید:6: مشکل که هست، ولی کلیدش دست خودمه. خجالت میکشم دوباره از شما کمک بخوام:34:

مرسی مرسی. نه کم و بیش هستم.
زنده باشی. در هر حال مهم اینه که این جمع به یاد هم هستن.:18::گل:

بازم دستمالا رو داری خراب می کنی.:52:
ما نیز گل و گلاب:گل:
چه میشه کرد!:73:

میشه اینقدر تو خیالات خودت سیر نکنی؟:46:
کجا کل انجمن به هم ریخته! :تعجب: کی ناراحته؟:تعجب:
مگه مردم بیکارن فکر و زندگی خودشونو ندارن که همه ش از دست تو و شوخی هات ناراحت بشن:31::31::31::31::31::31:
هی من می خوام خوش اخلاق باشم اگه گذاشتی :31:

پلنگ: کلا خیلی مسائل هست که نمیشه گفت

اینقدر بدم میاد از این جملات و افه های من یه چیزی می دونم نمی شه بگم:31:

خب پس دیگه هیچی :قهر:

سلام بر پلنگ خان...:نیش2:
چطوری ؟
دستت درد نکنه ... هدیه ات خیلی چسبید...:8::18::بغل:
پلنگ خان فقط یه موضوعی :
اسرار جمع سر ها ( رازها هست)
اصرار یعنی تو چیزی پافشاری کردن...
حالا تو مطلبی که تو پروفایل فاطمه نوشتی کدومشه ؟:عصبانی:
اینجا هم باید حواسم به غلط املایی ها باشه ؟ :91::91: